با روزبه ریاضی، حسن شریعتمداری و مهرداد مشایخی
شنبه- بحث های اینترنتی اتحاد جمهوریخواهان ایران در روز 24 سپتامبر 2005 برابر با دوم مهر ماه 1383 به تحلیل مشروطه خواهی دینی اختصاص یافت. در این جلسه که با کمی تاخیر آغاز شده بود روزبه ریاضی، سخنگوی "فراکسیون مدرن دفتر تحکیم وحدت" از تهران و حسن شریعتمداری و مهرداد مشایخی از اعضای اتحاد جمهوریخواهان ایران حضور داشتند. سخنرانان پس از ارائه نظرات خود با حاضران به پرسش و پاسخ نشستند.
گروه پال تاک اتحاد جمهوریخواهان ایران
دکتر مهرداد مشایخی اولین سخنران جلسه امروز چنین آغاز کرد:
ابتدا چند کلمه ای در باره خصوصیات حکومت در ایران صحبت میکنم زیرا به نظر من برای پرداختن به موضوع "مشروطه خواهی اسلامی" باید درکی از شرائط و خصوصیات حکومت داشته باشیم. من توضیح خواهم داد که چرا معتقدم که الگوی مشروطه خواهی در گفتمان سیاسی ایران همیشه نقش اول داشته است.
آقای سعید حجاریان نیز در یکی از نوشته های خود میگوید که تا هنگام پیروزی انقلاب اسلامی گفتمان قالب در میان نیروهای سیاسی جامعه همان مشروطه خواهی بوده است.
یقینا این مساله ریشه های تاریخی دارد. تئوری های مختلفی در این رابطه وجود دارد. از جمله یک تئوری اینگونه توضیح میدهد: در ایران مشکل کمبود آب های سطحی به تشکیل حکومت متمرکز انجامیده است. در دوران باستان تشکیلاتی بوجود آمد تا سیستم قنات ها و آب رسانی را هدایت کند. این تشکیلات بر حیات اقتصادی مسلط گردید.
در اروپا اینگونه بود که طبقه ای صاحب زمین شکل گرفت که شریان اقتصاد را در دست داشت. بعد ها از درون همین طبقه نیروی مدرن سرمایه داری متولد شد و در مقابل قدرت مطلقه دولت قد علم کرد. در مقابل در ایران، هند و چین دولت همواره سررشته دار اقتصاد باقی ماند. در نتیجه شاه همواره یک نقش مرکزی داشته و با استفاده از قدرت سیاسی و اقتصادی از یک سو و بهره بری از دین و گرفتن مشروعیت آسمانی به تسلط خود ادامه داده است.
اعتراضات اجتماعی به عنوان روی دیگر سکه همواره در دوشکل بروز کرده است. یا انفجاری و در تلاش متمرکز برای جایگزین کردن قدرت حاکم بوده است و یا در فواصل انفجارها به دنبال مشروط کردن قدرت فائق بوده است. شاید بتوان بحث سلطان عادل را در گذشته مابه ازای مشروطه خواهی مدرن امروزی نامید.
در آن دوره ها نهایتا تلاش مصلحان به اینجا ختم میشد که با نصیحت و پند و اندرز سعی در نرم تر کردن پادشاه و اعمال او نسبت به جامعه داشته باشند.
در اوایل قرن بیستم در ایران شکل مذکور به مشروطه خواهی مدرن تکامل یافت. تبلور آن در جنبش مشروطیت مشاهده شد. از همان آغاز مشروطیت ما همواره شاهد مقاطع تقابل شدید قدرت مطلقه با مشروطه خواهی هستیم. در فواصل این مقاطع همچنین دوره های آرامش نسبی با فضایی نسبتا باز وجود دارد که دهه 20 شمسی نمونه آن است اما متاسفانه تجربیات این دوره ها هیچگاه نتوانست به دوره بعد منتقل شود.
