متن کامل گفتگوی حسین شریعتمداری با لیگابو، طنزنوشته ای از ف.م.سخن
لیگابو- جناب آقای شریعتمداری. با تشکر از اینکه در این جلسه حضور پیدا کردید و فرصت دادید تا با هم به گفت وگو بنشینیم. خواهش می کنم خلاصه ای از زندگی و سوابق سیاسی تان را برای ما بفرمائید.
حسین شریعتمداری- بسم الله الرحمن الرحیم. با درود به روان پاک بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی قدس سره و با سلام حضور رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای مد ظله و با احترام به یاد و خاطره شهدای جنگ تحمیلی و هشت سال دفاع مقدس و با تحیت به ارواح طاهره بیش از هفتاد و دو شهید ِ انفجار ددمنشانهء ساختمان حزب جمهوری اسلامی و با گرامیداشت...
مترجم- قربان ایشان می فرمایند که به خاطر ضیق وقت لطف کنید و از خودتون حرف بزنید. سلام و احوالپرسی رو بگذارید برای بعد از اینکه ایشون رفتن.
ح.ش.- به ایشون بگو که این کار برخلاف اصول مصرح در منشور حقوق بشر و مخالف آزادی بیانه. چرا تا حرف از انقلاب و اسلام و حزب جمهوری اسلامی می شه اینا یادشون می ره که حقوق بشر و آزادی عقیده و بیان چیه؟!
مترجم- قربان ایشون می گه که فقط یک ساعت وقت داره و اصلا قصد بی احترامی نداره. لطف کنید برید سر اصل مطلب.
ح.ش.- جناب لیگابو من به ملاحظه اینکه شما مهمون ما هستید و ما ایرانی ها هم مهمون دوست هستیم و به نظر مهمون هامون احترام می ذاریم و می گیم مهمون حبیب خداست حرف هام رو خلاصه می کنم. ولی این رسمش نیست برادر. بعد نگید که شما طرفدار آزادی بیان هستید و ما نیستیم ها.
لیگابو- بسیار از حسن نظر شما متشکرم.
ح.ش.- جونم واستون بگه که ما در زمان شاه خائن خودمون زندانی سیاسی بودیم. تو زندون های اون دوره - که شماها اصلا سراغی ازش نمی گرفتید و انگار نه انگار که محمدرضای خائن ِ مدفون ِ مقبور، زندانی سیاسی هم داره-، ما ها رو می زدند و شکنجه می کردند. ولی کجا بود حقوق بشری که این روزها شما ها اینجور تو سر و سینه تون می زنید و می گید تو جمهوری اسلامی وجود نداره؟! ما رو آقایون...
لیگابو- بله تا حدی از جریانات اون دوره اطلاع دارم. ولی به هر حال اون رژیم در اثر انقلاب سرنگون شده و الان هم بیست و پنج سالی از سرنگونی اش می گذره. شما می تونید اینها رو به صورت کتاب تاریخی بنویسید. اگه ممکنه شما از دوره حاضرحرف بزنید و بگید تو این دوره به عنوان یک فرد اهل سیاست چه می کنید.
ح.ش.- د ِ! آقا لیگابو اینکه نمی شه. ما تا میایم دو کلمه حرف بزنیم شما جلو حرف زدنمون رو می گیری. این که رسمش نیست مشدی...
مترجم- قربان مشدی رو چی چی ترجمه کنم؟ ایشون ظاهرا هنوز برای پابوس امام رضا به مشهد نرفته...
ح.ش.- آقای مترجم. شما انگار حالیت نیست. این یارو داره حال منو می گیره و به اسلام عزیز و مبارزات ما توهین می کنه، اونوقت می گی ترجمه کلمه مشدی چی میشه. تو ترجمه ات رو بکن. چکار داری به این کارها... بعله داشتیم می گفتیم که زمان شاه...
لیگابو- نخیر زمان خمینی...
ح.ش.- به این مرتیکه بگو بگه امام خمینی والا می زنم تو دهنش...
مترجم- قربان ایشون یه عضو برجسته دیپلماتیکه. درست نیست بهش بگیم چی بگه چی نگه.
