درچند هفته گذشته شوروشوق ويا واکنشهای زيادی درميان اپوزيسيون بوجود آمده که برمحور فراخوان ويا گفتمان برای انجام رفراندوم برای تشکيل مجلس موسسان چرخ ميزند. با نفس پيشنهاد برای يک گفتمان ويا نظرخواهی درمورد انجام يک رفراندوم، ويا بطور کلی بر سر هرپيشنهادی، نميتوان منطقا مخالفت کرد واينمورد هم مستثنی نيست مگر آنکه بتوان ثابت کرد کاسه ای زير نيم کاسه است. منهم نه مخالفتی با طرح مسئله دارم ونه مخالفتی با نظرخواهی درمورد آن. اينکه رفراندوم تحت چه شرايطی بايد ويا ميتواند انجام شود خود مقوله ايست که بحثهای فراوانی را درميان موافقان، مخالفان، وآنان که برای باز نگهداشتن راه فرار خود، درصورتيکه کارها آنطورکه بايد انجام نگيرند، ميخواهند در هردو طرف اين فراخوان باشند دامن زده ودامن خواهد زد. درعين حال بايد توجه ويژه ای به اين مطلب داشت که اگررفراندوم درزمان حيات جمهوری اسلامی انجام گردد اين بدان معناست که اپوزيسيون حامی اين طرح بايد هرچه که نتيجه آن باشد را بپذيردازجمله ابقای حکومت اسلامی. اگر به هردليلی مردم رای دادند که احتياجی به عوض نمودن قانون اساسی نيست، چون ممکن است فکر کنند که کم کم کارها خوددرست ميشود، يا بسياری ازمردم ممکن است که عمق مصيبت جمهوری اسلامی را درک نکنندويا آگاهی لازم رانداشته باشند، يا ازآينده ای که هيچ چيز آن برايشان روشن نيست وممکن است دومرتبه بازيچه دستهای ديگری شوند وهمين نان شب هم ازشان گرفته شودوکشت وکشتار ديگری شروع گرددوحشت داشته باشند، ويا رژيم ازقدرت خود به روشهای مختلف استفاده کند که رأی مطلوب او ازصندوقها درآيد آنگاه تکليف چيست؟ درنتيجه يا بايد اپوزيسيون آن چنان شروطی را بگذارد که عملا اين رفراندوم نتواند انجام گيرد ولی رژيم گرفتار چالشی بين المللی گرددتاشايد اپوزيسيون بتواند ازآن موقعيت برای تغييررژيم بره برداری کند، يا شروطی وسوا ل يا سوالاتی را مطرح کند که مطمئن گرددکه نتيجه بروفق مراد اوخواهد بودوبرنامه منسجمی- به محض اخذ نتيجه- برای پيشبرد ديگر اهداف داردتا مردم به پشتگرمی آن برنامه به نفع تشکيل مجلس مؤسسان ويا هرسؤال ديگری رای دهند، ويا ازهم اکنون اعلام کنند که حتی اگر تمامی مردم دررفراندوم رأی بدهند که اين رژيم بماند همچنان گروههای پيشرو به مبارزه برعليه اين رژيم وآگاهی رسانی به مردم تا سرنگونی آن ادامه خواهندداد. البته درهردو مورد آخرميتوان گفت که تنها اين رفراندوم دراجتماعی آزاد وآگاه ميتواند نتيجه مطلوب وقابل قبول اپوزيسيون را بدهد وآن هم به برنامه ريزی دقيق وزمان احتياج دارد. منظور من ازاين نوشتار بررسی و پرداختن به اين مقوله نيست چه درنوشته های ديگر، قبل ازطرح رفراندوم فعلی، نظر خود درمورد طرح رفراندوم وشروط وپيش شرطها برای انجام وسؤال مناسب آنرا، بهمراه ديگر ياران، مشخص نموده ام*. خوشبختانه به نظرميرسد حداقل برخی ازموافقين طرح رفراندوم کنونی برای طرزانجام آن دربسياری جهات هم عقيده با من ميباشند. اما دراينجا منظور من مطرح نمودن مشکل بزرگتريست که اگر آن حل نگردد انجام چنين طرحهائی بسيار مشکل وشايد حتی غير ممکن خواهدبود.