آنچه به جمهوریخواهی بازمیگردد، از بررسی تاریخ اخیر باید این نتیجه را گرفت که نهادهای جمهوریخواه در ایران عملا حضور نداشته اند. شاید بتوان گفت که تنها زمانی که در ایران جمهوری اقبال مستقر شدن داشت همان دوره رضا خان بود که از جمله در اثر مخالفت روحانیونی همچون مدرس نتوانست پا بگیرد.
یعنی چه در آنزمان و چه دیرتر در دهه 20 و پس ا زآن در دوران پس از کودتا نیز همانگونه که در تلاشهای جبهه ملی شاهد هستیم تلاشها حول مشروط کردن قدرت مطلقه شاه متمرکز بوده است. این تلاشها در شعار "شاه باید سلطنت کند و نه حکومت" تبلور مییافت. در نتیجه باید به آقای حجاریان در آن ادعا که مشروجه خواهی تا هنگام انقلاب گفتمان غالب بود حق داد.
در دوره اخیر بویژه در ده سال گذشته با تغییرات اساسی در این زمینه روبرو هستیم.
از آنجا که من برای نقد مشروطه خواهی اسلامی میخواهم به نقد دیدگاه های آقای حجاریان در این زمینه بپردازم لازم میدانم ابتدا مختصرا دیدگاه های وی را توضیح بدهم. سعید حجاریان تا پیش از 2 خرداد از مخالفین پیگیر مشروطه خواهی بود. به عنوان مثال او در سال 1374 در مقاله ای تحت عنوان "مشروعیت، مشروطیت، جمهوریت" مینوسید: "گفتمان غالب بر ذهن روشنفکران ایران حتی تا آستانه انقلاب اسلامی، گفتمان مشروطیت است. یعنی راهی که در منزل اول آن شاه قدرت خود را با دیگران تقسیم میکند و در منزل آخر آن سلطنت میکند و نه حکومت. این راهی رفرمیستی و نخبه گرایانه برای حل مشکل است که تنها لایه نازکی از نخبگان را در قدرت سهیم کرده و سپس طی منازعات طولانی و با شکل گیری و تجمیع گروهای هم سود دیگر آنان نیز نمایندگان خود را وارد میدان سیاست میکنند و به این ترتیب ساختار قدرت به تدریج دمکراتیزه شده و فضای سیاسی کم کم بازمیگردد." او در صفحه بعد میگوید:" عصر مابعد انقلاب اسلامی را باید عصر جمهوریت نامید. عصری که نشانه بلوغ و رشد توده ها را برای در کف گیری سرنوشت خود رقم زده و جمهور مسلمین را حامل مشیت الهی دانسته است. به هر تقدیر تاسیس نظام جمهوری اسلامی نقطه عطفی در تاریخ کشور ماست"
او در ادامه میگوید: " پدیده انقلاب اسلامی نشان داد که گره بحران مشروعیت در ایران با مقید و مشروط نمودن قدرت مطلقه باز نمیشود بلکه مقدم بر آن باید اساس مشروعیت ناشی از حق حاکمیت ملی، به صورت تاسیس رابطه ملت – دولت بوجود آید."
پس روشن است که در آن دوره آقای حجاریان معتقد بوده است که مشروطه خواهی دیگر کاربرد ندارد.
