طرح رفراندوم در شرايط تاريخي خاصي مطرح شده كه از يكسو در ايران، فضاي سياسي و اجتماعي بهسمت هرچه بستهتر شدن پيش ميرود. تا جايي كه حتا تشكلهاي غيردولتي نيز تحمل نميشوند و مرتبا مردم از عرصهي عمومي كه ذره، ذره با خون دل تصرف كرده بودند به خانهها بازگردانده ميشوند، از اينرو خيلي بعيد است كه در چهار سال آينده با وجود غلبه كامل اقتدارگرايان، اميدي براي ايجاد مطبوعات مستقل، نهادهاي مدني، گسترش سازمانهاي مستقل مردمي و... وجود داشته باشد. از سوي ديگر در سطح بينالمللي نيز شواهد بسياري حاكي از آن است كه بين ايران و آمريكا رويارويي هرچه جديتر ميشود و لااقل تا وقتي جناح نومحافظهكار در آمريكا در قدرت است بهنظر ميآيد كه ظرف 4 سال آينده اين روياروييها به جاهاي باريكي خواهد رسيد كه در آن نه تنها دولت كه بيش از آن، ملت متضرر خواهد شد. شواهد نشان ميدهد حكومت يا لااقل بخشي از آن، خود را در برابر اين رويارويي بهلحاظ نظامي تجهيز ميكند. اما در اين ميان ما مردم چه كاري ميتوانيم بكنيم؟ شايد چنين شرايطي باعث انديشيدن به طرح رفراندوم بوده است. بهخصوص كه مردم و جريانات سياسي و مدني مستقل در سياستگذاريهاي استراتژيك مملكتي نقشي ندارند و به بازي گرفته نميشوند لااقل با پيشنهاد طرحهايي از اين دست، تمهيداتي براي كاهش هزينههاي ناشي از اين رويارويي نظامي بيابند. تمهيدي كه مردم بتوانند با استفاده از آن به دول غربي فشار آورند كه مثلا بهجاي چانهزني در مورد تكنولوژي هستهاي، به چانهزني روي طرح رفراندوم بپردازند. از طرف ديگر شايد با طرح خواست همهپرسي، مردم و نيروهاي اجتماعي بتوانند ريسماني پيدا كنند تا در برابر فشار براي عقبروي از عرصههاي عمومي، به آن چنگ زنند. از اينرو پيشنهاد ”رفراندوم براي تدوين قانون اساسي جديد“ از اين زاويه و در اين فضاي كنوني داخل كشور و فضاي بينالمللي قابل تامل و شايد بتوان گفت يك فرصت است براي گسترش گفتمان رفراندوم كه تا پيش از آن در حد شعار بوده است. و شايد راهحلي باشد براي برونرفت از وضعيت خطرناكي كه مردم در بهوجود آمدن آن نقشي نداشتهاند.
در اين ميان اما بحث اصلي اين مقاله آن است كه نشان دهد طرح رفراندوم اساسا موضوعي مربوط به عرصهي ”روش“ است نه بحثي در حوزهي عقايد و ايدئولوژي و معيارهاي طبقاتي. زيرا همه شاهد هستيم كه براي اولينبار طي سالهاي گذشته صفبندي نيروها را بر مبناي روش و نه گفتمان، شكل ميدهد. تجارب تاريخي، سياسي نشان ميدهد كه همواره وسايل و روشهايي كه احزاب و جريانات سياسي و مدني برگزيدهاند جايگاه آنان را در اتحادها و افتراقها مشخص كرده است و نه ايدئولوژي آنها. پيوستن گروههاي مختلف فكري به طرح رفراندوم و نيز گروههاي مخالف آن با ايدئولوژيهاي مختلف نشان ميدهد كه اين طرح اتحادهاي موجود برمبناي عقايد را به اتحادهايي برمبناي روش تبديل كرده است.
طرح شدن موضوع رفراندوم حداقل اين فايده را داشت كه جريانان سياسي فعال را بر اساس روشي كه در پيش گرفتند به 3 طيف كلي تقسيم كند: 1 ـ طيفي كه براي تغيير، خواهان فشار مدني از پايين و به روش مسالمتآميز است (از مشروطهخواهان كه ميخواهند با رفراندوم به حكومت برسند تا چپهاي ماركسيست و مذهبي، بخشي از نيروهاي دمكرات جمهوريخواه، و بخشي از جنبش دانشجويي، اصلاحطلبهاي لاييك و ديني، مليگراها و افراد مستقل و ....) 2 ـ جبههاي كه خواهان تغيير از طريق فشار از بالا و لابي با قدرت است (از اصلاحطلبان دولتي تا بخشي از چپها و جمهوريخواهان) 3 ـ جبههاي كه طالب روشهاي انقلابي و خشونتآميز و قهر هستند (از ماركسيستهاي افراطي تا افراطيون مذهبي و سلطنتطلبهاي تندرو، و ...)