واقعيت اين است که فراخوان اخير نه مسئله جديدی را مطرح مينمايد ونه روش جديدی را برای انجام آن ارائه ميدهد. حال يکی ازسوالاتی را که ميتوان مطرح کرد اين است که چرا اين فراخوان اين چنين آتش به خرمن دل سوختگان راه آزادی زده که از همه جا فرياد برآمد که ما عجب غافل بوديم که اين فکر تا به حال به نظرمان نرسيده بود؟ به نظر من به هر صورت که به اين سوال نگاه کنيم پاسخی به جز "نبودن روشی سيستماتيک درميان اپوزيسيون برای بوجودآوردن دگرگونی لازم درجامعه ايرانی" پيدا نميکنيم. برای اينکه منظور خود را روشنتر کنم کمی بيشتر توضيح ميدهم. فرض کنيم که افرادی که اين فراخوان رادادند چنين کاری را نکرده بودند ويا هم اکنون اعلاميه ای صادر کنند که ازکارخودپشيمانند ويا اصلا چنين کاری عملی نيست. آنگاه تکليف اپوزيسيون چه خواهد بود؟ باز همگی به لانه های خود خواهند خزيد تا دری به تخته ای بخورد وچند نفر ديگری که به هردليل درست ويا غلطی کمی سرشناس هستند اعلاميه ای صادر کنند تا دومرتبه همه تاخت کنان به صحنه مبارزه وارد شوند؟ چرا اين اپوزيسيون که چشم خودرا بر بسياری ديگر طرح ها بست، که شايد بسيار کارسازترومنطقی تر ازاين طرح هم بودندوميتوانستند راهگشای نجات ايران باشند، ناگهان چنين شيفته اين طرح شده است که دربسياری موارد بسيار مبهم است؟ تنها اميد هم اين است که کشورهای خارجی بخصوصی انجام آنرا تضمين کنند والبته معلوم نيست که درزمان حيات رژيم بايد باشد ويا پس از سرنگونی آن؟ دراين مورد هم بهتراست تکليف آن دولتهائی را که قرار است طرح را به اجرا درآورند روشن نمود که جای گله گذاری درآينده نماند. ازسوی ديگر ازبسياری ازمخالفان اين طرح بايد پرسيد که خود کدامين راه حل منطقی را ارائه داده اند که اين چنين فرياد برعليه اين گفتمان سر داده اند؟ هرچه که پاسخ به اين سوالات باشد بدون شک يک چيز را نميتوان کتمان کرد وآن اينست که ما به اميد حرکات پراکنده ازنوع اعلاميه صادره نشسته ايم تا مشکلات عظيمی را که با آنها مواجهيم حل کنيم واين منطقی نيست. با ازاين شاخه به آن شاخه پريدن ودلخوش نمودن به امداد های غيبی ازنوع اعلاميه صادر شده نميتوان ايجادحرکتی جدی درراه آزادی ايران نمود. ما کدام طرحهای پشتيبان را داريم که اگر اين طرح قابل انجام نبود به آن طرحها بپردازيم؟ درحال حاضر به نظر ميرسد که دربين بسياری، چه از حاميان وچه از مخالفان، اين طرح بيشتر وسيله ای برای سرگرمی و ازبيکاری درآمدن شده است تاراه نجاتی برای کشور. منظور من مخالفت با اين طرح نيست بلکه انداختن نگاهی به اين خطر که اگر تمام اميدها به اين طرح بسته شود، درصورت شکست آن باز هم يک دوران سردرگمی جديد دراپوزيسيون شروع خواهد شد. ما احتياج به روش ووسيله ای داريم که بطور پيوسته ايجاد فکر وراهکاروعملکرد برای مرحله سرنگونی وپس ازآن نمايد.
