(از مجموعه مقالات طنز در طنز)
«« ...جوان به اقتضاي خصلت غريزي و طبع جواني در طلب سه عنصر نشاط، آزادي و زيبايي (ناز) است. هر فرد، گروه، فرهنگ و حکومتي که اين سه مقوله را براي جوانان فراهم سازد، آنان را در حيطه اقتدار خود خواهد داشت. بديهي است که نه منظور از نشاط، عيش و طربهاي مهوع است و نه مراد از آزادي، رهايي از قيد و بندهاي اخلاقي. منظور از زيبايي هم، زرق و برقهاي کادوپيچيشده فضولات مصرفي دنياي بورژوازي نيست...»» آقاي صادق طباطبائي
------------------------
چندي پيش آقاي صادق طباطبائي ( بعد از مدت ها سكوت!) ، مطالبي در مورد جوانان ( به نام بحران شل حجابي در سايت بازتاب شهريور 1383) به رشته تحرير درآورده اند كه خواندني است! ايشان بعد از يك سري صغري ـ كبري چيني هاي تكراري ، بدون درايت بر آن كه دونسل از انقلاب گذشته است ، به تكرار مطالبي اشاره كرده اند كه حتي خوانندگان كيهان هم ، حوصله اين قصه هاي ( خود خواب كن !) را ندارند. چه رسد به نسل جوان امروز كه مدت زيادي است افكار آقاياني نظير آقاي طباطبائي را دور زده اند!
ايشان كه خود در خارج از كشور تحصيل كرده اند ( در آلمان ) و به زبان ديگر از نزديك ديده و لمس كرده اند كه حكايت غرب و فرهنگ آن ، آن قصه هائي نيست كه امثال آقايان مشكيني ، حسني و...! در نماز جمعه ها براي مردم موعظه مي كنند!. داستان غرب (كه از مدل موي سر تا كت و شلوار و كفش و زيرپيراهني خود ايشان غربي و يا مدل غربي است) تفاوت هاي اساسي دارد با آن چه كه (( علماي )) ما براي خود ساخته اند! همان (( علمائي )) كه براي بيرون آوردن ميخچه پا ، راهي آن ديار ميشوند تا جراحي كنند و (( آقازادگانشان )) را براي خريد مستغلات بدان جا روانه مي كنند! همان آقازادگاني كه در اروپا ، ريش را هفت تيغه مي كنند! در داخل كشور ته ريش مي گذارند و پيراهن آخوندي تن مي كنند!
آقاي دكتر طباطبائي در مدت اقامت و تحصيل خود ، چنان عينك دودي تعصب بر چشم نهاده اند و عمدا فراموش مي كنند ( در مدت اقامت خويش در آلمان ) كه اين كشور شاهد بزرگترين جنبش جوانان اروپا ( دانشجويان ايراني ، كنفدراسيون و جنبش دانشجوئي خود آلمان با رهبراني نظير آقاي فيشر وزير امور خارجه فعلي آلمان ) بوده است. اما ايشان به سادگي از اين مطلب مي گذرند و يك بعدي ، قضيه را مي كشند به حزب الله لبنان و سازمان هاي ( دانشجوئي ) اسلامي و از داستان آگاهانه فرار مي كنند! خواندن مطلب را به خوانندگان محترم ، پيشنهاد مي كنم.
اينجانب از لالائي هاي كسل كننده و تكراري ايشان صرف نظر مي كنم وتنها به سه مفهومي كه در بالا تيتر شده است ، بسنده مي كنم! معمولا رسم چنين است كه آقايان ايراني تا به سن و سال يائسگي ميرسند! و يا حس مي كنند كه در رختخواب نمي توانند درست و حسابي شلنگ ـ تخته بندازند ، عابد ميشوند و گذشته خويش را فراموش مي كنند و ميشوند معلم اخلاق جوانان! اولين قربانيان فرزندان خودشان ( خصوصا دختران ) هستند!
