Elmira2211@yahoo.ca
مایکل لدین " طرح پیشنهادی رفراندم" از ایران را تائید کرد
* مایکل لدین نئوکنسرواتیو نامی دستگاه بوش اخیرا در مقاله ای بسیار مهمی با عنوان" سریع تر، لطفا"
( Faster, Please) راجع به حمایت از "طرح ملی رفراندم پیشنهادی از داخل ایران" نظرات بسیار پر اهمیتی را ارائه داده است.
* نباید از خاطر ببریم که تئوری " اسلام سیاسی" عمدتا در دهه های 1970 و 1980 توسط تئوریسین ها ، اسلام شناسان و مستشرقین غربی ساخته و پرداخته شد. نظریه پردازانی چون جیمز بیل و برنارد لوئیس –
که این آخری هم اکنون از تئوریسین های برجسته حلقه نئو کنسرواتیوهای آمریکا می باشد- در مقابله با نفوذ شوروی و عمدتا در مقابله با کمونیسم، فلسفه " اسلام سیاسی" را بنا نهادند، که بعدا الهام دهنده پایه گذاران جمهوری اسلامی ایران و گروههایی همچون حماس در فلسطین و گروههای مشابه در لبنان شد
* طراحان رفراندم که بخشی از اصلاح طلبان حکومتی و خارج حکومتی بوده اند، هم اینک می خواهند به اصطلاح با " نقد شکست اصلاحات" راه حل دیگری ارائه دهند، از اینرو به ارائه طرح رفراندم و آنهم با بکارگیری شیوه انقلاب مخملی اکراین مبادرت ورزند.
* انتظار اینکه آمریکا، جمهوری اسلامی ایران را از بین ببرد و حکومتی مترقی به جای آن بنشاند، انتظاری عبث و بی فایده است، چرا که هم اکنون نمونه حکومت های جایگزین شده در افغانستان و عراق شاهد گویایی از مدعای ماست.
" اين جنگ عليه تروريسم است و عراق فقط يکی از نبردهای آن. دولت بوش به اين جا به عنوان يک منطقه جنگی عظيم می نگرد. بعد ما به جبهه ايران خواهيم رفت. ما اعلام جنگ داده ايم و ناباب ها ، هر جا که هستند دشمن ما هستند. اين آخرين هورا ست ما چهار سال ديگر به دست آورده ايم، و می خواهيم وقتی از آن بيرون می آئيم بگوئيم ما در جنگ با تروريسم پيروز شده ايم."( بخشی از مقاله اخیر سیمور هرش)
" گرچه دولت بوش هر گونه طرحی را برای " تغییر رژیم تئوکراسی" در ایران انکار می کند، اما اعضای کنگره آمریکا در تدارک راههایی جهت کمک به امکان " تغییر رژیم" در ایران هستند. " ( بخشی از خبر فاکس نیوز)
" در روز نهم اکتبر سال جاری، رامسفلد و وزرای دفاع کشورهای متحد با آمريکا در جنگ عراق، باضافه وزاری دفاع آلباني، آذربايجان، بحرين، بلغارستان، جمهوری چک، دانمارک، استوني، گرجستان، مجارستان، عراق، لاتويا، ليتونيا، ماسادونيا (مقدونيه)، مغولستان، لهستان، قطر، رومانی و اکرائين در "اتاق جنگ" واقع در يک کشتی در دريای عرب به بحث و گفتگو پيرامون حمله آمريکا به نيروگاههای ايران نشستند. در اين مذاکرات، اصلی ترين متحد آمريکا در عراق، يعنی انگليس به دليل مخالفت با طرح حمله به نيروگاههای ايران، از مذاکرات کنار گذاشته شده بود."بخشی از مقاله اینجانب پیرامون اتنتخابات ریاست جمهوری آمریکا)
".. اخيرا آمريکا، اسرائيل را به 500 بمب " Bunker Buster " مجهز نموده است. بنا به گزارش رسيده از کاخ سفيد، نيروی هوايی اسرائيل قرار است تجهيزات هسته ای بوشهر را با همکاری آمريکا، بمباران کند. طرح مشترک حمله نظامی "پيشگيرانه" (pre-emptive attack) آمريکا – اسرائيل با همکاری نئوکنسرواتيوهای وزارت دفاع آمريکا و دفتر ديک چنی معاون رئيس جمهور آمريکا تدارک ديده شده است، که قبلا هم طرح مشترک در حمله به عراق را ارائه داده بودند. " ( همانجا)
خیلی زود پس از حمله 11 سپتامبر دولت بوش " جنگ با تروریسم بین المللی" را اعلام کرد. بوش در ژانویه 2002 ایران را در کنار عراق و کره شمالی " مثلث شیاطین" نامید. در مارچ 2003 به عراق حمله نمود. حمله 11 سپتامبر به نیویورک همان " نعمت الهی" برای دولت آمریکا و بخصوص نئوکنسرواتیوهای دستگاه بوش بود که امام خمینی هم حمله صدام به ایران را نامیده بود. آمریکا به بهانه همکاری صدام حسین با القاعده و داشتن سلاح های کشتار دسته جمعی ( گزارش اخیر نماینده آمریکا: دالفر در امر یافتن این سلاح ها ، بودن آنها را نفی می کند) به این کشور حمله نمود و آنرا تحت اشغال خود در آورد.
گرچه بحران اشغال عراق برای آمریکا، امکان پرداختن سریعتر به مسئله ایران را فراهم نکرد، اما همچنان برخی از نئو کانهای مصر برای جنگ می گویند " خروج نیروهای نظامی آمریکا از عراق، تنها از راه ایران امکان پذیر است" این به معنای آن است که خروج ارتش آمریکا از عراق بدون رسیدگی به مسئله ایران از منطقه بی فایده است.
در حالی که به نظر برخی کارشناسان نظامی و تحلیل گران سیاسی، حمله نظامی وسیع و هم جانبه آمریکا به ایران آنطور که در یوگسلاوی، افغانستان و عراق در سالهای اخیر صورت گرفت، بعید است، با این حال طرح "حمله محدود" به نیروگاههای اتمی ایران چیزی است که کارشناسان امکان وقوع آنرا نفی نکرده اند.
