چهارشنبه 3 فروردین 1384

بخش دوم جهان در سال 83، آرامش در ميان آتش، مسعود بهنود

اگر انتخابات آينده رياست جمهوری ايران نه آن چنان شود که جهانيان آن را نشان از تحولی در ايران ببينند، طرح های ديگری برای ايران در دستور کار آمريکا قرار می گيرد که چون موافقت ضمنی اروپائيان را با خود دارد، عمر تصميم گيری و اجرای آن به سالی نمی رسد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

در بخش اول از گزارش سالی که گذشت، نوشتم ايران در کانون منطقه ای است که می جوشد و تغيير را در دستور دارد، به اطرافش نظر کردم. اينک اين نظر به اطراف را کامل کنيم تا به وضعيت ايران برسيم که شاعربزرگ گفته است ای عشق همه بهانه از تست.
----------------------------------------------------------------------------

اگر چنان که در بخش اول همين گزارش آمد الهام پسر علی اوف بزرگ توانست جمهوری آذربايجان را با همان ساختار پيشين و همان روابط فاسد در مسير تحولات و دگرگونی های دوران بوش نگاه دارد و هنوز نسيمی که گرجستان و اوکرائين را در بر گرفته سری به باکو نزده است، در اردن و سوريه و قطر و ليبی فرزندان غربگرای ديکتاتورها کارساز آمده و توانسته اند اين کشورها را بدون داشتن تعارفی که معمولا ديکتاتورهای نسل پيشين با خود و آرمان های خود دارند، در مسير تحولات قرار دهندد. گرچه که فشارهائی بر سوريه ادامه دارد اما اين فشارها بيش تر سازمان اطلاعاتی قدرتمند حافظ اسد را هدف گرفته و بشار فرزند غرب ديده و غرب شناس اسد، در همين سال گذشته برای خارج کردن سوريه از فهرست مدافعان تروريسم گام ها برداشت و بعد از ترور رفيق حريری، هم گوئی دنبال فرصتی می گشت تا هم رييس سازمان اطلاعات آن کشور را برکنار کند و هم خروج نيروهای خود را از لبنان به سرعت دستور دهد و به اغواهای حزب الله لبنان وقعی ننهد و هم به خواست ايران. در اردن فرزند نيمه انگليسی ملک حسين خود به خود با ساز تحول حرکت می کند سهل است به ميانداری برای ديگر کشورهای مسلمان پرداخته تا آنان نيز زودتر با تحول هماهنگ کند. در ليبی هم فرزند قذافی توانست راه را برای تسليم به موقع پدرش فراهم آورد و عملا با نشان دادن تعهد خود به تحولات مطلوب غرب، آينده حکومت خود را بيمه کند. ملک محمد فرزند ملک حسن مغربی هم به آرامی در همين کارست. اما پرشتاب تر از فرزندان ديکتاتورهای عرب، حاکم قطرست که چنان تحولاتی را در اين شيخ نشين آغاز کرده که در آخرين روز سال هدف عمليات تروريستی القاعده اش قرار داد، انفجار سهمگين در دوها اولين اخطار جدی بنيادگرايان [ القاعده ] به اين شيخ نشين بود و شايد پيامی برای امارات و بحرين و سعودی. اما کيست که نداند که سران مصر و سعودی و امارات و يمن و بحرين هم هر کار لازم بوده برای توجيه آمريکا و کاستن از فشارها کرده و با دادن امتيازهای متعدد به اسرائيل، کوشيده اند تا زمان بخرند. گرچه هيچ کس نمی تواند به فردای اين ها اطمينانی داشته باشد و آشکارست که بعد از ايران و سوريه نوبت آن هاست اگر قبل از آن دچار انقلاب های مخملين نشوند.

