سينما روها به خاطر دارند که تا پيش از سال 1369، کارگردانان سعي مي کردند زنان را با چهره هاي درب و داغان و کريه بر روي پرده ي سينما ها نمايش دهند تا اسلام ِ مردم آسيب نبيند. اين همان دوره اي بود که جدا کردن زنان و مردان در سالن سينماها در دستور کار قرار داشت و دست اندرکاران به دنبال راهکارهاي عملي کردن آن بودند (که البته موفق نشدند).
در سال 69، آقاي بهروز افخمي موفق شد از امتياز آشنايي با برخي دولتمردان بهره بگيرد و براي اولين بار کلوزآپ هنرپيشه اي زيبا به نام نيکي کريمي را در فيلم عروس نشان بدهد. مردم براي ديدن اين فيلم چنان در مقابل سينماها صف کشيدند که گويي براي تماشاي موجودات فضايي مي روند!
هم فيلم، و هم بازي خانم کريمي نسبت به فيلم هاي ساخته شده در آن دوران فوق العاده بود. نظر اکثر منتقدان سينمايي اين بود که از نيکي کريمي به خاطر چهره ي زيبايش استفاده شده و انتظار بازيگري عالي از او نمي رود. آنها سخت اشتباه مي کردند؛ بازي ِ فوق العاده ي خانم کريمي در فيلم هاي بعدي نشان داد که مي توان در عين زيبايي، هنرمند نيز بود و بر پرده ي سينما خوش درخشيد. هنرمندي خانم کريمي در فيلم هاي سارا، بوي پيراهن يوسف، دو زن و فيلم هاي ديگر در تاريخ سينماي ايران ثبت شده است.
پنج شش سال بعد خانم هديه تهراني وارد عرصه ي سينما شد. ايشان نيز با داشتن چهره اي زيبا، بعد از فيلم سلطان کيميايي خود را به عنوان يک هنرپيشه ي زن درجه ي يک نشان داد و چنان خوب و راحت در مقابل دوربين به ايفاي نقش پرداخت که گويي هنرپيشگي در خون او جريان دارد. فيلم هاي عالي ايشان در کنار فيلم هاي متوسط هر کدام نمايانگر بخشي از هنر ايشان بود. قرمز، شوکران، دنيا، خانه اي روي آب، و مجموع ِ هجده نوزده فيلمي که بازي کرده اند کارنامه اي است درخشان از يک هنرمند درجه ي يک زن.
ورود اين هنرمندان به عرصه ي سينما، به اين صنعت از رمق افتاده، جان تازه اي بخشيد و حضور ايشان در فيلم ها، امضايي بود براي خوب بودن خود ِ فيلم (چنان که در عالم ترجمه، مردم کتاب هايي را که زنده ياد محمد قاضي ترجمه مي کرد بدون اين که نويسنده را بشناسند مي خريدند و ترجمه ي ايشان مويد خوب بودن خود کتاب بود).
اکنون فاطمه خانم کروبي، که لابد سنگر اسلام و ايران را همچون برادران تماميت خواه در خطر ديده اند، عَلَم تهمت و افترا عليه اين هنرپيشه ي خوب سينما بلند کرده اند و با بيان حرف هايي عجيب، به طور مستقيم ايشان را مورد اهانت قرار داده اند؛ حرف هايي که اگر پايه و اساس درستي نداشته باشد و فاطمه خانم نتواند آن ها را با مدرک ثابت کند در همان دين و مذهبي که مبلغش هست سخت ترين مجازات ها را خواهد داشت.
ما از خانم کروبي که خود سال ها به آباد کردن دنياي شهيدان زنده مشغول بوده اند و اکنون شوهرشان تلاش مي ورزند دل جوانان را به عنوان يک اصلاح طلب به دست آورند و آن ها را براي ساختن ايراني معتدل بسيج کنند انتظار داريم به اين سوالات پاسخ صريح و روشن بدهند:
advertisement@gooya.com |
|
-ايشان فرموده اند: "ما هنوز نمرده ايم که اجراي برنامه هاي شبکه تلويزيوني «صبا» به کسي مثل هديه تهراني سپرده شود." مطابق اين جمله براي اين که کسي مثل هديه تهراني، مجري تلويزيون صبا شود بايد از روي جنازه ي خانم کروبي بگذرد! فاطمه خانم به ما بفرمايند، چرا براي اجراي برنامه توسط خانم تهراني، از روي جنازه ي ايشان بايد عبور شود؟ اگر مجري شدن خانم تهراني چنين فاجعه بار است، - که لابد مطابق مدارک و اسناد است -، چطور به چنين خانمي اجازه داده مي شود بر پرده ي سينماهاي ايران ظاهر شود؟
-فاطي خانم فرموده اند: "اين خبر را به شدت رد مي کنم و مي گويم محال است که چنين اتفاقي در رسانه متعلق به حاج آقا کروبي بيفتد، زيرا نه به مصلحت نظام است و نه ما حاضريم يک عمر آبروداري و دينداري خودمان را اين گونه زير سوال ببريم." خانم کروبي لابد معني اين حرف ها را مي فهمند. اگر واقعا چنين گفته اند بايد بتوانند ادعاي شان را ثابت کنند. مجري گري يک خانم هنرمند، وقتي مصلحت نظام را به خطر بيندازد و آبروداري و دينداري امثال خانم کروبي را زير سوال ببرد لابد مسائلي در پشت پرده دارد که ملت با خبر نيستند. اگر چنين است خانم کروبي وظيفه دارد اين مسائل را روشن کند. در غير اين صورت بايد از پيشگاه خداوند استغفار بطلبد که اين چنين به يک خانم جوان تهمت زده است و از ايشان رسما عذرخواهي کند. حتما خود ايشان بهتر مي دانند که مجازات چنين تهمت سنگيني – حتي اگر شاکي و شکايتي در کار نباشد - چيست.
در پايان بايد گفت افسوس و صد افسوس که هنرمندان کشورمان را اين چنين بي قدر مي کنيم؛ افسوس و صد افسوس که چنين بي محابا با آبروي جوانان مان بازي مي کنيم؛ افسوس و صد افسوس که هنر و علم اشخاص را با مسائلي که در زندگي خصوصي شان مي گذرد و به احد الناسي مربوط نيست پيوند مي زنيم؛ افسوس و صد افسوس که چنين نفرت ايجاد مي کنيم. وقتي از کروبي هاي اصلاح طلب چنين مي بينيم، از تندروهاي اقتدارطلب چه انتظاري بايد داشته باشيم؟