آنچه که امروزبه عنوان "مسئله هسته ای ایران" مطرح است، با تردیدهای فراوانی روبروست، تردیدهایی که این موضوع را "بازی سیاسی" به گمان می آورد. بازی که از یک سو برای مشروعیت بخشی هرچه بیشتر رژیم اسلامی ایران در داخل و خارج طراحی شده وازسوی دیگر و مهم ترمشروعیت حضورهرچه بیشترآمریکا وغرب را درخاورمیانه و آسیای مرکزی به دنبا ل دارد. ضمن آنکه بر روند تحولات داخلی کشورما نیزتاثیر فراوانی دارد، ازجمله تثبیت موقعیت پایه های ثابت قدرت درایران مانند رفسنجانی وامثال آن که همواره توانسته اند ایران ومنطقه خاورمیانه را بنابه خواست قدرت های بزرگ درشرایط "حساس" و"بحرانی" قرار داده تا به حضورخارجی ها درمنطقه صفای بیشتری ببخشند.
ابتدا با طرح یک سوال وچند گزاره اخلاقی به تحلیل این موضوع می پردازم سپس به جوانب سیاسی آن اشاره خواهم کرد.
آیا اقدامات غرب درکنترل ومنع گسترش سلاح های هسته ای جزئی ازیک برنامه "جدی حقوقی" است یا جزئی ازقوائد یک "بازی سیاسی"؟
همانطورکه می دانیم پیگیری یک امر"جدی حقوقی" با پیگیری یک "بازی سیاسی" تفاوتهای اساسی وآشکاری دارد. درپیگیری یک امر"جدی حقوقی" هدف ونتیجه درروش پیگیری آن امرمستتراست،اما دریک "بازی سیاسی" هدف ونتیجه نه تنها درطول روش برای تماشاگران روشن نیست بلکه نتیجه درانتهای یک فرایندی که "بازی" نام دارد، مشخص خواهد شد،دراین میان تنها کارگردانان ومربیان که داور بازی نیزهستند، نتیجه آن را می دانند.
بنابه آنچه که گفته شد پاسخ سوال مطرح شده دربالا، آن است که آمریکا وغرب درکنترل ومنع گسترش سلاح های هسته ای پیگیر یک "بازی سیاسی"هستند.
اما چند گزاره اخلاقی:
1- ایدآل ترین شکل مصونیت از"سلاح های هسته ای" آن است که هیچ کشوری دارای چنین تسلیحاتی نباشد.
2- اگرقرارباشد، سلاح های هسته ای وجود داشته باشد،بهترین شکل آن است که این سلاح ها دردست یک دولت دموکراتیک که ازنظرداخلی دارای مشروعیت مردمی باشد،قرارگیرد.
3-اگرقرارباشد، سلاح های هسته ای دردست دولت های دیگرنیزباشد، شایسته ترین دولت، متعلق به کشوریست که با همسایگان خود روابط دوستانه داشته باشد،وهیچگونه تهدیدی برای امنیت آن ازطرف همسایگانش مطرح نباشد.
ازگزاره های اخلاقی بالا که بگذریم و وارد سیاست شویم درمی یابیم که موضوع "کنترل تسلیحات هسته ای" که توسط قدرت های غربی پیگیری می شود، ازهیچیک ازگزاره های فوق تبعیت نمی کند.همانطورکه می دانیم:
تولید تسلیحات اتمی توسط برخی کشورها نظیرپاکستان واسرائیل درشرایطی انجام می گیرد که هیچیک ازآنها، حتی عضو پیمان npt نیستند و درشرایط داخلی وخارجی مطمئنی قرارندارند، یکی با رژیم کودتایی واختلافات فراوان داخلی اداره می شود، دیگری مشکلات خارجی ناپایداری دارد، براین اساس موضوع خطرهسته ای ایران، حتی با نظام غیرقابل اعتمادی که برآن حاکم است، ازواقعیت "خطری" بودن برای غرب خارج می شود، چون غرب با همان مکانیسمی که توان کنترل تسلیحات هسته ای پاکستان واسرائیل را درمواقع غیرمنتظره دارد به همان ترتیب توان کنترل تسلیحات هسته ای ایران را درمواقع اضطراری می تواند داشته باشد.
اما برای سازمان بین المللی انرژی اتمی وشورای حکام آن می بایست شرایط کشورهای پاکستان واسرائیل ازایران "خطری" تر باشد.چون اولا ایران عضوnpt است وثانیا حاضراست تمام فعالیت هایش تحت نظارت آژانس بین المللی انرژی اتمی باشد.