ح.ش.- به به ! با یه ضدانقلاب طرفیم. ببین کی رو به عنوان مترجم برا ما فرستادن. ببینم تو همونی نیستی که وقتی چهارده سالت بود، تو کوچه، جلوی دختر همسایه تون رو گرفتی بهش نامه عاشقانه دادی؟ تو همونی نیستی که تو سن بیست و دو سالگی کتاب های احمد شاملو رو می خوندی و تئاتر چوب بدست های ورزیل غلامحسین ساعدی می رفتی؟ تو همونی نیستی که بعضی وقت ها، تو میخونهء موسیو سرکیس، دمی به خمره می زدی و با ودکا اسمیرنوف، کالباس آرزومان می لُنبوندی؟ توی خائن همونی نیستی که تو ساندویچ فروشی آندره، تو چهار راه پهلوی ِ گور به گورشده، ژامبون گوشت خوک و آبجو شمس زهر مار می کردی؟
مترجم (با چشمهای از حدقه در آمده و وحشتزده)- بله قربان. درست می فرمائید. شما اینا رو از کجا می دونید؟ حالا اینا چه ربطی به موضوع صحبت ما با این آقا داره؟
ح.ش.- چه ربطی داره نکبت؟! ربطش اینه که تو هم یه ضد انقلابی که همپالکی اینائی و می خوای اسلام عزیز رو خراب کنی! می خوای فردا تو "گزارش ویژه" افشات کنم؟ می خوای اسم و رسمت رو بگم تو "هویت" سه بیارن؟
مترجم- ولی قربان اینا مربوط به حدود چهل و خرده ای...
ح.ش.- خبه خبه. بسه دیگه. ننه من غریبم بازی در نیار. خدمتت بعدا می رسم. فعلا این یارو رو بچسب.
لیگابو- اینجا چه خبره؟ مسئله ای پیش اومده؟
ح.ش.- نه. یه مسئله خانوادگی بود حلش کردیم. شما حرفت رو بزن.
لیگابو- انگار قرار بود شما از خودتون بگید.
ح.ش.- شما که نمی ذاری. تا می یایم حرف بزنیم، جلومون رو می گیری. حالا بهتره اگه سوالی داری بکنی و بری پی کارت من باید برم قرارگاه سپاه، اونجا باید چند نفر رو ارشاد کنم. بیخود نبود که آقایون شورای نگهبان و برادرمون لاریجانی حاضر نشدند به شما برای صحبت کردن وقت بدن.
مترجم- قربان همین دوم شخص مفرد رو بکار ببرم یا مودبانه اش کنم؟
ح.ش.- مودبانه اش کن.
لیگابو- بسیار خب. اولین سوال من در مورد زندان و شکنجه در جمهوری اسلامی ایرانه. اینطور گفته می شه که شما خودتون در مقام بازجو، از زندانی های سیاسی بازجوئی می کنید. آیا در زندان های ایران شکنجه و شکنجه گر و ابزار شکنجه وجود داره؟ اگه ممکنه در این مورد توضیح بدید.
ح.ش.- ببین آقا لیگابو. دو تا جمله گفتی توش شونصد تا دروغ بود.
مترجم- قربان ترجمه شونصد چی می شه؟
ح.ش.- بچه، تو مگه تو کیهان کار نمی کنی؟ مگه مقالات ما رو نمی خونی؟ چطور این چیزارو نمی دونی. می شه شیشصد.
