advertisement@gooya.com |
|
چه ما با جورج بوش و شیوه های وی موافق باشیم، چه مانند بیشتر اروپایی ها به شیوه ای ملایم تر دل بسته، و چه مانند اکثریت اقتدارگرايان يکسره اعتقادی به این روند نداشته باشیم؛ واقعیتی که انتخابات عراق در اين روزها در میان خون و انفجار به اثباتش رساند این بود که بر خلاف نظر خشگ مغزان ايرانی و همفکرانشان در آسيا، دعوای عراق بر سر دمکراسی بود – نه چنان که آنان می نويسند بر سر نفت. اين ماجرا کار پيش بينی جهان سال های آينده را آسان کرد و زاويه هائی از شما و نمای جهان در پيش رو به ما نشان داد.
بسياری از مردم خردمند جهان و از جمله انسان دوستان و روشنفکران اروپائی در سال های اخير، به ويژه پس از يازده سپتامبر، بر اين نظر پافشردند که نومحافظه کاران آمريکائی با لشگرکشی به منطقه و به بهانه مبارزه با تروريسم شتابی تازه به روند جهانی سازی [ به روايت آمريکا] داده اند که خلاف مصلحت بشرست. بنيادگرايان مسلمان و حاکمان منطقه خاورميانه که از جهانی سازی دلارهايش را طالباند اما آزادی و حقوق بشر آن را نمی خواهند، گرچه به ظاهر همان سخن روشنفکران اروپائی را تکرار می کنند اما در بطن استدلال خود را دارند و اميد می برند که بتوانند از اين شعله چراغی افروزند و تضاد آمريکا و اروپا را علنی و تشديد کنند و در آن ميان به سنت ها و عادات کهن و قرون وسطائی خود ادامه بخشند.اين همصدائی پيدا بود که می شکند چون در ذات خود بر مبنای سوء تفاهمی بود.
چون سالی بر يازده سپتامبر گذشت، بنيادگرايان مسلمان و روشنفکران اروپائی کوتاه مدتی در يک بستر خفتند در مخالفت با آمريکا، اما با دو رويای کاملا متفاوت. مردم کشورهائی مانند انگلستان که ارتششان با آمريکا به عراق حمله کرد هم با حمله به عراق مخالف بودند، اما به دلايل کاملا انسانی و حقوق بشری. از جمله آن که معتقدند به زور نمی توان انسان را به بهشت برد و به کسی و حکومتی نيامده که وقتی مردمی نمی خواهند آن ها را به اجبار به دموکراسی برسانند. اين نظر افکارعمومی اروپا که به ناچار در دولت های منتخب آن ها منعکس است، حفره ای در دو سوی اتلانتيک به وجود آورده بود که بعض حکومت ها مانند تهران احساس می کردند که در اين حفره می توانند زندگی کنند. تنها جمهوری اسلامی نبود که در ماجرای هسته ای به بزرگ های اروپا دل بست و از همين طريق از زير فشار به در آمد، صدام خود سال ها همين کار را کرد، قذافی و سوريه هنوز هم مشغولند.
با انتخابات هفته گذشته عراق آن حفره پر شد، افکارعمومی اروپا به شتابی باورنکردنی – به شهادت مرجع های سازنده افکارعمومی – با شنيدن صدای مردم عراق تغيير نظر دادند، انگار اين جورج بوش بود که همزمان با انتخابات عراق از اروپائی ها رای گرفت.
نفس برگزاری انتخابات و به اجرا درآمدن نقشه دموکراسی عراق - که پيش بينی کرده در آخرين روز دسامبر سال جاری هم قانون اساسی و هم مجلس و هم دولت مبعوث آن تاسيس شود- برای حاکمان کشورهای مسلمان خبر بدی بود و هست چه رسد که حفره اروپا و آمريکا را نيز پر کرد و ديگر سدی در برابر فشارهای واشنگتن موجود نخواهد بود.
بی ترديدم که نتيجه ای که از انتخابات عراق به دست آمد، مصيبتی است برای حکام منطقه مسلمان نشين خاورميانه، که در اين چند روز بزرگ ترين دلشمغولی شان اين بود که از انعکاس اين حادثه بزرگ در داخل جوامع خود جلوگيری کنند. آيا به اين ضربه بيدار خواهند شد. جوابش آسان نيست، که گفته اند آدميان خواب را می توان بيدار کرد اما کسانی را که خود را به خواب زده اند، بيداری در دستور نيست.