دیپلماسی آشکار و پنهان موفق ترین طرح آمریکا برای دخالت در ایران؟
اما مقوله پر اهمیت دیگری که زمینه فعالیت های آمریکا جهت " تغییر رژیم" در ایران را در بر می گیرد، دیپلماسی و سیاست های آشکار و پنهانی است که قبلا هم تجربه موفق آن در کشورهای دیگر برای آمریکا محرز شده است. از نظر بخش اپوزیسیون ترقیخواه ایران ، نه تنها حمله نظامی به این کشور به تحکیم وضعیت جمهوری اسلامی می انجامد، بلکه نوع دیگر دخالت آمریکا از طریق " دیپلماسی آشکار و پنهان" که از طرف اپوزیسیون سلطنت طلب و برخی دمکراتها و جمهوریخواهان شرمگین مورد خشنودی و موافقت قرار گرفته است، نیز محکوم است. دلیل محکومیت دخالت غرب و بویژه آمریکا از نظر اپوزیسیون ترقیخواه ایران، حمایت غرب از حکومت های ارتجاعی و وابسته به خود است که هیچگاه منافع مردم کشورهای تحت سلطه را در نظر نگرفته و این دخالتها تنها منجر به تشکیل حکومت ارتجاعی دیگر و وابسته به امپریالیسم شده است.
نباید از خاطر ببریم که تئوری " اسلام سیاسی" عمدتا در دهه های 1970 و 1980 توسط تئوریسین ها ، اسلام شناسان و مستشرقین غربی ساخته و پرداخته شد. نظریه پردازانی چون جیمز بیل و برنارد لوئیس –
که این آخری هم اکنون از تئوریسین های برجسته حلقه نئو کنسرواتیوهای آمریکا می باشد- در مقابله با نفوذ شوروی و عمدتا در مقابله با کمونیسم، فلسفه " اسلام سیاسی" را بنا نهادند، که بعدا الهام دهنده پایه گذاران جمهوری اسلامی ایران و گروههایی همچون حماس در فلسطین و گروههای مشابه در لبنان شد. بر زمینه و پرداخت چنین تبلیغاتی بود که سازمانهای جاسوسی چون سیا، مسلمانان دو آتشه و ضد کمونیست را از کشورهای مختلف عربی از عربستان گرفته تا اردن و لبنان و مصر در پاکستان جمع و سازماندهی کرده، طالبان و القاعده را ساختند و با آموزش نظامی وتسلیحات مجهز به افغانستان فرستاده تا بر علیه دولت افغانستان و ارتش شوروی بجنگند. نظریات تئوریسین هایی چون برنارد لوئیس، پایه ی پیدایش " اسلام بنیادگرا"، اسلامی خشن و مرتجع در دهه های 70 و 80 را سبب می شود. هم اینک برنارد لوئیس و همکاران در انستیتوهای " مخازن فکری" در ایالات متحده آمریکا، حضور دارند و تئوری های جدیدتری را خلق می کنند. بنابراین انتظار اینکه آمریکا، جمهوری اسلامی ایران را از بین ببرد و حکومتی مترقی به جای آن بنشاند، انتظاری عبث و بی فایده است، چرا که هم اکنون نمونه حکومت های جایگزین شده در افغانستان و عراق شاهد گویایی از مدعای ماست.
چندی پیش روزنامه فاینشنال تایمز در مقاله ای " تحت عنوان نئوکنسرواتیوهای آمریکائی توجه شان را به سمت ایران معطوف کرده اند" نوشت : " گروه جدیدی از اپوزیسیون ایرانی در مهاجرت که بوسیله بعضی از نئوکنسرواتیوهای واشنگتن حمایت می شوند ، تحت عنوان " اتحاد برای دمکراسی در ایران" در قلب محافل انستیتوهای مخازن فکری ( Think - Tank) تشکیل یافته اند، که قرار است در مقابل دریافت پول از مالیات دهندگان آمریکائی کار برقراری دمکراسی در ایران را جلو اندازند. هدف گروه برگزاری یک رفراندم با این مضمون است که آیا می شود سلطنت را تحت اختیار رضا پهلوی پسر شاه مخلوع که هم اینک در ویرجینیا زندگی می کند، دوباره احیا و برقرار ساخت. این گروه مسئولیت برنامه ای جهت شناسائی دوستان و دشمنان را در آمریکا بعهده دارد. گروه اتحاد برای دمکراسی اعلام کرده است که در شراکت با انستیتوی دست راستی Hudson قرار گرفته است. اعضای گروه اتحاد برای دمکراسی هم چنین ملهم و متاثر از مایکل لدین از
" انستیتوی آمریکن انترپرایز" (Institute American Enterprise) می باشند که این دسته اخیر خود از گروههای بسیار با نفوذ نو محافظه کاران و از کارکشته ترین مبارزان در عرصه " تغییر رژیم" می باشند." این روزنامه در ادامه گزارش خود می نویسد:" در کنگره آمریکا، طرح پیشنهادی " آزادی ایران و قانون حمایتی " که از طرف سناتورها ریک سانتورم و جان کورنین پیشنهاد و مورد حمایت قرار گرفته است، فراخوانی است به دولت آمریکا برای حمایت از " تغییر رژیم" ( Regime Change) در ایران. همچنین در این طرح افزایش کمک های مالی برای انتقال و گذار به یک حکومت دمکراتیک از طریق متحد کردن گروههای اپوزیسیون( آن گروههایی که البته عملیات تروریستی را برای پیشبرد این منظور نفی می کنند) در نظر گرفته شده است . البته بکارگیری عبارت " تغییر رژیم" در زبان این طرح وجود ندارد اما در عین حال این طرح پیشنهادی، از گروههای هوادار دمکراسی پشتیبانی بعمل خواهد آورد." بد نیست بدانیم که مشوق این طرح ها و مواد قانونی پیشنهادی برای " تغییر رژیم" در ایران، در واقع تجربیات برگرفته از طرح " قانون آزادی عراق" ( Iraq Liberation Act ) در سال 1998 است که بر اصل تغییر رژیم در عراق پافشاری می کرد و دیگری قانون هلمس – برتون ( Helms – Burton) در سال 1996 است که جهت تحریم اقتصادی کوبا وضع شده بود. تایمز مالی در ادامه می نویسد:" طرح پیشنهادی مذکور برای ایران، پشتیبانی و حمایت کمیته روابط عمومی آمریکایی - اسرائیلی ، که یک گروه بسیار متنفذ لابی طرفدار اسرائیل است، را دارا می باشد.تخصیص بودجه 3 میلیون دلاری برای فعالین اپوزیسیون ایرانی در حال حاضر توسط کنگره آمریکا و به ابتکار سناتور جمهوریخواه سام براون بک، در بودجه سال 2005 منظور شده است." بر اساس همین گزارش یکی از انستیتوهای " مخازن فکری" آمریکا " دپارتمان دولتی بکارگیری ابتکارات وهمکاری های خاورمیانه" ( State Department’s Middle East Partnership Initiative ) درجستجوی راههایست که گروههای طرفدار دمکراسی را در داخل ایران برای تامین مالی آنها شناسائی نماید . مقامات رسمی آمریکائی اظهار داشته اند که هر گروه که به عنوان دریافت کننده کمک مالی آمریکا شناخته شود، بلافاصله مورد حمله رژیم قرار خواهد گرفت. کنگره می گوید که نتایج شناسایی این گروهها از طرف کنگره و دولت آمریکا به صورت مخفی نگهداشته خواهد شد."
