احمدي نژاد و بوش درست رو به روي هم نشسته اند و سعي مي کنند خودشان را نسبت به طرف مقابل بي اعتنا نشان بدهند. کانداليزا رايس براي بوش يک ليوان ويسکي مي آورد و سيگار برگ اش را روشن مي کند. لاريجاني در حالي که شلوارش را تا ميانه هاي شکم بالا کشيده و موهايش افشان-پريشان است براي احمدي نژاد يک ليوان دوغ سنتي اراج مي آورد. در طرفين، وزراي خارجه انگليس و آلمان و فرانسه نشسته اند. کوفي عنان ورق ها را پخش مي کند.
احمدي نژاد با خونسردي به چشم هاي ريز بوش خيره مي شود. بوش گوشه لبش را کمي بالا مي برد و با يک حرکت ملايم، سرش را به طرف کانداليزا بر مي گرداند. استرا سعي مي کند بخندد ولي فضا چنان سنگين است که خنده بر لبش مي ماسد. فيشر به دوست دختر ايراني اش تلفن مي زند ودر حالي که دستش را جلوي دهان و گوشي گرفته تا کسي صدايش رانشنود، کلمات ليبلينگ و آب گوشت بزباش و چلوکباب و "اوبه گه ويشت" و جاگينگ را به زبان مي آورد. البرداعي دور ميز مي چرخد تا کسي تقلب نکند و از داخل آستينش کارت بيرون نکشد.
پوکربازها نفري پنج کارت مي گيرند. احمدي نژاد تا دريافت آخرين کارت دست به ورق ها نمي زند. لبخند مليحي بر لب دارد. کارت ها را از روي ميز با آرامش و طمانينه جمع مي کند و بدون اين که به آن ها نگاه کند روي هم مي چيند. بعد ورق ها را با دو دست از پشت گل مي کند و انگار ورق ها را از پشت مي بيند کارت دوم و کارت چهارم را از ميان آن ها با قاطعيت بيرون مي کشد و کنار مي گذارد.
بوش، اول نگاهي به کانداليزا مي اندازد و بعد ورق ها را بر مي دارد و نگاهي به آن ها مي اندازد و کانداليزا و مشاوران ديگرش هم نگاهي به کارت ها مي اندازند و در ِ گوش ِ هم شروع به پچ پچ مي کنند.
فيشر به دوست دخترش مي گويد که مکالمه را بايد قطع کند و با شرودر تماس مي گيرد. شرودر با صداي بلند طوري که صدايش از گوشي بيرون مي زند شروع به فرياد زدن مي کند که "هي، دو (بر وزن بو) فيشق، من به تو گفته بودم که توي اين قمار کثيف شرکت نبايد کرد. تو حتي اگر فول ِ آس داشته باشي نمي ياي. فهميدي: ن ِ، مي، ياي! هَست دو فرشتاندن؟ ما با صدام هم بازي نکرديم هر چند سه تا "دام" دستمون بود. ديدي تو "اوبان" ِ لندن چي شد؟ ما نمي خوايم اين اتفاق تو برلين و فرانکفورت بيفته. کلاق؟" فيشر در حالي که مي گويد "يا! کلاق! چوس گرهارد" گوشي را قطع مي کند.
استرا به بلر تلفن مي زند. بلر سعي مي کند آرام باشد و مثل يک جنتلمن سخن بگويد. اين کلمات از توي گوشي شنيده مي شود: "دسيژن...، نُ، ميستر بوش... يو هَو تو... نگاه کن ببين پرزيدنت بوش چقدر مي ياد، شما هم همونقدر بيا. اگر جا رفت، شما هم جا برو. آندرستند؟"
فيليپ دوست-بلزي به شيراک زنگ مي زند: "ئويي، ئويي، موسيو پخزيدان، سيل وو پله... م ِ نُ... اِ آنفَن؟... کُمقس...، دمُنستخسيون...، لامباسد... ئويي، نُ، مِقد! موسيو احمدي نژاد سولومان دو کَقت..." صداي شيراک به گوش مي رسد..." ما با آمريکايي ها خيلي خيلي تفاوت داريم ولي يک نگاهي به دست پرزيدنت بوش داشته باش ببين چه مي کنه. ما با شرودر راحت تريم... من قبلا موقع جنگ عراق گفتم هر چي شرودر بگه ما هم همان کار را مي کنيم. ئويي. اين آمريکايي ها به ما گفتن اروپاي قديم... بذار برن با دوستهاي جون جوني شون لهستان و اينها "بول دو پتانک" بازي کنند و شراب و پنير بخورند و سرشون رو کلاه بذارن. ما و آلماني ها به فکر تجارت خودمون با ايران هستيم و لعنت به هر چي جنگ و کشتار و تشنج منطقه اي هستش. راستي قهوه هاي سازمان ملل چطوره؟"....