من خود از کسانی بودم که بارها نوشتم دمکراسی در کوله بار هیچ سربازی نیست. اما انتخابات عراق نشان داد که به قول قهرمان يکی از داستان های ساعدی راه آب گرفته را جز با دسته بيل نمی توان گشود. اين که می گويم بدان معنا نیست که دمکراسی در جامعه عراق را با اين انتخابات تمام شده می بینم. یا آن که معتقدم از فردا خوشبختی و دمکراسی و آزادی به عراقی ها چهره می نماید. پيداست که چنين نيست، دموکراسی قرار زندگی جمعی است و جز قانون و قالب، مردمی می خواهد که بتوانند به محدوديت های آزادی گردن نهند، و نظم بايسته آن را پذيرا شوند. کيست که نداند که اين چنين مردمی يک روزه زاده نمی شوند، چنان که جوامع مردم سالار اروپائی هم ناگهانی و آنی دموکراتيزه نشدند. مزرعی بود که به ساليان محصول داد. اما به هر حال اين مزرع روزی بايد شخم زده و آماده می شد. ماجرای افغانستان و عراق، بر خلاف تصور ما و خشگ مغزان – که از دو طريق در اين بدگمانی مشترک بوديم - نشان داد که تندروها و بنيادگرايان بهترين بهانه اند برای جهانی که شتاب گرفته و قصد شخم زدن کرده است.
رهبران ایران و مبلغان متملقشان می توانند زیاد از بخت ننالند، ژاک شیراک- رابین کوک- وزیر خارجه سابق بریتانیا و تقریبا تمام جامعه روشنفکری اروپا را این گمان نبود. سران سعودی، مصر، شیخ نشین ها- و البته زرقاوی و بن لادن و حکمتیار- که جای خود دارند و اگر عقلی در سرشان باشد در اين روزها به سردرد گرفتارند. انتخابات عراق ضربه ای از واقعیت بود که هر چه رسانه های جمهوری اسلامی، مصر، سوریه و دیگران بکوشند تا جز اینش جلوه دهند، یکی از تعیین کننده ترین نشانه های تحول در آغاز قرن بیست و یکم است.
کاریکاتور روز سه شنبه روزنامه تایمز لندن گورستان بزرگی را نشان می داد که از گوشه گوشه آن صداهایی بلندست که می گویند" احساس گرم دمکراسی به درون گور من هم آمده است." ظریفه طعنه آمیز پنهان در اين طرح را می توان دريافت. سرمقاله های این چند ماهه روزنامه جمهوری اسلامی ایران و بسیاری از مشابهانش در جهان عرب را نیز خوانده ايم. تفسیرهای بدبینانه این هفته های بعضی تحلیلگران سیاسی اروپایی را نیز شنیده ايم، با این همه کم نيستند مفسرانی که راست و صادق با خوانندگان خود گفتند غلط بود آن چه ما می پنداشتيم. انتخابات عراق تازه به انتخابات افغانستان معنا داد و فهماند که گاه در مقابل کسانی که جز زور برای حفظ عادات کهن و منحط خود راهی نمی شناسند، راهی جز بهره گرفتن از همان زور منحط و دوست نداشتنی نمی ماند و کاربرد دارد. روزگاری که آندره مالرو آزادی را از دشمنان آزادی دریغ می داشت، ما جوان بودیم و همچنان الگوهای آن روزی مان این سخن مرد بزرگ را نشانه ای از راست گرایی او و حضورش در مقام وزیر فرهنگ ژنرال دوگل دیدیم و خوشمان نبود. به شعارهای خود دلبسته تر بودیم و باور نداشتیم که از شعارهای روز، شعله های خون و وحشت زبانه خواهد کشید و آن زیبایی و آزادی که نسل پیشین آرزو داشت، از آن سر بر نخواهد آورد.