در این زمینه اخیرا فاکس نیوز دست راستی ترین شبکه خبری آمریکا نیز اعلام کرد که :" مشاورین سناتور ریک سانتورم گفته اند که او در حال تکمیل طرح ( Iran Freedom and Support Act) می باشد که در دوره قبلی سنای آمریکا به کنگره پیشنهاد کرده بود. در تجدید نظری که سناتور سانتورم در طرح مزبور انجام داده است، کمک مالی آمریکا به گروههای مخالف و طرفداران دمکراسی بویژه در داخل ایران را که در طرح قبلی پیش بینی نشده بود، مد نظر قرار خواهد داد." سناتور سانتروم در یک اطلاعیه برای معرفی طرح پیشنهادی اش به کنگره نوشته است:" با حمایت و پشتیبانی از مردم ایران و از طریق کمکهای ارزنده و بزرگ به گروههای طرفدار دمکراسی، ما امیدواریم که یک حرکت صلح آمیزی جهت تغییر حکومت در ایران انجام دهیم." سناتور سانتروم اضافه می کند:" این طرح در ضمن بر این تاکید دارد که مذاکره و گفتگو با حکومت ایران بی فایده و بی ثمر است."
مایکل لدین و طرح رفراندم پیشنهادی از سوی برخی ایرانیان از داخل کشور
مایکل لدین از نومحافظه کاران معروف دستگاه بوش و از نظریه پردازان انستیتوی آمریکن انترپرایز است. او کسی است که در دوره ريگان واسطه دولت آمریکا برای تحويل سلاحهای اسرائيلی به ايران بوده است. قرار بوده است که این سلاحها در مقابل آزادی گروگان های آمريکايی در لبنان به ایران فروخته شود. البته پولی هم که از این معامله با ایران حاصل شد، در اختیار کنتراهای نيکاراگوئه که بر علیه دولت مردمی ساندنیست ها می جنگیدند، قرار گرفت. این جریان به " رسوايی مک فارلين" و یا ایران – کنترا هم معروف شد. لدین پس از آن سالها همچنان در مسئله ایران فعال است، کما اینکه پس از 11 سپتامبر همراه با دو مامور از پنتاگون دوباره با منوچهر قربانی فر ( که دلال ایرانی معامله ایران - آمریکا- اسرائیل در زمان ریگان بود) تماس و گفتگو داشتند.
مایکل لدین اخیرا در مقاله ای بسیار مهم با عنوان" سریع تر، لطفا" ( Faster, Please) راجع به حمایت از "طرح ملی رفراندم پیشنهادی از داخل ایران" نظرات بسیار پر اهمیتی را ارائه می دهد. از آنجا که نظرات چنین انستیتوهایی سرمشق سیاست های دولت آمریکا می شود، دنبال کردن این مطالب بسیار مهم می باشد. لدین در ابتدا در این مقاله پس از تعریف و تمجید پیرامون دو سخنرانی اخیر بوش در مورد خاورمیانه و ایران و دل سوزی برای مردم ایران که در پی دمکراسی هستند و پس از مقدمه ای راجع به جنایات جمهوری اسلامی در سرکوب مردم ، به اصل قضییه می پردازد و می نویسد:" تنها انتخابات مهم و سودمند برای ایران ، رفراندم بر سر مشروعیت رژیم خواهد بود. " لدین در ادامه پیشنهاد می کند مانند عراق دولتی انتخاب شود که پیش نویس یک قانون اساسی را به معرض آرای عمومی گذارده و سپس انتخابات برای تشکیل یک دولت جدید برگزار شود. ( همینجا متذکر می شوم که محسن سازگارا نیز به پیروی از همین نظریه لدین، اخیرا تنها انتخابات را در ایران "رفراندم " خوانده است، و ظاهرا اینگونه با انتخابات ریاست جمهوری آینده ایران که امکان دارد کمافی چند انتخابات سالهای اخیر در ایران، با عدم استقبال مردم مواجه شود، برخورد نموده است)
مایکل لدین در ارتباط با شناسائی گروههای مخالف ایرانی که موضوع بحث سنای آمریکا و طرح های در حال گفتگو در کنگره آمریکاست، دست بر روی " طرح پیشنهادی رفراندم" که اخیرا از سوی برخی شخصیت های داخل و خارج ایران مطرح شده و بنام " 60 میلیون دات کام" امضاهایی را از شخصیت های مختلف جمع نموده است، گذاشته و می نویسد: " یک رفراندم ملی از سوی عده ی زیادی از شخصیت ها و رهبران مهم و صاحب اعتبار که عمدتا در ایران ساکنند و برخی نیز از قربانیان شکنجه و زندانیان می باشند، پیشنهاد شده است. "
لدین در توضیح اینکه چه کسانی حامیان این طرح هستند، ناگزیر به این اعتراف است که :" در لیست حامیان این رفراندم یک اسم دور از انتظار وجود دارد : محسن سازگارا، یکی از بنیانگذاران سپاه پاسدران انقلاب اسلامی و یکی از همکاران خمینی . " اما لدین بلافاصله برای آنکه اثرات سمی نام محسن سازگارا و سپاه پاسداران او را از بین ببرد، می نویسد:" این لیست شامل نام بسیاری از فعالین هوادار دمکراسی و برخی از رهبران مذهبی کشور نیز می باشد، که در آخرین شمارش بعمل آمده حدود 18000 ایرانی از گرایش های مختلف سیاسی آنرا تائید کرده اند."
