متن مقاله و پاسخ در ذیل آمده اند:
"در سالهای اخیر بررسیهای زیادی در باره علل و عوامل بروز انقلاب اسلامی در ایران صورت گرفته و نکات بسیاری گفته شده، با اینهمه هنوز نکات ناگفته زیادی وجود دارد که یا بدلیل عدم دسترسی به اطلاعات دقیق و یا به خاطر روش نگاه به مسایل مجهول و مغفول مانده است. یکی از مواردی که در این رابطه زیاد مطرح شده ناهماهنگی جامعه ایرانی در آستانه انقلاب است که معمولاً بعنوان"عدم توجه رژیم شاه به خواسته های مردم" و یا "فاصله طبقاتی زیاد اقشار جامعه" و یا " فقر فرهنگی" ذکر می شود. البته در بررسی تحلیلها علاوه بر منابع و روش تحلیل معمولاً باید"منش و روش فکری" تحلیلگر را هم در نظر بگیریم که در واقع هدف او از این تحلیل چیست و بهر حال هیچ نگرشی را نمیتوان کاملاً خالی از نظرات و گرایشات شخصی تحلیلگر پنداشت. اما در این بررسی ابتدا می خواهم به موضوع"نواقص" تحلیلهای ضرورت یا عدم ضرورت وقوع انقلاب ایران بپردازم و سپس نظر شخصی خود را ارایه خواهم کرد.
نکته عمده ای که در اغلب تحلیلها به چشم می خورد این است که با یکی از دو پیش فرض" دخالت دولتهای غربی به نفع انقلابیون" ویا "دخالت دولتهای غربی به نفع رژیم پهلوی" بطور کامل برخورد می کنند، و امکان اینکه فرضاً بر حسب شرایط هر یک از این دو حالت میتوانست تغییر کند را بطور ضمنی(آگاهانه یا نا اگاهانه) و یا صریح منتفی میدانند.در صورتی که ما می دانیم در اوایل انقلاب و دولت موقت تلاشهای زیادی برای ارتباط با دولت انقلابی از طرف غربیها بعمل آمد که با تسخیر سفارت امریکا و پیامد های آن( که خود بحث جداگانه ای میطلبد) ناکام ماند. همچنین در ماجرای مک فارلین که هر دو طرف سعی کردند به نحوی اختلافات موجود را حل کنند که آنهم با درگیریهای داخلی حکومت و جنگ قدرت بی نتیجه ماند.
نکته دیگر اینکه جامعه آنروز ایران را بعضاً جامعه ای کاملاً نا آگاه و یا بالعکس کاملاً آگاه در نظر می گیرند، که اینهم با واقعیات آنزمان تناقض دارد. در واقع نکته اصلی اینجاست که شاه پس از یک دوره طولانی اعمال فشار و بستن جامعه، بدلیل فشارهای جامعه بین المللی و بخصوص دولت جیمی کارتر ناچار شد که فضا را تا حدود زیادی باز کند و این موجب ناپایداری اجتماعی و سیاسی را فراهم آورد. یک عامل عمده در این مورد که ایجاد رفاه اجتماعی ناگهانی و بهبود اوضاع مالی مردم است مثال خوبی میباشد که متعاقباً شرح داده می شود. اما نکته مهمی که باید اینجا اشاره کرد اینکه در اقشار مردم ضمن اینکه شعارهای مترقی و آزادیخواهانه سر می دادند و بقولی از نوعی" هشیاری انقلابی" برخوردار بودند، اما گرایشات غیر علمی و خرافی مانند" ظاهر شدن عکس در ماه" و یا شعارهای ناسزا گونه مانند" ما میگیم خر نمی خوایم پالون خر عوض می شه!" و نظایر و متاسفانه بدتر از اینها را نیز تکرار می کردند. البته اینکه این نوع گفتمان توسط برخی از سران انقلاب و دولتمردان نیز بکاررفته و هنوز هم میرود( کما اینکه توسط برخی سران رژیم شاه هم بطور غیر رسمی بکار می رفت) بیشتر جنبه فرهنگی دارد و قشری که پس از انقلاب روی کار آمده این فرهنگ را خواسته یا ناخواسته اشاعه داده است.
