برغم هشدارهای مکرر، رژیم مافیاها کار را به ارجاع پرونده اتمی ایران به شورای امنیت کشاند . موفقیت بسا بی نظیر ﺁقای احمدی نژاد، فرستاده ﺁقای خامنه ای به سازمان ملل، در تشکیل جبهه ای بر ضد ایران ، این پرسش را پیش رو می نهد که ﺁیا او را به قصد ایجاد چنین جبهه ای به نیویورک فرستاده اند ؟ ﺁیا ﺁقای خامنه ای هنوز فرق اتخاذ موضع قاطعانه بر سر حق را از برانگیختن به تشکیل جبهه ای بر ضد ایران ، در نمی یابد ؟ با توجه به سابقه امر و با توجه به این واقعیت که هیأت اعزامی به سازمان ملل ، هیچ کار برای ﺁنکه جامعه جهانی را متقاعد کند حق با ایران است نکرد و همه کار کرد تا بباوراند که حق با امریکا و متحد جدید او اروپا است، وقتی ادعا می کند قصد واقعی رژیم مافیاها تولید اسلحه اتمی در پوشش فعالیت اتمی صلح جویانه است . روشی که رژیم، از ﺁغاز ، در پیش گرفته است ، کار این جبهه را در متقاعد کردن جهانیان ﺁسان کرده است :
* جبهه ای که ﺁقای احمدی نژاد موفق به ایجاد ﺁن شد، یادﺁور گروگانگیری و تشکیل نخستین جبهه جهانی بر ضد ایران است . انقلاب ایران ، نه تنها در سطح ملتها و مقیاس جامعه جهانی وسیع ترین جبهه موافق ایران را پدید ﺁورد ، بلکه در سطح دولتها ، اغلب از راه ترس، موافقت جنبش مردم ایران برای استقرار مردم سالاری را ، رویه گرداند . ضربه بزرگ نفتی بدون وجود این جبهه و ایستادن بر سر حقی از حقوق ملی ، میسر نمی شد . شگفتا! تا که ضربه نفتی وارد شد و ایرانی که رژیم شاه خزانه آنرا خالی کرده و قرضه خارجی سنگینی نیز روی دستش گذاشته بود، توانست، در همان سال اول، 16 میلیارد دلار ذخیره ارزی ایجاد کند و کشورهای عضو اوپک ، همگی مازاد ارزی پیدا کردند .اما گروگانگیری شد، و جبهه ای وسیع برضد ایران تشکیل شد و، در پی ﺁن، ذخایر ارزی ایران توقیف گشت . نیاز به بحران و انزوای شدید ملاتاریا برای استقرار استبداد، از سوئی، و نیاز همفکران امریکائی ﺁنها به چنین بحران حادی برای بردن انتخابات ریاست جمهوری از سوی دیگر، سبب شد که تمامی کوششها برای حل مشکل عقیم بماند و رشته بحران گروگانگیری به رشته بحران جنگ گره بخورد :
* جنگ قابل پرهیز بود اگر بحران گروگانگیری بوجود نمی ﺁمد و وقتی بوجود ﺁمد، بلادرنگ ، با حل مشکل ، فرو می خوابید اگر: پولهای ایران توقیف نمی شدند و ایران به محاصره اقتصادی – نظامی ( تحریم فروش اسلحه به ایران ) در نمی ﺁمد . اگر به بهانه کشف توطئه ها، ملاتاریا شیرازه ارتش را نمی گسیخت . اگر ملاتاریا برﺁن نمی شد به قول ﺁقای بهشتی « از گروگانها مثل یک ﺁتو بر ضد بنی صدر و کارتر استفاده کند »، اگر خائنان به ایران ، در دشمنی با انقلاب ایران ، تا برانگیختن رژیم صدام به حمله به ایران ، پیش نمی رفتند و گروههای مسلح، در مقام ﺁلت فعل رژیم صدام ، زمینه ساز حمله نظامی ﺁن رژیم به ایران نمی شدند .