مایکل لدین می نویسد:" تاکنون هیچ کدام از رهبران غربی این فراخوان ایرانیها برای رفراندم را تائید نکرده اند، اما هم اکنون زمان آنست ."
پس از آن لدین بر مسئله ای تاکید می کند که بسیاری از طراحان طرح رفراندم مدتی پیش از لدین خواستار آن شده اند، با دقت بخوانید و شباهت نظرات لدین با طراحان ایرانی رفراندم را مقایسه نمایید، لدین
می نویسد:" اگر ملاها بشکل غیر منتظره طرح رفراندم را بپذیرند، ممکن است پیروز شوند و از مردم تائید مشروعیت خود را می گیرند. در صورت شکست هم از دو حال خارج نیست یا ممکن است که بشکل صلح آمیز قدرت را واگذار نمایند، و یا با واگذاری قدرت مخالفت نمایند . در این صورت دیگر هیچ رهبر غربی نباید در فراخوان برای انقلاب دمکراتیک در ایران غفلت و کوتاهی نماید. یک غرب متحد می تواند آن کاری را برای ایران انجام دهد که قبلا برای اکراین انجام داده است."
تمامی نیت لدین از ابتدای مقاله تا به آخر در همین پارگراف نهفته است که " غرب در ایران انقلابی را انجام دهد که قبلا با نام " انقلاب مخملی" یا "انقلاب نارنجی " در اکراین انجام داده است و البته اینجانب بر بحث لدین و از زبان او اضافه می کنم که"... همان کاری را که قبلا در گرجستان تحت عنوان " انقلاب گل سرخ" براه انداختیم، و همان اقدام به رفراندمی که در همین تابستان گذشته بر علیه چاوز در ونزوئلا انجام دادیم و قبلتر از آن در هائیتی و باز هم قبلتر در نیکاراگوئه و شیلی و ...انجام داده بودیم.، انجام خواهیم داد" در همینجا بد نیست در مورد دخالتهای آمریکا در جمهوریهای سابق اتحاد شوروی اینرا یادآور شد که در اکراین یک کاندیدای مترقی در مقابل کاندیدای ارتجاعی آمریکا ( یوشچنکو) قرار نداشت. تنها مسئله عمده و اصلی که دو کاندیدا را از هم متمایز می کرد، و در حقیقت همین مسئله بود که غرب با قاطعیت می خواست که یوشچنکو برنده مسلم این انتخابات بیرون آید، مسئله پیوستن به ناتو بود که یانوکویچ گفته بود که مخالف پیوستن اکراین به ناتو است و این در حالی بود که یوشچنکو علاقمندی خود را به پیوستن به ناتو از مدتها قبل اعلام کرده بود. یا در انتخابات گرجستان میان میکائیل ساآکاشویلی و نینو بوردشانادزه تفاوت در وابستگی بی شرط و شروط ساآکاشویلی به آمریکا وجود داشت. در مورد ایران هم گرچه مردم ایران با یک حکومت ارتجاعی و دیکتاتوری مذهبی روبرو هستند، اما آمریکا در عین حال هر چه در توان خود دارد بکار خواهد گرفت تا در مقابل این دیکتاتوری مرتجع از نیرویی ارتجاعی دیگر و کاملا وابسته به خود حمایت کند.
پیش از آنکه لدین بطور رسمی و آشکار مهر تائید را بر " طرح پیشنهادی رفراندم" بگذارد، برخی طراحان اصلی و اولیه طرح رفراندم در ایران ، نظرشان را جهت گرفتن کمک از ایالات متحده آمریکا و یا برای براه انداختن انقلاب گل سرخی و یا مخملی اعلام کرده بودند. آقای سازگارا در مصاحبه ای با نیویورک سان می گوید :" ما احتیاج به کمک آمریکا برای دفاع از حقوق دمکراتیک مردم ایران داریم."
آقای دکتر محمد ملکی هم در مصاحبه ای با خسرو شمیرانی (شهروند) بر شیوه و کاربرد انقلاب مخملی در اکراین تاکید می کنند. علی افشاری- رضا دلبری- اکبر عطری- عبدالله مومنى از امضا کنندگان طرح رفراندم در مقاله ای تحت عنوان: " چرا فراخوان رفراندم؟" می نویسند:"
"...در پايان شكل كاملا مسالمت آميز و روش اصلاحی طرح برای هدفی ساختار شكن می تواند مدلی مناسب از انقلابهای آرام و مخملين باشد. مردم يك كشور بدون اينكه دست به اعمال انقلابی و آشوب طلبانه بزنند، كه در شرايط كنونی ايران می تواند نتايجی مخرب و ويرانگر به بار آورد، حاكميت را مجبور به پذيرش خواسته هايشان می کنند. الگوی حرکت اجتماعی و دمکراتيک اوكراين كه تقريبا با طرح رفراندوم در ايران همزمان بود می تواند به جنبشهای اجتماعی و نيروهای سياسی كمك شايانی كند. مردم كشوری با اپوزيسيون سازمان يافته حاضر شدند هفته ها در سرمای شديد در خيابان حضور داشته باشند و با حفظ آرامش كامل، حاكميت اوكراين را به پذيرش خواسته شان و تجديد انتخابات وادار كنند."
