پنجشنبه 26 آذر 1383

سخنراني نماينده ي خرم آباد در باره ي دختر ربايي برادرش، طنزنوشته اي از ف.م.سخن

متن کامل سخنراني فتح الله حسنوند، نماينده ي محترم رهبر در مجلس شوراي اسلامي، در باره ي دختر ربايي راننده و برادرش در خرم آباد:

برادران، خواهران
با درود به روان بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران و با سلام خدمت آقا امام زمان و نايب بر حقش حضرت آيت الله العظمي خامنه اي، اينجانب لازم ديدم بعد از جو سازي هاي محسن يحيوي نماينده ي بروجرد، نکاتي را به عرض شما برسانم.

بر کسي پوشيده نيست که ما قبل از اين که نماينده باشيم انسانيم و راننده ها و محافظان و برادران ما هم انسان هستند. انسان ها هم گاه با چيزهايي رو به رو مي شوند که دلشان مي خواهد و نمي توانند جلوي خودشان را بگيرند.

(از انتهاي صحن مقدس: "تکبير!"... الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، خامنه اي رهبر...)

اين تکبير نشانه ي همدلي و موافقت شما برادران عزيز با من است. ما از صدر اسلام تا کنون از اين موارد بسيار داشته ايم. برادران! ما، و راننده ها و محافظان و برادران ما که از ... بالاتر نيستيم که به ازدواج با زن پسرخوانده اش اراده کرد و بعد از طلاق، بلافاصله او را به همسري برگزيد. ايشان هم مي گفت من بشرم. مي گويند که ايشان يک بار بر حسب تصادف چشمان مبارکش بر موها و به روايتي پيکر اين بانو - که دختر عمه اش نيز مي شد - افتاد و ميل به او پيدا کرد و پسر که ميل ايشان را ديد همسر را طلاق داد تا پدر بتواند او را به همسري برگزيند. مگر اوايل انقلاب، حضرت آيت الله العظمي گيلاني در انتقاد از وضع حجاب برخي محجبه ها نفرمودند که وقتي چشمم در داخل اتومبيل به آن زن چادري افتاد، به منزل که رسيدم واجب الغسل شدم. مگر حتي در ميان مخالفان ِ منافق ما، همين رجوي نبود که به ابريشمچي دستور داد زنش را طلاق بدهد تا او انقلاب ايدئولوژيک کند. مگر همين امروز آقاي سيد حسن حسيني طباطبايي، نماينده ي محترم زابل به يکي از خبرنگاران زن بدحجاب نهيب نزد که "حجابت را درست کن! اينجا مجلس ششم نيست، وگرنه با مشت در دهانت مي زنم". خب لابد ايشان هم تحت تاثير تشعشعات موي آن خانم خبرنگار قرار گرفته و خواسته پيش از آنکه دچار گناه شود، طرف را با مشت از خود دور کند. حالا نمي دانم چرا نوبت به راننده و محافظ و برادر ِ مظلوم ِ ما که مي رسد اين چيزها "اَخ" مي شود. موافقين نظام يک جور به پر و پاچه ي ما مي پيچند و مخالفين نظام يک جور ديگر. من از روزنامه ي جمهوري اسلامي انتظار نداشتم اين طور حال ما را بگيرد. حالا اگر شرق يا آفتاب يزد بود يک چيزي.

(تکبير! الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، خامنه اي رهبر...)

ممنونم. لطفا اجازه بدهيد به دليل ضيق وقت سريع تر عرايضم را بيان کنم. من تشکر مي کنم از رياست محترم مجلس که به نماينده ي بروجرد تذکر دادند سرش را باز نکند. ايشان خوب مي دانند که اگر سر اين مسائل باز شود خيلي چيزها از پرده بيرون مي افتد.

نماينده ي محترم! من نمي فهمم مگر شما خودت راننده نداري. حالا از بد حادثه زده اين راننده، برادر ما از آب در آمده. اصلا اتفاق عجيبي بود که برادر من، راننده و محافظ من شد. اين ها را بايد برويد از اداره ي حراست مجلس بپرسيد که چطور برادر من راننده و محافظ من شد. من نماينده ي رهبر هستم و فقط به دفاع از حقوق رهبر مي پردازم و وظيفه ي من نيست که بدانم کي راننده ي کي مي شود. به خدا قسم، وقتي ديدم برادرم محافظم شده، به او گفتم که راننده راننده، کاکا برادر. من شما را از اين لحظه به بعد ديگر برادر خودم نمي شناسم و شما فقط راننده و محافظ من خواهي بود و بچه ها و خانم و من را هر جا خواستيم خواهي برد و از جان ما محافظت خواهي کرد. من وقتي پاي اسلام عزيز در ميان است، برادر مَرادر حاليم نيست. او هم پذيرفت.

در خرم آباد آن اتفاقي که نبايد مي افتاد، افتاد و خانم محترمي چنان حجابي پوشيده بود و چنان سر و صورتي گرفته بود که راننده ي ما از خود بي خود شد و آب از لب و لوچه اش راه افتاد، ولي چون نمي خواست در گناه بيفتد و واجب الغسل شود رفت و با زانتياي ما جلوي پاي آن خانم محترم ترمز کرد. خانم هم ظاهرا متوجه قضيه نشد و فکر کرد طرف از اراذل و اوباش است شروع به فرار کرد و از کسبه محل طلب استمداد نمود. کسبه هم به 110 تلفن زدند که معلوم نيست کارشان دنبال کردن تبه کاران است يا دستگيري خواستگاران. به هر حال موضوع بيخ پيدا کرد و راننده ي ما را دستگير کردند. بازپرس محترم خرم آباد هم نمي دانيم از کدام دنده بلند شده بود که هر چه تلفن زديم و دوستان محبت کردند و تلفن زدند و حتي ... نيز تلفن زدند پايش را در يک کفش کرد که ما کوتاه نمي آييم. ضد انقلاب هم که مثل گربه اي که آماده جست بر روي شکار است، سوژه را گرفت و بزرگ کرد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

الحمدلله با آن خانم و خانواده ي محترمش مذاکراتي انجام داديم و سوءتفاهم را براي شان روشن کرديم و ايشان رضايت دادند و انشاءالله اگر بشود شيريني خوران خواهيم داشت. من از برادرمان آقاي يحيوي اين بار مي گذرم ولي هشدار مي دهم اگر يک بار ديگر کساني سعي بکنند عليه ما نمايندگان ارزشي جو سازي کنند مانند آقاي سيد ناصر موسوي، نماينده ي محترم رامهرمز که با مشت، دهان مامور حفاظت مجلس را پياده کردند، از اين وسيله ي الهي استفاده خواهم کرد. خلاصه کاري نشود که برادرمان احمد آقا ناطق نوري در زحمت بيفتند و مدام بخواهند ما را از هم سوا کنند. اجازه بدهيد ما و راننده ها و محافظان ما در يک فضاي آرام به انجام وظايف الهي مان مشغول باشيم و بيش از اين درگير مسائل جزئي و بي اهميت نشويم. از توجه شما متشکرم.

[وب لاگ ف.م.سخن]

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/15591

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'سخنراني نماينده ي خرم آباد در باره ي دختر ربايي برادرش، طنزنوشته اي از ف.م.سخن' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016