پیش از پرداختن به علل وقوع انقلاب ایران، در مورد نکته اول باید نکته اصلی که به روشنگری و رفع نقص تحلیل کمک میکند را تبیین کرد؛ و در اینجا در خواست من از جناب آقای دکتر بنی صدر بطور منطقی مطرح
می گردد:
-جناب آقای دکتر بنی صدر! بنده یکی از کسانی هستم که از ابتدای انقلاب برای شما و عقایدتان احترام قایل بودم و هستم و البته انتقاداتی هم به شما دارم، ولی این را هم قبول دارم که انتقاد کردن پس از اتمام کارها آسان است و تصمیم گیری و عمل در لحظه مشکل؛ ولی همانگونه که خودتان همواره در گفته ها و نوشته هایتان بیان کرده و میکنید مهم این است که نکات مثبت و منفی هر اقدام و یا جریانی بدرستی و بموقع بررسی شود تا برای نسلهای آینده که شما هم مانند من به سعادت آنان علاقمندید تاریخ تکرار نشود و از همان سوراخ یا مشابه آن گزیده نشوند و مملکت نیز دایماً به عقب بر نگردد. از کسانی که در نوفل لوشاتو با خمینی بودند آقای قطب زاده که اعدام شده و آقای دکتر یزدی نیز احتمالاً بدلیل مسایلی در این مورد خاص صحبتی نمی کنند چونکه می خواهند در ایران حضور و اقامت داشته باشند. سوال مهم اینجاست که:" چه شد که ناگهان همه رسانه های غربی تقریباً همصدا به پخش و انتشار گسترده مصاحبه ها و عقاید خمینی پرداختند؟" چونکه تا زمان حضور ایشان در عراق هیچ امکانی برای انتشار این مسایل موجود نبود. و اصولاً" چگونه آقای خمینی از عراق خارج شد و در فرانسه به کانون توجه دولتها و ملل غربی بدل شد؟" این موضوع جواب بسیاری از سوالات را روشن می کند؛ در حالی که به آن خیلی کم پرداخته شده است. اینکه تمامی مجلات " لوموند" و " تایم" و " رادیو بی بی سی" و غیرو بطور غیر مرتبط ولی همزمان به اینکار اقدام کرده باشند و همگی هم انقلابی و یا دلسوز و نگران دمکراسی و آزادی در ایران باشند؛ و یا از آن بیشتر تمامی صحبتهای آزادیخواهانه و مترقی یک رهبر مذهبی را علیرغم سابقه مذهبی ایشان دربست بپذیرندچندان معقول و منطقی بنظر نمی رسد.
آقای بنی صدر عزیز! من معتقدم که شما و سایر کسانی که در انقلاب نقش اساسی داشتید( از جمله آقای منتظری) این موضوع و آگاه کردن مردم از زوایای پنهان مسایل را به مردم و از جمله به من که جزو آنها هستم بدهکارید و با دادن اطلاعات بصورت دقیق و بدون تغییر و یا پنهان کردن مطالب می توانید به وظیفه خود در قبال ملت ایران عمل کنید. در غیر این صورت بازهم مشابه همین مسایل می تواند اتفاق بیفتد. البته من چونکه زوایای موضوع را مانند شما نمی دانم فقط می توانم به حدس و گمان بسنده کنم که اینهم برای یک بررسی دقیق و صحیح همچنانکه ذکر شد یک نقص به شمار می رود؛ به همین علت پیش از اینکه تحلیل خود را از " لزوم یا عدم لزوم انقلاب ایران و علل وقوع آن" ارایه بدهم، ترجیح می دهم که شما به سوال من جواب بدهید که نه تنها سوال من بلکه سوال خیلیها شاید باشد، و می خواهم که همگی ما بدور از خود محوری و احساسات بی منطق برای رفع مشکلات کشور عزیزمان و ترقی و تعالی آن دست بدست هم بدهیم، که این جز با افزایش آگاهی و دانش ممکن نیست و با شعار و احساسات( که البته و لابد بعنوان " موتور" خوب است ولی با نبودن" علم" بعنوان فرمان و هدایت منجر به سقوط همگی ما به قعر چاه نادانی خواهد شد) نمیتوان انتظار نتیجه ای جز " دور باطل" داشت.
