advertisement@gooya.com |
|
akakavand@gmail.com
سه زمينهي فكري و درونمايهي ذهني وجود دارد كه از اين قابليت برخوردارند كه به عنوان سرنخهايي براي حدس زدن و طرح فرضيه(مطابق با روش قياسي) براي رفتار انتخاباتي مردم ايران بكار گرفته شوند: تاريخ، فرهنگ و روانشناسي. از طريق مطالعهي اين سهعنصر قادر خواهيم بود منظومهي فكري - رفتاري ايرانيان را ترسيم و پارهيي از مولفههاي بنيادين آن را جهت طرح فرضيه استخراج كنيم. درواقع زمينههاي تاريخي،مولفههاي فرهنگعامه و همچنين عناصر خودآگاه يا ناخودآگاه رواني جامعه، بيشترين تأثير را در شكلگيري رفتارهاي سياسي ـ انتخاباتي رأي دهندگاندارند. به گفتهي دكتر محمدرضا تاجيك: «گفتمان سياسي در هر جامعه،ريشه در فرهنگ سياسي آن دارد و فرهنگ سياسي نيز خودمحصول تاريخ جمعي يك نظام سياسي و تاريخ زندگي افرادي است كه آن نظام را ميسازند. فرهنگ سياسي بر اين فرض مبتني استكه نگرشها، احساسات و اداراكات حاكي و حاكم بر رفتار سياسي در هر جامعه، انبوهي از امور صرفاً تصادفي نيستند،بلكه نمايانگرالگوهاي سازگاري هستند كه با هم تناسب دارند و متقابلاً يكديگر را تقويت ميكنند... چارچوب فرهنگ سياسي متكفل بحث ازجهتگيري ذهني ملتها، گروههاي اجتماعي يا افراد به سياست است كه بر الگوهاي رفتار سياسي آنها موثر واقع ميشود. فرهنگسياسي در جستوجوي آن باورها و جهتگيري هايي است كه مردم در شرايط خاص نسبت به امور اجتماعي و سياسي دارند والگوهايي كه در چارچوب آنها عمل ميكنند.»
يكي از شناسههاي مهم فرهنگ ايراني، چيزي است كه ميتوان آن را «فرهنگ شب امتحان» ناميد. به طور كلي وقت و زمان در ميانايرانيان ارزش چنداني ندارد و كمتر ايراني را ميتوان يافت كه به ارزش زمان پي برده و آن را در زندگي روزمرهي خويش مراعات كند.ايراني عادت دارد كارها را تا آخرين لحظهي ممكن به تعويق بياندازد و درست در واپسين لحظات و در حالي كه ديگر مجالي باقي نماندهاست به انجام آنها مبادرت ورزد. ترديدي نيست كه برنامهريزي و زمانشناسي در فرهنگ ايراني جاي چنداني ندارند و تا زماني كهاحساس بيم نسبت به از دست دادن چيزي گريبانمان را نگرفته باشد (مانند شبهاي امتحان)،ارادهيي براي انجام كارها شكل نميگيرد.
