سرگه بارسقيان
مفهوم «سيستم تك حزبى دو جناحى»
فضاى گفت و گوى ما با دكتر جواد اطاعت را
تحت الشعاع قرار داد، چرا اينكه به باور
مشاور وزير كشور و استاديار دانشگاه شهيد بهشتى آنچه در عرصه سياسى كشور ديده مى شود
وجود يك حزب با دو جناح اصلاح طلب
و محافظه كار و گرايشات متنوع درون هر يك از جناح هاست . در اين چارچوب هر يك از گرايشات
موجود توان فعاليت در قالب يك حزب مستقل را دارند اما به علت وجود تداخل ديدگاه ها
و عدم تمايزات مشخص حزبى و سياسى
بستر مناسب جهت شكل گيرى احزاب متعدد
و مجزا فراهم نشده است .
گفت و گو با اطاعت را بخوانيد.
رشد كمى احزاب در برهه هاى خاصى از تاريخ معاصر گوياى اين واقعيت است كه ميان فضاى سياسى حاكم بر جامعه و بروز و ظهور تشكل هاى هدفى همبستگى بالايى وجود دارد . ويژگى هاى اين فضا و مختصات اين مقاطع خاص چه بوده است ؟
به طور كلى چهار دوره صدر مشروطه، شهريور ۲۰ تا ۲۲ ، انقلاب اسلامى و جنبش دوم خرداد دوران طلايى فعاليت احزاب در ايران به شمار مى آيند . در برخى دوره ها احزابى شكل گرفته اند كه ريشه در افكار عمومى داشته و از گرايشات سياسى و فكرى جامعه منشعب مى شوند و در مقابل احزاب دولت ساخته اى نيز در برخى مقاطع تاريخى ظهور مى يابند كه درصدد ارائه شكلكى از دموكراسى اند.
ظهور احزابى چون مليون، مردم و رستاخيز در دهه هاى ۳۰ ، ۴۰ و ۵۰ شمسى نمونه هايى از احزاب دولت ساخته بودند . اما اينكه مختصات اين مقاطع خاص چيست پاسخ را مى توان در عبارتى از ماكس وبر جست و جو كرد، وبر مى گفت: احزاب شرهاى لاينفك نظام دموكراسى هستند يا احزاب فرزندان دموكراسى هستند. به محض اينكه جامعه اى به سمت دموكراتيك شدن پيش مى رود و آزادى سياسى شكل مى گيرد احزاب هم بروز و ظهور مى يابند . اينكه در دورانى از تاريخ ايران احزاب فعال مى شوند به علت فضاى نسبى آزادى است كه در اين مقاطع به وجود آمد .
در هر چهار مثال فوق شاهد آن هستيم كه جامعه از يك فضاى پوپوليستى متأثر از شرايط انقلابى هيجانى خاص آن دوران به تعبيه احزاب در جهت كاناليزه شدن خواست هاى عمومى مى گرايد ، علت اين تشكل گرايى پس از گذر از شرايط انقلابى چيست؟
ما در فرايندهاى انقلابى با جامعه توده اى روبرو هستيم، چرا كه در مقاطعى كه افكار عمومى تهييج مى شوند تا جنبشى را به حركت بيندازند و انقلابى را ساماندهى كنند در جهت اعتراض به وضع موجود است و در آن حالت مشاركت منفعلانه و توده وار شكل مى گيرد . زمانى كه اين حركت به پيروزى رسيد اين جنبش از حالت اعتراض به وضع موجود به حاكميت وضع مطلوب تغيير جهت مى دهد و در صدد تهيه ساز و كارها و نهادسازى بر مى آيد . در چنين شرايطى طبيعتاً مشاركت سياسى از حالت توده وار به سمت مشاركت مدنى سوق پيدا مى كند و در اصل احزاب و تشكل هاى سياسى به عنوان سازمانهاى نهادمند در جامعه مدنى مى توانند ظهور يابند.