با امید سربلندی ایران عزیز و مردم آن
پاسخ آقای بنی صدر :
نویسنده گرامی نامه
با سلام
نامه شما دو قسمت دارد . قسمت اول مقدمه است شامل نظر شما و قسمت دوم دو پرسش شما را در بر می گیرد . بر نظر شما ایراد وارد می دانم اما ﺁن را بیان نمی کنم . در باره دو پرسش شما عرض می کنم ، در کار های مختلفی به این دو پرسش پاسخ داده ام و از نوشته شما مستفاد میشود که گویا هیچیک را مطالعه نکرده ا ید تا پاسخ سوال خود را از دید اینجانب در آنها بیابید . از جمله در جلد اول از سه جلد کتاب در باره سیاست امریکا در ایران و کتابهای خیانت به امید و درس تجربه و... با وجود این به اختصار به دو پرسش شما پاسخ می دهم :
1 - ﺁقای خمینی حاضر به مصاحبه نمی شد . در حوالی انقلاب ، یک گروه تلویزیونی فرانسوی به عراق می رفت . به اینجانب مراجعه کرد و پرسید ﺁیا ﺁقای خمینی حاضر می شود مصاحبه کند ؟ پیش از او ، ﺁقای اریک رولو به عراق رفته بود . به ﺁقای خمینی نامه نوشتم و پرسیدم ﺁیا حاضر است با او مصاحبه کند ؟ پاسخ نوشت نه . زیرا احتمال تحریف در حرفهای خود را می داد و نگران بود که عواقب ببار ﺁورد . با پرسش از نزدیکان او ، معلوم شد نگرانی او بیشتر از باب پاسخهائی است که می باید به روزنامه نگار بدهد . پس پرسشهای گروه تلویزیونی را در پاریس گرفته و با پاسخها برای ﺁن پرسشها به نجف فرستاده شدند . مصاحبه بعمل ﺁمد . اما سازمان امنیت عراق، بمحض خروج گروه از منزل ﺁقای خمینی ، نوار ویدئوئی مصاحبه را گرفت و برد . غافل از این که گروه ضبط صوتی نیز کرده است . نخستین مصاحبه ای که از ﺁقای خمینی در خارج از کشور منتشر شد، این مصاحبه بود که در نخستین روزهای ورود او به پاریس ، در لوموند انتشار پیدا کرد . بنا بر این ، رژیم عراق اجازه مصاحبه و انتشار ﺁن را نمی داد .
2 - اما چگونه شد که ﺁقای خمینی به پاریس ﺁمد ؟ اینطور که اسناد سفارت امریکا و ﺁقای سلیوان ، واپسین سفیر امریکا در ایران ، در کتاب خود، می گویند و در بازگشت به ایران ، با جویا شدن از راه و روش رژیم شاه ، معلوم شد، فکر از ﺁقای شریف امامی ، نخست وزیر شاه ، بوده و پسند شده است : هرگاه ﺁقای خمینی به اروپا بیاید دو امر : الف – حضور یک مرجع در پاریس و ب - این امر که مطبوعات و رادیو – تلویزیونهای دنیا فرصت می یابند ،امکان بی اعتبار کردن او را پدید می ﺁورند . روزنامه نگاران کارکشته مأمور می شوند از زبان او ، سخنانی را که می خواهند ، جاری کنند و ﺁنها را مایه از اعتبار انداختن او کنند . و با بی اعتبار شدن او ، امواج انقلاب فرو می نشیند .
اما اشتباه بزرگ بود هم از ﺁن نظر که انقلاب را مردم می کردند و رژیم شاه از راه بی اعتبار کردن ﺁقای خمینی می خواست ﺁن را فرو بخواباند و هم از این نظر که بسا ممکن بود ، مصاحبه ها بعکس بر اعتبار او بیفزاید . پنهان نماند که این جانب نیز با ﺁمدن ﺁقای خمینی به پاریس مخالف بودم . زیرا فکر می کردم ، در پاریس ، او نمی تواند درب بر روی روزنامه نگاران ببندد . اما رویاروئی روز مره با روزنامه نگاران ، برای کسی که نه از امور دنیا اطلاع در خور داشت و نه حتی انقلاب را که یکی از شگفتی های تاریخ جهان است ، می شناخت و نه بیان ﺁزادی را در سر داشت و نه ... مهلکه ای بود که از ﺁن زنده بیرون نمی ﺁمد .