احمدي نژاد همچنان با خونسردي به چشم هاي بوش خيره شده. در نفس هايش اصلا تغييري به وجود نيامده. اصطلاح "پوکر فِيس" کاملا شايسته ي اوست.
احمدي نژاد اول از همه بايد حرف بزند. ژتون ها را سر ِ صبر جدا مي کند: "نيروگاه اتمي، توليد هسته اي، فرآيند صلح آميز، افزايش قيمت نفت"... و ژتون ها را وسط ميز پرت مي کند.
فيشر بلافاصله پنج ورق را وسط ميز مي اندازد و مي گويد "شايسه! دستم خيلي خوب بود ولي من نيستم". و تلفن همراهش را بر مي دارد تا با دوست دختر ايراني اش راجع به آب گوشت بزباش و مارلن ديتريش و چلوکباب صحبت کند.
نوبت استرا مي شود. رو به بوش مي کند و مي گويد "اول شما". کوفي عنان مي گويد "نمي شود، اول شما هستيد و بايد به نوبت اعلام آمدن يا نيامدن کنيد". بوش رو به کوفي عنان بُراق مي شود که "ما و دوستان مان هر کاري دلمان بخواهد مي کنيم. تو فقط يک کارت پخش کني، کوفي. فقط يک کارت – پخش – کن. فهميدي؟ حالا به خاطر اين که حالت گرفته نشه، مي گيم استرا اول بگه. استرا تو بگو. نترس. ما باهاتيم." کوفي عنان بغض مي کند و يک کتاب در مورد ميمون هاي بزرگ به دست مي گيرد و با بي خيالي آن را ورق مي زند. استرا با ترس و ناراحتي مي گويد: "هستم؛ نيروهاي مستقر در بصره و چند فروند هارير هم روش. ورق هم نمي خوام"...
بوش ورق ها را روي ميز مي گذارد و يادداشتي براي کانداليزا مي نويسد: "کانداليزا؛ شت! من جيشم گرفته! چکار کنم؟" کانداليزا با لبخند در ِ گوش بوش چيزي مي گويد و بوش سري تکان مي دهد و ورق ها را دوباره بر مي دارد:
"ديدم؛ اينهايي که استراو گفت به اضافه ي ناوگان مستقر در اقيانوس هند و ديه گو گارسيا و عمان و کويت و دو هزار تا موشک کروز که به طرف اهداف مشخص نشانه گرفته شده و هِي... پرزيدنت احمدي نژاد! داري که بخواي بازي کني؟ ما چک قبول نمي کنيم"...
احمدي نژاد- "شما کارِ تون را بکنيد. ما به زودي نشون مي ديم که داريم يا نداريم".
بوش در حالي که رنگش به خاطر فشارهاي دروني ارغواني شده- "من شش تا ورق مي خوام"...
ناگهان کانداليزا به ميان مي پرد و گفته ي بوش را تصحيح مي کند: "منظور مستر پرزيدنت يک ورق هست". بعد يک ورق را از دست بوش مي کشد و به وسط ميز مي اندازد.
احمدي نژاد در حالي که چشم از چشم هاي بوش بر نمي دارد انگشت را به علامت نزديک شدن لاريجاني حرکت مي دهد (چون گفته است که دستش فقط براي خدمت به مردم بايد حرکت کند، لذا فقط انگشتش را حرکت مي دهد تا انرژي زيادي از بيت المال مصرف نشود). لاريجاني گوشش را به لب احمدي نژاد نزديک مي کند.
احمدي نژاد- "خيلي آروم، بدون اين که کسي متوجه بشه، با لبخند برو از "ظريف" بپرس ببين بازي چه شکليه. من تو زندگي ام فقط يک قل دو قل، و ليس پس ليس بازي کردم".
