چهارشنبه 7 اردیبهشت 1384

نخبگان بى مدرك؛ سيرى در زندگى و انديشه حاج زين العابدين مراغه اى، حسن يوسفى اشكورى، شرق

نخبگان بى مدرك
اين حرف را كسى مى گويد، كه قبل از انقلاب و به ويژه بعد از انقلاب از او به عنوان روشنفكر ضددين نام مى برند. چرا؟ چون به علما انتقاد كرده كه چرا جهاد را فراموش كرده ايد، امر به معروف و نهى از منكر را فراموش كرده اند، احكام اجتماعى دين را فراموش كرده اند، مى گويد كفار و دشمنان تا كفش كن در خانه ها آمده اند و آنها فقط در فكر نجاسات در دين هستند. به قول مرحوم آل احمد، همه چيز ما را به لوله آفتابه بستند.حاج زين العابدين در جاى ديگرى گفته است: «فرنگيان آنچه قانون خوب دارند، همه را از كتب مقدسه اسلام گرفتند. اكثرشان از قرآن مجيد و احاديث شريعت و بيانات حضرت امام المتقين اسدالله الغالب، حضرت على ابن ابى طالب على(ع) و كتب فقيه اسلاميان است. زيرا كه در دين نصارى، احكامى نبوده و نيست. در قوانين ايشان هر چه منحصر به عالم مدنيت واقعى و منافى با عوام بزرگ انسانيت است از خودشان مى باشد.۱
يك از تفكراتى كه در دوران مشروطه وجود داشت، روحانى و غيرروحانى مى گفتند كه اين فرنگى ها آمدند و حرف هاى ما را گرفتند و عمل كردند ولى خود اينها را فراموش كرده ايم و اين قانون و هر چيز خوبى كه دارند از احكام اسلامى گرفته اند. اين كه تا چه حد اين مسئله درست، يا نادرست هست بحث ديگرى است.در جايى ديگر گفته است: «مگر علما نمى خواهند كه وطنشان آباد و ملتشان آسوده باشند. علماى ملت چگونه راضى نتوانند شد كه عموم مخلوق حضرت خالق، در حقوق داراى مساوات باشند. مگر علما راضى نمى شوند، رعيت ماليات دولت خود را تسليم كند. مگر حضرات علما نمى دانند كه وظيفه و تكليف داروغه، تنها عبارت از حفظ حراست بازار دزد و دغل است، نه گرفتن مردم و بهتان زدن و جريمه گرفتن از آنان. هر عالمى كه تفضيلات را نداند و يا آن كه دانسته و فهميده، به اين كار اقدام ننمايند جهل، به مراتب از علم او شريف تر است و خود هم خارج از دايره انسانيت.۲ در آن موقع هم چون امروز يكى از بحث ها، اين بود كه آيا مردم از نظر حقوق اجتماعى مساوى هستند يا نه.«در ميان اهل اجتماعيه نيز ظهور ابتلاى زينت و تجملات نشانه انحطاط و پيروى است.»۳ در اين جمله وى انتقادى به غرب، در مورد رواج تجملات دارد و اين مسئله را باعث و يكى از عوامل انحطاط در غرب مى داند.«خلاصه، دوام و بقاى هر دولتى بستگى به حسن سياست است. و آن دو قسم است، عقلى و شرعى. آنچه كه عقل است، عبارت از حكمت علمى است كه آن را سياست گويند. سياست شرعى، عبارت از تبعيت از احكام الهيه و انقياد به احكام شريعت نبويه است. چون سياست شرعيه، مستغنى از سياست عقليه است، لذا ملوك اسلامى ها فرض است كه در فصول امور متعلق به بندگان خدا، آن را دستورالعمل قرار دهند.۴ يعنى احكام شرعى، احكام مشخصى است كه ديد و عقل بشرى در آن دخالت ندارد. ولى غير از آن امور عرضيه و سياست است كه علما و زمامداران بايد در آن گونه امور به تدبير امور جامعه بپردازند.در جاى ديگر آورده شده: «زيرا كه شهرهاى اروپا در و ديوارش را نيز، گويى روح و حس است. از كثرت آمد و شد مردم و اشغال به معاملات، شخص به رونق تجارت آنجا مى تواند پى برد. يك نفر را در همه شهر نمى توان بيكار ديد. همه مشغول كار و در فكر تزئيد ثروت ملى و آبادى مملكتند. بالعكس در ايران هر جا كه مى نگرى، مردمان تنبل و بيكارند. شهرها همه خراب، چون گورستان است.۵ در جاى ديگر آمده است: «رفتم مسجدشاه. در حقيقت مسجد خيلى عالى است. اما چه فايده، چنان كه از بيرون باشكوه ديده مى شود، اندرونش صد چندان پريشان است. حصيرها همه جا پاره پاره. در گوشه اى دو سنگ گذاشته بودند. دو نفر گردو شكسته، مغزش را سوا مى كردند. در گوشه اى ديگر چندنفر انار مى خوردند و در گوشه اى ديگر خربزه. نمى دانم چه بر سر اين ملت بدبخت رسيده كه همه كور و كر شده اند. بالغرض گويم، كه افراد ملت، عوام و جاهلند. آيا علما و حكام و سادات و بزرگان نيز اين وضع را نمى بينند، يا معنى مسجد را نمى دانند۶. «امروز به جاى خال لب، از زغال معدنى بايد سخن گفت. (اشاره به سياهى هر دو است) از قامت چون سرو و شمشاد، سخن كوتاه كن. از درختان گردو و كاج جنگل مازندران، حديث ران، از دامن سيمين بران، دست بكش و بر سينه معادن نقره و آهن بياويز. بساط عيش برچين. دستگاه قالب بافى وطن را پهن كن. امروز استماع صوت راه آهن، در كار است نه نداى عندليب گلزار. صحبت شيرين لبان را به دردمندان واگذار، سردى از چغندر آغاز كن كه مايه شكر است.»۷ يعنى آن خيالبافى ها را براى شعرا بگذار و در فكر آبادى وطن و توسعه اقتصادى و اجتماعى باش.در جاى ديگرى مى گويد: «واضح است كه سبب تمام اين اوضاع ناملايم، غفلت حكام و علماى مملكت است.»۸ و باز در جايى ديگر آورده. «در اين شهر تجارت عمده هست و مردم هم به تجارت مايلند، ولى چه سود كه همه امتعه خارجى است. از امتعه داخلى نشانى ديده نمى شود. آن وقت فكر كردم كه شياطين فرنگستان به قوت علم، همه ساله چقدر پول از اين مملكت بيرون مى كشند.»۹ اينها خلاصه اى نوشته هاى زين العابدين مراغه اى بود و البته اينها ما را از خواندن كتاب وى و نظرياتش بى نياز نمى كند.به طور خلاصه مى توان گفت زين العابدين مراغه اى از آن روشنفكرانى بود كه دست پرورده روزگار بود. جالب اين است كه هم مراغه اى هم طالبوف، هم سيد جمال يا آخوندزاده و حتى ملكم خان هيچ كدام داراى تحصيلات علمى منظم و دقيق و عميق نبوده اند و البته شايد اين نقص ايشان باشد و اگر اين افراد با افكار و انديشه هاى جديد برخورد علمى مى كردند انديشه و تفكر دقيق تر داشتند و اثر بيشترى مى توانستند بگذارند. در واقع اين افراد بيشتر به صورت سطحى، با افكار و انديشه هاى جديد آشنا بودند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