تأثير فرهنگ شب امتحان بر رفتارهاي انتخاباتي مردم، خود را به صورت افزايش درصد «رايهاي شناور» نشان داده است. رايهاي شناور، مربوط به كساني است كه از قبل تصميمي در مورد نامزدهاي موردنظر خود نگرفتهاند و برخلاف رايدهندگان ثابت، فاقد سمتگيريهاي خاص سياسي نسبت به يك جناح هستند. در حالي كه رايدهندگان ثابت تصميم خود را از قبل ودر همان اوايل آغاز رقابتهاي انتخاباتي ميگيرند، رايدهندگان شناور تمايل دارند در جريان رقابتها و حتي در واپسين لحظات ممكننامزدهاي موردنظر خود را برگزينند. سيطره فرهنگ شب امتحان بر فضاي فكري جامعه، درصد رايدهندگان شناور را به نحو چشمگيريافزايش ميدهد و اين يعني اين كه اكثر رأيدهندگان ايراني ترجيح ميدهند در آخرين لحظات تصميم بگيرند. اين نوع تصميمگيري غالباًبا روند تبليغاتي موجود احزاب و گروهها همخواني ندارد، چرا كه برنامههاي تبليغاتي اوج خود را آغاز رقابتهاي انتخاباتي قرار ميدهند (يعني درست نقطهيي كه مردم توجه چنداني نشان نميدهند) و هر چه به ساعات پاياني نزديك ميشويم از شدت آن كاستهميشود. اين نكته را بايد به خاطر سپرد كه لحظات پاياني،اهميتي فوقالعاده و به مراتب بيشتر از لحظات آغازين دارند و كوچكتريناشتباه در آستانهي روز رأيگيري،ميتواند پيامدهاي ويرانگر دربرداشته باشد. بعلاوه ميزان بالاي رأيدهندگان شناور، اين مساله راتوضيح ميدهد كه چرا اغلب نظرسنجيها با نتايج انتخابات همخواني ندارند. نظرسنجيها عمدتاً در زمانهايي گرفته ميشوند كهفاصلهي زيادي تا روز رأيگيري داريم و از اين رو وزن رأيدهندگان شناور هنوز خود را نشان نداده است. تنها نظرسنجيهايي قابلاطمينان هستند كه در لحظات پاياني مانده به انتخابات اخذ شده باشند.
فرهنگ شب امتحان و رفتار سياسي متأثر از آن، در نهايت و هنگامي كه به اوج خود ميرسد نوعي پيشبينيناپذيري و غافلگيري رابه عنوان خصلت رفتاري رأيدهندگان نهادينه كرده است. پيشبينيها ناظر به شرايط موجود و وضعيت كنونياند، در حالي كه رفتار رايدهندگان شناور،سيال و كاملاً وابسته به لحظات پاياني است.
مساله مهم تاريخي كه اين پيشبينيناپذيري و غافلگيري را در رفتار رايدهندگان تشديد ميكند، روحيهي پنهانكاري و تمايل بهتقيّه است كه عميقاً در تاريخ ايران ريشه دوانيده است. ويليام بي من در كتاب «زبان ،منزلت و قدرت در ايران» در اين باره مينويسد:«يكي از خصائل ايرانيان كه ذكر آن بسيار رفته و آثار ادبي و حكايات فراوان مؤيد آن است زيركي يا زرنگي است... اگر زرنگي را يكاصل ارتباطي بدانيم، آنگاه ميشود گفت زرنگي تدبيري است كه كنشگر زبردست به كار ميبندد تا مانع تعبير مستقيم كنشهايش شود يااين كه به طور سنجيده ديگران را به سمت تعبيرهاي نادرست هدايت ميكند، در حالي كه خود در تعبير كنشهاي ديگران موفق است.چون با اين تعريف زرنگي نوعي مهارت محسوب ميشود لذا به عنوان يك عنصر ارتباطي بالقوه و قابل پيشبيني در هر موقعيتتعامل ميان فردي حضور دارد. شخص زرنگ ميكوشد بر ادراك ديگران از عناصر و عوامل دستاندكار در يك موقعيت ارتباطي تأثيربگذارد و آنها را به سوي دستيابي به تعبير خاصي از عناصر رمزگان ارتباط هدايت كند... اين نوع زيركي بازتابي نهادي در سيره تقيه داردكه از بطن سنت اسلامي شيعه برآمده است.» روحيه تقيه،باطنيگري و به اصطلاح «زرنگي» نوعي رندي را در رفتار انتخاباتي مردم ايرانبه ارمغان آورده است و مردم دوست دارند با رأي خود سياستمداران و تحليلگران را بهتزده و غافلگير ساخته و به اصطلاح دستبياندازند». اين ويژگي،كم و بيش در تمامي انتخابات وجود داشته است.
شناسهي مهم فرهنگي ديگري كه بايد مورد توجه قرار داد، فرهنگ فرار از حل مساله و احالهي آن به ديگران است. به عنوان يكويژگي رواني ايرانيان،اين نكته را بايد به خاطر سپرد كه ما بجاي آنكه خود و با تلاش فكري درصدد حل مسايل و مشكلات باشيم،تمايل داريم بار اين كار را بر دوش ديگران نهاده تا از نظر فكري - رواني در نوعي آسودگي حاصل از تنبلي ذهني و فكري به سر بريم. درفرهنگ ايراني، عناصر تقليد و تكرار بسيار بيشتر از ابتكار و نوآوري به چشم ميخورد.