با توجه به اینکه کشورهای یاد شده هیچیک چنین معاهده هایی را نپذیرفته اند، اما حساسیت درخورتوجه ای نسبت به برنامه های هسته ای آنها توسط آژانس انرژی اتمی و شورای حکام، مشاهده نمی شود، شاید موضوع اعتماد جامعه جهانی(بخوانید آمریکا، فرانسه، انگلیس=آفا) به رژیم های حاکم براین کشورها ازمیزان حساسیت ها کاسته باشد،اما اگراصالت تحولات داخلی ومناسبات خارجی کشورها را به داخل آن کشورها منتسب بدانیم، اولا آژانس با چه مکانیسمی به این اعتماد دست پیدا می کند؟، ثانیا،چگونه اعتماد حاصل ازرژیم پاکستان یا رژیم اسرائیل دائمی وقابل استناد خواهد بود، ولی برهمین اساس اعتماد به رژیم ایران قابل تردید است؟، یعنی آژانس وغرب چگونه اطمینان دارند که درآینده ای نه چندان دوریک رژیم اسلام گرای افراطی ترازایران درپاکستان شکل نخواهد گرفت؟ یا چگونه اطمینان خواهند داشت که یهودیان افراطی (معتقد به اسرائیل بزرگ)عنان قدرت را دراسرائیل بدست نگیرند وبا بمب های آماده هسته ای دمار ازکل بشریت درنیاورند؟.
البته پرواضع است که اعتماد "آفا" به این کشورها موجب اعتماد آژانس بین المللی انرژی اتمی به آنها شده است. اما بی اعتمادی که آژانس وغرب نسبت به رژیم حاکم برایران مبنی برداشتن انرژی هسته ای دارد ازجنسی دیگر است، اگربی اعتمادی وجود دارد نسبت به ثبات داخلی این رژیم است، که هرباربه طریقی ازجانب مردم درمعرض تهدید قرارمی گیرد. کشورهای پاکستان واسرائیل نمونه های خوبی برای اثبات این ادعا محسوب می شوند. اولا پاکستان حکومت انتخابی ندارد، وبربستریک حکومت نسبتا انتخابی،با توسل به کودتا به قدرت رسیده است. نخست وزیران قبلی آن کشورکه با شرایط دموکراتیک تری به قدرت رسیده بودند، هم اکنون درکشورهای دیگر به صورت تبعیدی بسرمی برند. یعنی اعتماد کشورهای غربی به پاکستان فقط به رژیم کودتایی آن برمی گردد که توانسته ثبات قابل قبول غرب را با چکمه های نظامی درداخل آن کشورایجاد کند، قطعا اعتمادی نیست که ازاعتماد به اراده مردم پاکستان و خواست های آنان ناشی شده باشد.
درمورد اعتماد به اسرائیل نیزمسئله به گونه ای دیگراست، رژیم اسرائیل امنیت شکننده ای را ازنظرخارجی درمیان همسایگان خود دارد ودرمیان ملت های مسلمان منطقه نیزبه غلط یا به درست به عنوان "دشمن" تلقی می شود، یعنی آنچه که ازظاهرامرپیداست امنیت این کشوردچار خدشه است، قطعا هرعقل سلیمی می داند که اگرسلاحی خطرناک دردست رژیمی باشد که دشمنان ایدئولوژیک فراوانی درجوارخود دارد، آن سلاح برای استفاده، درموقعیت ضروری وخطرناکتری قرارمی گیرد.
اتفاقا، اعتماد غرب به اسرائیل نیزازنا امنی ناشی می شود که ازحضوراسرائیل مسلح به تسلیحات کشتارجمعی درخاورمیانه بوجود می آید، برای غرب نیزاین نا امنی جنبه حیاتی دارد، چرا که امنیت منطقه را تنها درگرو حضور خود امکان پذبرمی نمایاند.عدم مخالفت آمریکا با برنامه های هسته ای برخی کشورها ازجمله اسرائیل ازهمین امرناشی می شود.
بطورخلاصه می توان پرسید چطور رژیم کودتایی پاکستان و رژیم پردشمن اسرائیل با داشتن سلاح هسته ای موجب نگرانی جامعه بین الملل نمی شوند، و برعکس برای داشتن سلاح هسته ای قابل اعتماد هستند، اما رژیمی که تعهدات بین المللی انرژی هسته ای را امضاء نموده وادعا دارد، حاضراست همه فعالیت های هسته ای خود را به طورعلنی دنبال کند، چنین رژیمی برای داشتن تکنولوژی هسته ای قابل اعتماد نیست؟
این تناقض ها نشان میدهد، که غرب با به راه اندازی بازی "انرژی هسته ای" درجهت مشروعیت بخشی هرچه بیشتر رژیمی می کوشد که درداخل با کنشگران جدی روبروست که برای استقرار حاکمیت ملی تلاش می کنند. دشمنی و رویارویی ظاهری غرب با رژیم ایران تنها منبع مشروعیت ساز این رژیم است که آنان را به غلط دارای ویژگی"استقلال" می نمایاند، و یکی ازپایه های مشروعیت بخش حضورآمریکا درجهان تحت عنوان مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی است.
چرا نباید ازآمریکاوغرب سوال شود که چه کشورهایی تا دیروز طالبان والقائده را مورد حمایت قرارمی دادند؟ آیا فاجعه یازدهم سپتامبر2001مبدا جدید تاریخ روابط (که چه عرض کنم000 دخالت های) آمریکا درجهان خواهد بود؟ برچه اساسی اینچنین ادعایی را باورکنیم؟ اما با هزارافسوس، فقط می توانیم بنشینیم وتماشا کنیم که چه تصمیمی برای ما گرفته می شود.
