قاضي مقدس ترور شد. کم نبودند کساني که توسط قاضي و عوامل اش مورد اذيت و آزار قرار گرفته بودند و کم نبودند کساني که در زيرزمين مجتمع قضائي ارشاد - که تحت رياست ايشان اداره مي شد – تن و بدن شان زير ضرب شلاق آش و لاش شده بود. جواناني که به جرم منکرات دستگير مي شدند و سر از مبارزه با مفاسد اجتماعي وزرا در مي آوردند اگر خوش شانس بودند روز بعد از دستگيري مثل گوسفند به داخل ميني بوسي ريخته مي شدند و به مجتمع قاضي مقدس اعزام مي گشتند و آنجا بعد از گرفتن حکم براي خوردن شلاق به زير زمين مي رفتند و به صف مي ايستادند. شلاق هاي عادي به طور چرخشي و "نرم" بر تن "آينده سازان" اين مرز و بوم فرود مي آمد و شلاق هاي "حد"ي با نهايت قدرت و تک به تک پوست مي دريد و گوشت شکاف مي داد. گاه خود قاضي و ديگران براي بي نصيب نماندن از اجر اخروي، شلاق را از شلاق زن مي گرفتند و چند ضربه اي بر پيکرهاي نازک محکومان واژگون بخت وارد مي کردند.
البته اين همه ي ماجرا نبود. پدرها و مادرها و بستگان و وکلا بايد براي ورود به داخل مجتمع از داخل دري آهني که پشت آن پاسباني ايستاده بود وارد مي شدند و فقط براي ورود و پيگيري کارهاي اداري، به انواع خفت و خواري و حرف درشت شنيدن تن مي دادند. "گناهکار" از در ِ حياط، و همراه ِ گناهکار از اين در کوچک وارد جهنم روي زمين مي شدند تا به سزاي گناهان کرده و ناکرده ي خود برسند. قاضي مقدس رئيس اين جهنم بود.
اين از منکراتي ها و جوانان عادي، اما اهل قلم و سياست هم که جرم شان نه شرب خمر و زنا و رقص در پارتي بلکه نوشتن و انديشيدن بود کم از اين قاضي نکشيده اند و با ديدن ابروهاي مُخَلَل کرده ي او کم به هراس و وحشت نيفتاده اند. چه خفت ها، چه خواري ها، چه اهانت ها که از اين قاضي ديده نشده است.
اما سخن من يک چيز است: هيچ کدام از اين ها و صدها برابر بدتر از اين ها باعث نمي شود که ما بر مرگ يک انسان شادي کنيم و ترور و آدمکشي را حتي نسبت به دشمنان مان روا داريم. ترور و شکنجه به هر شکل و صورت، و نسبت به هر کس – حتي جنايتکارترين و قسي القلب ترين انسان ها- عملي است غلط که بايد ريشه ي آن از بيخ و بن خشکانده شود.
در اين چند روز با خواندن بعضي از وب لاگ ها و کامنت ها مشاهده کرديم که نويسندگان شادي و رضايت خودشان را از اين ترور پنهان نمي دارند. جالب اين که بسياري از اين شادي کنندگان، مخالف سر سخت اعدام و شکنجه و قصاص هستند اما ظاهرا اين مخالفت فقط نسبت به برخي است و "دشمنان" را شامل نمي شود. اين اولين خشت ِ کجي است که متاسفانه حکومت اسلامي هم به بهانه ي حفظ دين و حکومت بر زمين نهاد و نتيجه اش همين ساختمان کج و معوجي ست که امروز مي بينيم. اگر به اين حساب باشد ما هم مخالفان نظام استبداد اسلامي به شمار مي رويم و صاحبان قدرت مجاز هستند هر بلايي که دل شان خواست سر ما بياورند و بر آنها ايرادي نمي توان گرفت.
من اين جمله ي آقاي دکتر بني صدر را که سال ها پيش در زمان رياست جمهوري اش گفت بسيار مي پسندم که "کار بد را از خوب ها شروع نمي کنند؛ از بدها شروع مي کنند و آرام آرام به خوب ها مي رسند". از نظر اينجانب ترور تيمسار اويسي و شهريار شفيق و اسدالله لاجوردي و قاضي مقدس و آيت الله بهشتي و کاظم رجوي و دکتر بختيار هيچ تفاوتي با هم ندارد و صد در صد محکوم است. حتي اگر کسي دستش تا مرفق به خون انسان ها آلوده باشد و مرتکب فجيع ترين جنايات شده باشد بايد تحت قانوني که بر اساس حقوق بشر نوشته شده محاکمه شود، از خود دفاع کند، و آن گاه متناسب با جرم ارتکابي به مجازاتي که قانون برايش تعيين کرده - و تاکيد مي کنم نبايد "قانون ِ ضد ِ بشري" باشد -، محکوم گردد.
advertisement@gooya.com |
|
گاه مشاهده مي کنيم که برخي از نويسندگان در نوشته هاي شان از عفو جنايتکاران سخن مي گويند و از سر تقصيرات آنها به حساب ملت مي گذرند. اين کار به همان اندازه اشتباه است که وسط خيابان در روز روشن تفنگ انداختن و خون انساني را بي محاکمه بر زمين ريختن. گناهکار بايد مجازات شود و اگر قرار باشد هر کس دست به هر جنايتي زد آخر سر بخشيده شود عالم را جنايت و خون ريزي خواهد گرفت. اما همه چيز بايد بر اساس ِ قانوني که حقوق بشر ماده ي اوليه ي آن است صورت پذيرد.
به همين ترتيب شکنجه بايد به طور کامل ممنوع شود. هيچ وضعيت و حالت و جرم و جنايت و قساوتي نبايد دليلي براي شکنجه به شمار آيد.
ضمن محکوم کردن ترور قاضي مقدس در انتظار روزي خواهيم ماند که همه ي جنايتکاران و شکنجه گران ِ حکومتي در دادگاهي صالح محاکمه شوند و متناسب با جرم ارتکابي به مجازات برسند. باشد که رنج امروزين ما به آسايش فردايين منجر گردد.