ایشان در همین مقاله فوق به بهانه عدم خشونت بکار رفته در اکراین، مدل سازی این انقلابات به اصطلاح مخملی اکراین و گل سرخی گرجستان را که به مدد کمک آمریکا و غرب صورت گرفته اند را برای ایران تجویز می نمایند. این جنابان به تجاوزات آمریکا به افغانستان و عراق که به بهانه برقراری دمکراسی و درباطن برای پیشبرد" طرح خاورمیانه بزرگ" و دسترسی با خیال راحت و دائمی به منابع نفتی در حوزه خزر و در منطقه بین النهرین بوده است، کاملا بی اعتنا می باشند، تو گوئی که اینان از سیاره ای دیگر آمده اند و هیچ چیز راجع به این کره خاکی نشنیده اند، چرا که ادعا می کنند:"
در اين چند سال گذشته، مردم همسايگان ما هر كدام به نوعی از زير بار حاکميت های استبدادی خارج شده اند و هرکدام مسيری جداگانه پيموده اند. افغانستان و عراق به علت نداشتن جامعه ای زنده و پويا و نبود نيروهای اجتماعی وسياسی منسجم، توسط نيروی نظامی خارجی و با هزينه ای گزاف از دست حکومت استبدادی شان رها شدند. اوكراين و گرجستان از طريق نافرمانی مدنی و حضور گسترده شهروندان و دفاع آنان از دموكراسی.حال اميدواريم در ايران با درس گرفتن از تجربيات همسايگان شمالی و شرقی و غربی اش و با تکيه بر توان داخلی و فعال شدن جريان ها و نيروهای اجتماعی و انسجام مدنی و حضور فعال و مسالمت آميز شهروندان در عرصه سياسيت و جامعه از تکرار تجربه تلخ عراق وافغانستان جلوگيری شود."
آقایان افشاری، مومنی، عطری و دلبری بدون توجه به واقعیت هایی که تجاوزخونین آمریکا به کشورهایی چون افغانستان و عراق همراه داشته است، حتی در برداشت خود از دمکراسی هم نظری کاملا متفاوت ارائه می دهند. آنان برداشتی که از دمکراسی دارند و خواب آنرا برای کشور ما هم می بینند، همانا نوعی دیگر از حکومت اسلامی است که هم اکنون در افغانستان با عنوان " جمهوری اسلامی افغانستان" نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم شکل گرفته است که پس از " آزاد سازی" این کشور از یوغ طالبان به همت و یاری آمریکا و جنگ سالاران افغانی و حتی بخش هایی از گروه طالبان برای افغانستان به ارمغان آورده شده است. در عراق هم آنچنان که مشاهده شد، تحت سرپرستی دولت آمریکا و به یمن انتخابات " آزاد" روحانیون شیعه عراقی هم حکومتی از نوع تئوکراسی مدل ایران را در سر می پرورانند. بنابراین معنا و مفهومی که این آقایان از استقرار دمکراسی در این کشورها توسط آمریکا ارائه می دهند، بسیار نادرست و الگو برداری از آن برای مردم کشور ما بسیار وحشت آور خواهد بود.
آقایان چهارگانه در عین حال به ظاهر نشان می دهند که از مسائل و دخالتهای آمریکا در امور دیگر کشورها و جا انداختن کاندیداهای طرفدار خود در پست های کلیدی کشورهایی که انقلابات مخملی و نارنجی و گل سرخی در آنها صورت پذیرفته، کاملا بی خبرند. البته معنی بکارگیری انقلاب مخملی از سوی این آقایان که در داخل کشور براحتی نمی توانند ، درخواست کمک خارجی کنند همراه با نظرات آقای سازگارا که در خارج از کشور براحتی از آمریکا درخواست کمک می کند، تکمیل شده و معنا و مفهوم عمیق خود را نشان می هد. در اینجا تلاش خواهد شد که با مفهوم این انقلابات گل و منگلی و بچه گول زن مورد نظر آقایان مایکل لدین ، سازگارا، ملکی، عطری ، مومنی و دلبری تا حدودی آشنا شویم.
وقایعی که در فاصله انتخابات ماه نوامبر و دسامبر در اکراین تحت عنوان " انقلاب نارنجی" یا " انقلاب مخملی" اتفاق افتاد، طی مقالات مستدلی از طرف برخی از رسانه ها و نویسندگان غربی توصیف شده است. در بیشتر این مقالات از نقش وسیع آمریکا و بویژه NGO های آمریکائی و یا بعبارتی آنچنان که معروف شده اند " انستیتوهای آمریکائی" در پشت پرده سازمان دادن این انتخابات به نفع یوشچنکو پرده برداشته شده است.
مت کلی مفسر آسوشیتدپرس در مطلبی تحت عنوان " کمک های مالی آمریکا به گروههای مخالف دولت اکراین" که اینجانب آنرا در حوالی انتخابات اکراین ترجمه کرده بودم و نظر به اهمیت موضوع اکراین بخش هایی از آنرا در اینجا می آورم، می نویسد:
advertisement@gooya.com |
|
"دولت بوش در دو سال گذشته بیش از 65 میلیون دلار به سازمانهای سیاسی در اکرائین کمک رسانده است، تا به رهبر مخالفین دولت اکرائین، ویکتور یوشچنکو کمک شود."
" مقامات آمریکائی می گویند که، گرچه این کمکها بخشی از کمک یک میلیارد دلاری است که هر ساله وزارت امورخارجه صرف تلاش برای استقرار دمکراسی در سراسر جهان می نماید، اما فعالیتهای مخالفین، آنگونه که پرزیدنت پوتین ادعا می کند، به معنای دخالت در انتخابات اکرائین نمی باشد. مقامات رسمی آمریکا همچنین اظهار داشته اند که کمک های مالی آمریکا بطور مستقیم برای احزاب سیاسی اکرائین فرستاده نشده است.
در اغلب موارد، این کمکها از طریق سازمانهایی مانند " بنیاد کارنگی" یا گروههای همسو و متحد با جمهوریخواهان و دمکرات های آمریکا که آموزش در امور انتخابات را سازماندهی می کنند، یا فروم های حقوق بشری راتشکیل می دهند و یا بوسیله بعضی منابع خبری مستقل ارسال شده است.
با این حال مقامات رسمی اذعان داشته اند که قسمتی از این پولها به آموزش گروههای مخالف که هم اکنون خود را بخشی از انقلاب نارنجی معرفی می کنند، داده شده است تابه مخالفت با کاندیدای مورد پشتیبانی دولت روسیه بپردازند.