با چنين تعبيرى ظهور احزاب علاوه بر خواست هاى عمومى توده جامعه با چگونگى ساختار و نگرش سياسى نيز در ارتباط خواهد بود . آيا تغيير نگرش حاكميتى پس از دوم خرداد را مى توان عامل عمده اى در رشد كمى احزاب دانست؟
نظام هاى سياسى عموماً در دو گروه اقتدارگرا و دموكراتيك تقسيم بندى مى شوند . در نظام هاى اقتدارگرا مجالى براى رشد احزاب داده نمى شود ولى در نظام هاى دموكراتيك به تبع فضاى سياسى نسبى آزادى كه ايجاد مى شود به طور طبيعى احزاب هم شكل مى گيرند . هگل انديشمند سياسى آلمانى كه به لحاظ فكرى مبدع مبحث احزاب بوده بر اين باور است كه چون حزب ، پديده متعلق به دوران مدرن است و در اين دوران شكل ماهوى ساختار حاكميت تغيير يافته نياز به احزاب نيز حس مى شود . هگل معتقد است همانگونه كه بين خالق و خلق يك واسطه يا ميانجى نياز است در عرصه سياست و حكومت هم احزاب و تشكل هاى سياسى واسطه يا مبانجى دولت با مردم هستند . احزاب در اين شرايط از استبداد توده ها و استبداد اكثريت و نيز جبر دولت بر توده ها جلوگيرى كرده و فضاى سياسى را متعادل نگه مى دارند . در دوران مدرن كه نياز به احزاب احساس مى شوند متناسب با فرايند دموكراتيك شدن و پيچيدگى عرصه سياست و حكومت كه امكان دموكراسى مستقيم وجود ندارد نهايتاً مبحث نمايندگى مطرح شده و حكومت نخبگان منتخب اكثريت مردم بر مردم جاى حكومت مردم بر مردم را مى گيرد و فلسفه موجودى احزاب نيز معنا و مفهوم پيدا مى كند . در نظام دموكراتيك احزاب بخشى از ساختار نظام سياسى است و در چنين شرايطى نهادهايى كه مشاركت را سامان بندى مى كنند احزاب سياسى هستند . دوم خرداد جنبشى بود برخاسته از اصل رقابت سياسى در انتخابات و مشاركت فعالانه مردم و به طور طبيعى هم رشد كمى احزاب مولود اين جنبش بود .
اينكه پس از دوم خرداد احزاب رشد قارچ گونه اى داشتند و حتى شمار آنها به بيش از ۲۰۰ عدد رسيد امرى طبيعى است يا نشان از يك نقص كاركردى در سيستم حزبى يا فرهنگ سياسى كشور دارد؟
اگر قبل از دوم خرداد وزارت كشور به ۳۹ حزب و تشكل سياسى مجوز فعاليت داده بود پس از دوم خرداد اين رقم به بيش از ۴۰۰ عدد رسيد . اما خود اين تعدد احزاب نقض غرض است و با فلسفه وجودى احزاب كه تجميع منافع است در مغايرت است . در عين حال نمى توان كتمان كرد بخشى از احزابى كه پس از جنبش
دوم خرداد به وجودآمدند مولود جنبشى آزاديخواهى بودكه چنين رشد كمى را طبيعى جلوه گر مى سازد. حاكميت سياسى - اقدارگرايان دموكراتيك بودن آن - و فرهنگ سياسى جامعه از پارامترهاى اثرگذار بر احزاب هستند، اينكه در كشورى بيش از دويست حزب فعاليت مى كنند ولى در اجتماع تأثيرگذارى كمى دارند بايد مشكل را در عرصه فرهنگ سياسى جست وجو كرد. اين پراكندگى واقعى نيست به دليل آنكه فعاليت سياسى و حزبى در ايران سابقه چندانى ندارد و با توجه به فرهنگ سياسى حاكم بر نخبگان و مردم احزاب سياسى معمولاً يك شبه بروز و ظهور مى يابند و با موانعى هم از بين مى روند. حتى معتقدم نمى توانيم بگوييم كه در جامعه بيش از دويست حزب فعال داريم، چرا كه حزب بايد جريان فكرى را نمايندگى كند كه خواست مشخص سياسى و اجتماعى داشته باشد. يكى از كار ويژه هاى احزاب هم ايجاد وفاق اجتماعى است و در صورتى كه تعداد احزاب از حد معينى فراتر رود به تشتت و چندپارگى اجتماعى مى انجامد كه برخلاف فلسفه وجودى آن است.
