"در اين ميان، طيفي ديگر از اپوزيسيون که به دليل دسترسي به منابع اطلاعاتي داخل ايران، معمولا تحليل هاي پيچيده تري رامطرح مي کنند، کنسرت اخير گوگوش را سناريوي پيچيده اي مي دانند که به صورت نا محسوس از سوي سرويس هاي اطلاعاتي جمهوري اسلامي سازماندهي شده است. اين گروه با استناد به اين مطلب که «فائقه آتشين»، مشهور به گوگوش، طي دهه هاي 60 و 70 همکاري هاي مستمري با سرويس هاي امنيتي جمهوري اسلامي داشته و تقريبا همه ماموريت هاي محوله را با موفقيت به انجام رسانده، معتقدند که وي با اجراي اين کنسرت، پروژه جديدي را به سفارش بخش امنيتي جمهوري اسلامي آغاز کرده است..." (سايت هاي اينترنتي)
لطفا اين داستان را تا آخر بخوانيد...
"کيميايي- گوگوش! گوگوش! مهمون داريم! يک مهمون ِ عزيز! بفرماييد حاج آقا! تعارف نفرماييد. منزل خودتونه. کفش ها را لازم نيست در آريد.
گوگوش- خيلي خوش آمديد. خيلي به من و مسعود محبت کرديد. هيچ وقت لطف شما را فراموش نخواهيم کرد. از بس صِدام رو حبس کرده بودم داشتم خفه مي شدم.
حاج سعيد- بعله. حق داريد. حيف از شماست که صداتون خفه بشه. ما شما را داشته باشيم اونوقت تاجيکستاني ها براتون کتاب بزرگداشت منتشر کنند؟ اگه بهشون رو بديم مجسمه تون رو هم وسط شهر ِ "دوشنبه" نصب مي کنند و شما را اهل تاجيکستان معرفي مي کنند. من حتي تو شنود اتاق خواب رئيس جمهور اونجا شنيدم که زنش نوار شما را گذاشته و "ما دو تا ماهي بوديم" رو براي شوهرش مي خونه!
گوگوش- واي چه بامزه.
حاج سعيد- ولي گوگوش خانم، به مسعود گفتم به شما هم مي گم. ما بايد بتونيم مشت محکمي به وسيله ي شما به دهن دشمنان اسلام بزنيم. حالا که قراره به سلامتي با پاسپورتي که من براتون فراهم کردم به خارج بريد و آواز بخونيد، بايد کاري کنيد که اين اپوزيسيون چلغوز و درب و داغون، بيشتر از ايني که هست به هم بريزه و از هم بپاشه.
گوگوش- من براي اين گذرنامه حاضرم جونم رو بدم. من براي آواز خوندن و قر دادن...
کيميايي- اوهوم اوهوم...
گوگوش- منظورم اين بود که...
حاج سعيد- منظورتون قر دادن هم که باشه، اگه در جهت اسلام عزيز باشه اصلا اشکال نداره. اشکال که نداره هيچ مستحب بلکه واجب هم هست. من خودم از آقاي اژه اي موقعي که داشتند حکم ِ قتل ِ... ببخشيد هيچي... از ايشون شنيدم که مي گفتند در راه حفظ و نگه داري اسلام اگه لازم باشه مي تونيم عرق هم بخوريم، قر دادن که چيزي نيست. فقط بايد اين قر دادن جوري باشه که ارکان اسلام تقويت بشه. من امروز اينجا هستم که بهتون نشون بدم که چطور با قر دادن مي تونيد ارکان اسلام رو تقويت کنيد. قر دادن اگه در جهت اسلام عزيز نباشه ميشه مثل همون قر دادن تو فيلم "در امتداد شب" که شما کاباره ميامي رو به هم ريختي و با گريه گفتي "چرا بايد بخونم؟ چرا بايد قر بدم!"
گوگوش- خدا مرگم بده! شما هم اون فيلم رو ديديد؟!
حاج سعيد- ما همه چيز رو مي بينيم. ما عليميم. ما سميعيم. ما بصيريم. اصلا ما خود ِ خد... حالا اين حرف ها رو ول کنيم.
گوگوش- چشم. شما فيگورها را به من نشون بديد، من عينا اجرا مي کنم.
حاج سعيد- ببين گوگوش خانم. من از همه چيز اپوزيسيون اونور آب با خبرم. ما تا توي اتاق خواب ها و حموم شون هم حضور داريم. اينا يک مشت آدم بدبين و گنده دماغ هستند که خود به خود از هم پاشيده اند و نيازي به کار بيروني براي از هم پاشيدن ندارند. کاري که شما مي کنيد اينه که اين از هم پاشيدگي رو بيشتر مي کنيد.
گوگوش- چه جوري حاج آقا؟
حاج سعيد- ببينيد. ما به شما يک پاسپورت مي ديم شما يک جوري وانمود مي کنيد که انگار شخص مهاجراني و خاتمي اين پاسپورت را به شما دادند. اين اول ِ گيجي ِ اپوزيسيون مي شه. بعد مي ريد يک مصاحبه ي مطبوعاتي اونجا مي ذاريد و مي گيد تو جمهوري اسلامي، ما پدرتون را در آورديم ولي لس آنجلسي ها هم پخي نيستند!
