hamneshine_bahar@hotmail.com
عاشورا مرا با خود به دوران کودکی می بَرد ، راستی چه کسی ست که در ایران زندگی کرده باشد و در دوران کودکی اش از عاشورا و تاسوعا خاطره ای نداشته باشد ؟... این روز ، عاشورای مهربان سال ۵۷ ... ۱۹ بهمن سال ۶۰ ، و ... قتل عام سال ۶۷ را هم به یاد می آورد .
ثقه الاسلام و دیگرشهدای راه آزادی نیز ، در عاشورا(عاشورای سال پُر اندوه ۱۲۹۰) بر چوبه های دار بوسه زدند . (1 )
گرچه عاشورا با ديگر اساطير ايراني مثل سياوش خویشاوندی دارد . اما آیا با جشن مهرگان هم قرابتی دارد ؟ مگر نه اینکه مهرگان نیز يادآور پيروزي بر بيداد و ستم زمانه بوده است ؟ واقعه عاشورا در ۱۸ مهر سال ۵۹ هجري شمسي اتفاق افتاده است كه همزمان با جشن مهرگان است . ما هميشه عاشورا را با تاريخ قمري می شناسیم که سال ۶۱ هجري قمري ست ، اما واقعه كربلا مصادف با دهم اكتبر سال ۶۸۰ ميلادي ست كه مصادف می شود با هجدهم مهر ماه سال ۵۹ شمسي (2) ، آیا اين تقارن تاريخي تصادفی ست ؟ نمیدانم .
سوگ حسین ، شاهنامه و سوگ سیاوش را تداعی می کند . در سالهای ۶۰ و ۶۱ که هر روز سیاوشی به خاک می افتاد و امثال لاجوردی و حاج داود رحمانی خدا را هم بنده نبودند ، یارانی که بعدها هرکدام غریبانه به خاک افتادند ( سیامک طوبائی ، احمد شربتی ، مسعود کشاورز ، زکریا ... ، حمید شهرستانی ، محمود رضائی نیکو ، و ... ) در روز عاشورا با صدای بلند می خواندند :
امشب شهادت نامه عشاق امضاء میشود
فردا ز خون عاشقان این دشت دریا می شود
در این روز ، زیارت عاشورا ، و سرود « حسین در قلب ملت است ، ما از آن ملتیم ، ما برای ملتیم ... حیات ملت جاودانیست » ( 3 ) را تنها و تنها با یاد جوانان دلیر این مرز و بوم ( که مسلمان و غیر مسلمان همه فرزندان شریف میهن ما بوده و هستند ) ، می خواندیم . حسین و یزید ، ما را به یاد ابراهيم و نمرود ، موسی و فرعون ، يحيی و هيرو ديس ، عيسی و قيصر، محمد و ابوسفیان ، خسرو و سزار ، علی و معاويه ، لنین و تزار ، سیاهکل و ساواک ، گلسرخی و شاه ، پاک نژاد و لاجوردی ، و زاپاتا و دشمنانش می انداخت . در این روزامثال گیلانی و موسوی تبریزی به خائنین خط می دادند و در گوششان داستان توابین و مختار ثقفی را می خواندند !... خائنین زندان نیز در حالیکه امثال « نادر طحان » برایشان نوحه خوانی میکردند به بندها می ریختند و زندانیان مقاوم و بی پناه را با یاد امام حسین به قصد ُکشت می زدند .
گرچه شاهان و شیخان سوار بر اعتقادات مردم می شوند و به جوهر و مضمون مقولاتی چون نوروز و عاشورا لجن می پاشند ، اما اشتیاق مردم این مرز و بوم به برگزاری اینگونه آئین ها را نتوانسته و نمی توانند تصاحب کنند . یک روز به شهید والامقام شکرالله پاک نژاد گفتم هيچ كس نمى داند كه چه نيرويى استاد « شاه ميرزامرادى» سُرنا نواز بزرگ ايران را كه حق بزرگى بر موسيقى فولكلوريك كشور ما دارد و صداى دلنواز سُرنايش روح انسان را به سياحت تاريخ مى بَرد ، هر سال به شهر دزفول مى كشاند تا در دهه اول محرم و روز عاشورا ساز چلپى بزند ...