حاصل اين نگرش فكري ـ رواني، حزب - محور شدن رقابتهاي انتخاباتي در ايران است. مردم ايران اغلب ترجيحميدهند بجاي آنكه تك تك نامزدها را مورد بررسي و مطالعه قرار دهند، به فرد حاضر و آماده كه از سوي حزب مورداطمينانشان تهيه شده رأي دهند و بدينترتيب تا حد امكان انرژي فكري و ذهني كمتري مصرف كنند. در رقابتهاي انتخاباتي ايران،افراد نه به عنوان يك فرد بلكه به عنوان عضوي از يكحزب شانس و بخت تصاحب آرا را دارند. در مقابل،افراد مستقل و خارج از ليستاز شانس چنداني براي جذب آرا به نفع خود برخوردار نيستند. اين واقعيت را در اغلب انتخابات سالهاي قبل، براحتي ميتوان مشاهدهكرد.
ديگر مشخصهي بارز فرهنگ سياسي ايران، تجلي دو نيروي خير و شر، اهورامزدا و اهريمن، سياه و سفيد،حق و ناحق است. اينفرهنگ دو قطبگرا هم در بين مردم و تودهها رايج است و هم در ميان نخبگان و گروههاي سياسي. تحتتأثير اين فرهنگ، رفتار مردم
درانتخابات،معمولاً نشانگر گسستي كامل از يك جناح،نفي آن و ترسيم صحنهي انتخابات به صورت نبرد بين خير و شر است.
روحيهي ديگر گروهگرايي،جناحگرايي و طبيعت ملوكالطوايفي و قبيلهيي سياست در ايران است. شكلبندي فرهنگي ايران درزمانهاي مختلف، به دو جهت متفاوت و گاه متضاد مركزگرايانه و مركزگريزانه سوق يافته است. در حالي كه گرايشهاي مركزگرايانه بهوحدت فرهنگي و سياسي و رشد مليگرايي منجر ميشد، گرايشهاي مركزگريزانه باعث رشد جريانهاي تفرقهآميزي مثل قوممداري وقيلهگرايي گرديد. جامعهي ايراني در عين پايبندي به وحدت ملي، از هر فرصتي براي ابراز تمايلات قومي و مركزگريز خود بهره جستهاست. بديندليل است كه مشاهده ميشود رأيدهندگان در شهرستانها به نامزدهايي راي ميدهند كه نمايانگر خواستهاي قومي وقبيلهييشان باشند. در حالي كه مركز (تهران و شهرهاي بزرگ) شاهد بيان خواستهاي ملي و غيرقومي و فرامنطقهاي است، درشهرستانها عمدتاً مسايل قومي است كه مورد توجه رأيدهندگان قرار ميگيرد.
در يك نگاه كلي، جلوههاي رفتار انتخاباتي مردم ايران را ميتوان در موارد زير جستجو كرد:
- فرهنگ شب امتحان و درصد بالاي آراي شناور،
- گرايش به تقيّه، پنهانكاري، غافلگيري و پيشبينيناپذيري،
- حزب ـ محوري و ليست - محوري،
- قطبيساختن صحنهي انتخابات،
- گروهگرايي و گرايشهاي قومي و قبيلهاي.
----------------
منابع و مأخذ:
- ويليام بي من، زبان،منزلت و قدرت در ايران،ترجمه رضا ذوقدار مقدم،نشر ني،1382.
- محمدرضا تاجيك،تجربه بازي سياسي در ميان ايرانيان، نشر ني، 1382.
- اسحاق بن اسرائيل،فراگرد تخمين در سياست و اطلاعات، ترجمه مهدي سلطاني، مركز بررسيهاي استراتژيك،1381.
- آستين رني، آشنايي با علم سياست، ترجمه ليلا سازگار، مركز نشر دانشگاهي،1374.
- دنيس كاواناك، مبارزه انتخاباتي، ترجمه علياكبر عسگري، انتشارات سروش، 1379.