او در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی تغییر عقیده داد. او در سلسله مطالبی در "آفتاب" میگوید "بازدارندگی فعال"، "خروج از حاکمیت" و ... همه طرحهای تاکتیکی هستند که باید حول راهبرد "مشروطه خواهی" مورد نظر قرار بگیرند. در استدلال خود او به مقایسه ایران با کشورهای منطقه از جمله متولدین از فروپاشی شوروی سابق، افغانستان و ... میپردازد. او میگوید در حالی که در منطقه ما همه در چنین وضعی قرار دارند چرا باید انتظار داشت که ایران بتواند "جمهوری"، آن هم "جمهوری تمام عیار" بشود. او مدعی میشود که طبقاتی که در ایران باید از پروژه جمهوریخواهی دفاع کنند، برای این امر به اندازه کافی آمادگی ندارند. او معتقد است طبقه متوسط شهری فرسوده شده و این سبب عدم آمادگی اش برای پیشیبرد پرژه مذکور است. البته آقای حجاریان و دیگر همفکران او ادعا میکنند که در حرف آخر جمهوریخواه هستند و مشروطه خواهی را برای مرحله کنونی طرح میکنند. البته ما نمیدانیم که بحث مشروطه خواهی تا چه حد در میان آنها پذیرفته شده است و ریشه دارد اما به نظر میرسد این دیدگاه در میان آنان امروز مسلط است.
ظاهرا بعد از سه انتخابات اخیر که منجر به شکست های پی درپی اصلاح طلبان شد، اینها قانع شده اند که شانس دیگری برای حرکت در درون نطام ندارند. آنها میخواهند با امکاناتی که نظام به آنها میدهد فعالیت کنند. به همین دلیل میبینیم که در ماه های اخیر تاکید آنها بر روی نظام و میراث امام و مرزبندی شان در مقابل نیروهای "خارج از نظام" پررنگ تر شده است. آنها میگویند بگذارید ما [اصلاح طلبان مشروطه خواه] و جمهوریخواهان هر یک کار خود را بکنیم. من از این نظر استقبال میکنم و معتقد هستم شاید ما در گذشته بیش از حد ابراز نیارمندی به آنها داشته ایم و اکنون با این حساب ما نیز باید کار خودمان را بکنیم و در صورت نزدیکی ها، مجددا در آینده با آنها وارد بده بستان بشویم.
تا اینجا به تاریخچه مختصری از "مشروطه خواهی" پرداختم ، حال ببینیم منظور مشروطه خواهان دینی از طرح مجدد این تئوری چیست. آنها معتقد هستند که امروز شرائط برا ی گذار به "جمهوری" آماده نیست. پس نتیجه میگیرند که باید نظام را قانع کرد که "مشروط" شدن ولایت فقیه به نفع نظام است. البته آنها توضیح نمیدهند که روش آنها برای رسیدن به هدف خود چیست . آیا برای نیل به"ولایت مشروطه " تغییر قانون اساسی را لازم میشمارند یا میخواهند آن را با توافق های ضمنی و عملی و در چارچوب همین قانون ممکن کنند. من شخصا = از نظر آنها در این زمینه خبری ندارم. نکته دیگر اینکه آنها برای نیل به هدف خود به یک زمان طولانی و شاید چند دهه ای می اندیشند. در این مسیر آنها میخواهند "ولایت فقیه" را راضی کنند که برای نیروها میدان را کمی بازتر کند. البته در اینجا هم توضیح نمیدهند در میدان باز مورد نظر آنها چه کسانی جای خواهند داشت. میلیونها شهروند ترجیح دادند در انتخابات اخیر شرکت نکنند زیرا درمیان رنگهای حاضر در طیف کاندیدها، رنگ مورد نظر خود را نمیدیدند. آیا این میلیونها ایرانی جایی در آن "میدان بازتر" خواهند داشت؟
به نظر من مشروطه خواهی اسلامی از دو دیدگاه قابل نقد است. یک - به لحاظ جایگاه آنها در درون حکومت. از این زاویه باید نشان داده بشود که این تئوری با نظرات بخشهای وسیعی ا ز اصلاح طلبان همخوان نیست.
از سوی دیگر و مهمتر اینکه آیا طیف جمهوریخواه از این بحث بهره ای خواهد برد و یا اینکه این بخش باید به دنبال دیدگاه های استراتژیک خود باشد.
سپس آقای حسن شریعتمداری سخنرانی خود را آغاز کرد:
من در اینجا مختصرا به تاریخچه تمایل اصلاح طلبان حکومتی به مشروطه خواهی میپردازم و سپس به اصل بحث خود مییرسم.