آيا امكان آن هست كه با تغيير جو سياسى و بروز موانعى بر مسير احزاب با نوعى تقليل عددى و تجميع ائتلافى ميان احزاب مواجه شويم؟
احزاب زمانى مى توانند ماندگار شوند كه در فرهنگ سياسى و ميان نخبگان و توده مردم به آنها توجهى شود. همچنين در كشورهاى جهان سوم اراده حاكميت عنصر تأثيرگذارى است و چنانچه ميان طيف نخبگان فكرى و اجرايى اراده موجود بر اين اصل استوار باشد كه فرايند توسعه سياسى و دموكراتيزاسيون نظام در دستور كار قرار گيرد پشتوانه مهمى براى تداوم كار احزاب ايجاد خواهد شد. در مقابل در شرايطى كه فرهنگ سياسى جامع جهت بسترسازى فعاليت احزاب مناسب نبوده و اراده حاكميت هم بر نبود احزاب متمركز شود، شكل گيرى احزاب با مانعى جدى روبرو خواهد بود.
در بادى امر اين امكان وجود دارد كه احزاب متعددى ظهور يابند ولى در گذر زمان جامعه بالغ تر شده و فرهنگ سياسى گسترش مى يابد و از سوى ديگر نخبگان هم مجبور خواهند بود به اجماع روى آورند. اين اجماع (تجميع منافع) كه از كار ويژه هاى احزاب است موجب خواهد شد احزاب كوچكتر در احزاب بزرگتر ادغام شده و نظام دوحزبى يا در نهايت چندحزبى آن هم در شكل محدودى همچون آمريكا، انگليس و فرانسه شكل گيرد. به علاوه مهمترين نكته اى كه به قوام و دوام احزاب مى انجامد انتخابات است. وقتى در قانون انتخابات به احزاب جايگاه داده شود بتدريج انتخابات از حالت اكثريت نسبى به اكثريت تناسبى تغيير مسير خواهد دادو در اين صورت هر حزب و جريان سياسى به تناسب آرايى كه كسب مى كند خواهد توانست در مجلس نماينده داشته باشد، در چنين شرايطى نقش و جايگاه احزاب هم پررنگ تر خواهد شد.
به نظر شما بسترهاى روانى و قانونى چنين تغييرى در قانون انتخابات موجود است؟
به محض اينكه شما جمهوريت و اصل انتخابات را پذيرفتيد چاره اى نداريد جز اينكه نظام حزبى را هم بپذيريد و در آن صورت براساس سازوكارهاى معين آن نيز عمل كنيد. صرف آزاد بودن فعاليت احزاب معنى ندارد و تجلى اين آزاد بودن در جايگاه و نقشى است كه به آن اعطا مى شود. در تمام كشورهاى دنيا سعى بر آن است تاميان خواستهاى عمومى با مصالح ملى همخوانى ايجاد شود و چنين تطابقى هم در قالب مجالس عوام و نخبگان امكانپذير است. در كشورى مثل ايران مى توان به صورت تركيبى عمل كرد، يعنى در نظام پارلمانى پنجاه درصد نمايندگان به صورت انتخاب مستقيم توسط مردم و پنجاه درصد ديگر به صورت نمايندگان حزبى تعيين شوند.
تغيير در نظام پارلمانى متأثر از تغيير در سيستم حزبى خواهد بود. در دورنماى ارائه شده از جانب شما بايستى اصل ساختار دوحزبى يا چندحزبى تقويت شود، امرى كه به زعم برخى صاحبنظران هنوز در آغاز آن قرار داريم.
من معتقدم ما بيش از يك حزب فعال در عرصه سياسى ايران نداريم و آن حزب خود به دو جناح سياسى تبديل شده كه در درون هر دو جناح گرايشاتى ظهور مى يابند. در صورت حذف يكى از جناح ها انشعاباتى در جناح پيروز ايجاد مى گردد و از درون آن گرايشاتى رشد خواهند يافت. البته در ايران پتانسيل تشكيل احزاب سوسيال دموكرات و ليبرال دموكرات هم وجود دارد كه به علت فضاى سياسى - اجتماعى حاكم اينگونه احزاب نمود عينى نمى يابند.