همين صورت مساله در جمهوری های مسلمان شوروی سابق جاری است. تحول در آخرين روز سال در قرقيزستان شروع شد که با اجتماع مردم در برابر شهرداری ها و استانداری ها می رود تا همانند گرجستان و اوکرائين شود. آيا ازبکستان و تاجيکستان و قزاقستان جز اين منتظر حوادث ديگری هستند..

برای پرکردن نقشه منطقه تحول بايد سری به ترکيه هم زد که از آماده بود و تنها جمهوری اسلامی ايران می پنداشت اگر نظاميان ترک کاری نداشته باشند و اسلامگراها در آن کشور بر سر کار می آيند، ايران و سوريه را متحد خود می گيرند، و اتحاديه اسلامگرايان واقع نگر تشکيل خواهد شد. اما ترکيب تازه اسلامگرايان به رياست رجب اردوغان چندان که به دولت رسيد نه که از سرعت اروپائی کردن ترکيه دست برنداشت بلکه آن را به عنوان يک خواست ملی در صدر برنامه های دولت خود قرار داد. نسيم تحول که در منطقه وزيدن گرفت اردوغان به کمک کشورهای بزرگ اروپائی طرح پيوستن اين کشور را به اروپا جلو انداخت و مطابق شرايطی که اروپائی ها گذاشته بودند قوانين اسلامی را لغو کرد و فرياد اسلامگرايان ايرانی را که انواع تهديدها را به کار انداخته بودند در پی آورد. تندروهای ايرانی پيام مخالفت با چنين چرخشی را [ آن هم توسط دولت اسلامگرايان ترکيه ] با ابراز مخالفت با اشتراک ماموران ترک در فرودگاه بين المللی چديد تهران ارسال داشتند. مخالفتی که با مقاومت دولت محمد خاتمی روبرو شد که دليلی برای انجام سفر سردی به انکارا در خود نديد. تندروهای تهران با ادامه وزش نسيم دگرگونی در منطقه نرم تر شدند و قرارداد خدمات فرودگاهی و تلفن همراه را [ که بزرگ ترين قرارداد مخابراتی ايران است ] با تغييراتی تصويب کردند، گيرم شورای نگهبان بی اعتمادی خود را به شرکای ترک با پيش بينی موافقت شورای عالی امنيت ملی و نيروهای مسلح در هر مورد نشان دادند. مهم آن است که پذيرفتند که کاری نمی توانند کرد و اسلامگرايان ترک همين نظريه هائی را که نوانديشان دينی در ايران سرداده اند اما با مقاومت سنتگرايان عبث مانده است به عمل تبديل کردند و دارند ميوه آن را می چينند.

و ايران

اينک با آشکار شدن مختصری از ابعاد دگرگونی و تحول در منطقه مسلمان نشين جهان، می توان به قلب آن رسيد که تهران است.

وقتی نومحافظه کاران آمريکائی در شروع قرن بيست و يکم با کمترين تفاضل آرا و هزار اما و اگر وارد کاخ سفيد شدند، کسی گمان نداشت که حادثه يازده سپتامبر همچون مائده آسمانی بر آنان نازل می شود. همان حادثه که به آنان فرصت داد تا هم برای بوش محبوبيت بخرند و هم دوره دوم را ببرند و هم نقشه ها و طرح های خود را به اجرا بگذارند. در اين زمان ايران به دليل شرايط داخلی خود گامی به سوی تحول برداشته بود. دوم خرداد بی دخالت خارجی رخ داده بود و کسی بر سر کار آمده بود که اصلاحات را وعده می داد و مردم هم با شور همين را تکرار کردند. به اين ترتيب می شد گفت ايران تنها کشوری بود که پيش از يازده سپتامبر خودآرائی کرده و آماده همان تحولاتی شده بود که در بعضی از همسايگانش جز با جراحی های خونين امکان پذيرشان نشد.

