مسعود بهنود اخیرا در مقاله ای که در سایت گویا منتشر شده، انتخابات عراق را تسانومی ( زلزلاب ) منطقه خوانده و در آنجا مدعی شده که آمریکا نه برای نفت، بلکه برای پیاده کردن دمکراسی در عراق و خاورمیانه به منطقه لشگر کشیده است.
بهنود با هیاهو آغاز می کند. او آب را چنان گل آلود می کند که سر آخر ماهی هم گیر خودش نمی آید. از همان آغاز مخالفان نظری خود را به سعید الصحاف تشبیه می کند و با آوردن مثال های سطحی از گذشته تاریخ ، همه چیز را با همه چیز در می آمیزد و سر آخر هم چیز دندان گیری به دست خواننده نمی دهد. او تمام روشنفکران پیشرو اروپا را خشک مغز می خواند. تمام کسانی را می گویند آمریکا برای کنترل نفت خاورمیانه به عراق حمله کرده است را خشک مغز می خواند. در عوض خودش و دارو دسته بوش و بلر را « خردمند » ان جهان می داند. او روشنفکران و اندیشمندان اروپایی را با دارو دسته حکومت اسلامی در ایران و طالبان و القاعده در هم می آمیزد و آنها را در موضع گیری سیاسی علیه جنگ عراق هم گام و هم سو می داند. در ذهن خردورز بهنود روزنامه نگاران، نویسندگان، هنرمندان و فیلسوفان برجسته ی اروپا با حسین شریعتمداری و لاریجانی و زرقاوی و بن لادن یکی می شوند. اما در سرتاسر مقاله ی تاریخی بهنود شما شاهد حتی یک مثال کوچک و واقعی مبنی بر « دمکراتیک » بودن انتخابات عراق نمی یابید.
آقای بهنود کمی از آن خرد را مایه بگذارید و گوش کنید: انتخابات عراق نه تنها دمکراتیک نبود که با انتخابات فرمایشی هم بسیار فاصله داشت. این انتخابات زیر سایه ی سرنیزه دویست هزار سرباز اشغالگرکه « در کوله پشتی خود» دمکراسی را پنهان کرده اند برگزار شد. این انتخابات نه تنها توسط سنی ها بلکه بسیاری از آخوندهای شیعه که مخالف لیست موسوم به « لیست ایران » بودند و نیروهای مقاومت مردمی در عراق تحریم شده بود. در بسیاری از جای ها مردم را به زور تفنگ به پای صندوق های رای آوردند. از سه میلیون رای شمارش شده هفتاد و چند درصد آن متعلق به لیست سیستانی و آخوندهای نان خور اوست ( وای به حال دمکراسی که این ها طلایه دارش هستند). آمریکایی ها به جز بیست و دو نفر به ناظران اروپایی اجازه نظارت بر انتخابات را ندادند. کجای این قضیه نوید آینده ای دمکراتیک را به مردم بخت برگشته عراق بشارت می دهد؟ آقای بهنود به نظر من شما به تحلیل های بی.بی.سی. زیاد گوش می دهید.
تمام روزنامه نگاران بی طرف جهان ، به ویژه روزنامه نگاران شمال اروپا ( که ترسشان برای نوشتن واقعیت بسیار کمتر از کارکنان بی.بی.سی. است) گفتند و نوشتند که انتخابات عراق با انتخابات دمکراتیک فاصله ی بسیاری داشت. من هنوز برای نمونه یک روزنامه نگار در سطح جهان ندیده ام( البته خبرنگاران سی.ان.ان . بی.بی.سی. و روزنامه های فاشیستی و دست راستی اروپا را نمی گویم ) که گفته باشد آمریکا نه برای نفت که برای پیاده کردن دمکراسی به عراق رفته باشد. منظور شما از « روشنفکران » اروپایی - که به اشتباه خود اعتراف کرده اند- چه کسانی هستند؟ بچه گیر آورده اید؟ ما در عصر ارتباطات زندگی می کنیم. اگر بادی از کسی در این سر جهان خارج شود پس از چند ثانیه بویش به آن سر جهان می رسد . فکر می کنید خوانندگان شما به اطلاعات دست رسی ندارند؟ این روشنفکران معترف چه کسانی هستند؟ نکند همان گونه که خودتان گفته اید ، ژاک شیراک و یا پوتین و برلسکونی را مد نظر دارید؟ به راستی که « آدمیان در خواب را می توان بیدار کرد » اما کسانی که « خود را به خواب می زنند » را هرگز.