با اینهمه ، با شروع جنگ، حسن تدبیر فرماندهی کل قوا در صحنه سیاست بین المللی و نیز در تجدید سازمان ارتش و بر انگیختن روحیه ملی ، جبهه ضد ایران را به جبهه ضد تجاوز بدل کرد . چنانکه در نهمین ماه جنگ، با قبول پیشنهاد هیأت اعزامی کنفرانس عدم تعهد، جنگ در شرف پایان بود .ولی، ملاتاریا سازش پنهانی با دستگاه ریگان را در معرض ﺁفتابی شدن دید و نقشه هایش برای تصرف قدرت را در دمادم نقش برﺁب شدن یافت. پس لازم شد کودتای خرداد 60 را بعمل ﺁورد و بحران جنگ را بمدت 8 سال ادامه دهد و نسلی را قربانی کند و سرانجام، زیر فشار جبهه جهانی که خود بر ضد ایران تشکیل داده بود ، جام زهر را سر کشد . با وجود این،
* نه تنها ملاتاریا ، از این دو بحران و سرانجامی که پیدا کرده بود ، عبرت نگرفت بلکه بحران ساختن و « عبور از بحران » را روش عمومی طولانی کردن عمر استبداد فرومانده خویش شمرد : روشی که در افغانستان بکار برد، از عوامل استقرار رژیم طالبان گشت، همین روش ، تنش شدید در روابط ایران و ﺁذربائیجان پدید ﺁورد . چنانکه تظاهرات بسود پیوستن به ایران، جای خود را به تظاهرات بر ضد ایران دادند . با عراق، حالت صلح مسلح و با کشورهای خلیج فارس ، تنش بدان شدت شد که دست ﺁویز استقرار قوای عظیم امریکا گشت . و بالاخره، با هر کشور اروپائی که می رفت روابط عادی شوند، با انجام یک یا چند ترور، روابط از ﺁنچه هم بودند، وخامت بارتر شدند . تا جائی که به دنبال محکومیت در دادگاه برلین ( معروف به دادگاه میکونوس ) ، اروپائیان سفرای خود را از ایران فراخواندند . این بحران و انزوای شدید، یکی از مهمترین عوامل جنبش دوم خرداد 1376 گشت .
* حکومت خاتمی تشنج زدائی را روش کرد . با ﺁنکه او و حکومتش از ﺁن اندازه اختیار هم که داشتند ، استفاده کامل را نیز نمی کردند ، به یمن کوشش گرانقدر بدیل مردم سالار ، در سطح وجدان جهانی ، جبهه ضد ایران از میان رفت . وزیر خارجه امریکا و نیز رئیس جمهوری امریکا ، از مردم ایران ، بخاطر کودتای 28 مرداد 1332 ، پوزش خواستند . بعد از رسیدن بوش به ریاست جمهوری و ایران را در عداد عراق و کره شمالی ، « محور شر » خواندن، هنوز جبهه مخالف جنگ با ایران ، مانع از ﺁن شد که به جای عراق ، ایران قربانی تجاوز امریکا و انگلستان بگردد .
* با وجود این، بحران سازیهای « اصول گرایان » بخصوص در دوره دوم حکومت خاتمی – که « بحران اتمی » مهمترینشان است -،ابتکار عمل را از ﺁن حکومت بوش گرداند. اگر نبود استواری بدیل مردمسالار در جلوگیری از تشکیل بدیل دست نشانده امریکا، امریکا و متحدانش هیچ فرصتی را برای تجاوزگری از دست نمی دادند و بسا نظریه محافظه کاران جدید -که کلید حل مشکل « خاورمیانه بزرگ » ( از هند تا جبل الطارق ) ایران است ، و با حمله به ایران، عصیان مسلحانه در عراق نیز فرو می خوابد و.. - ، به اجرا در می ﺁمد .
به یاد هموطنان خود می ﺁورم : در همان روزها که همگان گمان می بردند قرار است نام ﺁقای هاشمی رفسنجانی، بعنوان رئیس جمهوری، از صندوق رأی بدر ﺁید ، هشدار دادم که تشدید بحران نیاز به احمدی نژاد دارد و این نام او است که از صندوق بیرون خواهد ﺁمد . ﺁن هشدار می باید شنیده می شد و تحریم انتخابات قلابی، هرچه وسیع تر می گشت . با وجود این ، وسعت تحریم از سوئی و کوشش موفق بدیل مردم سالار در ﺁشکار کردن وسعت تقلب بر وجدان جهانی از سوی دیگر، سبب شد که وجدان جهانی، این شخص را نماینده ملت ایران نشناسد . بی وقاری که او در سازمان ملل ابراز کرد و رفتار تحقیر ﺁمیزی که با او شد ، گزارشگر این واقعیت است که سازمان ملل و رسانه های گروهی ، او را نماینده مردم ایران نشناخته اند .