اين که از پير و جوان، و خرد و کلان در ايران سخن از فرصت سوزی می کنند و جناح ها همديگر را متهم می کنند که قهرمان از دست دادن فرصت ها هستند، از ديدهای مختلف معناهای مختلف دارد. از جمله اين که کسانی معتقدند اگر دوم خردادی در ايران رخ نداده بود، جمهوری اسلامی می توانست بعد از يازده سپتامبر تحولی کوچک تر از آن را به حساب همسوئی با توفان منطقه بگذارد و آمريکا را راضی بدارد. اين نظريه که نگفته پيداست چقدر بی بنيادست در مقابل خود اهل تعقل را دارد که معتقدند تندروها با مخالفتی که با اصلاحات و دولت خاتمی نشان دادند و عملا دولت اصلاحات و مجلس اصلاحات و ميل به اصلاحات را بر زمين کوبيديد، فرصتی يگانه را از جمهوری اسلامی گرفتند. هر دو جناح باور دارند که فرصتی که همزمان با روی کار بودن بيل کلينتون و دموکرات ها وجود داشت برای تنش زدائی از روابط ايران و آمريکا از دست رفت. اينک نه تنها هاشمی رفسنجانی بلکه ساير داوطلبان جانشينی خاتمی هم به زبان های مختلف برای مردم پيام می دهند که آماده حل مشکل با کاخ سفيد واشنگتن هستند. حتی آن ها که تا چند سال پيش از خون کسی که چنين چيزی را می خواست نمی گذشتند.

آن چه اين تحول را در درون فکر و انديشه بخش های مختلف حکومت جمهوری اسلامی پديد آورده، بايد گفت فشاری است که آمريکا و متحدانش به حکومت ايران وارد آوردند و تا همين جا به کوچه هائيش کشانده اند که دو سال پيش غيرممکن بود تصورش. همين نرمش حداقلی در مقابل صداهای مختلف و برخورد با مسائل اجتماعی، چندی قبل محال می نمود.
اين درست است که جمهوری اسلامی در دو سال اخير توانسته به طفيل فعاليت های هسته ای تهديد کننده اش، دنيا را به مذاکره با خود بکشاند و در يک سياست خارجی با مهارت طراحی شده – مجموعه ای از نرمش و تهديد و همکاری – خطر حمله نظامی را از سر دور کند. اين درست است که در همين فاصله دولت ايران با دوری گزيدن از گروه های تندرو فلسطين و ديگر گروه های دردسرساز منطقه، در نقطه ای نشسته است که بهانه تازه ای به دست آمريکا و اسرائيل نمی دهد تا افکارعمومی را عليه اش برآشوبند و آماده جنگش کنند. اين درست است که جمهوری اسلامی در راه پيدا کردن متحدی برای مقابله با فشارهای آمريکا، هيچ جا را نيافت مگر سه کشور اروپائی صدر تراز بازرگانی خارچی خود و تاکنون هم از حرکت در اين مسير زيانی نديده بلکه دست کم آن که اهميت خود را هم به جهانيان نشان داده است که نه ليبی است و نه حکومت صدام. اين درست است که تبليغات مدام مانع از آن شده که مردم ايران از عقب نشينی ها مقطعی و حساب شده حکومت در مقابل جريان جهانی ساز با خبر بماند و حکومت هنوز می تواند با تکرار شعارهای تند خود ادعا کند که از تندی و تيری اش کاسته نشده است، اما دنيا خوب می داند که چنين نيست و تصميم سازان جمهوری اسلامی گرمای تنور را بهتر از آن ها می شناسند که دستی از دور بر آتش دارند.