آقای بهنود می گوید: « باری آن بخش از ماجرای پر اهمیت انتخابات عراق که به سرنوشت ما ایرانیان بر می گردد، زمینه ای پر حسرت است در دل ایرانیانی که دیشب شنیدند که جورج بوش در نطق خود بعد از تفاخر به عراق، تاکید خود را بر جمهوری اسلامی گذاشت». بله درست خوانده اید. بهنود دستور حمله به ایران و جنگ را تایید می کند. «روشنفکر خردمندی» که سالها دارد از « جناح اصلاح طلب » حکومت آخوندی دفاع می کند به این نتیجه رسیده که « راه آب گرفته را جز با دسته بیل نمی توان گشود ». او به تجربه می داند که این دسته بیل تنها نصیب کله مردم فلک زده ایران می شود. آقای بهنود هم در گذشته و هم در این تحلیل جدیدشان نشان می دهد که سوراخ دعا را گم کرده است. برای او دمکراسی یعنی اینکه طالبانی و بارزانی و ایادعلوی و حکیم قدرت را در دست بگیرند و زیر سایه ی سرنیزه آمریکایی ها « حکومت دمکراتیک » بکنند. چون بهنود همان گونه که خود می گوید مردم برای او « متکا » هستند و نقشی جز « متکا » گری و رای دادن ندارند. آن هم نرم ترین « متکا ». او در آخر مقاله اش به سران حکومت آخوندی توصیه می کند که از مردم « طمع بخشایش داشته » باشند و به آن ها « متکی » شوند چرا که آنها « نرم ترین و بخشنده ترین متکاها خواهند بود ». روشنفکر ما باز هم به همین حکومت چشم دوخته و آنها را نصیحت می کند که کوتاه بیایند. گویا دارد با بچه های مهد کودک سخن می گوید.
advertisement@gooya.com |
|
بهنود در این مقاله زمین و آسمان را به هم می بافد تا در آخر هم به هیچ نتیجه ای جز « جنگ، جنگ تا پیروزی » نرسد. او شیراک و رابین کوک و روشنفکران مبارز و متفکر اروپا و سران سعودی و مصر و زرقاوی و بن لادن و حکمتیار و حکومت اسلامی را با هم در می آمیزد تا ثابت کند که بوش و رامسفلد و چنی و رایس نه برای خاطر شرکت هالیبرتون ، بلکه برای نجات شیعیان از ظلم سنی ها و برقراری دمکراسی به عراق سرازیر شده اند.
مقاله بهنود هیچ شباهتی به تحلیل یک روزنامه نگار بی طرف که رویدادها و واقعیت ها را در کنار یکدیگر می گذارد تا از درون آنها حقیقتی نسبی را بیرون بکشد ، ندارد. این تحلیل متاثر از گزارش های خبری بی.بی.سی. و سی. ان .ان از رویدادهای عراق است.
دو میلیون نفر مردم عراق که قربانی جنگ طلبی بوش پدر و پسر شده اند ، « احساس گرم دمکراسی » را در گورهای خود لمس کرده اند. آنها از این احساس خرسندند، چرا که دیگر نیستند تا شاهد فاجعه ای که بر کشورشان می رود باشند. آقای بهنود مردم ایران خواهان این « احساس گرم دمکراسی » که متعلق به گورنشینان است ، نیستند. مردم ایران با اراده خودشان حکومت دیکتاتوری و استبداد را به درون گور خواهند فرستاد و « احساس گرم دمکراسی » را خودشان برپا خواهند کرد. این مردم به قول خودتان صاحب سه انقلاب بزرگ قرن پیشین هستند. به راستی شما می توانید یک نمونه ( آری تنها یک نمونه ) کشور نشان بدهید که آمریکا در آن « احساس گرم دمکراسی » به مردم ارائه داده است؟
من از آقای بهنود می خواهم که یک بار دیگر با آن احساس « خردمندی » و «روشنفکری » که به آن مفتخر هستند، مقاله اش را بخواند و کمی از آن موضع از بالانگرانه خود پایین بیاید تا متوجه شود که : انتخابات عراق نه یک زلزلاب (تسانومی ) که طوفانی در لیوان آب بود.