لیگابو- من چه چیز خلافی عرض کردم؟
ح.ش.- اولا ما در جمهوری اسلامی زندان نداریم، طبق گفته برادر اصلاح طلبمون آقای وزیر بازرگانی، "اندرزگاه" داریم. اونجائی که شما ازش بازدید کردی "اندرزگاه" هستش. سابق بر این اماممون فرمودند "دانشگاه" هستش، منتها بعد از اینکه سال 67 تمام دانشجوها رو فارغ التحصیل کردیم دیدیم که دیگه دانشجوئی در اون سطح نداریم کردیمش "اندرزگاه"، در آینده هم با خراب کردن انفرادی ها و تبدیل اونا به سوئیت قرار بشه هتل. دوما در اندرزگاه های اسلامی ما نعوذبالله شکنجه وجود نداره، بلکه نوازش اسلامی هستش. اون کسی هم که نوازش می کنه، نوازشگر اسلامی هستش. نوازشگران زحمتکش ما،" اندرزپذیران" عزیزمون رو در این اندرزگاه ها، طبق نظر قاضی مستقر در محل، مطابق با قانون، با "ابزار ِ نوازش"، نوازش می کنن. مثلا قاضی معتقد هستش که اندرزپذیر، به کمی انبساط خاطر، برای درک اندرز نیاز داره، از روی کتاب قانون، مقدار این انبساط را مشخص و ابلاغ می کنه. در اثراین نوازش، اندرزپذیران ما از کرده های ضدانقلابی شون خجالت زده و شرمگین می شن و داوطلبانه راه عزت و افتخار رو که همون اسلام عزیز باشه انتخاب می کنند. بعد برای اینکه به مردم اعلام کنند که چقدر گذشته بدی داشتند و چقدر در اثر این اندرزها، دچار تحول شدن، ما بهشون فرصت می دیم و برادرمون لاریجانی دوربین های تلویزیونی رو در اختیارشون قرار می ده تا بتونند در بهترین ساعت روز که مردم دوست دارند سریال های هیجان انگیز تماشا کنند، با مردم به گفت و گو بنشینند. حتی براشون سریال اختصاصی تلویزیونی هم درست می کنیم. مثلا برادر درگذشته مون آقای سعیدی سیرجانی، که اصلا براش رویال سوئیت در نظر گرفته بودیم، یه برنامه اختصاصی داشت که تونست تو طول اون تمام زندگی اش رو از بچگی تا پیری برای مردم تعریف کنه. ما هرگز فکر خرج و مخارج این جور برنامه ها رو نمی کنیم و می ذاریم هر کی هرچی تو دلش هست بریزه رو "داریه". ایشون یه چیزائی از زندگی اش گفت که خود ما هم چارشاخ مونده بودیم. از این موارد زیاد داریم. شما به حرف این ضدانقلاب ها گوش نکن که می گن ما شکنجه می کنیم. شما تو گزارشت بنویس که ما نوازش می کنیم. اسلام دین رافته و ما هم غیر از رافت هیچ کار دیگه ای نداریم که بکنیم. ما خدمتگزار مردمیم. وقتی امام ما با اون مقامش خدمتگزار مردم بود، ماها که نوچه هاش هستیم، باید بگیم سگ مردمیم. خر مردمیم. چه می دونم خاک پای مردمیم. ببینید. الان که دارم مردم مردم می کنم، اشک از چشمام سرازیر شد.
مترجم- قربان نوچه چی میشه؟
ح.ش.- زهرمارو نوچه چی میشه. یه چیزی ترجمه اش کن.
لیگابو- ولی ما چیزای دیگه ای دیدیم و شنیدیم. این عکس رو ملاحظه کنید. چی می بینید؟
ح.ش.- یه جفت پا.
لیگابو- بله. اینها قسمت پشت ران یه جوونه. دیگه چی می بینید؟
ح.ش.- یه مقدار خط قرمز و زخم ورم کرده و خشکیده. خب که چی؟
لیگابو- بله کاملا درسته. اینها جای شلاق هائی است که در زندان های جمهوری اسلامی به این جوون زده شده. اون زخم ها هم زخم هائی است که در اثر ضربات شلاق بوجود اومده. به پشتش هم نزدن، چون تو پشتش یه جای سالم نمونده بوده و کلیه هاش داشته از کار می افتاده. شما به این می گوئید نوازش؟!
ح.ش. (با لبخند تمسخر)- چه فرمایشها!؟ این مسخره ترین چیزیه که می شه از یه آدم منطقی و جدی مثل شما شنید. داداش! شما انگار بیق بیقی! تو کنیای شما انگار از "آی.تی" و تکنولوژی مکنولوژی خبری یوخدی. شما می دونی برنامه فتوشاپ چی هست؟
لیگابو- بله تا حدودی اطلاع دارم.