از ديد غرب، نقص موازين حقوق بشر، فعاليت های مخفی هسته ای، حمايت از تروريسم و مخالفت با صلح خاورميانه چهار عاملی است که مانع از عادی شدن روابط ايران و غرب شده است. از ديد جمهوری اسلامی ايران، دخالت های غرب در امور داخلی ايران، حمايت آمريکا از رژيم اسرائيل، بلوکه کردن دارائی های ايران، و تحريم اقتصادی ايران توسط آمريکا عوامل اصلی اين نقارست. اما اگر بر دلايل مطرح شده توسط واشنگتن، يکی را می توان افزود و آن ناخرسندی آن کشور از تک تازی و استقلال رای ايرانيان است. بر دلايل مطرح شده توسط ايران هم يکی می توان افزود و آن قرارگرفتن "مخالفت با آمريکای ابرقدرت" در سرفصل سياست های تبليغات داخلی است. از آغاز دهه دوم جمهوری اسلامی، و آغاز دوران بازسازی کشور، دولتمردان ايرانی تمايلی برای حل مشکلات سياست خارجی از خود نشان دادند که همواره با مخالفت محافظه کاران و گروه های تندرو روبرو شد که در شانزده سال گذشته دولت ها را زير فشار گذاشتند و گام های برداشته شده در اين زمينه را خنثی کردند. در سال گذشته دولت جورج بوش سخت تر از هميشه با جمهوری اسلامی روبرو شد و حضور نظامی آن کشور در اطراف مرزهای ايران، تصميم سازان جمهوری اسلامی را واداشت که سياست آشتی پذيرتری در پيش گيرند و به اين ترتيب مخالفت با عادی شدن روابط دو کشور، از تهران به واشنگتن سفر کرد. اين روند در سالی که گذشت همزمان با بحران هسته ای ايران به تمامی خود را نشان داد. نمايندگان ايران در مجامع بين المللی در عين انتقاد از سياست های آمريکا همه جا تاکيد کردند که برای اعتماد سازی حاضرند گام های بلند بردارند و باز چنان که ابراز تمايل ايرانی ها به حضور آمريکا در مذاکرات هسته ای ايران و اروپا با بی ميلی واشنگتن روبرو شد که اعلام داشت تا مسائل جدی تر حل نشده دليلی برای حضور در مذاکرات نمی بيند. در حقيقت تيم جورج بوش اعلام داشتند که حاضر نيستند اختيار مذاکرات و تعيين موضوع آن به عهده تهران باشد. کشمکش بين ايران و آمريکا در زمانی همچنان ادامه دارد که در جريان حمله نظامی امريکا و متحدانش به افغانستان و عراق، همه جا ايرانيان همسو با طرح های آمريکا گام برداشتند و در سه سال گذشته منافع ايران و آمريکا در منطقه نه تنها تضادی با هم نداشت که همسو و موازی هم حرکت می کرد. مگر نه آن که نظاميان آمريکا همان کاری را در افغانستان و عراق انجام دادند که ايران تا دو سال قبل آرزوی آن را داشت. حکومت صدام و حکومت متحجر طالبان دو دشمن جمهوری اسلامی بودند که حضورشان مرزها را ناامن می کرد. آن هر دو به دست آمريکا سرنگون شدند. اما آن چه تهران را از نقشه خاورميانه آمريکا نگران می دارد اين است که در اين نقشه حکومت آرمانگرائی چنان که ايران دارد قابل تحمل و ادامه نخواهد بود.

در سالی که گذشت جمهوری اسلامی کوشيد مذاکرات هسته ای را به ميانجی گری اروپا به صحنه ای برای جلب اعتماد جهانيان به سياست های خود تبديل کند و از اين طريق واشنگتن را مقابله با خود منصرف سازد. اين کار از دو طريق امکان پذير می نمايد. اول آن که ايران بتواند به فعاليت های هسته ای مستقل خود ادامه دهد، ديگر آن که در صورت غيرممکن شدن اين کار، دستاوردهای هسته ای را به بهائی گران به غرب بفروشد و بهای دست کشيدن از توليد سوخت هسته ای را انعقاد قرارداد ترک مخاصمه بين تهران و واشنگتن قرار دهد. برای اين کار جمهوری اسلامی می تواند آمريکائی ها را به مشارکت در صنايِع هسته ای خود دعوت کند. کاری که آمريکا و اروپا را باز هم در مقابل هم قرار خواهد داد و در منطقه جدائی آن دو قاره برای ايران خانه ای خواهد ساخت.

