advertisement@gooya.com |
|
faridpirouzian @ gmail.com
اخیرآ مقالات متعددی درباره حمله و اشغال نظامی ایران بزبان فارسی نوشته شده است. در اکثر این مقالات بطور یکجانبه اشغال نظامی منفی معرفی شده است. انرا فاقد توانایی برای ایجاد دمکراسی در ایران دانسته اند و حتی نتیجه انرا از بین رفتن جنبش دمکراتیک ایران و تجزیه کشور می پندارند.
در این مقاله با چند مثال واقعی و تاریخی میبینیم که اشغال نظامی می تواند باعث تحول مثبت در جامعه و کشور اشغال شده شود و انرا بسوی دمکراسی و آینده بهتر پیش برد. سپس می بینیم که بر خلاف نوشته های اخیر، ایران می تواند ارزش و ایدئولوژی کشور اشغالگر را پذیرا شود. در بخش بعدی تاملی می کنیم بر مشروعیت رژیم و حکومت اشغالگر و اینکه چرا سر نیزه امریکایی می تواند ما را از دشمنان ازادی محفوظ نگاه دارد. در مرحله اخر به هزینه اشغال می پردازیم.
اشغال نظامی و تحول مثبت در جامعه
اشغال نظامی می تواند پیامدهایی مثبت و یا منفی برای کشور فتح شده به همراه بیاورد. نیروی فاتح می تواند تغییراتی بنیادی در ساختار سیاسی، اقتصادی بوجود اورد که باعث دمکراسی، پیشرفت اقتصادی و یا به گونه ای بوجود امدن جا معه ای بهتر شود یا بالعکس. این امر تا حدود زیادی بستگی به ایدوولوژی و برنامه اشغالگر دارد. با چند مثال می توانیم این موضوع را روشنتر ببینیم.
اشغال نظامی با نتیجه منفی
حمله المان نازی به کشورهای دیگر بهترین مثال برای یک اشغال نظامی فاجعه اور است. حکومت نازی که دارای ایدئولوژی نژادپرستانه بود درصدد مستعمره کردن کشورهای فتح شده بود. در بسیاری موارد مردم این کشورها حتی انسان بحساب نمی امدند. کشورهای دمکراتیکی مانند هلند، فرانسه، دانمارک و... مبد ل به دست نشانده های رایش سوم شدند. مردم این کشورها از دمکراسی وارد حکومت دیکتاتوریی شدند که هیچ مخالفتی را تحمل نمیکرد.
اشغال نظامی، کاتالیزوری برای دمکراسی
فتح ژاپن و المان بوسیله امریکا در پایان جنگ جهانی دوم فرصتی برای این دو کشور فراهم اورد تا سیستم دمکراتیک خود را بنیاد بگذارند یا بهتر بگوییم نهادینه کنند. این دو کشور قبل از افتادن بدست حکومتهای فاشیست دارای گذشته ای دمکراتیک ولی نوپا بودند. وضع فجیع اقتصادی فرصتی برای نیروهای تمامیتگرا بوجود اورد تا دمکراتها و دمکراسی را از صحنه بیرون کنند. اشغال نظامی امریکا باعث شد که نیروهای فاشیست از صحنه بیرون بروند و بنیادهای دمکراسی کشور تقویت گردد. حال تصور کنید بجای امریکا شوروی کمونیست فاتح این کشورها می شد. بجای دمکراسی حکومث پرولتاریای من در آوردی بر سر کار می امد و بجای سیستم چند حزبی، حزب کمونیست حکمفرما میشد. مخالفان بخاطر عدم فهمیدن سیستم علمی مارکسیست راهی تیمارستان می شدند وعلم ژنتیک ممنوع میگردید.
پس می بینیم اشغال نظامی می تواند باعث دمکراسی و یا دیکتاتوری در کشور اشغال شده شود. این امر بستگی زیادی به ایدئولوژی و برنامه اشغالگر دارد.