در همهي اين سه جبههي مختلف، شاهد حضور ديدگاههاي فكري و ايدئولوژيك مختلف (از چپ تا راست) هستيم و اين مسئله نشان ميدهد كه تا چه ميزان ”روشها“ ميتواند در تعيين صفبنديهاي سياسي حول يك برنامهي عملي ( پراتيك اجتماعي) مؤثر باشد.
مسلما گروهها و افراد با عقايد سوسياليستي، مذهبي، مشروطهخواه، سكولار، ملي و دمكرات در هر دو جبههي مخالفان و موافقان اين طرح يافت ميشود. بنابراين در اين زمينه هيچ جبههاي را بر جبههي ديگر برتري نيست و هيچكدام از جبههي مخالفان و موافقان اين طرح ”دامن پاك و منزه“ از آلوده نشدن به ايدئولوژيهاي مخالف خود، مبرا نيستند. زيرا نه تنها كساني كه به يك عمل اجتماعي آري ميگويند و در آن شريك ميشوند در يك جبهه قرار ميگيرند بلكه آن گروههايي نيز كه به آن عمل اجتماعي نه ميگويند در واقع در يك صف ميايستند. در حقيقت، همانطور كه آري گفتن به يك حركت، يك كنش اجتماعي محسوب ميشود، نه گفتن به آن نيز دقيقا كنش اجتماعي است. يعني مخالفان نيز با مخالفت خود، در واقع در اتحاد با ديگر مخالفان در يك جبهه قرار ميگيرند. بنابراين كساني هم كه به طرح رفراندوم نه گفتهاند بايد به ياد داشته باشند كه در جبههاي خاص در كنار سلطنتطلبهاي افراطي، اصلاحطلبهاي دولتي و ماركسيستهاي تندرو قرار دارند. چرا كه مثلا به بنبست كشاندن يك طرح ملي در يك مقطع زماني خاص نيز مشاركتكنندگان در اين بنست است را در پيوند با ديگر گروههاي همروش قرار ميدهد. در يك انتخابات فقط اين رايدهندگان نيستند كه كنشي اجتماعي انجام ميدهند، بهرغم ايدئولوژيهاي متضاد، بلكه كساني هم كه راي نميدهند، در يك عملي اجتماعي مشخص، اشتراك منافع و همسويي دارند.
بههرحال اين پلوراليزه شدن گروههاي مختلف بر مبناي روش، يكي از دستاوردهاي اين طرح است كه البته براي پيشرفت و توسعه سياسي جامعه بسيار حياتي است. از سوي ديگر نشان داد كه روشهاي مدرن در مقابل روشهاي سنتي (از جمله روش لابي از بالا و يا روش انقلاب و خشونت كه هر دو بهنوعي با قدرت گروهي نخبه و رهبر، سروكار دارد) هنوز روشي در حاشيه است زيرا از حمايت بخش حاشيهاي گروههاي سياسي و اجتماعي و نيز افراد مستقل برخوردار شده و هنوز نتوانسته است طيفهاي بالاسري و قدرتمند هر كدام از نيروهاي مختلف سياسي را جذب كند.
advertisement@gooya.com |
|
در اين ميان اما نكتهاي كه پرسشبرانگيز است رفتار استصوابي كساني است كه خود را جزو نيروهاي مدرن (معتقدين به روشهاي دمكراتيك و صلحآميز) قلمداد ميكنند و به دموكراسي و روشهاي مسالمتآميز ميانديشيدند ولي در پروژهي بزرگ ملي از حذف بخشي از گروههاي اجتماعي حمايت ميكنند و حضور آنها را علت عدم شركت خود ميدانند. درحاليكه طرحي چنين ملي و فراگير كه با سرنوشت يك ملت بزرگ 70 ميليوني با ديدگاههاي بسيار متنوع سروكار دارد، نميتواند به يك گروه سياسي خاص يا يك نوع ايدئولوژي خاص محدود باشد و بسيار طبيعي است كه بايد از گروههاي مختلف فكري و اجتماعي در آن شركت كنند و اگر نكنند كه ديگر طرح ملي نيست. هنگاميكه طرحهايي نظير رفراندوم مطرح ميشود مسلما همه عقايد و تفكرات سياسي و ايدئولوژيك ميتوانند در مورد آن نظر بدهند و بيشك همهي اين تفكرات مختلف بايد آن را بپذيرند تا بتوان آن را خواستهي ”مردم“ دانست. بهواقع در طرحهاي فراگير و ملي مسئله اصلي آن است كه همهي گروههاي فكري مختلف به يك ”روش“ صلحآميز و مدني و مدرن اعتماد كنند و آنرا بپذيرند و با پذيرش آن در واقع سمت و سوي تغيير و تحول را مشخص ميكنند و به آن پايبند ميشوند. بنابراين در اين طرح مسئله مهم و متقدم آن است كه منطق و مكانيزم اين روش پذيرفته شود و بعد آنگاه است كه تازه مسئله آغاز ميشود يعني هر گروهي فرصت مييابد تا ديدگاه و تفكر خود را با اين روش دمكراتيك در معرض رقابت و داوري همگاني بگذارد.