از اشتیاق مردم ( حتی همین الآن که رژیم آخوندی باعث بسیاری از دافعه ها و زدگی ها شده است ) بگذریم ، حُکام ستمگری چون ناصرالدین شاه و محمد علی میرزا نیز روز عاشورا ، تکیه برپا می کردند . محمد علی میرزا شب عاشورا پابرهنه به کوچه ها می افتاد و چنان که رسم مردم تبریز است در چهل و یک مسجد شمع روشن می کرد و مرتب کتابهای دینی و دعا چاپ میکرد . وقتی نهضت مشروطه برخاست ، نسخه تازه ای از « زیارت عاشورا» پیدا شد . محمد علی میرزا ( همو که مجلس را به توپ بست ) با شتاب زیارت نامه عاشورا را در چاپخانه اش چاپ و میان مردم پخش کرد ! پیش از انقلاب ، اعلیحضرت همایونی بود كه در عصر عاشورا در كاخ گلستان مراسم عزاداري برگزار مي كرد و شاه بود که امثال شعبان بی مخ را که در این روزها عَلم و ُکتل راه می انداختند ، برای روز مبادا تقویت می نمود . چقدر اینگونه اسناد گویا هستند :
"حسبالامر مطاع مبارك ملوكانه مقرر است، طبق معمول سالهای قبل، مبلغ سی هزار ريال برای مراسم روضه خوانی ايام عاشورا كه توسط شعبان جعفری در تكيه و باغ خانه انجام می گيرد، در وجه مشاراليه پرداخت گردد "
البته انصاف ُحکم میکند که بگوئیم دیکتاتوری کلاسیک شاهانه با آنکه مانع نهادینه شدن آزادی در ایران می شد و در کمیته مشترک و اوین شکنجه بیداد میکرد ، اما هرگز به َگرد ِ دجالگری آخوندی هم نمی رسید ، هر چه بود اعتماد یک خلق را پرپر نکرده بود ، اعلامیه جهانی حقوق بشر را شکلی هم که بود ، پذیرفت . شاه هرگز صحبت از سلطنت مطلقه فقیه نکرد و خودش را « روح الله » و « آیه الله » لقب نداد ... گرد و غبار ارتجاع مذهبی و استبداد زیر پرده دین بر کلماتی چون مستضعفین ، انقلاب ، ایثار ، شهادت ، فداکاری ، آزادی ، کربلا و حسین ، ننشسته و آنها را از معنی تهی نکرده بود .
وقتی شکنجه گران تیغ جور و جهل خویش را به « کلمات » طیبه نیز می کِشند و به ناموس کلمات هم تجاوز می کنند ، وقتی در همین میهن ما ، فجایعی بسا خونین تر از عاشورا پیش آمده و دهها و صدها علی اکبر و قاسم و زینب را به مسلخ برده اند ، وقتی کمسيون ِ مرگ که خميني برای اعدام زندانيان معرفی کرد ( آخوند نيّری ، مرتضی اشراقی ، و نماينده وزارت اطلاعات ) حتی از به دار کشيدن افرادی چون احسن ناهيد که شش گلوله در بدن داشت ، عباس پور ِساحلي که گلويش را عمل کرده و زخمش هنوز خوب نشده بود ، ناصر منصوري که با برانکارد از بيمارستان زندان آورد ه بودند ، محسن محمد باقر که از دو پا مادر زاد فلج بود ، کاوه انصاری که بيمار بود و صرع پيشرفته داشت و . . . و از آقای ارژنگ استادموسيقی کشورمان که با صدای زيبايش شور زندگی سر ميداد ، و عمري از او گذشته بود ، نيز نگذشتند و اینگونه جنایات را به نام خدا و ائمه اطهار انجام دادند ، وقتی شکنجه و قتل عام به نام اسلام