ايشان در مقاله خود با چند انتقاد از وضع موجود ، به دوران قبل از انقلاب ( يعني دوراني كه عملا ايشان چنانكه خود مي نويسد از هفده و نيم سالگي عازم فرنگ بوده است !) مي پردازد كه نشان ميدهد : ايشان ( به علت صغر سن ) نه دانش جامعه آن روز ايران را لمس كرده اند و نه سن ايشان اجازه مي داده است تا جواني كرده باشند! دوران نو جواني ايشان ( تاكيد از متن مقاله ) در شهري مانند قم (كه در دوران نوجواني ايشان نسبت به تهران يك هفتاد سالي عقب مانده تر و كبر گرفته تر بود) سپري گشته است! ايشان جواني را در آلمان (مدت هفده سال ) گذرانده است! تاكيد ايشان در مورد جامعه قبل از انقلاب ، بيشتر از شنيده ها و نوشته هاي ديگران بوده تا تجربه شخصي ! لذا نبايد اين قصه هاي ايشان را جدي گرفت!
در تعريف از نشاط مي نويسند : « ... نه منظور از نشاط ، عيش و طرب هاي مهوع ( تهوع آور !) است! تا آنجائي كه به دانش اينجانب در مورد نشاط جوانان بستگي دارد برايتان نقل ميشود! جوان اگر جوك تعريف نكند! متلك نگويد ! موزيك مورد علاقه خويش را گوش ندهد! آبجو و عرق و حشيش مصرف نكند، نرقصد ، رابطه جنسي نداشته باشد ، لباس مورد علاقه خود را نپوشد ، بزرگتر ها را دست نندازد! و.....! نشاط جواني را قرباني كرده است كه در آينده با مشكلي به نام عقده رواني روبروست! آقاي طباطبائي توضيح روشني از مفهوم نشاط ابداعي خويش براي خوانندگان نمي دهد تا جوانان بدانند كه با كدام نشاط حال كنند! نشاط نگارنده يا نشاط آقاي طباطبائي (كه در پشت الفاظ من درآوردي مخفي است!).
در مورد آزادي مي نويسند : « ... نه مرا د از آزادي ، رهائي از قيد و بند هاي اخلاقي ...» . ايشان در مورد اين مفهوم هم توضيح روشني به خوانند گان نمي دهند كه بالاخره اين بند هاي اخلاقي راكي بافته ، كي تشخيص خوب و بد آنان را داده است ! در كدام عطاري ميشود ابتياع كرد! آزادي اتفاقا با بي بندباري عجين است! آزادي نه بندي را تحمل مي كند و نه اجازه مي دهد باري بر دوشش نهند! آزادي اتفاقا در آزادي ديگراني كه مثل ما نمي انديشند ، معني و مفهوم مي گيرد! يعني آن چيزي كه در تفكرات آقاياني نظير آقاي طباطبائي دركش مشكل است! ايشان از آزادي باطني و دروني صحبت مي كنند كه در واقع خواننده را به دنبال نخود سياه ميفرستند! اينكه در روايات و كتب مقدس در اين مورد چه نوشته شده است ( خوب و بد آن مربوط ميشود به معتقدات معتقدين آن). جوابگوي دنياي نسل جوان كشور ما نيست! آنچه كه به دنياي امروز و جوانان مربوط ميشود به نظر اينجانب اين طور خلاصه ميشود : جوان امروز ايراني ميخواهد آزاد بگويد ، بنويسد ، بخواند ! بنا بر ذوق و سليقه خويش آزادانه بپوشد ، آزادانه آن چرا كه خود مي پسندد ، انجام دهد! آزادانه موزيك ، رابطه با جنس مخالف ، پارتي ، جشن تولد ، مد و آن چيزهائي كه آقاي طباطبائي مهوع تشخيص مي دهد ؛ انجام دهد!