اصلاح طلبان داخل حکومت در ابتدا تاکیدی تهاجمی بر وجه جمهوری نظام در مقابل وجه "ولایت فقیه" آن داشتند. تا هنگامی که آنها ابتکار عمل را دردست داشتند به تاکید خود ادامه دادند و سپس به موازات از دست دادن قدرت و ریزش نیرو به مدل جدیدی نزدیک شدند. در میان اصلاح طلبان، آقای حجاریان را میتوان مبتکر این رویه جدید نامید.
تغییر جهت آنها عمدتا به این دلیل بود که پتانسیل اولیه از دست رفته بود و میبایست برای یک دوره طولانی تر یک مسیری برمیگزیدند که از ریزش بیشتر نیروهایشان جلوگیری کنند. آنها می بایست یک مدل ایجابی برای مبارزه ارائه میدادند. زیرا بخشی از نیروهای آنها بویژه در میان دانشجویان به سمت مطرح کردن "جمهوری ناب" در حرکت بودند.
من در اینجا امتیازات و جنبه های منفی "مشروطه خواهی" برای طرح کنندگان آن یعنی اصلاح طلبان حکومتی را بحث میکنم و سپس به امکان تحقق آن در ایران میپردازم
این مدل در قسمتهای بسیاری با آرمانها و ایدئولوژی اصلاح طلبان حکومتی در تطابق است. این نیروها از انقلاب اسلامی بر آمدند و اسلام سیاسی برای آنها راه ایده آل مبارزه بوده است. هم امروز نیز اکثریت آنها به جدایی نهاد دین و سیاست قائل نیستند.
علاوه بر این نبروهای مذکور در تلاش هستند تا توازن نیروهای جامعه به نفع طرفداران اسلام سیاسی تحکیم شود. از این زاویه نیز تئوری مشروطه خواهی دینی به داد آنها میرسد زیرا تفوق این تئوری به نوعی تفوق نیروهای نامبرده را تضمین میکند. در عین حال مکانیسم های حذف نیروی سکولار در جامعه را نیز فراهم میآورد.
به این ترتیب آنها میتوانند تا آنجا که قانون اساسی اجازه دهد به حقوق بشر و آزادیهای فردی و اجتماعی وفادار بمانند و در عین حال خود را در شرائط ضعف حفظ کنند و در هنگام تغییر توازن قوا دوباره بر اریکه قدرت بنشینند.
امتیاز دیگر طرح مشروطه خواهی از نظر اصلاح طلبان این است که طرح مذکور از یک سوی در ارتباط با حافظه تاریخی مردم قرار دارد و از سوی دیگر بانیروی انقلاب و نهاد روحانیت در تقابل نیست. در حالی که "جمهوری ناب" به راحتی در مقابل روحانیون مایل به قدرت قرار گرفته و در حافظه تاریخی جامعه نیز یک گسست تلقی میشود.
جهات منفی:
مشروطه خواهی اسلامی یک مدل مستقل سیاسی نیست. از یک سوی بر قانون اساسی موجود تکیه دارد که به صورت روشنی فرادست بودن ولایت فقیه در آن تعبیه شده است. مکانیسم های حقوقی و عملی در آن وجود دارد که با تکیه بر آنها ولی فقیه در قانونگذاری، اجرا و قضاوت نقش تعین کننده دارد. ولی فقیه در عین حال در تامین کادر مدیریتی این سه نیرو نقش فائقه دارد. این همان وجه قانون اساسی است که نیروهای اقتدار گرا با تکیه بر آن سیاست و قدرت خود را اعمال میکنند.