ح.ش.- پس اگه می دونی، این رو هم باید بدونی که می شه باهاش همین زخم ها رو روی پاهای این آقا پسر درست کرد. ما اصلا کارمون اینه. به جون عزیزت، تو جریان هیژده تیر همچین دخترهء ضدانقلاب رو با همین برنامه فتوشاپ از توی ماشین برادرهای پاسدارمون غیب کردیم که انگار نه انگار تو اون قفس آدمی هست. روزنامه های زنجیری با همین برنامه، دختره رو کرده بودن تو ماشین، ما هم پاتک زدیم با همون برنامه درش آوردیم از تو ماشین. با همین فتوشاپ روی میز شام خاتمی تو سفر خارجش لیوان شراب گذاشتیم و یه زن بی حجاب رو هم پشتش وایستوندیم که یعنی دارن با هم عکس می گیرند... هه... آق مترجم... این جمله های آخر رو وللش...
لیگابو- اما جناب شریعتمداری. من خودم با این آقا ملاقات کردم و زخم ها رو خودم دیدم و پزشک ما هم تائید کرد که جای شلاقه.
ح.ش.- دهه. آقارو. جناب لیگابو. آقا دکترتون مالیده...
مترجم- قربان. عالیجناب لیگابو سوال می کنند که چی چی رو مالیده...
ح.ش.- احمق. مالیده یعنی زائیده.
مترجم (عرقریزان)- قربان عالیجناب می فرمایند که پزشک مربوطه زن نبوده که بزاد، مرد بوده.
ح.ش.- مرتیکه. من نمی دونم تو رو کی بهت مقام مترجمی داده. زائیده یعنی مالاسیده. ای بابا...
مترجم- قربان خیلی عذر می خوام. بنده کمی بی سواد هستم. معنی مالاسیده رو هم نمی دونم.
ح.ش.- ببینم تو مگه "گفت و شنود" ما رو تو کیهان نمی خونی؟
مترجم- چرا، بعضی وقت ها می خونم.
ح.ش.- من که همیشه همین اصطلاحات رو توش بکار می برم. چطور تمام خوانندگانی که تلفن می زنند و برای ما تو ستون مردمی پیغام می ذارن می فهمند که ما چی میگیم. تو با این همه اهن و تلپت نمی فهمی که ما چی میگیم.
مترجم- قربان سطح فرهنگ اونا...
ح.ش.- زهر مارو سطح فرهنگ. من کار دارم. برادرامون تو سپاه منتظر من هستند. قال و بکن بریم.
لیگابو- می فرمودید.
ح.ش.- بله. ایشون احتمالا از موتور زمین افتاده و پاهاش اینطور شده. یا اینکه پاهاش رو خودش کوبیده به شلاق!
لیگابو- یعنی چه آقا؟ مگه ممکنه!
ح.ش.- بله در جمهوری اسلامی ما این امر مسبوق به سابقه است. ضدانقلاب برای خراب کردن ما دست به هر کار عجیبی می زنه. مثلا ما یه ضدانقلاب داشتیم به نام احمد تفضلی که وسط اتوبان سر خودش رو کوبید به دسته جک ماشین و مرد. بعد همه ی سازمان های بین المللی و بنگاه های لجن پراکنی به ما تهمت زدند که ما دسته جک رو کوبیدیم تو سرش. شما رو به خدا ببینید، چه افتراهائی به ما می بندند. در همین اواخر هم خانم زهرا کاظمی به طرز بیشرمانه ای سر خودش رو کوبید به یه شیء سخت و مرد. اون رو هم انداختند سر ِ سعید جان و بازجوهای عزیز ما. ما چشم و گوشمون از این چیزها پره.
لیگابو- این موارد را حتما بررسی خواهیم کرد. حال لطفا بفرمائید آیا مطبوعات برای درج یا عدم درج مطالبشون تحت فشار هستند یا خیر؟
ح.ش.- نخیر تحت فشار نیستند. قوانین ما می گه که اگه مقام مسئولی برای درج یا عدم درج مطلبی کسی رو تحت فشار بذاره به انفصال از خدمات دولتی محکوم می شه.