در تاریخ ایران ، یک بار ، رهبر نهضت ملی ایران، دکتر مصدق به شورای امنیت رفت . بیش از نیم قرن از حضور او در شورای امنیت می گذرد . تفاوتهای این زمان، با ﺁن زمان ، بسیارند . از جمله، ﺁن زمان ، دو اردوگاه بودند و نمایندگان عضو مجمع عمومی و شورای امنیت در یکی از این دو ارودگاه و تابع امریکا و روسیه بودند . مصدق در چنان شورای امنیتی حضور یافت و بدون استفاده از حق وتوی شوروی سابق، توانست بر امپراطوری انگلستان غلبه کند . چون بر حقی از حقوق ملی ایران ایستاده بود ، برای تحریک کردن دیگران به ضدیت با ایران به شورای امنیت نرفته بود و چون توانست وجدان جهانی را به داوری شورای امنیت بخواند ، ﺁن شورا را از رأی دادن بر ضد ایران باز داشت . همین موفقیت را در دادگاه لاهه بدست ﺁورد برغم ﺁنکه شاه سابق به سفیر امریکا گفته بود : اگر بنا بر برکناری مصدق باشد، باید دادگاه لاهه بر ضد ایران رأی بدهد . رفتاری که با مصدق در امریکا شد ( به صدا درﺁوردن زنگ استقلال امریکا ) و استقبالی که از او ، بمثابه رهبر جنبشهای شرق، ( قول طه حسین ) در مصر، شد ، هم بخاطر شخصیت ممتاز او و هم بخاطر نمایندگی او از مردم ایران بود . مقایسه این دو سفر، ﺁنهم با 54 سال فاصله ، در عصری که امریکا در شورای امنیت - چه رسد به مجمع عمومی سازمان ملل - در اقلیت است ، به مردم ایران می گوید استبداد تا کجا انحطاط ﺁور است . خطر چه اندازه بزرگ می شود وقتی کسی در سازمان ملل حاضر می شود و بنام مردم ایران سخن می گوید که نه از این مردم نمایندگی و نه حداقل شخصیت لازم را دارد . وقتی کسی در سازمان ملل حاضر می شود که ﺁسان تحریک می شود، ﺁسان تحریک می کند و ﺁسان امکان ها را از ایران می ستاند و به دشمن می دهد . بی اطلاع از توافقی که امریکا و چین و روسیه و ژاپن و کره جنوبی با کره شمالی کرده اند، رفتاری را پیشه می کند که در نظر هیأتهای نمایندگی ، حق را از ﺁن امریکا و اروپا جلوه گر می سازد :
سودهایی که کره شمالی می برد و زیانهایی که ایران می کند :
1- اگر ایران بمب اتمی ندارد، کره شمالی ﺁن را دارد . توافقی که 5 کشور با کره شمالی امضاء کرده اند، گویای این واقعیتها است :
1/1 – ژاپن و کره جنوبی و امریکا به جای خود، روسیه و چین نیز خواستار منع گسترش سلاح هسته ای هستند . بنا بر این ، نباید انتظار داشت این دو کشور ، در مخالفت با مجهز شدن ایران به سلاح هسته ای، قاطع نباشند .
2/1 – روابط جدیدی که میان امریکا و روسیه و چین برقرار شده اند ، حدود توافق این کشورها و نیز حدود رقابت و مخالفتشان را معین کرده اند : در مورد ایران ، مخالفت با گسترش اسلحه اتمی در قلمرو توافق این دولت ها و برخوردار شدن از فن شناسی اتمی ، در قلمرو مخالفت ﺁنها قرار می گیرد .
3/1 – ناکامی « استراتژی جنگ پیشگیرانه » در عراق و اتخاذ استراتژی کلینتون و کامیابی که ببار ﺁورد، حجتی بر خطا بودن رویه کردن جنگ برای حل مشکلی از نوع « مشکل اتمی » ایران است .