البته در آن زمان اين افراد آدم هاى بسيار نخبه اى بودند. به همين دليل هم هنوز بعد از صد سال بحث آنها مطرح است. زين العابدين مراغه اى، همان طور كه گفته شد تحصيلات ابتدايى مختصرى داشت و آنچه كه فهميده و درك كرده و در آشنايى مستقيمى كه با دنياى خارج داشت بوده است. وى در روسيه و عثمانى با دنياى جديد آشنا شده بود و از طريق مطالعاتى كه داشت و مقايسه اى كه بين واقعيت جامعه ايران و ديگر كشورهاى خارج ايران مى كرد، مردم را به آگاهى مى رساند كه ما در كجا هستيم و آنها در كجا. آنها در چه مرحله تاريخى قرار دارند و ما در كدام مرحله تاريخى قرار داريم.
پى نوشت ها:
۱_ سياحتنامه ص ۲،۸۷ _ سياحتنامه ص ۳،۹۱- سياحتنامه ص ۴،۹۸ - سياحتنامه ص ۵،۱۰۰- سياحتنامه ص ۶،۱۱۱- سياحتنامه ص ۷،۱۱۷- سياحتنامه ص۸،۱۲۲- سياحتنامه ص۹،۱۴۴- سياحتنامه ص۱۶۱

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/21645

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'نخبگان بى مدرك؛ سيرى در زندگى و انديشه حاج زين العابدين مراغه اى، حسن يوسفى اشكورى، شرق' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016