اشغال نظامی با نتیجه مثبت غیر دمکراتیک
اشغال نظامی میتواند زاینده دمکراسی نباشد ولی باعث تحول مثبت جامعه شود. حمله ویتنام به کامبوج دراواخر دهه 70 باعث سرنگونی خمرهای سرخ و روی کار امدن حکومت هوادار ویتنام شد. خمرهای سرخ در مدت 3 سال حکومت بیش از یک میلیون نفر را به اسم بازگرداندن جامعه به نقطه صفر - جامعه مارکسیستی کشاورزی – کشت . کسانی که زبان خارجی میدانستند کشته شدند تا ارتباط با خارج قطع شود و ... اگر حمله ویتنام نبود، خمرها میتوانستند سالها به دیوانگی ادامه داده و دو چندان بکشند. حکومت نسل کش جای خود را به حکومتی وابسته ولی منطقی داد. سالها بعد کامبوج به کشورهای دمکراتیک پیوست.
اشغال نظامی و ایجاد دمکراسی نوپا
دمکراسی های نوپا درعراق و افغانستان نمایانگر تحولی مثبت در منطقه است. در عراق امریکاییها فرصتی فراهم اوردند تاهشتاد درصد جمعیت - شیعه و کرد - برای اولین باردر حکومت این کشور نقشی فعال داشته باشند. روزنامه های متعددی چاپ میشود احزاب سیاسی مختلف شکل گرفتند و از دولت براحتی انتقاد میشود. در افغانستان نیز انتخابات با همه کمی و کاستی اجرا شد و احزاب و افراد مختلف با عقاید متفاوت کاندید شدند. دختران دوباره به مدرسه بازگشتند و مردم حق جشن گرفتن، موزیک گوش دادن وانتقاد کردن را یافتند. هر دو این دمکراسیها شکننده و نوپا هستند. اما یک نکته مشخص است، اگر حزب بعث و طالبان در قدرت میماندند بازگشایی سیاسی، اجتماعی این دو کشور تا مدتها بوقوع نمی پیوست.
نهادینه شدن دمکراسی در ایران
بسیاری معتقدند که دمکراسی پدیده ای است بومی و نیروی خارجی نمیتواند ارزشهایی مانند حقوق بشر و دمکراسی را در ایران نهادینه کند. به عقیده انان ما باید به همین روال کند پیش رویم تا به آرمان شهر (واژه ساخته داريوش آشوري) دمکراسی برسیم (شيرين عبادي - بي بي سي). در اینجا میبینیم این عقیده فاقد ارزش تاریخی و حتی منطقی است.
ایران و نهادینه شدن اسلام
نیروهای عرب چنان اسلام را در ایران نهادینه کردند که ما اصلا نمیتوانیم قبول کنیم که اسلام محصول اشغال اعراب است. حتی دلمان خوش است که به ان رنگ و روی ایرانی داده ایم. حال اگر اعراب که ما انان را از نظر فکری و فرهنگی همیشه پایین تر از خود دانسته ایم چنین موفق بودند تا ارزشهای خود را در ایران نهادینه کنند پس چرا امریکاییها نتوانند. تازی ها که از نظر فرهنگ و پیشرفت قابل مقایسه با امپراطوری ساسانیان نبودند ارزشهای خود را به ما غالب کردند. امریکاییها که خدای تکنولوژی و مدرنیته هستند و می خواهند مردم سالاری را در ایران نهادینه کنند شانس بیشتری از تازیها دارند.