و شیعه و اباعبدالله و امام زمان توجیه می شود . در حالیکه در سراسر تاريخ و در تار و پود ما زخم ُخرافات مذهبی پيداست ، در اوضاع و احوالی که مارگيران معرکه گير فضا را تيره و تار کرده و عکس مار میِ کِشند تا از پستان دين شير دنيا بدوشند ، و با اين همه بلائی که آخوندها به نام دين بر سر مردم ميهنمان آورده اند ، چگونه ميتوان از تاسوعا وعاشورا و امام حسین سخن گفت ؟
با این حال اجازه می خواهم شوریدگی خویش را در شب عاشورا که مرا به یاد پدرم ، مادرم و دوستان شهیدم می اندازد ، با شما تقسیم کنم و با یاد حسین و یارانش که بدون قساوت قلب بسوی دشمنانشان می رفتند ، به معشوق زیبایم « ایران زمین » و به آزادی مردم شریف ملتم گریز بزنم . نمی توان انکار کرد که
( حتی در عصري كه دروازههاي سكولار گشوده شده است) احترام اسطورهای به نام حسين از فرهنگ ایرانی بيرون نخواهد رفت و با اينکه برخی می پندارند « بسياری از مفاهيم اين داستان مثل همه حماسههای بزرگ جهان ، با ارزشهای مدرن (مانند فرد گرايی و ِخردورزی) جور در نمیآيد » ، ولی دليل فراموش شدنش نخواهد شد .
فراموش نکنیم که این فرهنگ ايرانی بود که به حماسه عاشورا یا به قول بهرام بيضائی به این « روز واقعه » توان ماندگاری داد . گوئی اين حماسه بيشتر ايرانی است تا اسلامی ! در تابلوی عاشورا تمام ارزشهایی را که سالهای سال بر تمدن ايرانی حاکم بوده است می بینیم : سرکشی دربرابر نابرابری و دروغ ، وفاداری ، احترام به زنان ، بیباکی و فاشگويی و...
راستی چرا مهمترين جلوهی مذهب در ايران ده روز آخر زندگی اسطورهای امام حسین ست ؟ چرا ؟ چون امام حسين نماد مبارزه با ظلم و نابرابری ست و برای همين ، وقتی ایران زمین ، اسير و ابير قومی بی فرهنگ شد ، وقتی " َعرَب ِ منهای ِ اسلام " جای " اسلام ِ منهای ِ َعرَب نشست " و " دعوت همه به اسلام " به " تحميل ِ اسلام بر همه " ُمبدل گشت ، وقتی ُخلفای ِ هَرزه و نانجيب ُاموی و عباسی که خود را" اميرالمومنين " ! المتوکل بالله . . . المنتصربالله و المعتصم بالله ! لقب ميدادند ، نتوانستند روح ستم ستيز و َسرکش ِ ايرانی را مهار کنند ، نياکان ما در برابر جاهليت و اشرافيت و « َعمربن ِ ُعبدُ بد ِ جديد » با ذوالفقار ِ تشيع و عرفان ايرانی به ميدان آمدند و طبیعی بود که با ائمه شیعه که آنان نیز از بیداد اشرافیت جدیدی که لباس اسلام پوشیده بود ، رنج می بردند ، همدردی و هم آوائی کنند . طبیعی بود که در داستان کربلا و عاشورا ، حسین و یارانش را از آن خود بدانند . طبیعی بود که این کلام حسین که « مرگ سرخ به از زندگی ننگین است » ( 4 ) به دلشان بنشیند . آنان به اين باور رسيدند كه جفاى دولتهاى اموى و سپس عباسى منحصر به خودشان نيست ، بلكه علويان به ويژه امام شيعه نيز از جور اين حكومتها در امان نيستند .