4/1 - داشتن و نداشتن بمب اتمی تضمین کننده امنیت یک کشور نیست . وگرنه ، کره شمالی ، در ازای گرفتن تضمین بر عدم حمله به خود، از سلاح اتمی چشم نمی پوشید . ما به ازاهای اقتصادی که کره شمالی بدست می ﺁورد، تضمین کننده های مهمتری هستند .
5/1 – انزوای بین المللی و بیرون ﺁمدن از ﺁن، بسا از هر تضمین سیاسی و اقتصادی مهمتر است . به این دلیل که انگیزه کره شمالی در امضای توافق، بیرون ﺁمدن از انزوای بین المللی است . پیش از کره شمالی ، افریقای جنوبی برای بیرون رفتن از همین انزوا، تبعیض نژادی را الغاء کرد و رژیم قذافی ، با انگلستان و امریکا، بر سر چشم پوشیدن از مسلح شدن به سلاح اتمی، توافقنامه امضاء کرد .
6/1 – برنامه هائی از نوع تولید سلاح هسته ای ، برای کشوری با اقتصاد ضعیف ، به قیمت فقر و قحطی تمام می شود. ابتلای کره شمالی به قحطی و ناتوانی اقتصادی روزافزون، سهمی که مردم کره از مجهز شدن رژیم به سلاح اتمی عاید کرده اند . ناتوانی این رژیم به بیرون بردن کره شمالی از فقر فزاینده ، سرانجام ناگزیرش کرده است توافق خلع سلاح اتمی را امضاء کند .
افزون بر رها شدن از انزوا و هزینه سنگین و تهدید خارجی ، کره شمالی الف – نیروگاه اتمی و ب – امتیازهای اقتصادی بدست می ﺁورد.
2 - در برابر ، از زمان بروز بحران اتمی ، ایران این زیانها را کرده است :
1/2 – « رئیس قوه قضائیه » از وسعت فرار سرمایه از کشور به فغان ﺁمده است و فرار سرمایه از ایران به شیخ نشینهای خلیج فارس را 200 میلیارد دلار گفته اند که اگر فرض کنیم واقعیت را 10 برابر کرده اند، 20 میلیارد دلار ، رقم بسیار بزرگی است .
2/2 – صندوق بین المللی پول برﺁورد می کند که سالانه 150 هزار جوان ایرانی که تحصیلات دانشگاهی کرده اند، از ایران مهاجرت می کنند . بنا بر برﺁورد صندوق، فرار مغزها به این وسعت، برابر فرار 11 میلیارد دلار سرمایه است .
3/2 – اقتصاد ایران زیر تهدید به تحریم و حمله نظامی به حالت رکود درﺁمده است . افزایش میزان بیکاری و تورم ، همزاد این رکود هستند .
4/2– تدارک اسباب مقابله با تحریم و حمله نظامی ، سبب کاهش توان سرمایه گذاری دولت گشته است .
5/2– برای راضی کردن روسیه و چین، غیر از امضای قراردادهای نفتی و غیر نفتی سود ﺁور برای این دو کشور، ایران ، به زیان حقوق حیاتی خویش، در ﺁسیای میانه ، به خدمت سیاست روسیه در ﺁمده و از عوامل تعیین کننده حضور امریکا در ﺁسیای میانه شده است . با اینهمه ، نماینده روسیه در شورای حکام ، رأی ممتنع داد !؟
6/2 – در خلیج فارس، نه تنها در محاصره قوای امریکا است بلکه ، جبهه وسیعی بر ضد ایران شکل گرفته است . این جبهه هدف های سه گانه زیر را تعقیب می کند : یکم - جلوگیری از مسلح شدن ایران به سلاح اتمی و دوم - قطع نفوذ ایران در عراق و سوم - ارجاع پرونده 3 جزیره به دیوان بین المللی لاهه .
7/2 – طولانی شدن الف - انزوای بین المللی و ب - ارجاع احتمالی پرونده به شورای امنیت و ج - حمله نظامی احتمالی به ایران ، زیانهای بالا را متکاثر می کنند و زیانهای دیگر، از جمله ، افزایش هزینه و بهای خریدها از خارج .