متاسفانه امروزاخلاقی ترین انتقادها را ازسیاست های آمریکا درجهان از زبان غیراخلاقی ترین حاکمان جهان یعنی حاکمان تیرانی ایران می شنویم، همچنین حقوقی ترین انتقادها از سیاست های حکومت اسلامی در داخل را ازغیرحقوقی ترین کشوردنیا(آمریکا) می شنویم و این تناقضات بین مدعیان ومدعاها، منبع مشروعیت سازمناسبی برای اقدامات یکدیگرفراهم آورده است.
این مشروعیت بخشی ها از بازی گرونگانگیری و بلوکه کردن داراییهای ایران شروع می شود تا حمایت ازصدام حسین درجنگ با ایران و انهدام هواپیمای مسافربری ایرباس و...ادامه می یابد.
جنس "اعتمادی" که غربی ها در مسائل هسته ای به دنبال آن هستند، ازجنس اعتمادی که مردم منطقه وجهان می توانند تامین وتضمین کننده صلح بدانند کاملا متفاوت است.
این قضایا ضمن آنکه اصالت رژیم هایی مثل ایران وپاکستان را ازحیث منشا داخلی بودن آنها، به شدت دچارتردید می کند،همچنین نشان می دهد که سازمان بین المللی انرژی اتمی تحت نفوذ کشورهای غربی ودرجهت سیاست های آنها عمل می کند و قصد آن صرفا، رویارویی با خطرگسترش سلاح های هسته ای نیست. بلکه مجری طرح ها وبرنامه های سیاسی غرب است. اگرغیرازاین بود می بایست،آزانس انرژی اتمی حساسیت ها را نسبت به پاکستان و اسرائیل یا کشورهای مشابه دیگربیشترمی کرد.
advertisement@gooya.com |
|
همچنین، بطورقطع ویقین قصد کشورهای غربی رویارویی با یک کشورقدار وحامی تروریست، وناقض حقوق بشرهم نیست. چون حداقل درپاکستان اوضاعی بهترازایران مشاهده نمی شود، رژیم کودتایی پاکستان، یکی ازحمایت کنندگان نه چندان دورمجاهدین افغان، رژیم طالبان وگروه القائده بوده است.همینطور،قطعا می توان گفت، قصد آمریکا وغرب درمسئله هسته ای ایران رویارویی با یک رژیم "دشمن" نیزنیست چون با مبارزه طلبی ها وشعارهای "مرگ برآمریکا"یی که رژیم ایران به مدت 27سال سرمی دهد، می توانست بهانه ای باشد،برای رویارویی با این رژیم، چرا که براساس تمامی قوانین بین المللی،آمریکا حق دارد،هرلحظه که بخواهد، به این رژیم که شعارنابودی آمریکا را سرمی دهد، به عنوان کشورمتخاصم یورش آورد، آمریکا نیزدرجهان برای چنین کاری (سرنگونی رژیم ایران) متحدین سینه چاکی دارد. رژیم ایران نیزبعید به نظرمی رسد که ازعواقب چنین شعارهایی درصحنه بین المللی آگاه نباشد، اما با خیالی آسوده خود را کشورمتخاصم با آمریکا می داند، گویی اجازه دارد که برعلیه قدرتمندترین کشورعالم رجزخوانی کند،اما درجای خود وبه دورازچشم عوام با تسلط سیاست های آمریکا همراهی لازم را آنهم به نمایندگی ازکل مسلمانان انجام می دهد.
"ایران" پوشه خوب ومطمئنی است، که آمریکا مسلمانان را درآن جای داده است، چرا که درصورت نیازبا حذف این پوشه کل محتوا را حذف شده خواهد یافت. آمریکا با رژیم ایران بازی تام وجری یا موش و گربه خودمان را به راه انداخته است، تا دراین راستا نسبت به اهدافی که درنزد تماشاگران این بازی برای خود تعریف نموده، دست یابد، هیچ تردیدی نیست که این بازی را خود آمریکا تمام خواهد کرد، اما کی، کجا وچگونه خدا می داند!!!
"مسئله هسته ای" کنونی غرب با ایران یک قسمتی ازاین بازی است، شاید هم سکانس آخرآن باشد. آیا آمریکا دراین بازی قصد سرنگونی حکومت اسلامی را دارد؟ یا قصد مهارکردن ملتی بزرگ را دارد که تحت حاکمیت ضعیف وبی کفایتی قرارگرفته است؟ اما این قلم به عنوان یک ایرانی ازغرب می خواهد که دست ازبازی با "ایرانیان" بردارد، و آنها را برای صلح و سرمایه متحد خود بداند.اگردرصلح صداقت وجود داشته باشد، می توان درسرمایه شریک یکدیگربود.
الف. ع. خ