شركت ايرانيان در قيامهاى ضد اموى و همراهى آنان با مختار ثقفى به خونخواهى امام حسين و نيز عبدالرحمان بن محمد بن شعث بر ضد حجاج بن يوسف ثقفى ، رابطه ميان گرايش به تشيع و نفرت از حكومتهاى ظالم را به خوبى نشان مىدهد . ايرانیان اين حادثه را بخاطر اينکه با سيستم ارزشی خودشان خوانائی داشت ، به عنوان نماد مذهبیشان انتخاب کردهاند و آن را شاخ و برگ فراوان دادهاند و بيش از هر حادثهی تاريخی ديگری به آن جلوه دادهاند . طوری که امام حسين را از يک فرد عادی محدود در زمان و مکانی مشخص ، به يک قهرمانی اسطورهای بدون مکان يا زمانی خاص بدل کردهاند . داستان عاشورا روحیه ظلم ستیز ایرانی را صیقل زد و اینگونه بود که شورش بر حکومت پهلوی ، سر از روستاها و ده کوره ها هم در آورد . نکته با اهمیت ، روحیه ظلم ستیز ملت ماست وگرنه هيچکس در ايران حاضر نيست به خاطر اينکه مثلا همه نمازخوان يا باحجاب شوند ، جانش را بدهد . ولی حاضر است برای آزادی و برابری ( که از قضا مضمون پیام انبیاء و اولیاء ست ) فداکاری کند .
از نخستين گزارش مستند از نهضت عاشورا ، که « ابومخنف ، لوط بن يحيي » نوشته ، تا « لهوف» از سيّد علىبنموسىبنجعفربنطاووس ، و تاریخ طبری و کتب مقاتل، از آثار مرتضی مطهری تا « شهید جاوید » صالحی نجف آبادی ، ار کتاب « امام حسین » که منسوب به زنده یاد احمد رضائی ست ( 5 ) ، و « پس از شهادت » و« حسین وارث آدم » دکتر شریعتی تا کتاب آقای علی معصومی « اسلام در ایران زمین » و آخرین تحقیقات شرق شناسی و امثال پطروشفسکی ، همه و همه متفق القولند که امام حسین برمحافظه کاری، مصلحتانديشی، و دوچهره گی که فرهنگ مردمی ما ، با آن بیگانه بود ، قاطعانه خط کشید ، در برابر حکومت وقت شورید و به جای چاپلوسی و مصلحتانديشی، با کمترين نيرو بی باکانه به جنگ قدرت حاکم رفت . یاران او و بخصوص عباس به کلمه « وفا » معنا دادند ، عباس با اینکه تشنه بود و عقل حکم میکرد ابتدا به فکر خویش باشد و رئالیک ! فکر نموده ، تشنگی اش را رفع کند ، به تنهايی آب ننوشید و جانش را هم برای رساندن آن به خانوادهاش از دست داد ... هيچ مصلحتی باعث نشد که حسین دست از حقیقت بردارد ، حتی جان فرزندانش هم او را از نبردی که با دروغ و ظلم آغاز کرد باز نداشت . او هر چند با ناجوانمردی ِ لشگر دروغ به خاک افتاد ، با دشمنش ناجوانمردانه برخورد نکرد و آب را بر دشمنش نبست . اگر احترام اسطورهای به نام حسين از فرهنگ ایرانی بيرون نرفته ، دلیل دارد . راستی چرا در هیچ یک از کشورهای مسلمان نشین نمی توان مراسمی یافت که از لحاظ گستره و تنوع ، شبیه آئین های عاشورایی باشد که در ایران برگزار می شود ؟ وجود بیش از ۸۰۰۰ هیئت رسمی فقط در پایتخت و صدها هزارهیئت و دسته سوگواری در سراسر ایران مگرشوخی ست ؟ و مگر همه ساخته و پرداخته ارتجاع آخوندی ست ؟ و مگر همه از آندسته افرادی هستند که افشاگردروغ و دغل ، « ایرج میرزا » در چکامه زیبایش ( 6) آنان را زیر سئوال برده و هو کرده است ؟
عاشورا و امام حسين در تاريخ ايران نقش ها زده اند . سال ۵۷ ، درعميقترين و اجتماعي ترين عاشورايي كه در ” قلب تاريخ“ نقش بست ، آن راهپيمايي شگفت آتشي برپا كرد كه زبانههايش در پادگان لويزان افتاد . ( 7 ) آتش آذر سال ۱۳۵۷ كه از دم گرم ميليونها ايراني برمي آمد با عاشورا بی رابطه نبود . در پرده عاشورا، تصوير ” شاه“ با ” شمر“ پهلو مي زد .