8/2 – محروم شدن از فن شناسی پیش رفته و ناگزیر شدن به خرید نیروگاه اتمی از روسیه به بهای سنگین .
هیچ ملتی که اندک حس حیات داشته و کمتر معرفت بر حقوق ملی خویش داشته باشد و قدری ارزش کرامت خویش را بشناسد، اجازه نمی دهد مشتی زورپرست نادان و فاسد، چنین زیانهائی را به او وارد کنند و بهترین فرصتها برای رشد را از ایرانیان بستانند و فراخ ترین میدان عمل بر ضد ایران را در اختیار قدرت های جهان قرار بدهند .
وقتی پیشنهاد ابتکاری در دعوت به شرکت در غنی سازی اورانیوم ناچیز می شود و ماجرای ارودیف ؟:
1 - ﺁقای پوتین ، رئیس جمهوری روسیه نیز، در حضور ﺁقای بوش، با غنی ساختن اورانیوم توسط ایران مخالفت کرده است . « اصول گرایان » می گویند : علت مخالفت اینست که در حال حاضر، بخاطر نیروگاه اتمی بوشهر، ایران بازار اورانیوم غنی شده روسیه است . اگر ایران خود اورانیوم را غنی کند، روسیه هم بازار را از دست می دهد و هم یک رقیب پیدا می کند . حال ﺁنکه
1/1 - هرگاه بنا بر شریک کردن دولتها یا شرکتهای خصوصی در غنی سازی اورانیوم باشد، بی خطر تر و پر سود تر، همان سرمایه گذاری بود که رژیم شاه در ارودیف بعمل ﺁورده بود . بنا بر ﺁن سرمایه گذاری، 10 درصد اورانیوم غنی شده می باید در اختیار ایران قرار می گرفت . یک ملت زنده ، نمی باید اجازه می داد مافیاهای نظامی – مالی برایش رئیس جمهوری نصب کنند . نمی باید اجازه می داد دولت مافیاها همه امکانهای تولید انرژی را مهمل گذارد ، حتی برای کاستن از بهای نفت ، در اجلاس وزیران نفت اوپک، با افزایش روزانه 2 میلیون بشکه نفت موافقت کند .
2/1 – جای طرح راه حل برای یک مسئله ملی ، تهران است و نه نیویورک . اگر ﺁقای احمدی نژاد پیشنهادهای خود را در شورای امنیت و خطاب به سران دولتها اظهار می کند، از ﺁن روست که بخلاف تظاهری که رژیم مافیاها می کند، در واقع، بقای خود را نه در اختیار مردم ایران که در دست قدرتهای خارجی می داند . نادانی او و گروه همراه او و ﺁنها که او را مأمور رفتن به سازمان ملل کرده اند، مانع از ﺁن شده است که تناقض مقدمه سخنرانی او را با پیشنهادهایش در یابند و در نیابند که سران دولتها می دانند اگر او نه خطاب به مردم ایران که خطاب به سران غرب ، پیشنهادهای خود را اظهار می کند، از ﺁن روست که نه برای مردم ایران حقی قائل است ( بنا بر ولایت مطلقه فقیه !) و نه از این مردم نمایندگی می کند ( باز بنا بر ولایت مطلقه فقیه !)
یک ملت زنده می باید از کسی که بدون اطلاع او ، در سازمان ملل ، پیشنهاد می کند برای این که اعتماد پیدا کنید که ما تنها برای مصرف نیروگاه ، اورانیوم غنی می کنیم بیائید با ما شریک شوید، بپرسد : برسر سهم ایران از ارودیف چه ﺁمد ؟ بر سر 10 درصد اورانیوم غنی شده ارودیف ، از 25 سال بدین سو، چه ﺁمده است ؟ بر سر پرونده دزدی 53 میلیون دلار توسط بهشتی – حیدری ( پولی که بعنوان خرید اسلحه از اسرائیل از وزارت دفاع گرفته و به حسابهای بانکی این دو ریخته شد ) ، چه معامله ای شد که حق ایران در ارودیف، برده و خورده شد ؟
اگر فرض کنیم ، این بند از پیشنهاد احمدی نژاد :
« سوابق بينالمللي دلالت برآن دارد كه قراردادهاي تامين سوخت هسته اي قابل اتكاء و اعتماد نيستند و هيچ سند الزامآور بينالمللي براي تضمين تامين سوخت هستهاي وجود ندارد و در موارد متعددي قراردادهاي دو جانبه در اين زمينه نيز به دلايل سياسي معلق و يا متوقف گرديده است.