تا زمانيکه اکثريت اپوزيسيون مرام خان وخانسالاری وچاکروچاکر منشی خود را ازدست ندهد ما شاهدعملکردهای بی حساب وکتاب ودرانتظارجرقه ای نشستن و زيرآبی ها وعدم کارائی ازانواع واقسام آن خواهيم بود وبه احتمال زيادهيچکدام روزنه ای برای نجات نهائی کشور نخواهند گشود. منظور من اين است که گويا حتما ايده ها بايد بتوسط افراد بخصوصی ارائه شوندتا ازنظربسياری افراد دراپوزيسيون قابل بحث باشندوگرنه اپوزيسيون خود قادربه بررسی وسبک و سنگين نمودن راهکارهای ارائه شده بتوسط بسياری افراد وگروهها را ندارد. اپوزيسيون ظاهراتوان اين را نداردکه بصورتی سيستماتيک درشورائی مرکب ازنمايندگان گروهها وافراد دراپوزيسيون به بررسی اين راه کارها بپردازد. ديگر زمان اميد بستن به انقلابهای خودجوش وياتصادفی وبدون اهداف مشخص گذشته است وامکان موفق شدن آنها هم بسيار کم است. جمهوری اسلامی بخوبی نشان داده است که هم ميخواهد سر کار بماند وهم خوب به اشتباهات رژيم گذشته که اجازه قيام را داد پی برده وواقف است. ميزان چپاولی که سردمداران رژيم کرده اند وتعدادآنهائی که درصف چپاول انتظارنوبت خودرا ميکشند با توجه به اينکه عملا هيچگونه سلاح قانونی ويا اجتماعی برای بازداری اين افراد وجودنداردهمگی دلالت براين داردکه اين رژيم چه با چنگ ودندان وچه با رنگ عوض نمودن ازحيات خوددفاع خواهدکرد. معاملات اخير رژيم اسلامی درمورد واگذاری امتيازبهره برداری گاز به برخی شرکتهای آمريکائی خود بايد زنگ خطری برای اپوزيسيون باشد. البته روزگار زمانی آنها را ازبين خواهد برد ولی تا آنزمان برسد ممکن است ديگر ايرانی وجودنداشته باشدويا کشوری دراوج فلاکت وفقر بجا مانده باشد.
درجمهوری اسلامی ما با يک خانواده سلطنتی ويک حزب بخصوص با برنامه ای بخصوص مواجه نيستيم که انقلابيون بتوانند هدف مشخصی را مورد حمله قرار دهند واگر آن هدف فروپاشيد درعين حال کل رژيم هم فرو بپاشد. جناح های مختلف رژيم صبح تا شب برعليه يکديگر به فتنه وفساد ميپردازند ولی کليت رژيم با به کارگيری وحشيانه ترين روشها پابرجا ميماند. درعين حال لشکر کثيری ازآخوند ها ی با عمامه وبدون عمامه را دراختيار دارند که يکی بعد ازديگری ميتوانند جايگزين يکديگر گردند. همچنين دراقصا نقاط کشوروحتی در ده های دورافتاده عوامل رژيم ويا افرادبا طرزتفکر رژيم رسوخ داده شده اندو درمساجد وتکيه ها نبض اعتقادات مذهبی مردم را دردست دارند. چنين رژيمی بسيار راحتتر ازرژيم گذشته ميتواند رنگ عوض کند وخود صاحب مخالفان خود باشدوکشورهای خارجی را متقاعد سازد که نبض اجتماع را دردست دارد. پديده اصلاح طلبی ازبسياری جهات دراين مقوله ميگنجدوگرچه نشان ازضعيف شدن رژيم درپاره ای موارددارد، که اپوزيسيون ميتواند ازآن بهره گيرد، ولی درعين حال مشخص ميکند که رژيم برای ادامه حياتش درصورت لزوم حرکات ورنگ عوض کردن های لازم را برای سرگرم نمودن مردم وجامعه بين الملل خواهد کرد. آقای خاتمی که به اصطلاح نماد اصلاح طلبی بودند بطور کاملا روشنی درنطق خود دردانشگاه تاکيد کردند که ازنظرايشان جمهوری اسلامی بهترين نعمتيست که نصيب ايرانيان گرديده است. درنتيجه