جنبش کند دمکراسی راهی به ویران شهر
وجود روزنامه نگاران، مدافعین حقوق بشر، دانشجویان و حتی خودیهای رژیم که از جنبش مردم سالاری دفاع می کنند نمایانگر زنده بودن جنبش دمکراتیک ایران است. این جنبش روشنفکری شرطی لازم ولی کافی برای دمکراتیک کردن کشور نیست. اعتقاد بر اینکه این جنبش کند و اهسته با مرور زمان ما را به دمکراسی نزدیک خواهد کرد توهمی بیش نیست. دمکراسی فقط با تعدادی روشنفکر ایجاد نمی شود. هر چقدر پایه های اقتصادی سیاسی و فرهنگی جامعه سستتر و ضعیفتر گردد احتمال انکه حکومتی دمکراتیک بتواند کشور را اداره کند کم تر می شود. سال به سال اقتصاد ما ضعیف تر می شود، گرانی، اختلاف طبقاتی، رانت خواری (جمشيد اسدي - خبرنامه گويا) و اعتیاد فراگیرتر میشود. معضلاتی مانند خرافه به اشکال مختلف – فال - و عقاید سکتیسم – انرژی درمانی - گريانگیر عامه مردم و حتی قشر تحصیلکرده شده است. هر چقدر زمان بیشتر بگذرد بنیادهای اقتصادی اجتماعی و فرهنگی ما از هم پاشیده تر می شود و زمینه سازی برای حکومت دمکراتیک نامناسبتر میگردد.
حال فرض کنیم پس از دهها سال جنبش خزنده دمکراتیک، ما را به مردم سالاری رساند. هزینه ای که ایران باید در این چند دهه بپردازد بسیار سنگین است. ایران در این بیست و پنج سال باندازه کافی از دنیا و همسایگان - ترکیه، دوبی - عقب مانده است. حال اگر بخواهیم دو دهه دیگر به همین روال ادامه دهیم در عوض ارمان شهر دمکراسی از ویران شهر سر در می اوریم. بنابر این هرچقدر زمان بگذرد فاصله ما از دنیای متمدن افزایش می یابد.
اشغالگر مشروعیت رژیم و اپوزیسیون
گفتمان رژیم برای توجیه کردن مشروعیت و وجودش نه بخاطر کارنامه گذشته اش است و نه به خاطر برنامه های اینده اش. کسانی که کشور را به مدت بیست و پنج سال در هر زمينه ورشکسته کردند چگونه می توانند به مردم بقبولانند که در اینده چنین و چنان می کنند. تنها گفتمانی که وجود رژیم را توجیه می کند انست که الترناتیوی که بجای ما حکومت کند وجود ندارد. اگر ما برویم کی میاید؟ مجاهدین؟ هرج و مرج همه جا را میگیرد ... خاتمی در کادر همین گفتمان، شکل گیری دمکراسی در ایران را نا ممکن می داند. جامعه را پر از موانع اجتماعی تاریخی و ... برای ایجاد دمکراسی می داند (محمد خاتمي - سايت رسمي) و ایرانیان را فرسنگها دور از فرهنگ مردم سالاری میشمارد (محمد خاتمي - سايت رسمي). در واقع الترناتیو دمکراسی را در اینده نزدیک مردود و نشدنی میپندارد.
اگر نگاهی به اپوزیسیون ایران بیفکنیم باید حق را به جمهوری اسلامی بدهیم. اپوزیسیون ایراني خارج از کشور، در مدت 25 سال ازایجاد یک گردهمایی واقعی دمکراتیک که در آن حضور عملی داشته باشد ناکام مانده است. مردم ایران چه در خارج، چه در داخل نمی توانند تصور کنند که اپوزیسیون هوادار مردم سالاری، قدرت و سازماندهی لازم برای اداره کشور را داشته باشد. نیروهای تماميت گرايي مانند مجاهدین با زور و سازماندهی قادر خواهند بود در غیاب جمهوری اسلامی حکومت را بگیرند. الترناتیو مناسب که بتواند خلا حکومتی را پر کند، نیروی سازمان یافته خارجی است. این نیرو با حضور فعال و سرنیزه می تواند دمکراتهای ایران را از دشمنان جامعه ازاد - مجاهدین - حزب الله - محفوظ نگاهدارد. حضور امریکا باعث می شود که اپوزیسیون ایران که تا حال یاد نگرفته پشت یک میز بنشیند و تصمیم گیری جدی کند وارد بازی دمکراسی شود. اگر اپوزیسیون را بحال خود بگذارند همان می شود که در 25 سال گذشته اتفاق افتاد، یعنی هیچ. در پاسخ به خاتمی باید گفت مانع اصلی برای ایجاد دمکراسی، جمهوری اسلامی نام دارد. از او باید پرسید چطور شده است که کردها و شیعیان عراق فرهنگ دمکراسی را پیدا کردند ولی ما ایرانیان فاقد چنین فرهنگی هستیم. امریکایها همچنانکه در عراق و افغانستان چارچوب دمکراسی را ایجاد کردند در ایران هم میتوانند انرابوجود اورند.