هنوز زودست پيش بينی اين که جمهوری اسلامی خواهد توانست طرح خود را با موفقيت به اجرا در آورد يا آمريکا از پيشنهاد جذاب و اغواکننده ايران چشم خواهد پوشيد تا به اروپائی ها نشان دهد که بازکردن راه تجارت تنها مقصود وی از لشکرکشی های تازه نيست . به زبان ديگر تاکنون معلوم شده است که چين، روسيه و اروپا ، حاضر نيستند آمريکا را به ايران ترجيح دهند اما چيزی که معلوم نيست اين است که آيا همين وفاداری در واشنگتن هم وجود دارد و آيا آمريکائی ها هم حاضر نيستند از معامله با ايران به خاطر اروپائی ها بگذرند.

آيا ايران خواهد توانست با ادامه سياست تهديد و امتيازدهی و نرمش، از مذاکرات هسته ای با گرفتن امتيازی بزرگ بيرون آيد. به نظر می رسد که اين کار غيرممکن نيست مشروط بر آن که همزمان با آن تحولاتی در زمينه آزادی ها و رعايت حقوق بشر در کشور آغاز شود که نظر مردم هم نسبت به آن مساعدباشد. اين کاری است که در انتخابات آينده رياست جمهوری ايران معلوم خواهد شد که تا چه ميزان برای حکومت اسلامی عملی است.

در سالی که گذشت شرايط بين المللی و فعاليت گروه های مدافع حقوق بشر و آن هشياری که در اثر جنبش اصلاحات در جامعه پديد آمده عرصه را برای استفاده گشاده دستانه حکومتگران و جناح محافظه کار از قوه قضاييه تنگ کرد. دستگاه اطلاعات و امنيت – و حتی نهادهای ايحاد شده موازی – با احتياط عمل کردند و کوشيدند به تصوير جمهوری اسلامی در نگاه جهانيان بها دهند. حکم هاشم آقاجری لغو شد، سيزده سال حبس برای آرش سيگارچی روزنامه نگار معتدل گيلانی بی سروصدا نديده گرفته شد. روزنامه نويسان جوان که برای مهار وب لاگ ها فارسی زبان به زندان انداخته شدند و زير فشار مجبور به اعتراف شدند موضوعی جهانی شدند و در کشش و کوشش ميان نهادهای موازی و هواداران داخلی و خارجی آزادی اولا فشارها برای اعتراف گيری افشا شد و بعد هم پرونده از دست دادستانی تهران بيرون رفت و اين آخرين حادثه سازی تيم سعيد مرتضوی بود که ماموريتی تازه به او سپرده نشد. دو زن که با حکم دستگاه قضائی آماده اعدام بودند از پای چوبه دار برگردانده شدند، رييس قوه قضاييه از دادگاه ها خواست از دادن حکم توقيف به نشريات خودداری کنند، نشاط روزنامه ای که چهارسال پيش با دستگيری مدير، سردبير و نويسنده اش توقيف گرديد موفق شد رای به تبرئه خود را به دست آورد و حاصل آن که در زمانی که حساسيت منطقه ای و الزامات ديگر تصميم سازان را به فکر اقناع افکارعمومی جهانی انداخته بود ، فعاليت نهادهای مدافع حقوق بشر و ايرانی های مقيم خارج توانست در ايجاد تنفس گاهی موثر شود.