بايد گفت که اين رژيم سوپاپهای اطمينان فراوانی برای روز مبادا درکارخانه خود ساخته و نگهداری ميکند. ازکشتن چند نفر خودی هم برای ساکت کردن اوضاع ابائی نداشته وندارد که ازبين بردن سعيد امامی، وامثالهم، خود گواه خوبی بر اين مدعا ست. با توجه به تمامی اين مسائل بايد دانست که مبارزه با اين رژيم چند وجهی ودرعرصه های مختلف سياسی، فرهنگی، واجتماعی بايد صورت گيرد. برای انجام چنين مبارزه ای به اميد اعلاميه وفراخوان نشستن تنها نشانه ضعف واستيصال است ونه نشانه بيداری وهمکاری. ما بايد خودمبدع حرکت باشيم ونه منتظرآن. ممکن است عده ای مطرح کنند که ميتوان ولايت فقيه را هدف حمله قرار داد وازآن طريق رژيم را درهم پاشيد. واقعيت اين است که حتی با ازبين رفتن ولايت فقيه سيستم اسلامی برای مدتی غير قابل پيش بينی همچنان پا برجا خواهد ماندوبه جنايات وچپاول خود ادامه خواهدداد. واين درحاليست که زمزمه های سرکارآمدن چکمه پوشان به جای نعلين پوشان درصورت ازبين رفتن ولايت فقيه درجامعه سياسی-مبارزاتی به گوش ميرسد.
برای انقلاب آتی درايران به هرصورت وشکلی که انجام بگيرد، چه بصورت مسالمت آميزومخملين وچه بصورت اعمال زور وقهرآميز، بايد با روشی سيستماتيک به برنامه ريزی آن پرداخت. حتی برخی پيش فرض های دهان پرکن ولی بی محتوا چون اين که حتما انقلاب بايد به صورت خاصی انجام پذيرد ويا رفراندوم تنها راه است را بايد کنار گذاشت. چنين پيش فرض هائی جز دست به پيشگوئی زدنهای بدون پشتوانه عينی وبه اين خيال نشستن که دشمن هم حتما مطابق قوانين ما به رزمگاه خواهدآمد چيز ديگری نيست. پيشينه کشور ما شايد ازهرکشور ديگری بيشتر نشان ميدهد که بيگانگان متجاوزويا عمال دست نشانده داخلی آنها چه بصورت مستقيم وچه درلوای ايدئولوژيکی بيگانگان حاضر به ترک قدرت بصورت مسالمت آميزبه مفهوم انجام گفتمان ودرقالب آن نبوده اند مگر اينکه خود در زمان حل ويا محوشده باشند. ما نه توانستيم اسکندر را با منطق وادار کنيم که تخت جمشيد را به آتش نکشد، نه اعراب را توانستيم مجاب کنيم که به زور دين خود وسلطه خودرا بر ما اعمال نکنند، نه توانستيم چنگيز وتيموررا مجاب کنيم که دست به کشتارهای دسته جمعی نزنندو دست ازسر کشور ما بردارند، نه انگليس وروسيه را توانستيم متقاعد کنيم که از دخالت در شئون داخلی وچپاول کشورما و يا در مقطعی از تاريخ معاصراشغال کشور ما صرفنظر کنند، ونه جمهوری اسلامی را توانستيم با منطق واستدلال مجاب کنيم که کشتن نوجوانان ايرانی درست نيست وبالا کشيدن ثروت ملی وبه فحشا کشيدن دختران خردسال ايرانی برای لقمه نانی انسانی نيست. اين پيش فرض که تغيير رژيم درايران حتما بايد مسالمت آميز درحد حتی تشکيل ندادن قوای دفاعی انجام گيرد منطقی نميباشد وجز رؤيای مدينه فاضله ساختن برای خود نيست. تقريبا همه ما خواستاريم که اين رژيم را بدون اعمال هيچگونه خشونتی ساقط کنيم، ولی آيا هيچ تضمينی ويا دليلی داريم که حتما ميتوانيم اين کاررا بکنيم؟ ميتوان گفت که تقريبا تمامی جناح های اپوزيسيون براين عقيده اند که نوعی زور وفشار برای بيرون راندن جمهوری اسلامی ضروريست.