برای مثال، یکی از گروههایی که از طریق بنیادهای تامین شده آمریکائی از کمک های مالی آمریکا برخوردار است، "مرکز اصلاحات سیاسی و حقوقی" (1) است ، که وب سایت این مرکز مستقیم به هوم پیج ( وب سایت) حزب یوشچنکو زیرعنوان " شریک"(partner) پیوند دارد. پروژه دیگری که که بوسیله ایالات متحده آمریکا حمایت و تامین می شود، " آژانس توسعه بین المللی" (2) است که سال گذشته، از مقامات رسمی " مرکز اصلاحات سیاسی و حقوقی" برای دیدن یک دوره جلسات آموزشی سه هفته ای در مورد مبحث " حمایت سیاسی" به واشنگتن دعوت کردند.
لورن کرینر یکی از مقامات سابق وزارت امورخارجه آمریکا که اکنون ریاست " انستیتوی بین المللی جمهوریخواهان" (3) را بعهده دارد، سال گذشته مبلغ 25.9 میلیون دلار کمک دولت آمریکا را دریافت کرده است تا بتواند در اکرائین و 50 کشور دیگر ملتها را تشویق و ترغیب به " دمکراسی" نماید، می گوید:" داستانی وجود دارد که می گوید آمریکائیها به داخل هر کشوری که بروند، شما سریعا ( presto) شاهد یک انقلاب و تحول در آن کشور خواهید بود."
کرینر ادامه می دهد:" البته این بدان معنا نیست که آمریکا بتواند دو میلیون مردم را ( مستقیم) به خیابان بکشاند. مردم خودشان تصمیم خواهند گرفت که این کار را انجام دهند."
اسکات مک له لان رئیس مطبوعاتی کاخ سفید می گوید:" در قبال دریافت کمک مالی، پاسخ گوئی و مسئولیت وجود دارد. ما باید مطمئن شویم که پول و کمک مالی حتما برای مقاصدی که تخصیص و طراحی شده، بکار رود."
" یوشچنکو روابط دوستانه تری با اروپا و آمریکا دارد تا رقیبش ویکتور یانوکویچ که از حمایت پوتین و رئیس جمهور کنونی اکرائین لئونید کوچما برخوردار است ( یانوکویچ مخالف پیوستن به ناتو است، در حالیکه یوشچنکو قول پیوستن به ناتو را به غرب داده است – م).
" نگاهی گذرا و سریع به اسناد و مصاحبه ها نشان می دهد که آمریکا تا چه اندازه پول و کمک مالی در اکرائین مصرف کرده است.در این زمینه ریچارد بوشر، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا می گوید :" کمک مالی ما به دست خود کاندیداها نمی رسد، بلکه طی روندی به انستیتوها و نهادها پرداخت می شود تا یک انتخابات منصفانه و آزاد برگزار گردد."
نظر سنجی هایی که با پشتیبانی و حمایت مالی سفارت خانه های ایالات متحده آمریکا و هفت کشور دیگر باضافه چهار نهاد و بنیاد بین المللی صورت گرفته است ، نشان می دهد که یوشچنکو در انتخابات 21 نوامبر با آوردن 54 درصد آرا در مقابل 43 درصد پیروز شده است. یانوکویچ و طرفدارانش می گویند نظر سنجی های انجام شده از طرف یوشچنکو و طرفداران آمریکائیش تحریف شده و دور از واقعیت بوده است. گروههای اکرائینی و همینطور آمریکا که این نظر سنجی ها را از بیش از 28000 رای دهنده انجام داده اند، اعلام نکرده اند که این نظر سنجی ها چقدر هزینه در بر داشته است.
چهار موسسه دست اندرکار این نظر سنجی ها بوده اند. بانضمام آنها سه انستیتو آمریکائی هم در این نظر سنجی ها دست داشته اند:
1- The National Endowment for Democracy
سازمان موقوفه ملی دمکراسی که کمکهای مالی خود را مستقیما از کنگره آمریکا دریافت میدارد.
2- Eurasia Foundation
بنیاد اوراسیا که کمک های خود را از وزارت امورخارجه آمریکا دریافت می کند
3- Renaissance Foundation
بنیاد رنسانس بخشی از یک شبکه خیریه است که بوسیله میلیاردر معروف جرج سوروس تاسیس شده است و این شبکه خیریه هم کمک های خود را از وزارت امور خارجه آمریکا دریافت می نماید.
سایر کشورهای دست اندر کار این نظر سنجی ها کشورهای انگلیس، هلند، سویس ، کانادا، نروژ، سوئد و دانمارک می باشند.
" کمک ها و بذل و بخشش ها از طرف موسسه آمریکائی " آژانس توسعه بین المللی" (4) به کیسه " مرکز بین المللی برای مطالعه روش ها" (5) که یک موسسه از نوع " مخازن فکری" (6) می باشد، سرازیر است که یوشچنکو در مقام سرپرست هئیت مدیره این موسسه قرار دارد. هئیت مدیره این موسسه را هم بعضی از مشاورین سابق و کنونی کوچما تشکیل می دهند."
" گروه مورد پشتیبانی جمهوریخواهان که کرینر مدیر آنست، یعنی همان " انستیتوی بین المللی جمهوریخواهان" (3) ، کمک مالی موسسه خود در فوریه سال 2003 را صرف این نمود که به یوشچنکو کمک شود تا با معاون رئیس جمهور آمریکا دیک چنی و همچنین ریچارد آرمیتاژ معاون وزیر امور خارجه و بقیه سران جمهوریخواهان در کنگره آمریکا ملاقات هایی صورت گیرد.
وزارت امور خارجه آمریکا یک گروه از کارشناسان این وزارت خانه و بالغ بر 48 میلیون دلار کمک مالی خود را برای اجرای برنامه های " برقراری دمکراسی" در جهان، در سال 2003 در اختیار " انستیتو ملی دمکراسی" (7) گذارده است. وزیر امور خارجه سابق آمریکا مادلین آلبرایت ریاست هیئت مدیره " انستیتو ملی دمکراسی" را بعهده دارد.
" انستیتو ملی دمکراسی" می گوید که برای تمامی احزاب شرکت کننده در انتخابات پارلمانی سال 2002 اکرائین، سمینارهایی را برگزار کرده است که به آنها راه و روش نگارش برنامه و پلاتفرم حزبی ، سازماندهی پایگاههایی برای حمایت از رای دهندگان و توسعه ساختارهای حزبی را آموزش دهد. این انستیتو کمک کننده مالی و اصلی و همزمان حامی بخش اجرائی و ادرای " کمیته رای دهندگان اکرائینی " (8)، یک گروه ناظر بر انتخابات است، که معتقدند انتخابات اخیر ریاست جمهوری اکرائین منصفانه نبوده است.