می توان از مجموع تحولات سالی که گذشت نتيجه گرفت که ناظران جهانی و هم برنامه ريزان دولت های آمريکا و اروپا قانع شده اند که:

1- نقشه تحولات منطقه بدون تحولی در ايران عقيم و کاملا ابتر می ماند
2- تحول در ايران همانند عراق، افغانستان نمی تواند بود. دلايلش آشکار است و نياز به تکرار نيست.
3- تحولی مانند آن چه در شوروی و چند کشور اروپای شرقی رخ داد و با روی کار آمدن نسل تازه ای از حکومتگران شکل گرفت و تحول ساز شدند، با تجربه دوم خرداد و دولت اصلاحات تکرار نشدنی می نمايد.
4- تحول در ايران با تکرار انقلاب های آرام - مانند گرجستان و اوکراين و ساير نقاط جهان – ممکن است گرچه دشوار به نظر می رسد.
5- تحول آرام چنان که به ترکيب حکومت و قالب آن، هيچ خدشه ای وارد نشود. همان که مورد نظر سعودی، مصر، شيخ نشين های جنوب خليج فارس و تقريبا تمامی کشورهای عربی است، به علت خصلت حرکت های چهارسال گذشته نومحافظه کاران – که شتابی سرسام آور دارند و در دوره دوم به آن می افزايند – برای ايران اتفاق نمی افتد گرچه که کشورهای حاشيه منطقه تحول، داوطلبانه به آن دست زده اند و واشنگتن هم حمايت ها می کند چرا که سودی است که بدون هزينه به دست می آورد. اما در ايران چنين حرکتی لاک پشتی به معنای معافيت از تحول است و مقدور نيست.
6- آمريکا، به اصرار سه کشور قدرتمند اروپا – با توان اثرگذاری محدودشان – پذيرفته است که در يک برنامه نه بلندتر از دو ساله، از دخالت های نظامی و خشونت آميز در اوضاع ايران خودداری کند و منتظر تصميم های داخلی ايرانيان بماند. اولين مرحله هم انتخابات رياست جمهوری است که خرداد ماه در ايران رخ خواهد داد، هم انتخابی که صورت می گيرد و هم ميزان شرکت مردم در اين انتخابات، زير نظارت دقيق آمريکا و اروپاست و اگر در آينده گفته شود که انتخابات سال 1384 رياست جمهوری، برای ايرانيان سرنوشت ساز بود. و يکی از بزنگاه های تاريخ ايران شد، تعجبی ندارد.

از اين نتيجه گيری می توان به اين دو نقطه رسيد. اگر انتخابات آينده رياست جمهوری ايران نه آن چنان شود که جهانيان آن را نشان از تحولی در ايران ببينند، طرح های ديگری برای ايران در دستور کار آمريکا قرار می گيرد که چون موافقت ضمنی اروپائيان را با خود دارد، عمر تصميم گيری و اجرای آن به سالی نمی رسد. اما اگر چنين نبود و اين انتخابات چنان برگذار شد که آزاد انديشان وخردورزان ايران و جهان می خواهند، آن وقت بايد گفت که ايرانيان – هم حکومت و هم مردمانش – کم هزينه ترين و پرفايده ترين راه ها را که در عين حال راهی منحصر به ايران خواهد بود برگزيدند و اين نسل از مردم ايران جای مباهات خواهند داشت که در دقيقه نود به آرمان های فرهيختگان جامعه در صد سال گذشت جامه عمل پوشاندند. نسلی که نشان دهند می توان در کانون آتش نسشت و با با خرد و سياست ورزی از خطرها جست، از اين شعله چراغی افروخت برای روشن کردن پيش پا و آينده. می توان تحول را به فرصتی برای خود تبديل کرد. به باورم با همين يک کرشمه، نسلی که ربع قرن پيش انقلاب کرد و به عمر دراز ديکتاتوری سلطنتی پايان داد، سربلند خواهد شد.

پس بيهوده نيست اگر گفته شود که سال آينده از جهت خبرسازان جهان سال ايران است. در مقاله ای ديگر بايد انتخابات پيش رو در ايران را بازشکافت.

[سايت مسعود بهنود]

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/19654

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'بخش دوم جهان در سال 83، آرامش در ميان آتش، مسعود بهنود' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016