يعنى مرزبندى هاى دو طيف اصلاح طلب محافظه كار (اصولگرا) تا آن حدمحسوس و پررنگ نيست كه بتوان ميان آن تفكيك ايجادكرد و مفهوم سيستم دو حزبى را بر آن اطلاق نمود؟
واقعيت امر اين است كه آنچه در جامعه نمود يافته يك حزب سياسى است كه از نيروهايى كه اوايل انقلاب در حزب جمهورى اسلامى فعال بودند منشعب شده اند. برخى از اين احزاب به لحاظ سياسى و اجتماعى بتدريج حذف شده اند و فضا براى فعاليت اين يك حزب فراهم شده كه نهايتاً به دو جناح تقسيم شده است. از ديگر سو به طور كلى در ايران ۳گرايش فكرى وجود دارد كه هر يك از اين گرايش ها توان تشكيل يك حزب سياسى را دارند. اين سه گرايش عبارتند از ليبرال دموكرات ها، سوسيال دموكرات ها و جريان اسلام گرا. منظور از اسلام گراها در اينجا اسلام گراهاى انقلابى است كه خود اين جريان نهايتاً به دو جريان فكرى نوگراى اسلامى و سنتگراى اسلامى تقسيم بندى مى شود و در درون اين دو جريان فكرى مى توان گرايش هاى متفاوتى رامشاهده كرد. به دليل اينكه احزاب سكولار و سوسيال دموكراتها و ليبرال دموكرات ها از آزادى عمل برخوردار نيستند آرايش سياسى جامعه عملاً در قالب دو جبهه عمده فكرى اسلام گرايان سنتى و نوگرا شكل گرفته است.
اگر بخواهيم مصداقى به اين گرايشات بپردازيم احزاب فعال و فراگير فعلى در قالب كدام يك از تقسيم بندى هاى فوق مى گنجند؟
احزاب كارگرى در اين گرايش سوسيال دموكراسى اسلامى مى گنجند، احزاب اصلاح طلب نيز جز ليبرال دموكرات هايى اسلامى اند. جبهه محافظه كاران سنتى هم شامل مسلمانان محافظه كار (سنت گراها) و راست اقتدارگرا (راديكالها ) است. محافظه كاران مدرن شامل (حزب كارگزاران سازندگى) ، سوسيال دموكرات هاى اسلامى (حزب اسلامى كار و خانه كارگر)، مسلمانان نوگرا (حزب مشاركت و مجمع روحانيون مبارز)، ليبرال دموكرات هاى اسلامى (نهضت آزادى)، محافظه كاران سنتى (حزب مؤتلفه اسلامى و جامعه انجمن هاى اسلامى اصناف و بازار)، مسلمانان محافظه كار يا سنت گرا (جامعه روحانيت مبارز و جامعه مدرسين حوزه علميه قم) و راست اقتدار طلب شامل (انصار حزب الله، جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامى و جامعه اسلامى دانشجويى و ...) هستند. ليبرال دموكراتها و سوسيال دموكراتها گرايشهاى سكولاريستى دارند و در حال حاضر فقط احزاب اسلامى يا جريانات فكرى اسلام گرا در عرصه سياسى حضور داشته و فعالند.
هواداران هر كدام از اين گرايشات در قالب يك حزب مستقل فعاليت مى كنند، پس چگونه است كه نمى توان به تعدد احزاب معتقد بود و سيستم موجود را اگر نه چندحزبى كه لااقل دوحزبى دانست؟
هر يك از اين گرايشات مى توانند در قالب يك حزب جداگانه فعاليت كنند، اما به علت وجود تداخل ديدگاهها و عدم تمايزات مشخص حزبى و سياسى هنوز نمى توان به وجود احزاب متعدد باور داشت.
در ضمن اگر دوره هاى فعاليت احزاب در تاريخ معاصر را جمع بندى كنيم در مى يابيم كه زمان زيادى از آغاز فعاليت هاى حزبى در ايران نمى گذرد. نمى توان انتظارداشت كه با احزاب قدرتمند، سازمان يافته و داراى كار ويژه هاى حزبى برخوردكنيم.
اين درحالى است كه با ايجاد فضاى آزاد مى توانيم انتظار داشته باشيم كه احزاب موجود در آينده تبديل به احزاب قدرتمند و گسترده اى شوند.
اما در همين مدت كوتاه نيز احزابى بوده اند كه داراى ويژگى هاى يك حزب سازمان يافته بودند مانند حزب توده و اخيراً هم حزب مشاركت.