چنین رویارویی که در یک زمینه و متن اعتقادی و مذهبی صورت می گیرد خود بخود دارای توان نهفته ماندگار شدن است و برای پدید آمدن جان مایه حماسی هم دارد .
اما برای ماندگاری این مراسم یک عامل دیگر لازم بود ، ظرفی که این محتوا بتواند در آن بگنجد و این ، موضوع منشاء مراسم محرم است . این ظرف ، فرهنگ سرزمین های اصلی اسلام و سرزمین های قبلی دنیای اسلام نبود . آن فرهنگ ها این ظرفیت ها را نداشتند ( سخن از بالا تر یا پائین تر بودن این یا آن فرهنگ ها نیست. سخن از نوع ویژگی و توان پذیرش فرهنگ هاست) . فرهنگ سرزمین ایران و سرزمین هایی چون ایران به لحاظ پیشینه و زمینه های آئینی که داشت و در فضای شرایط خاص آن روزگار پذیرای این رخداد بود .
رخداد عظیم واقعه کربلا در گذر از منشور فرهنگ و شرایط سیاسی ایران ِ آن روزگار ، نقطه کانونی درخشان و سوزانی شد که نور و گرمای آن در همه زمان های بعد بر سیر تاریخ این سرزمین اثر گذاشت . نمونه های آشکار این واقعیت را در مقابله دیلمیان با حکومت های خلفای عباسی در نهضت سربداران ، در شکل گیری حکومت صفویان که بار دیگر ایران در مقابل شکل جدید حکومت خلیفه ای عثمانی ایستاد و مانع سلطه آن بر سرزمین های ایرانی شد و در موارد دیگر نیز می توان مشاهده کرد . اگر در زمان صفویان و بعد از آن خرافات و شکل و شمائل ، جای مضمون و محتوا را گرفت و قرائت خرد گریزی از تشیع با صفويان در دستور قرار گرفت که دامنه آن به روزگار ما كشيده شد و به زور به خورد مردم ايران دادند ، دلائل جداگانه دارد .
گرچه "به قول دکتر آرامش دوستدار « در يک فرهنگ دينی هر پديده و مسئلهای که پيش بيايد ، جوابش از پيش داده شده است " اما می بایست بی هراس از پاسداران سانسور ، روشنگری کرد . ( روشنگری ، درافتادن با عواطف مردم نیست ) . به فقر عنصر ذهنی ، به فقر فرهنگی باید پیله کرد ، نه به آئین و مراسمی که مردم یک جامعه با شور و اشتیاق آنرا پاس می دارند .
این سخن آقای میرفطروس از یک جهت درست است که « سنت خون و شهادت و عاشورا، قرن هاست كه هرگونه تعقل و تعادل روحى را از جامعه ما سلب كرده و براى رسيدن به آزادى و جامعه مدنى ابتدا بايد از اين «جغرافياى جهل و جنون» گريخت » ، اما بازی با عواطف مردم ساده نیست . و تازه آئینی را که در قلب توده های مردم است و کارکرد اجتماعی دارد و می تواند در یک حکومت سالم ابزار دست ستمگران نباشد ــ چرا باید دودستی تقدیم آخوندهای دین فروش و خردگریز کرد ؟ چرا فیزیکدانان می بایست دستاورد دانش اتمی ، نسبیت خاصه ، فیزیک کوانتم و نتائج حاصل از فرمول انیشتین یعنی E=mc² را تنها از آن امثال جورج بوش و تونی بلر بدانند ؟ تا هیروشیما های دیگر برپا کنند و اسمش را دموکراسی ! بگذارند ؟
اما عاشورا ! چرا اينهمه شور؟ بايد به پديده عاشورا از وجوه ديگری ( جز دید مذهبی ) هم پرداخت . عاشورا بعد از نوروز بزرگترين حادثه ملی سالانه ماست .