اتمام حجت رژیم عراق به ﺁقای خمینی - یا سکوت و یا ترک عراق- ﺁیا مسبوق به درخواست ایران و امریکا بطور مستقیم یا غیر مستقیم بوده است یا خیر و یا تنها بخاطر این ترس بوده است که اگر نجف مرکزی بگردد برای رهبری انقلاب، در عراق نیز می تواند این نقش را بازی کند ؟ ﺁنچه می دانیم اینست که رژیم شاه و امریکائیها موافق بوده اند که ﺁقای خمینی از عراق رانده و به اروپا برود تا بتوان اعتبارش را شکست و از مزاحمت او و از انقلاب ﺁسود . بدون کمترین تردید او را برای ﺁنکه اعتبار بجوید و روزنامه نگاران مبلغان رهبری او بگردند، از عراق نراندند .
3 - اشتباه بزرگ دستگاه شاه ، سبب شد که اصول راهنمای انقلاب ایران و بیان ﺁزادی بر جهانیان ﺁشکار گردد . تا وقتی ﺁقای خمینی در نجف بود، انقلاب ایران را « انقلاب بدون ایدئولوژی » توصیف می کردند .
مصاحبه ها یی که ، در ایران ، با مقامهای روحانی می کردند و گزارشهایی ک از این مصاحبه ها در مطبوعات غرب منتشر می شدند، در غرب ، این فکر را القاء می کردند که انقلاب ایران اندیشه راهنما ندارد . رهبران روحانی و سیاسی را حرکت مردم غافل گیر کرده است و... بدین خاطر ، شریف امامی و شاه و... باور کرده بودند ﺁقای خمینی نیز در چنته چیزی بیشتر از ﺁنچه روحانیان قم و تهران می گویند ندارد . پس راحت می شود پنبه او را زد .
نه ﺁن طور است که شما گمان برده اید : با ﺁمدن ﺁقای خمینی به پاریس نبود که رسانه های گروهی به او و انقلاب ایران توجه پیدا کردند، پیش از ﺁمدن او ، خبرها پیرامون انقلاب ایران، در صدر خبر ها بودند . مسائلی که روزنامه نگاران طرح می کردند موضوعهای کار روزانه بودند . 19 مسئله اصلی شناسائی شدند و راه حلهائی برای ﺁنها پیشنهاد شدند . یک روز بعد از ورود ﺁقای خمینی به پاریس، این 19 مسئله و راه حلهای ﺁن، مکتوب، در اختیار او قرار داده شد . به او هشدار داده شد میان شکست انقلاب و ماندگار شدن در پاریس و یا بازگشت پیروز به ایران ، می باید یکی را انتخاب کند . تفاوتهای دو محیط پاریس و نجف ، به او ، یادﺁوری شد . و او پذیرفت که وضعیت بیشتر از اندازه حساس و خطرناک است . از این رو هیأتی را مأمور کرد تا پاسخهائی را که او باید به خبرنگاران بدهد، تهیه کند . ﺁقای خمینی هیچ مصاحبه ای که پرسشها ی آن قبلا داده نشده باشند ، نکرد . پاسخ ها به پرسشها ، بیان انقلاب ایران شد و تعهد او در برابر دنیا . و او این تعهد را شکست .
برای ﺁنکه بدانیم ﺁیا منهای بیان انقلاب که ﺁقای خمینی تنها نقش گوینده ﺁن را پیدا کرد، حضور ﺁقای خمینی در پاریس ، همان نتیجه ای را ببار می ﺁورد که ﺁقای شریف امامی و... فکر کرده بودند یا خیر ؟ این امرهای واقع را در اختیار داریم :
* ﺁقای خمینی ، پیش از ﺁمدن به پاریس، تنها یک مصاحبه بعمل ﺁورده و پاسخهایی که داده است، در پاریس تهیه شده است .
* در پاریس ، فراوان مصاحبه کرده است .
* با ورود به تهران ، تا انتخابات اول ریاست جمهوری، به ندرت مصاحبه کرده و ترتیب مصاحبه ، همان ترتیب پاریس بوده است .