advertisement@gooya.com |
|
اين زور وفشار را برای بدورازخشونت نگاهداشتن آن بطورکلی درحرکتهای توده ای واعتصابات جستجوميکنيم. ولی آيا ما هيچ تضمينی ازرژيم داريم که اين اعتصابات را به خاک وخون نکشد؟ آيا اين صحيح است که ازمردم خواست هيچگونه عمل تدافعی را برنامه ريزی نکنند ويا انجام ندهند؟ واقعيت اين است که اين نوع قول دادن ها به خود وبه مردم بدور ازبررسی منطقی مسائل وبيشترچشم بستن به واقعيتهاست تا راه نجات پيدا کردن برای کشور. با بکاربردن اينگونه معيارها بايد گفت که ستار خان وباقر خان وديگر مجاهدين صدر مشروطه جز ماجراجويانی خشن ونادان نبودندکه کشور مارا ميخواستند به بلای آزادی دچار کنند. اگر با ديد باز به قيام ستار خان وباقرخان نظر بيندازيم آنها کاری به جزانجام اعمال تدافعی دربرابرجکومتی جبار نکردند وحق دفاع را برای خود محفوظ داشته بودند. آنان که فکر ميکنند تمام قدرتهای جهانی وجمهوری اسلامی همگی مطابق قوانين آنها اين بازی را انجام خواهند داد و آمريکا وانگليس وجمهوری اسلامی به واسطه ارسال نامه های ما به سازمان ملل وعجزولابه های ما درجوامع مختلف، دموکراسی را آن چنان که ماميخواهيم دودستی به ما هديه خواهند کرد جز خوشدلانی که با دعای "ام يجيب" به انتظار امداد غيبی نشسته اند چيز ديگری نيستند. منظورمن دراينجا به هيچوجه برتر شمردن روش قهرآميز بر مسالمت آميز نيست، هر طور که آنها راتعريف بکنيم، بلکه فاصله گرفتن ازافکار، پيش فرضها، وراههای پيشنهادی غير واقعيست که درانتها مارا به گودال آرمان گرائيهای بدون ثمر خواهد انداخت.
به نظر من تنها راه نجات ما، که مبتی براصول علمی وبدورازحساب نمودن روی شانس ويا ترحم بيگانگان باشد، درآينده ای قابل پيش بينی وبدست آوردن آن نوع استقلال وآزادی که دراذهان خود داريم تدوين راهکارهای سيستماتيک، جهت دار، ومتداوم است که بتواند مارا درمقابل رژيم درموضع قدرت قراردهد. درعين حال اين حرکت بايد با توجه به شرايط بين المللی وداخلی ايران وبدون گذاشتن پيش فرضهای غير منطقی انجام گردد. بايد گروهی ازايرانيان درداخل وخارج، ودرصورت لزوم حتی بدون توجه به اپوزيسيون سنتی، سکان اين کشتی را بدست بگيرند وبا ارائه راهکارهای مناسب وبوجود آوردن شبکه ای مالی که بتواند چنين حرکتی را به پيش ببرددراينراه قدم بردارند. اگر اين خواست به عمل بپيوندد مردم هم مسلما بواسطه يافتن نقطه اتکا وهدفی مشخص به حمايت ازآن برخواهند خاست. برای اين منظور، ايجاد يک شورا ازمبارزين با پيشينه ای پاک که ازآلودگيها مبرا وبا اتکاء به نفس خويش قدم به ميدان بگذارندلازم است ودراين راه بايد ازاين سد که الزاما بايد افراد ويا گروههای بخصوصی درآن شورا باشند وگرنه که ممکن نيست هم بگذريم. ما نبايد مفتون نامهای پر طمطراق گرديم بلکه بايد درواقع استقلال فکری وقدرت تشخيص خودرافراترازآن نامها قراردهيم. آن نامها بايد درخدمت مردم ومبارزه برای سرنگونی رژيم باشند ونه مردم درخدمت آن نامها برای رسيدن به اهدافشان. دراينجا لازم ميدانم که متذکرشوم که برخی اززندانيان سياسی که رژيم آنها را قادرومصمم به ايجاد تحول درجهت