بنابراين جمهوري اسلامي ايران در روند دستيابي به فناوري صلحآميز هسته اي، دريافت تضمين هاي عيني براي غني سازي اورانيوم در چرخه توليد سوخت هستهاي را حق مسلم خود ميداند . » ( خط کشی زیر جمله از این جانب است )
پاسخ به این پرسش باشد که بر سر اورودیف چه ﺁمد؟ پس الف - او می داند که سهم ایران در ارودیف برده و خورده شده است . ب – اینک باید پاسخ بدهد : چرا این سهم برده و خورده شد ؟ و ج – اگر اینگونه شرکتها تضمین اطمینان بخشی بشمار نمی روند، از چه رو پیشنهاد می کند شرکتی با شرکای غربی ، دولتی و خصوصی، تشکیل شود ؟ و د – اگر این شرکت بخواهد برای خارجیان اطمینان بخش باشد ، نیاز به ﺁن دارد که نه تنها اداره ﺁن در اختیار خارجیان باشد ، بلکه خارجیان حق بازرسی دائمی از تأسیسات کشور، را داشته باشند . و ه – اگر نه اختیار اداره شرکت غنی سازی اورانیوم و نه حق بازرسی دائمی به خارجیان داده می شود، پس چرا شرکت پیشنهادی او سرنوشت ارودیف را پیدا نمی کند و چگونه اعتماد و شفاف سازی می شود؟
2/1 - بدین قرار ، کسی که به سازمان ملل می رود ، با سران کشورها عکس می گیرد و ﺁنگاه، خطاب به همین سازمان می گوید به سازمان ملل و ﺁژانس بین المللی انرژی اتمی و تضمینهائی که می دهند، اعتماد نداریم، نه تنها به سران دولتها گفته است الف - حق دارند به رژیم مافیاهای نظامی – مالی اعتماد نکنند ، بلکه ب – گفته است : حق دارند باورکنند رژیم هدفی غیر از استفاده از اورانیوم غنی شده در تولید برق در سر دارد . زیرا ، ﺁنها دیده اند دولتی که ﺁسان از حق ملتی در ارودیف گذشت، همزمان ، پنهانی، برنامه اتمی طرح و به اجرا گذاشته است . سالها اینطور وانمود کرده است که چون نیروگاه اتمی نمی خواهد، نیازی هم به سهم ایران از اورانیوم غنی شده ندارد . بدین سان جهانیان را خام کرده و پس از ساختن پناهگاههای زیر زمینی و استقرار تجهیزات اتمی ، به یاد ساختن نیروگاه اتمی افتاده و با روسیه قرار داد بسته است . طولانی شدن ساختمان نیروگاه را برای تکمیل تأسیسات اتمی ، مغتنم شمرده است . و حالا، ﺁمده است و می گوید بیائید در غنی کردن اورانیوم با ما شریک شوید !
حال اگر غرب بخواهد فرصت را مغتنم بشمارد و خواستار مشارکت اطمینان ﺁوری بگردد، قرارداد مشارکت ، قراردادی بدتر از قرارداد ترکمن چای خواهد شد : حضور قدرتهای غرب در ایران ، بدان وسعت که برای غرب اطمینان بخش باشد . ﺁیا مافیاها تن به این خیانت می دهند ؟ خیانتهای بزرگ که ملاتاریا مرتکب شده است ، جا برای تردید نمی گذارد که دولت خامنه ای – مافیاها ، باکی از این خیانت ندارند . این بر مردم ایران است که دست ﺁنها را از دولت کوتاه کنند و به دوران خورد و بردهای استبدادیان و قدرتهای خارجی و خفت و فقر خویش ، پایان ببخشند .