گوگوش- اِوا دور از جون حاج آقا!
حاج سعيد- خانم جان، دور از جون يعني چه؟ اين يک کار جدي ه اطلاعاتي يه. کمي به خودتون مسلط باشيد و موضوع را جدي بگيريد. ناسلامتي مسئول اول سيستم امنيتي ايران داره به شما آموزش مي ده.
گوگوش- ببخشيد حاج آقا. من يک خواننده ي عادي بيشتر نيستم. يک عمر بابام ازم سوء استفاده کرد، يک عمر ارباب، يک عمر قرباني، اين انقلاب شکوهمند اسلامي ِ شما بود که منو نجات داد. حالا هم هر چي شما بگيد من انجام مي دم. اگر اجازه بديد "آقا خوبه، آقا نازه"، رو براي شما همين جا زنده اجرا کنم.
حاج سعيد- نه. لازم نيست. من بايد برم هتل با دو سه تا نويسنده قرار ملاقات دارم و بايد بهشون قهوه قجري بدم! مسعود مي دوني که کجا رو مي گم؟ (هاهاهاها)
advertisement@gooya.com |
|
مسعود- بله حاج آقا.
حاج سعيد- بله گوگوش خانم. شما تو کنسرت اول سعي مي کني لباست چسبون باشه، تو کنسرت دوم نباشه. تو کنسرت اول با خوشحالي و خنده "من آمده ام، واي واي" رو مي خوني، تو کنسرت دوم با اشک و آه و ناله "من و گنجشکاي خونه ديدنت عادتمونه". طوري مي خوني که اشک همه در بياد و ياد گذشته هاشون تو ايرون بيفتند و سينما آتلانتيک و کاباره باکارا و کله پزي پايين ميدون ولي عصر و فوري يک بليط به مقصد ايران بخرند و بيان اينجا، ما بگيريم شون بندازيم زندان. تو کنسرت اول خيلي کم قر مي دي، تو کنسرت دوم خيلي زياد قر مي دي. اپوزيسيون حسابي گيج ميشه و قاطي مي کنه. يکي ميگه اين مامور جمهوري اسلاميه، يکي ديگه مي گه نه بابا اين مخالف جمهوري اسلاميه. بعد مي افتند به جون هم و حالا نزن کي بزن! گذشت دوره ي "گوزن ها" و سيدها و قدرت ها که دوست به خاطر دوست جون مي داد. امروزي ها به خون رفيق بغل دستي شون تشنه اند. شما يه کار ديگه يادت نره. حتما حتما بگو که تو لس آنجلس يک خواننده درست و حسابي پيدا نمي شه. اونوقت کل لس آنجلس به هم مي ريزه. ما هم ترتيبي مي ديم که سلطنت طلب ها و کمونيست کارگري ها و فدايي ها و مجاهدين و توده اي ها و جبهه ي ملي ها و رئيس پليس لس آنجلس همگي بيايند کنسرت شما که وقتي چشمشون به چشم هم بيفته فکر کنند که آهان گوگوش مامور اوناست. اما ضربه ي آخر...
گوگوش- بله حاج آقا.
حاج سعيد- تو يک کنسرت، پرچم شير و خورشيد نشان رو مي بري بالا و تو کنسرت بعدي يک پرچم بدون ِ نشون، و اگه شد با نشانه مقدس الله. اين کارِت ديگه اپوزيسيون رو نابود مي کنه. خب يادت مي مونه اينا رو؟
گوگوش- بله. يادم مي مونه. حالا حاج آقا اگه اجازه بدين مي خوام براتون بخونم... تو از شهر غريب ِ بي نشوني اومدي، تو با اسب سفيد ِ مهربوني اومدي، تو از دشت هاي دور و جاده هاي پر غبار، براي همصدايي، همزبوني اومدي...
حاج سعيد بر مي خيزد و دست گوگوش را مي بوسد و از او براي رقص دعوت مي کند..."
رئيس گروه اپوزيسيون خارج از کشور هراسان از خواب مي پرد...
-عجب خواب وحشتناکي بود. عجب چشم هاي وحشتناکي داشت اين سعيد امامي. اي گوگوش خائن! ديدي داشت با امامي چه لاسي مي زد؟ توطئه! جنايت! آدم فروشي! دکتر هي به من ميگه تو دچار پارانويا هستي و بايد قرص بخوري. يعني اينايي که ديدم توهم ه؟ نه توهم نيست. فردا بايد همين ها رو تو نشريه مون بنويسم که آي خلق قهرمان! گوگوش با جمهوري اسلامي دست به يکي کرده تا با يک عمليات پيچيده، ما ها رو به جون هم بندازه. دکتر هم بايد برم شايد قرص هام رو عوض کنه بتونم خواب هام رو روشن تر ببينم...