باری آن بخش از ماجرای پراهميت انتخابات عراق که به سرنوشت ما ايرانيان بر می گردد، زمينه ای پر حسرت است در دل ايرانيانی که ديشب شنيدند که جورج بوش در نطق خود بعد از تفاخر به عراق، تاکيد خود بر جمهوری اسلامی گذاشت. حسرتی که در دل ما ايرانيان است از جائی سرد بر می خيزد. ما اول جامعه در منطقه بوديم که صدای انقلاب دموکراتيک اروپائی را شنيديم، سه بار در ابتدا و اواخر قرن بیستم سرود آزادی خوانده ایم، در جنبش مشروطه، در نهضت ملی کردن نفت و در انقلاب ضد سلطنتی، اما در آن هر سه گام دیر بر شادی هامان نماندیم. آزادی در درون ما نهادینه نبود- چنان که در عراقی ها هم نیست و خواهیم دید که تا سالها با آن چنان مهربان نخواهند بود که باید- اما در عین مقاومت دشمنان آزادی سنگين بود و آزادی خواهان را هم آن قدرت نبود که از نهادهای دمکراتیک محافظت کنند، نه مشروطه خواهان، نه احمدشاه تنها پادشاه دمکرات تاریخ ایران، نه دکتر مصدق الگوی استقلال طلبی و آزادیخواهی نیمه قرن بیستم، و نه مهندس بازرگان که از دل انقلاب به دولت رسید. هیچ نمی دانم اینان که در عراق اینک به قدرت می رسند آیا بخت دکتر مصدق و محمدخاتمی دارند یا نه. اما نیک می دانم که توانشان افزون از تمام آزادی خواهان تاریخ ایران است و این بختی است که جهان نو برایشان ساخت و مردم عراق- بسیاری ندانسته- با رفتن پای صندوق های رای بر آن مهر تایید زدند. هیچ بعید نیست آنان که انگشتانشان يکشنبه از اثر شرکت در انتخابات پریروز عراق سیاه شد، به زودی زود کم حوصله به تخریب بنایی برخیزند که در ساختنش سهمی داشتند، مانند آنها که در همه پرسی مرداد 32 دکتر مصدق شرکت کردند، انگشت بسایند و به قضا تن بدهند و یا مانند آنها که رای دوم خرداد را دادند، از بی مهری روزگار دلسرد و به پشیمانی دچار شوند. اما با این همه انتخابات عراق، تاریخ منطقه را دوباره نوشت.
ایران به شهادت تاریخ معاصر و صدساله خود بخت آن داشت که کانون تحولات مدرن و دمکراتیک منطقه باشد. همه شرایط چند باری ما را مهیا شد. اما به قدرت خشک مغزان و به کم طاقتی خود آنقدرش وانهادیم که آب زلال از چشمه ما به دشت های مجاور نیفتاد، بلکه ماندیم تا شوروی فرو ریخت جمهوری های شمال ایران استقلال گرفتند، نشستیم تا ترکیه چندان قواعد زندگی دموکراتيک را پذيرفت که دولت اسلامگرايش گامی در اروپا نهاد، خوابیدیم تا افغانستان و عراق به زور تن به نظام های انتخابی دادند، شیخک نشین های جنوب خليج فارس بخش از لازمه جامعه امروزی را که نظم و قدرت اقتصادی باشد به دست آورده اند، اما خشک مغزان ما به طفیل سنگینی و بزرگی ایران که می توانست سرمایه پیشاهنگی مان باشد، همه کار کردند تا افتاديم در انتهای قافله.
اما ديگر عقب تر و ديرتر از اين جائی نيست. به قول نوحه خوانان گريه کنيم بر مظلوميت ايرانی مان، که جای بايسته را که می توانست الگوی منطقه باشد از ما گرفت و هنوز در جنگيم که آيا مردم ايران چنان قابليت دارند که خود نمايندگانی از سوی خود انتخاب کنند و يا بايد قبلا آقای جنتی چند نفری را تصويب کند و در مقابلشان بگذارد. هنوز در مجادله ايم که آيا می توان باز هم از دارائی های کشور داد و راه اينترنت و ماهواره را بست. هنوز تکنوکرات هايمان در سياست خارجی مشغول برنامه ريزی هستند که چطور تصميم سازان را راضی کنند که تخم مرغ های خود را از سبد بازندگان بردارند. هنوز در تبليغيم که حقوق بشر ترفند غربی است و به قول زرفاوی توطئه ای برای راندن خدا از جامعه . هنوز گرفتاريم که مطبوعات را آيا می توان با تهديد و تطميع و تحبيب و سانسور کاری کرد که محدود بمانند و نقدی از ساختار قدرت نکنند.