هزینه اشغال
هزینه اصلی اشغال نه خسارات و تلفات حمله است و نه تضعیف حاکمیت ملی بلکه تجزیه احتمالی کشور است.
هزینه اولیه
نتیجه حمله نظامی به یک کشور باعث تلفات هزاران نفر و خرابی بسیاری از امکانات و تاسیسات است. البته این هزینه نسبی است. سیستمی که حکومت را اداره میکند با بی توجهی به وضع دارویی و راه و ترابری و ... سالانه باعث کشته شدن و مرگ هزاران نفر می شود. حال اگر رژیمی بیاید که در حل این مشکلات بکوشد، باعث نجات هزاران نفر در اینده خواهد شد. حمله ویتنام به کامبوج خالی از خشونت و تلفات نبود ولی اگر ان حمله نبود شاید خمرها دو چندان کشته بودند.
تضعیف حاکمیت ملی
اگر امریکاییها هزینه مالی و جانی پرداخت کرده و کشوری را اشغال نمایند بخاطر منافع اقتصادی و ملی امریکاست. کشور اشغال شده مدتها به گاو شیرده مبدل میشود. حضور نطامی خارجی در یک کشور اشغال شده یعنی نفوذ مستقیم خارجیان بر دولت ملی کشور فتح شده. البته حاکمیت بعث در عراق، حکام اسلامی در ایران و خمرها در کامبوج حاکمیت ملی نبوده و نیست. چون نه انتخابی مردم بودند یا هستند و نه در جهت پیشرفت کشور گام نهادند.
تجزیه
امریکا که خود سیستمی فدرالی دارد در عراق و افغانستان نیروهای خود را در پایتخت و مناطق حساس متمرکز داشته و مناطق دیگر را با همکاری قومها و قبایل ساکن اداره می کند. عملی کردن چنین سیستمی در ایران – فدرالیسم – می تواند باعث قدرت گرفتن اقلیت های قومی و افزایش یافتن گرایشات استقلال طلبانه شود. کردستان تقریبا خود مختار عراق و جمهوری مستقل اذربایجان داده های جدید منطقه هستند که بی تاثیر بر اقوام ما نخواهند بود.
امریکا نیز که از خاورمیانه بزرگ حرف میزند می تواند تکه تکه کردن ایران را در سر داشته باشد و بوجود امدن کشورهایی کوچک و فرمانبردار را مد نظر داشته باشد. آرایش نیروهای سیاسی اقوام و استراتژی امریکا در این مورد را فقط می توان حدس زد. اما انچه روشن است اینست که تجزیه به عنوان هزینه در حد گمان و فرض است. هزینه ای را که می توان بطور یقین دید و حساب کرد 25 سال حکومت اسلامی است .
نیروهای سیاسی پویا مانند حاکمان ایران، اپوزیسیون، جنبش های مدافع حقوق بشر و روشنفکران می توانند با هوشیاری و دورنگری این هزینه ها را کاهش دهند. سیستانی در عراق، هروهیتو در ژاپن و نیروهای کرد عراق نمونه ها یی از این هوشیاری تاریخی هستند.