حزب توده نمونه يك حزب منسجم و فراگير درتاريخ تحزب اين كشور است، اما باور عده اى بر اين است كه اين «بدگمانى تاريخى» نسبت به حزب و فعاليت هاى حزبى نشأت گرفته از عملكرد حزب توده بوده است. ارزيابى شما دراين باره چيست؟
ازنظر سازماندهى سياسى و كار ويژه ها نظم و انضباط حزبى مى توان حزب توده را يك نمونه موفق ذكركرد.
اما اين بدگمانى به حزب توده به علت وابسته بودن آن از لحاظ فكرى، مالى و سياسى به قدرت خارجى بوده است.
advertisement@gooya.com |
|
مرامنامه و اساسنامه اين حزب متأثر از حزب كمونيست شوروى بود و بدين علت هم هيچگاه نتوانست در ايران از پايگاه مردمى مستحكمى برخوردار باشد.
حال كه بحث ازحزب توده شد بگذاريد از اين زاويه به موضوع نگاه كنيم كه يكى از ويژگى هاى اين حزب بهره گيرى از آرمانهاى نخبگان (اليت) و اميال عوام بوده است و چنين تلفيقى توانست حزب توده را به درجه اى از اثرگذارى سوق دهد كه امروز از آن به عنوان يك نمونه - البته با پس زمينه اى منفى - يادكنيم.
ما اصولاً با دو نوع حزب روبه رو هستيم، احزاب خواص و عوام. احزاب خواص از اليت ها تشكيل مى شوند و تلاششان جذب نخبگان است. اما احزاب عوام پايگاه توده اى دارند، در ايران از الگوى احزاب خواص استفاده مى شود.
معمولاً احزاب ايران يا عضوگيرى ندارند و يا درصورت دارابودن تعداد و حجم آن محدود است.
ازسوى ديگر تمام اقشار و آحاد اجتماعى نيز نسبت به مسائل سياسى حساسيت ندارند. اين حساسيت و آگاهى هم نكته اى مثبت است و هم منفى. منفى از اين جهت كه شهروندان كشورهاى بحران زده حساسيت بيشترى نسبت به مسائل سياسى دارند. درحالى كه دركشورهاى پيشرفته اين آگاهى بسيار كمتر است.
دركشورهاى درحال توسعه از آنجا كه نخبگان و مسؤولان كشور در سرنوشت سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى تأثيرگذارند حساسيت و آگاهى بيشترى لازم است تا در انتخاب آنها نهايت دقت به عمل آيد.
چنين نسبتى ميان اقشار مرفه و آسيب پذير جامعه ازنظر اقتصادى يا تحصيلكرده و كم سواد نيز حاكم است؟
فردى كه زندگى تخصصى شده دارد تمام هم و غم خود را صرف برنامه تدوين شده خود مى كند. اين افراد به دليل تمركز بر محوريت خاص كمتر فرصت مطالعه مسائل سياسى، اجتماعى و اقتصادى دارند.
ولى افرادى كه فراغت بيشترى دارند معمولاً آگاهى سياسى شان بالاتر است.
اين مسأله در عضوگيرى احزاب هم تأثيرگذار است. به طورمعمول احزاب محافظه كار ماهيتاً جزو احزاب خواص هستند كه در صدد جذب و جلب نخبگان و افراد ذى نفوذند.
احزاب عوام عضوگيرى درسطح وسيع دارند كه كميت بر كيفيت رجحان دارد.
به عنوان پرسش پايانى بگذاريد به نقش احزاب در رقابت هاى انتخاباتى بپردازيم. تقويت سيستم حزبى چه تأثيرى بر نظام انتخاباتى خواهدداشت؟
احزاب دركشورهاى پيشرفته مى كوشند تا در رقابتى كه شكل مى گيرد بديل هاى مختلفى براى اداره بهتر كشور ارائه كنند و رقابت درجهت ارائه برنامه هاى بهتر براى اداره كشور شكل گيرد.
دركشورهاى پيرامونى به دليل عدم نهادينه شدن فرهنگ حزبى رقابت احزاب به جاى اينكه كار ويژه مثبت يابد تبديل به ويژگى منفى مى شود و به جاى اينكه مسابقه خيرات براى ارائه راه حل ها را شاهد باشيم مسابقه تخريب را مى بينيم. در چنين شرايطى احزاب براى كسب قدرت از ابزارگوناگونى براى حذف رقيب بهره مى جويند و درراستاى تخريب آنها تلاش مى كنند.