advertisement@gooya.com |
|
3/1 – در پاسخ به پرسشها ( عریانگرها ، انقلاب اسلامی شماره 628 ) ، خاطر نشان کردم که هرگاه پرونده اتمی ایران به شورای امنیت برود و مجازات ها مقرر شوند، از ﺁن پس ، اختیار لغو مجازاتها به دست امریکا می افتد . اینک لوموند ( سرمقاله 21 سپتامبر ) به اروپائیان هشدار می دهد که هرگاه پرونده را به شورای امنیت ببرید و مجازات ایران وتو شود، دست امریکا برای حمله نظامی به ایران باز می شود . با وجود این هشدار ، با همه وعده هایی که فرستاده های رژیم در وین به این و ﺁن کشور داده اند ، قطعنامه اروپا تصویب شد و رویتر ( 24 سپتامبر ) ﺁن را پیروزی بزرگ غرب ارزیابی کرد.
حال پرسیدنی است : این چگونه ایستادگی بر سر حقی است که به جای ایجاد جبهه بسود ایران ، جبهه بر ضد ایران ببار ﺁورده است ؟ ﺁقای احمدی نژاد در باره « ﺁپارتاید اتمی » داد سخن داده است . اما از چه وقت مبارزه با تبعیض نژادی در درﺁمدن به جرگه تبعیض کنندگان معنی شده است ؟ در سخنان و پیشنهاد او چه بوده است که « قصد درﺁمدن به عضویت باشگاه دارندگان اسلحه اتمی » معنی داده است ؟ رژیمی که می داند مورد اعتماد هیچ کشور جهان نیست و نماینده اش خطاب به سران دولتها می گوید : « سندهای بین المللی الزام ﺁور نیستند » و نمی گوید الف – خود چه سند الزام ﺁوری می سپارد که بمب اتمی نسازد و ب – چرا پیشنهاهایش در ﺁنچه به انصراف از تولید سلاح اتمی است، مبهم هستند ؟ و ج – با ﺁنکه سران دولتها می دانند کشوری که یک نیروگاه اتمی هنوز ندارد، بابت تولید اورانیوم غنی شده ، هزینه بسیار سنگینی را باید متحمل شود، :« ما اورانیوم غنی شده را 30 درصد هم ارزانتر می فروشیم ». ، را حمل بر نادانی و یا ادامه فریبکاری نمی کنند؟ و د – چرا او ، به تقاضای شفاف ساختن فعالیتها ی اتمی ، پاسخ روشنی نمی دهد ؟ نتیجه ﺁنکه پیشنهادها و سخنان او حتی عضو هیأت تحریریه روزنامه رسالت را نیز مطمئن می کنند او غرب را به ارجاع پرونده به شورای امنیت برانگیخته است .
4/1 - بدین قرار، اگر براستی رژیم قصدی جز استفاده صلح ﺁمیز از انرژی اتمی نداشت ، از ﺁغاز، از طریق ﺁژانس بین المللی انرژی اتمی عمل می نمود ، بر اجرای قراردادهای ساختن نیروگاه ها و نیز ستاندن سهم خود از ارودیف اصرار می کرد و بخصوص ، قلمرو فعالیت اتمی خود را بطور کامل شفاف می گرداند و نخست برای مردم کشور شفاف می کرد . اندک سعی در جلوگیری از بهدر رفتن بنزین و دیگر فرﺁورده های نفت در کشور می کرد . هزینه کاستن از میزان مصرف نفت و گاز ، در مقایسه با پولی که خرج تأسیسات اتمی زیر زمینی شده است، ناچیز است . عمر چاه های نفت را طولانی می کرد . به سراغ منابع انرژی فراوان دیگر می رفت . و
« هجوم فرهنگی » یا مصرف انبوه و نیروگاه اتمی ( دنیای روشن و دنیای تاریک ) :
1 – رژیمی که « رهبر »ش فراوان از « هجوم فرهنگی » سخن می گوید، در توجیه غنی سازی اورانیوم و بنای نیروگاه اتمی ، الگوی مصرفی را حجت قرار می دهد که همان « مصرف انبوه » غرب است ، چرا که بدون انرژی فراوان ، مصرف انبوه ناممکن می شود . اما « مصرف انبوه انرژی غیر از این که منابع ذی قیمت ترین ماده را که نفت است و به نسلهائی تعلق دارد که از پی هم می ﺁیند ، در کوتاه ترین مدت ، به پایان می برد ، بلکه محیط زیست را بطور غیر قابل جبرانی ﺁلوده می کند . برغم تکنولوژی جدید، خطر انرژی اتمی هنوز بیشتر است . غرب در بند استبداد سرمایه داری است و توانا به تغییر کمیت و کیفیت زندگی و جانشین کردن « تولید و مصرف انبوه » با الگوی تولید و مصرف دیگری نیست .