نياز به يگانگی واشتراک عمل در ملت های گوناگون دليل وجود جشن هايی چون جشن مرگ در مکزيک ، کارنوال برزیل ، اکتبر فستیوال ( در مونیخ آلمان ) ، جشن ماه مارس در « میامی » " Little Havana " ... فستیوال جاز در کالیفرنیا ، کارناوال شناخته شده ونيز ، و روز « یاران درگذشته » در کرواسی است . مانند اين مراسم را ميشود در بسياری از نقاط جهان ديد . عاشورا( گرچه در آن کسی نمی خندد ) اما از یک نظر بی شباهت به اين کارناوال ها نيست . شرکت همگانی مردم در مراسم عزا، پرچم ها، َعلم ها و بيرق ها ی رنگارنگ ، لباس همرنگ ، شام غريبان، شمع ها وشب زنده داری ها، غذای مشترک و برهم ريختن ترتيب معمول عمومی ، همه دلايلی است برای اثبات اين مدعا .
امیدوارم در ایران آینده جا انداختن يک جشن شادی ، یک جشنوارهی خيابانی ملی برای نوروز، سده، يا مهرگان بتواند درهای تازه ای بسوی کودکان و نوجوانان میهن ما بگشاید و مردمی که قرن ها و قرن ها زیر ستم مغولان قدیم و جدید خم شده و همه ابرهای عالم در دلشان گریسته است ، اندکی بخندند و شادی کنند . ملت بزرگ و فرهیخته ما که نه بی دردند و نه « بی غم شاد » ، نه تنها به نیایش ، به رقص و آواز هم نیازدارند . اما فعلا عاشورا حرف اول را می زند و تا اطلاع ثانوی به عاشورا و محرم نياز داريم ! و « هیستری ضد مذهبی » و تکرار این جمله که « دست مذهب از زندگی مردم کوتاه » و دین تریاک توده هاست » دردی را دوا نمی کند !
آیا تا به حال فکر کرده ایم که برگزاري رسوم محرم به نياز مبرم كودكان و نوجوانان ايراني پاسخ مي دهد ؟ نيازهايي كه در سبك زندگي تحميل شده از سوي حكومت ابدا برآورده نمي شوند . نوجوانان ايراني مانند همه همسالان شان در دنيا به گرد هم آمدن و نمايشهاي خياباني نياز دارند . هر کس که در ایران است میداند چه می گویم . آنها يك سال تمام از اين جمع شدن هاي دلپذير محرومند و شبهای ُمحَرم فرصتي است براي ارضاي يك نياز غريزی، بچه ها و جوانان شبهاي محرم را از دست نمي دهند و با شادي تمام عزاداري مي كنند . آنها با ولع تمام در تصاحب سنج ها و طبل ها رقابت مي كنند . وقتي در كنار خيابان ، دسته های عزاداري را تماشا مي كنيم ، چهره ها را خندان و رضايتمند مي بينيم . براي همين هم است كه در غروب عاشورا دلمان مي گيرد ، چرا كه پايان غم انگيزيست بر غمباري هاي دل انگيز! اندوه غروب عاشورا از همان جنس غروب سيزده بدر است .
advertisement@gooya.com |
|
دسته های مُحَرم چه در روز و چه در شب فرصتي هستند براي خودنمايي نوجوانان ايراني آنها تا مي توانند خودشان را مي آرايند و علاقمندند تا در كارناوال هاي سياه، نقشي شايسته تر را بر عهده بگيرند . مثلا بچه ها دوست ندارند كه در صف هاي زنجيرزني به انتها نزديك شوند . عده اي دوست دارند طبل و سنج بزنند كه كاري مهمتر و بهتر به نظر مي آيد . آنها كه ادعای قوی بودن دارند با ژست هايي خاص علامت ها و طبق ها را در بر مي گيرند . ، نسل تازه جوانان تهراني هم به شيوه خود مراسم شام غريبان را شامگاه عاشورا در بلوار ميرداماد و ميدان محسني برگزار می کنند و گوششان به فلک هم بدهکار نیست .