اما بشارتتان بدهم، اين همه واقعيت های سهمناک که در اطراف ما و در جهان رخ داد، آخرين آن ها انتخابات عراق، چنين نيست که صدايش به گوش تهران نرسد. خواهيم ديد در پس ظاهر بی اعتنا به تحولات منطقه ای و جهانی، بسيارند در تهران که به گوش ها بخوانند که خلاف رايتان، واقعيت آمده است پشت دروازه و حتی سعيد الصحاف هم ديگر انگارش نمی تواند. خواهيم ديد که باز در دقيقه نود مانند تصميم به اکراه پذيرفتن نماينده اصلاح طلبان در انتخابات دوم خرداد اين بار نيز ناگزيرند که بازی را از جدی کنند و مردمی را که دلزده از مضحکه قدرت نمائی های هشت ساله گذشته، رو از صندوق رای برگردانده اند، به نوعی به صحنه بکشانند. که صندوق باطل السحر آمده است.
جز خشگ مغزان، در جهان همه می دانند مردم ايران به دموکراسی از تمامی منطقه – از سوئی تا اروپا، از سوئی تا هند، از شمال تا سيبری و از جنوب تا آفريقای سياه – نزديک ترند و سزاوارتر. آن را به دست خواهند آورد و در همه اين سال ها مسالمت جوئی شان و نرم خوئی نمايندگانشان در دستگاه حکومتی مانعشان شد که خودی نشان بدهند. و باز خواهيم ديد که تا مزرعه شان آماده شد فاصله شان تا محصول کمتر از بقيه منطقه خواهد شود.
اگر تصميم سازان جمهوری اسلامی اين واقعيت را با همه تلخی که برايشان دارد بپذيرند که موانع را از سر راه مردم و صندوق های رای بردارند و هم عدالتخانه را از چنگال قدرت نجات دهند، جز آن که از فشاری خرد کننده در درون و بيرون رها می شوند، نفس مشارکت مردم در سرنوشت خويش همان معجزه ای است که اقتصاد را به جريان می بخشد و به مسائل اجتماعی انفجارآميز هم مهار می زند. از آن سو با قدرت گرفتن شيعيان در عراق، حوزه نفوذ و اتحادی بين دو مردم همکيش و همخون پئيد می آيد و ايران را در بازار نوسازی آن کشور سهميم می کند – فرصتی که به بی خردی در آسيای مرکزی از دست رفت - . از جهتی ديگر مردم به مسووليت و تصميم خود بختک پرهزينه مرگ بر آمريکا را از روی سينه بر می دارند، بی آن که نيازی به نوشيدن جام زهری باشد. هيچ نيازی به نازکشيدن از اروپائی ها برای مشارکت در صنايع نفت و گاز نخواهد بود تا آنان شايد – و به راستی شايد - زمينه ورود ايران به سازمان تجارت جهانی و داشتن صنايع هسته ای را فراهم آورند. از باج دادن به مسکو بی نياز می شويم و چه بسا باج دادن به ايران در دستور کار همسايه شمالی قرار گيرد. جز انتخابات آزاد و عدالتخانه واقعی، نتايج حاصل از انتخابات عراق می گويد، راه ديگر راهی دشوار و پرخطرست که فقط در ذهن های بيمارگونه می گذرد.
مهاجران دیگر سرزمین ها دارند به خانه هاشان بر می گردند و ما مهاجران تازه بفرستیم و این سزاوار مردمی چون ما ایرانیان نيست. گرچه خطائی بزرگ بود دلسرد کردن مردم از اصلاحاتی که برقش چشم جهان را زد اما می توان آن را تجربه ای ديد و هنوز تا دير نشده و اين بار نه اهل اصلاح و مردم فرهيخته که خشگ مغزان را به حاشيه قدرت راند. انتخابات عراق مانند زلزله ای است که در قعر اقيانوس رخ داد و تسانومی را باعث شده، ناشنيده گرفتن خبر زلزله ، تغييری در ارتفاع موج ها نمی دهد.
وقتی نياز به دادن باج و تواضع کردن حتمی شده است، عقل و وطن خواهی می گويد بايد به مردم تعظيم کرد و از آن ها طمع بخشايش داشت و به آن ها متکی شد که نرم ترين و بخشاينده ترين متکاها خواهند بود.
مسعود بهنود و سونامی و انتخابات عراق!
مسعود بهنود روش کنار آمدن با قدرت را بهتر ا...
Majid Zohari
February 4, 2005 10:49 PM