اما کشوری چون ایران چرا نباید بتواند الگوی تولید و مصرف دیگری را تجربه کند ؟ از چه رو است که رژیمی که مدعی است سخت نگران « هجوم فرهنگی » است ، بر پایه « تولید و مصرف انبوه » ، تولید و مصرف انبوه انرژی را برنامه گذاری می کند ؟ بر پایه کدام الگوی تولید و مصرف، نیاز کشور به نیروی برق را برﺁورد کرده است ؟ و
2 - ﺁقای احمدی نژاد گفته است : نکند هدف غرب اینست که از راه « ﺁپارتاید اتمی » ، (لابد بعد از پایان عمر منابع نفت و گاز ) دنیا را به دو بخش روشن ( برق دار ) و تاریک تقسیم کند . اینک بر او است که پاسخ بدهد : چرا بر افزودن میزان عرضه نفت ، ﺁنهم بخاطر کاستن از بهای نفتی که همین غرب ثروتمند مصرف می کند، اصرار می کند ؟ همین غرب، به سراغ فن شناسی های دیگر نیز رفته است ، از چه رو است ، که رژیم مافیاها تنها به فن شناسی اتمی چسبیده است ؟ از چه رو است که رژیم، بجای حفظ منابع ، از راه دادن امتیازهای حیرت ﺁور، منابع نفت و گاز را در اختیار شرکتهای خارجی قرار داده است ؟ چرا بابت جلوگیری از پیوستن چین و هند به جمع امریکا و اروپا، قراردادهای فروش نفت و گاز دراز مدت با این دو کشور امضاء کرده است ؟ معنای تهدید کشورهائی که رأی به قطعنامه ارجاع پرونده اتمی ایران به شورای امنیت بدهند، به لغو قرارداد فروش نفت چیست ؟ و...
3 – کدامیک از گروه بندیهای « درون نظام » این پرسشها را بمیان نهاده است ؟ کدامیک کوشیده است سیاست رژیم در قلمرو نفت و گاز را روشن کند ؟ چرا « اصلاح طلبان » و دیگر گروهها ، جرأت ورود به سردر خانه نفت و گاز و اتم را پیدا نکرده اند و در طول 8 سال حکومت ، این بخش را بطور کامل در اختیار مافیاهای رانت خوار قرار داده اند ؟ و...
4 – جامعه ایرانی چرا اجازه می دهد رژیم مافیاها با او معامله صغیر را کنند و بحران سازی خائنانه خود را به « غرور ملی » او مستند کنند ؟ چرا می گذارند زندگی او را به حال تعلیق در ﺁورند و زندگی در رکودهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ، را به او تحمیل کنند ؟ چرا نمی پرسد : اگر برنامه اتمی برای ما ایرانیان است ، از چه رو سیاست اتمی ، در ایران و برای ایرانیان ، در سازمان ملل ، پیشنهاد می شود ؟ کدام دولتی که خود را در برابر ملت خویش مسئول می داند ، جرأت می کند یک مسئله ملی را نه در کشور خود که در سازمان ملل ، مطرح کند ؟ کدام دولت سیاست خویش را ، در مسئله ای که جنبه بین المللی پیدا کرده است ، از مردم خود پنهان نگاه می دارد و در طول مدت بیست سال ، بحث از ﺁن را در مجلس و مطبوعات ممنوع می کند ؟
این پرسشها می باید رگ غیرت و مسئولیت شناسی هر ایرانی را بجنباند و برﺁنش دارد که از خود بپرسد : خطرناک تر از هجوم فرهنک استبداد کدام است و چرا ایرانیان در پی ﺁن نمی شوند این هجوم را درهم شکنند و فرهنگ ﺁزادی بجویند ؟