" انستیتو ملی دمکراسی" همچنین 35 عضو تیم ناظرین انتخاباتی را که سرپرستی آنرا قاضی سابق فدرال دادگاههای استیناف آمریکا، ابنر میکوا بعهده داشت، برای نظارت بر انتخابات ریاست جمهوری 21 نوامبر سازماندهی کرده بود. به این ترتیب این انستیتو تیم ناظرین اختصاصی خود را جهت این انتخابات گسیل داشته بود.
"آژانس آمریکائی توسعه بین المللی" همچنین کمک مالی خود را به حساب " مرکز تعلیم اصلاحات اکرائین" (9) ، که برنامه های رادیو و تلویزیونی با هدف " تعلیم شهروندان اکرائینی درباره اصلاح دولت و اقتصاد ملی" را تهیه و تدارک می بیند، واریز می نماید. مرکز فوق الذکر اخیر، هم چنین به کلوپهای مطبوعات و تربیت و تعلیم ژورنالیست ها کمک مالی کرده و از آنها حمایت بعمل می آورد.
پانویس ها:
1- Center for Political and Legal Reforms
2- Agency for International Development
3- International Republican Institute
4- Agency for International Development
5- International Center for Policy Studies
6- Think Tank
7- National Democratic Institute
8- Committee of Voters of Ukraine
9- Center for Ukrainian Reform Education
همانگونه که مشاهده کردید انقلاب آرام و بی دغدغه مخملی اکراین ، مورد علاقه طراحان اصلی طرح رفراندم در ایران ( بخصوص جناب آقای دکتر ملکی، آقایان افشاری، عطری، دلبری و مومنی) با صرف میلیونها دلار پول آمریکا و سازمانهای غیر دولتی و عام المنفعه آن تنها محض رضایت خدا برای بروی کار آوردن ویکتور یوشچنکو مظلوم مصرف شده است، و آمریکا از این بابت هیچ چشمداشتی از این شخصیت ملی و وطنپرست اکراینی ندارد!
جان لاف لند هم در مورد دخالت غرب در اکراین می نویسد که دولت انگلیس از چند سال پیش متخصصانی را جهت تدریس در زمینه " سیستم های دمکراتیک غربی" به اکرائینی ها به کیف فرستاده است. در براه انداختن حزب محافظه کار آنطور که لاف لند شهادت می دهد، غرب طی این سالها در زمینه های مختلف در اکراین کار کرده است، تشکیل حزب سیاسی و آموزش برای تعیین ساختار حزبی تا جمع کردن ناسیونالیست های دو آتشه و نژادپرست که لاف لند می نویسد:" مانیفست حزب آنها پیامش این بود:" همه ی یهودیها را از کشور بیرون بیاندازید" لاف لند می نویسد تعدادی از آنان را که از جوانان معتاد وskinheads( سرتراشیده ها) از هواداران یوشچنکو را ملاقات کردم. آنها از یک طرف به سازمان جوانان ( PORA ) که از طرف کشورهای غربی حمایت می شوند، وابسته اند و از سویی دیگر از طرف " سازمان ملی دفاع از خود- اکرائینی ها" UNSO حمایت و تامین می شوند. اینان یک جنبش و حرکت نیمه سیاسی هستند که اعضایشان بسیار علاقه دارند که با تفنگ های خود در حالیکه لباس های سبز رنگ مدل سربازی بر تن و کلاههای دو چشمی و یا کاسکت بسر دارند، برای دوربین های فیلمبرداری ژست و قیافه بگیرند. اگر در هر کشور دیگری بغیر از اکرائین و کشورهای بالکان، افراد خل وضعی مانند اینها فعال سیاسی باشند، داد و فریادهای رسانه های آمریکائی و انگلیسی بالا می رود، اما در جمهوری های سابق شوروی چنین ناسیونالیست های قلابی و عوضی بدلیل ضد روسی بودن آنها، کاملا رویشان حساب می شود و در نتیجه دمکرات خوانده می شوند."
لاف لند در مورد فعالیت انستیتوهای آمریکائی در امر انتخابات اکراین می نویسد:"
بطور مکرر اینگونه گزارش شده است که ناظرین غربی درانتخابات اکرائین، موارد بیشماری از تخلفات را که از طرف دولت انجام گرفته است ، مشاهده کرده اند. در حقیقت ، این نقطه نظر کاملا سیاسی متعلق به سازمانهای وابسته به دولتهای غربی مانند OSCE (1) می باشد ، این گروه سازمانی که اصولا جهت ارائه گزارشات حیله گرانه و فریبکارانه ، بدنام و رسوا می باشد و نقطه نظرات این چنینی را اصولا قبل از اینکه حتی رای گیری صورت گرفته باشد، از قبل اعلام می کنند. NGO های ساختگی و جعلی مانند " کمیته رای دهندگان اکرائینی " (2) که یک جبهه سازمانی است که توسط حکومت های غربی ( عمدتاً آمریکایی) و انستیتوهای مخازن فکری ( Think- Tanks) غرب بنیان گذاشته شده و تامین می شوند و به طور آشکار متحد یوشچنکو هستند.
1- OSCE : Organization for Security and Co-operation in Europe
2- Committee of Ukrainian Voters
----------------------------------------------------------------------------------------
گرجستان و انقلاب گل سرخی
قبل از اکراین در گرجستان هم نمونه های فراوان دخالت های سازمانهای غربی در امر انتخابات این کشور توسط سازمانهای آمریکائی که برای به پیروزی رساندن کاندیدای آمریکائیان ، انجام شده است. در مطلبی تحت عنوان " ایالت جدید آمریکا " گرجستان" در سایت عدالت (1) آورده شده است:"
پس از سقوط "شوارنادزه" در نوامبر سال گذشته ارگانهای مرکزی قدرت در گرجستان از نو ترمیم شد. در ژانویه "میکائیل ساآکاشویلی" بریاست جمهوری رسید، دولتی نوین قدرت را بدست گرفت و در 27 ماه مارچ سرانجام انتخابات مجلس بر پایه لیست های مختلف احزاب انجام شد. این انتخابات در نوامبر سال گذشته بدلیل تقلب در آرا توسط "انقلاب گل سرخ" ملغی اعلام شده بود، که اکنون دوباره انجام میگرفت. مهمترین مهره رژیم جمهوری گرجستان، رئیس جمهور "ساآکاشویلی"، فرد مورد اعتماد نیروهای حاکم در ایالات متحده است."...