اين مفاهيم ، احتياج به لوده گوئي و داستان و روايات تعريف كردن ندارد! داستان جهاد و شهادت نيست. داستان زندگي و لذت از آن است! جوان امروز حتي حاضر نيست در يوغ بندگي خدا باشد! اين توقعات عصر بيابانگردي ، نه برازنده نسل جوان است و نه خريداري در قرن بيست و يكم دارد! آقاي طباطبائي بيخود خود را سركار گذاشته اند! اينكه آقايان خميني ، موسي صدر و.... چه گفته و چه كرده اند! به عصر عتيق مربوط ميشود و كوچكترين تاثيري در افكار جوان مدرن شهري ايران ندارد!
در مورد زيبائي مي نويسند : « ...منظور از زيبائي هم ، زرق و برق هاي كادوپيچي شده فضولات دنياي بورژوازي نيست....» . اينجانب برخلاف نظر ايشان زرق و برق را بسيار زيبا تشخيص مي دهم. زيبائي بدون زرق و برق ، به گورستان مي ماند! زيبائي بايد خود را نشان دهد ، زيبائي بايد زرق و برق داشته باشد تا مورد توجه قرار گيرد! اين كجايش بد است!؟ اگر جواني تيپي ميزند ، خود را آرايش مي كند! لباس مدرن غربي مي پوشد ( از همان لباسي كه آقاي طباطبائي هنوز مي پوشد!)، چه اشكالي دارد!؟ جواني بدون زرق و برق ، معنا و مفهومي ندارد! گفته ميشود خدا نيز زيبائي را دوست دارد! حالا اگر بيائيم تو اين دعوا نرخ تعيين كنيم و براي زيبائي اما و اگر بتراشيم ، شوحي ـ شوخي ميشويم حوزوي!
advertisement@gooya.com |
|
آقاي طباطبائي ! شترسواري دولا ـ دولا نمي شود! نميشود از كليه امكانات بورژوازي استفاده كرد. اما آنجا كه به آزادي و اختيار انسان در اين مفهوم رسيد ، آن را از درونش بيرون آورد و روايات و قصه و خرافات را درونش كرد و آن را كادوپيچي نام نهاد! آقاي طباطبائي كه خود در ايران جواني نكرده است بايد شنيده باشد كه جوان شهروند ايراني از دهه پنجاه ميلادي ، به غرب و فرهنگ آن به شدت تمايل داشته و تا به امروز نيز دارد و به تفكر نويسندگاني چون آقاي جلال آل احمد ( لالائي غرب زدگي ! ) ميخندد! اين فرهنگ ( به قول آقاي طباطبائي بورژوازي ) مجموعه اي است از تكنولوژي و صنعت ، آزادي و انتخاب ، شعر و ادبيات ، مد ، سينما ، تاتر ، موسيقي ، رقص و نشاط و....كه با فرهنگ ننه من غريبم ، زنجير وسينه و قمه زني ، سرناسازگاري دارد !
اينرا نيز ميدانيم كه هر فرهنگي مشكلات خويش را دارد! اينكه نكات ضعف را قوي و نكات قوي را ضعيف جلوه دهيم ، شق القمر نكرده ايم! نبايد دچار اخلاق دوگانه شويم! و آن جا كه از حل مسائل جوانان در مي مانيم ، خود را با روايات چند قرن گذشته سرگرم كنيم و يا به فرهنگ ديگران بپريم تا عجز خود را توجيه كنيم!
اينجانب اطلاع ندارم كه ايشان در دوران اقامت در اروپا ، به ديسكوتيك يا كنسرت رفته اند و از نزديك با روحيه جوانان اروپا آشنا شده اند ؛ يا خير! يا اينكه در اطاق را بر روي خود بسته و مشغول مناجات بوده اند!؟ فرقي هم در اصل نمي كند! نظرات ايشان دكتر تحصيل كرده اروپا ، با اشاعه افكار خويش در اين مقالات ، ثابت كردند كه افكار ارتجاعي حزب الله لبنان ، كشش بيشتري ( براي ايشان ) از افكار مدرن دارد! اگرچه ظاهري مدرن و كت و شلواري به سبك اروپا بر تن دارند! با تشكر از حوصله شما