این مدل نمیتواند پایگاه وسیعی در جامعه در حال گذار ایران پیدا کند. نیروی اجتماعی حامی این طرح قاعدتا در اقشار میانی جامعه واقع شده است اما اصلاح طلبان برای گسترش خود درون این بخش از جامعه با دو نیروی مهم اجتماعی در تقابل قرار میگیرد. یکی از آنها طرفداران "جمهوری ناب" هستند و بخش دیگر مشروطه طلبان سلطنتی هستند. مشروطه طلبان سلطنتی در نقطه قوت اصلی طرح "مشروطه خواهی اسلامی" که همانا استفاده از تکیه گاهی به نام حافظه تاریخی مردم است با اصلاح طلبان در رقابت جدی قرار دارد. این دو نیرو سبب میشوند که اصلاح طلبان نتوانند برای طرح مذکور چنان پایگاه اجتماعی را کسب کنند که توانایی مقابله با نیروهای اقتدار گرا را داشته باشد. فراموش نکنیم که اقتدارگرایان همچنان به نهادهایی همجون روحانیت و فاکتورهای تاریخی همچون استبداد ریشه دار در جامعه اتکا دارند.
نکته منفی دیگر اینکه طرح مشروطه خواهی به رهبری تکیه دارد که باید طبق قرارداد اجتماعی خود را به برخی محدودیت ها مقید بداند اما رهبر منافع عمومی خود را در هماهنگی با نیروهای اقتدار میبیند.
به علاوه این رهبر در میان مجموعه تحت تسلط خود طبیعتا بیشتر به نیرویی تکیه خواهد کرد که میتواند به او پایگاه اجتماعی وسیع تری ارائه دهد و به دلائل ذکر شده نه اصلاح طلبان مشروطه خواه بلکه نیروهای اقتدارگرا هستند که توانایی ارائه پایگاه وسیعتر را دارند.
در اینجا چنین جمع بندی میکنم که محقق شدن "مشروطه خواهی اسلامی" به سه عامل زیر نیاز دارد و اصلاح طلبان در میان مدت هیچیک از آنها را دارا نیستند:
1- مدل مستقل سیاسی. در چارچوب قانون اساسی فعلی چنین مدلی جایگاهی ندارد.
2- حکومت قانون باید فراهم شود تا رهبر به آن گردن بنهد. آنچه در ایران داریم به معنای مدرن کلمه حکومت قانون نیست. زیرا در معنای اخیر، قانون باید تمام افراد را یکسان بشمارد، با کنوانسیون های بین المللی مطابقت و با سنت های داخلی هماهنگی داشته باشد. آنچه در ایران "قوانین" نام گرفته است در حقیقت بخش نامه های دولتی هستند که برای حفظ منافع عده ای صادر شده و با میشوند.
3- نیروهای متعلق به مشروطه خواهی اسلامی در جامعه ای که به سمت پلاریزه شدن میرود، نیروی میانگی است که به زودی باید به یکی از دو انتهای طیف متمایل شود. از این نیرو بخشی به نیروهای نظام و بخشی دیگر به نیروهای جمهوریخواه خواهند پیوست.
در این لحظه روزبه ریاضی که از تهران به بحث دعوت شده بود پشت میکروفن قرار گرفت:
بحث ما به طرح مشروطه حواهی اختصاص دارد که توسط آقای حجاریان و دوستان ایشان ارائه شده است. به این دلیل که این نیرو از حاکمیت اخراج شده است من ترجیح میدهم آن را نه اصلاح طلب حکومتی بلکه اصلاح طلب دوخردادی بنامم و این اصطلاح را به نوعی دقیق تر میدانم. به هر حال این نیرو مشروطه خواهی را استراتژی سیاسی خود قرار داده است.
در ابتدا لازم میدانم به این مساله اشاره کنم که در ایران با توجه به محدودیت شدید رسانه ای یک مغلطه صورت میگیرد. هر گاه منظور از "مشروطه"، مشروط کردن قدرت به طور عام باشد، این را میتوان استراتژی جمهوریخواهان نیز عنوان کرد زیرا روشن است که هدف جمهوریخواهی نیز همانا مشروط کردن قدرت به قدرتهای معادل آن در سطح جامعه است.