* پس از جدائی از روشنفکران و محور استبداد گشتن، تا پایان عمر، یک مصاحبه نیز نکرده است.
* سخنان او پیش و پس از دوران پاریس، از سنخ پاسخهای او به خبرنگاران در پاریس ، نیستند . نتیجه این که :
الف - ﺁن بیان ﺁزادی که مقبول مردم ایران گشت و پیروزی گل بر گلوله را ممکن گرداند، از ﺁقای خمینی نبود اما ﺁقای خمینی نسبت به ﺁن متعهد شد و به نص قرﺁن، می باید به عهد خود وفا می کرد و او عهد شکست .
advertisement@gooya.com |
|
ب – هرگاه او در پاریس ، حتی نمی توانست همان مواضعی را اتخاذ کند که روحانیان در تهران ، بخصوص که مرحوم طالقانی نیز ﺁزاد شده و سخن برای گفتن داشت، بی اعتبار کردن ﺁقای خمینی بسی ﺁسان می شد . چنانکه وقتی سخنگوی استبداد گشت و بیان استبداد را بازگفت، بی اعتبار شد .
4 - زمینه پرسش شما، اگر این ذهنیت باشد که ﺁقای خمینی را « از ما بهتران » به پاریس ﺁورده اند و رسانه های گروهی را به تبلیغ او گمارده اند ، به این دلیل که این رسانه ها همه روز به نوفل لوشاتو هجوم می ﺁوردند که با ﺁقای خمینی مصاحبه کنند، ﺁیا واقعیت دارد و مبتنی بر سند است ؟ نه . زیرا اینها قطعی ترین سند هستند که :
1/4 -ایران حساس ترین موقعیت را در آن دوران در نظام جهانی روز داشت ومشابه این موقعیت را آلمان شرقی آن روز نیز داشت و
2/4- انقلاب مردم ایران در تاریخ جهان بی مانند است و تاریخ به خود ندیده بود که ملتی با گل به مبارزه با گلوله برخیزد و در طول مدتی افزون بر یک سال، به طور خودجوش، به جنبش خویش سازمان بدهد . فیلسوف شهیر فرانسوی، میشل فوکو نزد اینجانب ﺁمد بپرسد این انقلاب شگرف که به قول او تمامی نظریه های فلسفی و جامعه شناسانه را در باره جنبش ها و انقلاب ها ، از اعتبار انداخته است ، چگونه ممکن گشته است ؟ در برابر این پدیده، کدام روزنامه ، مجله، رادیو ، تلویزیون می توانست لاقید بماند ؟ اگر شما نیز ﺁن ایام در نوفل لوشاتو و پاریس می بودید ، می دیدید روزنامه نگاران برای مصاحبه با ﺁقای خمینی ، چه التماس ها می کردند ، بسیارشان می گریستند و با وجود این ، نوبت مصاحبه پیدا نمی کردند، در می یافتید نه شخص ﺁقای خمینی که مردم ایران و انقلاب ﺁنها روزنامه نگاران را بر می انگیخت به نزد ﺁقای خمینی بیایند . بخصوص که نه در ایران که در نوفل لوشاتو بود که می توانستند دریابند اصول و اندیشه راهنمای انقلاب ایران کدام است .
3/4 - حکومت فرانسه نخست مانع از مصاحبه کردن ﺁقای خمینی شد . تهدید به اخراج از فرانسه کرد . پاسخی که به ﺁن حکومت داده شد، این بود که شما مانع از رفتن روزنامه نگاران نزد ﺁقای خمینی بگردید . اگر نتوانید این کار را بکنید و روزنامه نگار نزد ایشان برود، پاسخهای پرسشهای خود را از زبان ﺁقای خمینی خواهد شنید.
4/4 - حکومت فرانسه کاری بیشتر از این کرد : وزیر کشور خود را روانه تهران کرد و او به نزد شاه رفت که اگر بخواهید ، می توانیم خمینی را سر به نیست کنیم . ﺁن حکومت نیز گمان برده بود با از میان بردن خمینی ، امواج انقلاب ایران فرو می خوابند . از قرار، شاه دریافته بود که حذف خمینی ، طوفان را سهمگین تر می کند و موافقت نکرده بود.