لیگابو- خب اگر اینطور باشد، مقام رهبری شما باید از خدمات دولتی شان منفصل شوند چون همین چند وقت پیش دستور دادند که گزارش مجلس در مورد قاضی مرتضوی منتشر نشود و حتی روزنامه های منتشر شده، نباید توزیع می شدند و...
ح.ش.(با عصبانیت و فریاد)- این مرتیکه چی زرت و پرت می کنه. این داره تو کشور اسلامی ما راجع به رهبر محبوب ما اینطوری حرف می زنه. بزنم تو دهنت؟
مترجم- قربان شما عصبانی نشید. این ها کارشون اینه. اگه عصبانی شید کارها رو خراب می کنید.
ح.ش.- بگو سوال بعدی اش رو بکنه و بزنه به چاک.
لیگابو- این درسته که به خاطر نوشتن مطالبی که به عقیده افراد مربوط می شه، امکان تعطیل کردن مطبوعات هست؟ یا حتی اعدام کسی که ابراز عقیده می کنه. مثل آقای آغاجری؟
ح.ش.- آق لیگابو. ببین اخوی؛ هیچ نشریه ای تو ایرون به خاطر انتشار عقیده تعطیل نمیشه. یه نمونه اش همین کیهان خودمونه. ما هرچی فحش به رئیس جمهور محبوب می دیم و تهمت به این و اون می زنیم و پته شاعر و نویسنده و روشنفکر جماعت را روی آب می ریزیم کسی ما رو تعطیل نمی کنه. من به اندازه موهای سر جنابعالی ازم شکایت شده و به دادگاه رفتم ولی هر بار با عزت و احترام از محکمه بیرون اومدم و نشریه ام یه روز هم تعطیل نشده و خودم هم یه روز زندان نرفتم. اینا همه اش شایعات ضدانقلابه. البته اگه کسی بیاد دختر جوون مردم رو به اسم استخدام به دفتر روزنامه اش بکشه و بعد همونجا بهش تجاوز کنه، معلومه که تعطیل میشه. هر نشریه ای که تا حالا تعطیل شده، از این کارها کرده.
لیگابو- یعنی آقای آغاجری هم به کسی تجاوز کرده؟
ح.ش.- نخیر. ولی به مردم توهین کرده. در کشور ما مردم اینقدر عزیزهستند که اگه کسی به اونها توهین کنه اعدام میشه. ایشون با وقاحت به مردم گفته میمون.
لیگابو- یعنی ایشان فقط به خاطر گفتن میمون به اعدام محکوم شده؟
ح.ش.- نخیر به اسلام عزیز هم توهین کرده که شما این چیزها حالیت نمیشه و بهتره ازش بگذری.
لیگابو- در خاتمه اگر صحبت خاصی دارید بفرمائید تا به مقامات سازمان ملل منتقل کنم.
ح.ش.- صحبت خاصی ندارم. شما ها زمان شاه ملعون، وقتی که جوانان ما به خاطر ابراز عقیده زندانی و شکنجه می شدند اصلا خبری ازتون نبود. بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی ما، همه تون راه افتادید و به کشور عزیز ما سرازیر شدید و بدون تحقیق، ما ها رو تروریست خوندید. ما البته به موقعش انتقاممون رو ازتون می گیریم و مشت محکمی تو دهنتون می زنیم...
مترجم- قربان مشت زدن رو هم ترجمه کنم؟
ح.ش.- نه! بذار یارو تو حال خودش باشه. فکر می کنه اینجام کشورهای اروپائی یه که به حرفهاش اهمیت میدن. نمیدونه که اینجا ایرونه و کارهای اینا صنار برای ما ها ارزش نداره. قیاف و برو. از طرف ما یه گودبای بگو قال و بکن بریم پی کار ِ ارشادمون...
آلمان
نوامبر 2003
advertisement@gooya.com |
|