سرنگونی خود ميداند حتی دربندهای سياسی نگهداری نميشوند چه رسد به اينکه بتوانند اظهار نظری کنند، اجازه مطرح نمودن طرحی را داشته باشند، يا شانس شناخته شدن بتوسط مردم را داشته باشند، ويا روزی را درمرخصی به سرببرند. ما بايد با اتکا به نفس خود واطمينان ازراهکارها وعمکردهای خودحرکت کنيم ونه بر اساس نظرات افرادو گروههائی که سالهاست، ودرمورد برخی ازآنها شايد با ايثارفراوان، نتوانسته اند گره ای ازمشکل ما بگشايند. متاسفانه برخی راديوهاو تلويزيونهای ايرانی هم با مطرح نمودن برخی چهره ها، بعوض رساندن پيام های راهگشای، عملا چنين جوی را تقويت ميکنند. برخی ازاين چهره ها متاسفانه نه ازخواست مردم وبويژه جوانان خبری دارند، نه ازميزان قدرت جنبشهای داخل وازجمله جنبش دانشجوئی ولی با کلی گوئيهای بدون هدف ومحتوا ولی با برخورداری از محبتهای بيکران دوستان رسانه ای خودويا آن رسانه هائی که ميخواهند خط بخصوصی را به پيش ببرند همچنان به عنوان ناجيان مردم به خورد مردم داده ميشوند. جالب اينجاست که بهترينی که با ويا بدون ائتلاف برخی از اينگونه چهره ها وگروهها کشور ما تا به حال به خود ديده است يا حمايت ويا برسرکارآوردن مرامی ديکتاتوری بوده است. گرچه دربسياری موارد هرگروه ويا فردی ميتواند تغييرانديشه، منش، و روش داده وبا اعتراف به اشتباه درگذشته به صفوف مردم بپيوندد ولی اولا ما هيچ اعترافی ازاين افراد نشنيده ايم که دا ل بر تغييرانديشه، منش، و روششان باشد وثانيا چرا اصولا بايد بال وپر بيش ازاندازه به افرادی داد که چنين اشتباهات خانمان براندازی را درمورد ايران وايرانی مرتکب شده اند؟ چرابايد ما همچنان ناجيان اصلی خود را درميان آنان جستجو کنيم؟ البته بسياری چهره های مردمی ومبارز هم هستند که ساليان دراز برعليه استبدادواحتجار مبارزه نموده اند که همچنان چراغ بدستان راه مبارزه خواهند بودوازتجربيات واندرزهای آن عزيزان بهره مند خواهيم گشت.
افرادی هستند که ادعا ميکنند که رفراندوم پس از سرنگونی معنا ندارد چون امکان سرنگونی درحال حاضر وجودندارد وچنين نتيجه ميگيرندکه بايد رژيم را مجبور به قبول رفراندوم درزمان حيات خويش کرد. درپاسخ به اين دوستان بايد گفت که اگر بتوانيم رژيم را مجبور به قبول رفراندومی سرنگون سازکنيم بخودی خود عمل سرنگونی را انجام داده ايم وصحبت ازعدم امکان آن معنائی ندارد. رفراندوم ازهرنوع ديگر آنهم جز فريب مردم چيز ديگری نيست .
برای کوتاه نمودن کلام بگويم که براين عقيده ام که به عوض ازاين شاخه به آن شاخه پريدن ها وازاين چاله به آن چاه افتادن ها بهتراست روشی سيستماتيک بر اساس رهبری شورائی، بدون مشروط کردن آن به پيش فرضهای غير منطقی، برای مبارزه با رژيم اسلامی اتخاذ کنيم. دراين راه بايد ازسداصلاح طلبان حکومتی وبرخی نامها وگروهها نيز بگذريم وگرنه اعلاميه های آن چنانی با امضاهای آنچنانی ترهرازچند گاهی چون عروسکان خيمه شب بازی مارا ازاين سو به آن سو خواهند نمود.
دکتر بيژن کريمی
ديماه ۱۳۸۳
* درصورت علاقه خوانندگان گرام ميتوانند به سايت http://www.homa.levillage.org به مبحث رفراندوم مراجعه فرمايند.