5/4 - جمعی از کسانی که نقش اصلی را در تهیه پاسخها به پرسشهای روزنامه نگاران داشتند ، بنا بر این فکر که ابراز بیان ﺁزادی ، ﺁنهم خطاب به جهانیان ، رهبری انقلاب را متعهد اجرای ﺁن بیان می کند، زحمت طاقت فرسائی می کشیدند تا پاسخها بی سانسور درج شوند . باور کنید که کشماکشهای سختی را از عهده برﺁمدند تا توانستند مانع از سانسورها بگردند . هم در انتشار مصاحبه به زبان فارسی و هم در انتشار ﺁنها به زبانهای مختلف، میل به سانسور وجود داشت . بی بی سی که طرفداران رژیم سابق فراوان تکرار می کنند که عامل انقلاب ایران بوده است ، بدین خاطر که خبرها و نظرها را به زیان انقلاب جور و انتشار داده بود، هم از ﺁغاز ورود ﺁقای خمینی به فرانسه، توسط او ، از مصاحبه ممنوع شد . چون کار انقلاب بالا گرفت و ممنوع شدن از مصاحبه، اعتباری برای بی بی سی باقی نمی گذاشت، همه روز مراجعه می کرد و قول ها می سپرد . سرانجام ، اجازه مصاحبه یافت بشرط ﺁنکه نه مصاحبه و نه خبرهای انقلاب را کم و زیاد نکند .
5 – احتمال دیگری که نیاز به تحقیق دارد، اینست : ﺁیا ﺁقای خمینی را برای ﺁن ناگزیر از ترک نجف و ﺁمدن به اروپا کردند که، درغرب ، معامله با او ﺁسان تر بود ؟ این پرسش را بر دو پرسش شما افزودم تا احتمال بررسی شده ای برجا نماند . اما
1/5 - معامله در نجف ﺁسان تر بود تا معامله در پاریس آنهم با حضور انبوه کسانی که در راست راه استقلال و ﺁزادی بودند و نمایندگان رسانه های گروهی جهان نیز حاضر و ناظر بودند . چنانکه دو پیغام نخستین ، از ایران به نجف داده شده بود . یکی ، « اگر به امریکا حمله نکنید و تنها بگوئید شاه نباشد » و دیگری ، « راه حل امینی » . با این دو راه حل، از پاریس بود که مخالفت استوار بعمل ﺁمد .
2/5 – وقتی ﺁقای دکتر بختیار، توسط ﺁقای عباسقلی بختیار، وزیر صنایع حکومت خود، مراجعه کرد و ﺁقای خمینی با پیشنهاد استعفای او از نخست وزیری شاه و نصب او به عنوان نخست وزیر انقلاب ، موافقت کرد، ﺁقای کارتر مانع از پذیرش پیشنهاد از سوی ﺁقای دکتر بختیار شد . اگر او به خود جرأت داده و بدون مراجعه به ﺁقای کارتر، پیشنهاد را پذیرفته بود، سرانجام دیگر می شد .
3/5 – بنا بر ﺁنچه از نوشته های سران شرکت کننده در کنفرانس گوادولوپ مستفاد می شود، حکومت کارتر، پس از یأس از نگاهداری شاه بر سلطنت و حکومت، بنا را بر « نه شاه ، نه خمینی » می گذارد .
4/5 – از زمانی ببعد، سفیر امریکا در تهران رژیم را نجات نیافتنی و استقرار حکومت بختیار را نا ممکن و برای انجام معامله به نمایندگان ﺁقای خمینی مراجعه می کند . بنا بر اسناد، این معامله بعمل می ﺁید . پیش از انتشار اسناد، از وقوع معامله ، اطلاع مبهمی بدست ﺁمده بود و ما ﺁن را « وحدت چکمه و نعلین » می خواندیم .
این با جانشین ظن و گمان کردن واقعیت و از قلم نیانداختن هیچیک از عاملها و دقیق کردن رابطه ها با مردم و با این و ﺁن قدرت خارجی است که می توان ارزیابی بایسته ای از اندیشه و عمل کسانی بعمل ﺁورد که در انقلاب و پس از ﺁن ، نقشی بر عهده داشته اند .
شاد و پیروز باشید . 20 آبان 84