حال مغلطه این است که این دوستان آگاهانه مشروطه خواهی را به عنوان یک راهبرد در مقابل جمهوریخواهی مطرح میکنند اما هنگام بحث درباره پایگاه اجتماعی این راهیرد ، تنها مفهوم عام آن را در نظر گرفته و چنین مطرح میکند که هدف همه ما مقید کردن قدرت است پس باید پشت سر آنها قرار بگیریم و به سیاست های آنها گردن بگذاریم. نکته عمده در این رابطه این اختلاف است که آنها در بدو حرکت این قانون اساسی را پذیرفته و تغییرات مورد نظر خود را در چارچوب همین قانون تعریف میکنند. آنها میپذیرند که بالقوه در قانون اساسی کنونی سازو کارهای مقید شدن قدرت وجود دارد و باید این سازکارها را از قوه به فعل درآورد. البته آنها دلایل متعددی برای مخالفت خود با جمهوریخواهی تمام عیار ارائه میدهند که به آنها خواهم پرداخت اما مهمترین این دلائل از نظر آنها عدم امکان تحقق "جمهوری کامل" در ایران است.
آنها با اتکا به اینکه صرف وجود قانون و پایبندی به آن باعث مقید نمودن فرد حاکم خواهد شد این مهم را از نظر دور میکنند که ساختار حقوقی در ایران چنان تعریف شده است که بخش های انتخابی در تسلط کامل نهادهای غیر انتخابی قرار دارند. در چنین شرایطی شرکت در ساختار قدرت ، حتی در بخش انتخابی آن سبب مشروعیت بخشیدن به اقتدار غیر منتخب خواهد شد.
بگذارید منظور خود را با استفاده از نمونه انتخابات اخیر ریاست جمهوری بیشتر باز کنم. هنگامی که در این انتخابات آقای معین کاندید شد و آن شعارهای زیبا را سر داد بسیاری تعجعب میکردند که چرا نیروهای مترقی در داخل همگی از او حمایت نمیکنند. در پاسخ من میگویم اتفاقی که در انتخابات اخیر رخ داد نشان داد که این شعارها هیچگونه تضمین اجرایی ندارند و حتی بیشتر از آن، این شعارها در ساحت قوانین کنونی هیچگونه قابلیت عملی شدن ندارند. یعنی با توجه به محدودیتهای حقیقی و حقوقی امکان پیشبرد آنها وجود ندارد.
نکته عمده این است که محتوای ایدئولوژیک نظام سیاسی ایران مانع از آن میشود که قدرت حاکم به حداقل حقوق دمکراتیک مردم تن در دهد. به عبارت دیگر و به قول هانتینگتون درجه دمکراتیک بودن سیستم ها را نه نام آنها، بلکه امکان عزل و نسب تمامی مقامات از صدر تا ذیل با رای دمکراتیک مردم تشکیل میدهد و این امر در چارچوب قوانین موجود اصلا ممکن نیست.
بعلاوه در اینجا میخواهم به این نکته اشاره کنم که "مشروطه خواهان" ، "جمهوریخواهان" را به رویا پردازی و غیر واقع بین بودن متهم میکنند اما خود نیز هیچ راهکار مشخصی برای هدف مورد نظر خود ارائه نمیدهند. یعنی این دوستان توضیحی بدهکار هستند که نشان دهد چگونه میخواهند قدرت عالیترین مقام را به قید قانون مشروط کنند. در ضمن ما از قانونی صحبت میکنیم که نه منافع یک قشر خاص بلکه منافع آحاد جامعه و تک تک افراد را در نظر دارد.
باید به طور مشخص بگویند که چطور میخواهند تسلط بخش غیر انتخابی بر، صدا و سیما، رسانه ای که توسط بودجه عمومی کشور یعنی پول مردم تامین میشود را محدود کنند.