البته و صد البته تا فقر عنصر ذهنی باقیست ستمگران می توانند سوار بر هر مقوله ای از جمله عاشورا بشوند و می بینیم که شده اند . به یاد بیآوریم که در روی کار آمدن « ملا حسنی های عراق » و پیروزی حزب الدعوه در انتخابات این کشور ، عاشورای سال گذشته که با حفاظت آمریکائی ها و انگلیسی ها !! برگزار شد ، چقدر موثر بود ....
به عکس عاشورای ۵۷ دست کارتر و کالاهان را حسابی در پوست گردو گذاشت ، آرامش و وقار مردم به جان آمده ، جهانیان را به تعظیم واداشت ، افسوس که استبداد زیر پرده دین آب را بر اهل َحَرم یعنی بر مردم فداکار ایران بست و خیمه های آزادی را به آتش کشید و خلقی را که تشنه آزادی بود هزار بار لب جویبار بُرد و تشنه بر گرداند و به اعتماد یک خلق ترکش زد .
در عاشورای ۵۷ ، در آن همبستگی شورانگیز حتی دزدان قم هم اطلاعیه دادند و نوشتند : به نام مولا اباعبدالله الحسین که سرور آزادگان است تا پیروزی مردم دست از دزدی خواهیم کشید !
پاورقی ها :
(1 )
روز عاشورا هشت نفر از جانبازان راه آزادي را كه دو کودک ِعلي مسيو « حسن » و « قدير» نيز در بين آنان بودند بعد از آنكه سه روز تشنه و گرسنه در زندان روس ها مانده بودند در آن سرماي سخت زمستان كه روز دهم دي ماه 1290شمسي بود به سرباز خانه آن روز تبريز ـ که بعد دانشسراي پسران شد ـ آورده و به دار آويختند .
( 2 ) درست است که صحرای کربلا گرم و آفتابی بوده و بستن آب به روی اصحاب حسین و نیز ، تشنگی ، شرائط سختی به نفع دشمن ایجاد کرده است ، اما شاخ و برگی که با بزرگنمائی به « صحرای سوزان کربلا » ! داده شده ، از بیخ دروغ است . چرا ؟ چون در ماه اکتبر ( مُحَرم سال ۶۱ هجری ) هوا حتی در عراق آنروز سوزان سوزان نبوده است .
( 3 ) سرود « بنام خدا ای برادر مجاهد برخیز... » در اوائل انقلاب که زنده یاد موسی خیابانی در مورد «عاشورا فلسفه آزادی» در مسجد دانشگاه تهران سخنرانی کرد ، خوانده شد ... بعدها هواداران مجاهدین در حالیکه اُورکت نظامی و شلوار سربازی پوشیده و رژه می رفتند این سرود پرشور را می خواندند . در اجتماع مردم جلوی سفارت آمریکا ( در ایام گروگانگیری ) گرچه شهدای راه آزادی سعید منبری و ساسان سعیدپور با صدای زیبایشان بر وزن نوحه های مشهور اشعاری را با مضمون ضد استعماری می خواندند و جمعیت تکرار میکرد ، اما مجاهدین ( برخلاف سال ۷۰ به بعد ) سینه زنی را باب نکرده بودند و چه بسا دید مثبتی هم به آن نداشتند . آیا سرود زیبای « به نام خدا ... به نام حسین ...» آنتی تز نوحه های مرسوم بود ؟ و آیا دست برنداشتن از سینه زنی و نوحه خوانی که در سیمای آزادی هم دیده میشود و پرسش هائی را بر می انگیزد معنی خاصی دارد ؟ و به درک و شناخت ِ رهبری و « نقطه خارج از خود » راه می بَرد یا تنها برای همگامی با کرور کرور مردمی ست که در تاسوعا و عاشورا سر از پا نمی شناسند ؟ من مجاهد نیستم و جواب این پرسش ها را نمیدانم .