لاريجاني- "قربان، استاد شريعتمداري گفتند که شما فقط با حداکثر بياييد و هر چي گفتند، شما يک چيزي هم روش بگذاريد و دست آخر هم هفتاد ميليون جمعيت ايران را وسط بگذاريد و نگران نباشيد. آمريکايي ها جا مي رن. گفتند که اسلام عزيز گفته فرمون تون را بکنيد و همين طور فقط گاز بديد و حتي ضرب الاجل براشون تعيين کنيد. فرمودند تفنگ ِ اينها خاليه، و خودشون از اين تفنگ بيشتر از هر کس ديگه اي مي ترسند"...
احمدي نژاد- "خيله خب. ولي باس بدونيم چه جوري بايد بازي کنيم يا نه؟ تا تو بري و بياي من بقيه رو مي ذارم وسط. خوب شد فيلم استيو مک کوئين رو ديده بودم. قيافه ام خوبه نه؟"
لاريجاني- "قربان خودم از تلويزيون براتون فرستادم. کار ِتون حرف نداره".
احمدي نژاد- "فقط بجنب. اين کفش هاي نو پدر پام رو در آورده".
احمدي نژاد دو کارتي را که اصلا نديده است با قاطعيت تمام به وسط ميز مي اندازد و از کوفي عنان دو کارت مي خواهد. خبرنگاران به طرف او هجوم مي برند و دوربين ها را به طرف او ميزان مي کنند تا ببينند استراتژي احمدي نژاد دراين بازي چيست و چه نتيجه اي خواهد گرفت. همه فکر مي کنند که احمدي نژاد حساب شده و علمي بازي مي کند. ماموران امنيتي جلوي خبرنگاران را مي گيرند و يک خبرنگار زن به زمين مي خورد. احمدي نژاد به ناگهان از روي صندلي بر مي خيزد و به طرف خبرنگاران مي رود و از آن ها دلجويي مي کند و مي گويد اگر اسلام عزيز اجازه مي داد حتما دست خبرنگار زن را مي گرفت و او را از زمين بلند مي کرد. همه او را تحسين مي کنند. احمدي نژاد به خبرنگاران مي گويد "حالا اگر اجازه بدهيد مي خواهم بروم بازي ام را دنبال کنم". خبرنگار اسرائيلي از احمدي نژاد مي پرسد حالا که شهرک ها در هم کوبيده شد شما با ما هم پوکر بازي مي کنيد؟ احمدي نژاد پشت چشمي نازک مي کند و در حالي که دهانش را به علامت تنفر جمع کرده اصلا جواب خبرنگار را نمي دهد. احمدي نژاد پشت ميز مي نشيند و چشم در چشم بوش مي دوزد. در خارج از سالن صداي رضا پهلوي به گوش مي رسد:"چي چي رو راه نمي دم؟ اين آقا اصلا بازي بلد نيست. اگر تمام ِ هست و نيست اين ملت را به باد نداد. بازي پوکر را فقط باباي خدا بيامرز من بلد بود. به من هم ياد داده بود. حالا اين با اين قيافه اش آمده جاي من نشسته."
advertisement@gooya.com |
|
عکاس داخل مي شود و اجازه مي خواهد تا عکس بگيرد. احمدي نژاد بدون مکث مي رود صندلي اش را کنار بوش مي گذارد و براي عکس برداري آماده مي شود.
احمدي نژاد به خودش- "آخ جون! وقتي خاتمي اين عکس رو ببينه عجب دماغش مي سوزه! شعار بازي تمدن ها را او داد ولي مجبور شد براي رو به رو نشدن با هيئت آمريکايي در توالت قايم بشه، اونوقت عکسش رو ما گرفتيم! هاهاهاها!"
کوفي عنان از پوکر بازان مي خواهد تا ميز را ترک نکنند. دور بعد شروع شده. کوفي، دو کارت به احمدي نژاد، و يک کارت به بوش مي دهد. همه چيز آن وسط است. هفتاد ميليون جمعيت ايران و مردم عادي بسياري از ايالت هاي آمريکا جزو برد و باخت اين قمار هستند. احمدي نژاد و بوش در حالي که چشم در چشم هم دوخته اند کارت ها را مي گيرند...
و اين داستان ادامه دارد...