این سؤال در باره تسلط فردی بر نیروهای نظامی، انتظامی ، امنیتی و .... نیز صادق است.
به نظر من استراتژی این دوستان که قدم به قدم باعث تحلیل رفتن نیروهایشان شده است را حتی مشروطه خواهی نمیتوان گذاشت. زیرا مشروطه خواه نیز به مقید کردن قدرت در عالیترین سطح آن نظر دارد. این روشن است که با به دست آوردن کرسی ریاست جمهوری و یا مجلس وحتی هر دو اینها همزمان (چنانچه تجربه نشان داد) نمیتوان در چاچوب قوانین جاری قدرت را درعالیترین سطح خود مشروط کرد.
تجربه 8 سال گذشته نشان داد که در چنین حالتی یک "تقسیم کار" صورت میگیرد که طی آن یک بخش از نظام قدرت دارد اما مسؤل و جوابگو نیست وبخش دیگر بدون در دست داشتن قدرت مسؤلیت بر دوش دارد و در صورت عدم پیشبرد شعارهایش ناچار به نشانه رفتن انگشت به سوی آن بخش است که قدرت دارد و جوابگو نیست.
advertisement@gooya.com |
|
در نتیجه حتی اگر نیرویی بخواهد مشروطه خواه قلمداد شود نه مقام ریاست جمهوری بلکه باید بالاترین نهاد قدرت را هدف مشروطه خواهی خود قرار دهد. در این صورت اینها باید بپذیرند که به دنبال تغییر قانون اساسی باشند با این تفاوت که تغییر را با استفاده از سازوکارهای موجود در قانون موجود به پیش ببرند. در این راه نیز هدف نمیتواند به جز حرکت به سمت انتخابی کردن تمامی نهادهای اصلی قدرت باشد. پایان چنین مسیری نمیتواند به جز جمهوری تمام عیار باشد. آنچه به جز این است به نظر من، تنها توجیهی جامعه شناسانه برای حفظ منافع یک گروه که ستاره اقبال خود را در حال نزول میبیند است.
بنا بر این به دلیل ایدئولوژیک بودن ساختار حقوقی ایران نفس تقویت قانون نمیتواند به سمت مقید و مشروط نمودن قدرت رهنمون شود. آقای خاتمی در 8 سال گذشته برای نهادینه شدن قانون تلاش میکرد. در همین حال به نظر من عملکرد نیروی محافظه کار نیز در کلیت خود در چارچوب استفاده بهینه از قوانین موجود قرار داشت
دیگر اینکه اگر این دوستان مشروطه خواهی واقعی را مورد نظر دارند باید قدرت واقعی را هدف خود قرار دهند و این جز با تغییرات حقوقی اساسی ممکن نیست.
در اینجا میخواهم همچنین چند جمله ای درنقد "جمهوریخواهان " بیان کنم.
به نظر من یکی از دلائل عدم توسعه نیروهای سیاسی در ایران محصور ماندن آنها در بند سنتها ی سیاسی و سیاست ورزی در ایران است.
علاوه بر این همه نیروها ی سیاسی به نوعی در یک فاصله مشخصی در اطراف دایره خواسته های جامعه قرار دارند. من در اینجا تمام نیروها، بخصوص اما نیروهای سکولار ودمکرات در اپوزیسیون را مد نظر دارم. جامعه ما یک جامعه جوان است در حالی که تمامی نیروها از نهضت آزادی تا ملی ها و چپ های دمکرات به این امر اذعان دارند اما همچنان در بند اسطوره های قدیمی خود مانده اند و برای نزدیکی به نسل جوان و خواسته های آن تلاش نمیکنند. این نیروها از لایه های میانی فاصله دارند و تا زمانی که پیوند خود را برقرار نکنند سیر تحولات در ایران اتفاقی و بی تاثیر از تلاشهای نیروهای سیاسی خواهد ماند.