( 4 ) به جز « هیهات من الذله » هیهات اگر تسلیم شده ، تن به ذلت بدهم ، پس از ورود به كربلا مشهورترین سخنان امام حسین اینست :
«... فَقَدْ نَزَلَ بِنا مِنَ اْلا مْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ
وَانَّ الدُّنْيا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَتَنَكَّرَتْ وَاَدْبَرَ مَعْرُوفها
وَلَمْ يَبْقَ مِنْها اِلاّ صُبابَةٌ كَصُبابَةِ الا ناءِ
وَخَسيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعى الْوَبيلِ
اَلا تَرَوْنَ اِلَى الْحَقِّ لا يُعْمَلُ بِهِ وَالَى الْباطِلِ لا يُتَناهى عَنْهُ
لِيَرْغبَ الْمُؤْمِن فِى لِقاءِا للّه
فَاِنِّى لا اَرَى الْمَوْتَ اِلا سَعادَةً وَالْحَياةَ مَعَ الظّالِمِينَ اِلا بَرَماً،
النّاسُ عَبيدُ الدُّنْيا وَالدِّينُ لَعِقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعايِشُهُمْ للّه
فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانُونَ »
پيشامد ما همين است كه مى بينيد ، اوضاع زمان دگرگون شده ، زشتيها آشكار و نيكيها از محيط ما رخت بربسته است ، از فضائل انسانى باقى نمانده است مگر اندكى مانند قطرات ته مانده ظرف آب . مردم در زندگى ننگين و ذلت بارى به سر مى برند كه نه به حق ، عمل و نه از باطل روگردانى مى شود ، شايسته است كه در چنين محيط ننگين ، شخص با ايمان و بافضيلت ، فداكارى و جانبازى كند و ... ، من در چنين محيط ذلت بارى مرگ را جز سعادت و زندگى با اين ستمگران را چيزى جز ذلت و خواری نمى دانم . مردم برده هاى دنيا هستند و دين و آرمان لقلقه زبانشان مى باشد، حمايت و پشتيباني شان تا آنجاست كه زندگيشان در رفاه است و آنگاه كه در بوته امتحان قرار گيرند، اهل حق ، بسيار كم خواهند بود
تحف العقول ، ص 174. طبرى ، ج 7، ص 300. مثيرالاحزان ، ص 22. ابن عساكر، ص 214. مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 5. لهوف ، ص 69.
هیهات من الذله یعنی هیهات اگر تسلیم شده ، تن به ذلت بدهم . این کلام بسیار زیباست اما سئوال اساسی اینجاست که مصداق ذلت چیست ؟ مصداق ِذلت است که اهمیت دارد . ما به کدام ذلت می خواهیم تن ندهیم ؟ و نداده ایم ؟
( 5 ) البته خانم مریم رجوی گفته اند « کتاب امام حسین ، نوشته مسعود است . »
( 6) بخشی از چکامه ایرج میرزا که خطابش مرتجعین ریاکاری ست که نه تنها مغز ... خورده اند ، رودرروی آئین حسین که آزادگی و جوانمردی بود ، دوز و کلک می چینند ــ اینست :
بیچاره چه می ُکشی خودت را
دیگر نشود حسین زنده
کشتند و گذشت و رفت و شد خاک
خاکش علف و علف چرنده
من هم گویم یزید بد کرد
لعنت به یزید بد ُکننده ...
در سیزده قرن اگر شد
هفتاد و دو سَر ، ز تن فکنده
امروز چرا تو می کنی ریش
ای در خور صد هزار خنده ...
( 7 ) شاهرخ مسکوب که کتاب با ارزش « سوگ سیاوش » را نوشته ، اثر دیگری دارد به نام « روزها در راه » ، ص ۲۵ تا ۳۴ این کتاب ، در نامه ای که همسرش برای او نوشته ، تاسوعا و عاشورای سال ۵۷ به زیبائی تصویر شده است .