" آقای رئیس جمهور جهتگیری خود بنفع آمریکا و علاقهاش به ورود به سازمان نظامی ناتو و جامعه مشترک اروپائی را کتمان نمیکند."
......" با در نظر گرفتن اهمیت کاربردی گرجستان بمثابه گلوگاه نفت خزر و همچنین محوری بودن این کشور در سیاست استیلاگری جهانی امپریالیسم آمریکا، طبیعی است که واشنگتن تنها به قول و قسمهای رهبری گرجستان اتکا نکند. آنها آن "سلاح جادوئی" را بکار میگیرند که تا کنون در دیگر نقاط جهان با موفقیت بکار بستهاند: یعنی تبدیل این حضرات به مستخدم و جیرهبگیر ایالات متحده! و از آنجائیکه کمی مستهجن خواهد بود اگر اسم سازمان جاسوسی آمریکا در تهچک مواجب واریز شده به حساب آقایان ثبت شود، لذا بنیاد مولتی میلیارد آمریکائی آقای "سوروس" این وظیفه را بعهده گرفته است."
-1
http://www.edalat.net/artikeln/right/georgien.html
همانگونه که ملاحظه می کنید، بنیاد سوروس بنام Renaissance Foundation ( بنیاد رنسانس)
که بخشی از یک شبکه خیریه است و بوسیله میلیاردر معروف جرج سوروس تاسیس شده است و کمک های خود را از وزارت امور خارجه آمریکا دریافت می نماید، در انتخابات گرجستان نقش عمده را بعهده داشته است.
--------------------------------------------------------------------------------------------------
در مقاله ای از " یان تراینور" که در گاردین آمده است ، و ترجمه آن باز در سایت عدالت منعکس شده است (2) در بخش هایی می خوانیم :" گرچه که فاتحين انقلاب نارنجی اوکرايينیها هستند، لکن کارزار آن (يک کارزار بسيار پيشرفته که با مارکتينگ و تبليغات بسيار عالی که در 4 سال اخير در 4 کشور انجام گرفت) توسط آمريکاييان برای نجات انتخابات دستکاری شده و سرنگونی رژيمهای «نامطلوب» صورت گرفت. اين کارزار که توسط دولت آمريکا، مشاورين آمريکايی، نظرسنجان، ديپلماتها، هر دو حزب بزرگ آمريکا و سازمانهای غيردولتی ( انستیتوها) آمريکايی تأمين مالی و سازمانی گرديد، در اروپا برای اولين بار در سال 2000 در بلگراد مورد استفاده قرارگرفت تا «اسلوبودان ميلوسويچ» را به کمک صندوق رأی به زانو درآورد.
«ريچارد مايلز» سفير آمريکا در بلگراد نقش کليدی را ايفا میکرد. وی در مقام سفير آمريکا در تفليس سال گذشته همين تردستی را در گرجستان تکرار کرد و «ساآکاشويلی» را آماده کرد تا بر «شوارنادزه» پيروز گردد." ....." «تراينور» اشاره میکند که سناريوی آمريکايی نقش تعيينکنندهای برای جوانان فعال کشور در نظر گرفته است. در صربستان ( یوگسلاوی سابق) اين وظيفه به عهده جنبش دانشجويان «اوتپور» (مقاومت)، در گرجستان جنبش دانشجويان «کمارا» (بس است)، در بلاروس جنبش «زوبر» و در اوکرايين جنبش «پورا» (لحظه فرا رسيده) محول گرديد."....." در ادامه مقاله «گاردين» آمده است که «ساآکاشويلی» برای کارزار خود در بلگراد دوره تکنيکهای سازماندهی قيام تودهها را پشت سر گذارده است و سفارت آمريکا در بلاروس امکانات سفر رهبران جنبش اپوزيسيون جوانان اين کشور به شبه جزاير بالتيک را فراهم کرده است که با صربيان ملاقات کردهاند. بنا به نوشته «تراينور» آنچه به مربوط به صربستان میشود ، آمريکاييان با استفاده از جو خصمانه موجود در بلگراد، سرنگونی رژيم اين کشور را از کشور مجاور مجارستان سازماندهی کردند.
انستیتو ملی دمکراتیک ( National Democratic Institute ) وابسته به حزب دمکرات، انستیتو بین المللی جمهوریخواهان ( International Republican Institute ) متعلق به حزب جمهوریخواهان، وزارت امور خارجه و « U.S. Aid »، همچنين «انستيتوی جامعه باز» وابسته به ارتش و يا سازمان غيردولتی « Freedom House» از ستونهای اصلی کمکی اين جنبش هستند." ....." نيروهای اپوزيسيون که معمولاً متفرق اند، بايستی حول محور يک کانديدا متمرکز شوند تا شانس پيروزی بر رژيم فراهم شود. اين کانديدا طبق موازين پراگماتيک و عينی انتخاب میگردد، حتا اگر دارای مواضع ضدآمريکايی باشد.
در صربستان نظرسنج آمريکايی «پن» و همکارانش «شون و برلاند» برآورد کردند که رهبر اپوزيسيون غربگرا «زوران جينجيچ» مردمپسند نيست و قادر نخواهد بود بر «ميلوسويچ» غلبه کند. وی مجاب گرديد به نفع «کوشتونيتزا» که دارای مواضع ضدغربی بود، عقبنشينی کند. در بلاروس مشاورين آمريکايی فرمان دادند، احزاب اپوزيسيون از «ولاديمير گونچاريک» که عضو سنديکا بود و در بين طرافداران «لوکاشنکو» محبوبيت داشت، پيروی کنند.
دولت آمريکا از اکتبر 1999 رسماً 41 ميليون دلار خرج کرد تا عمليات يکسالهای که به سرنگونی «ميلوسويچ" انجاميد را سازماندهی و تأمين کند.
علاوه بر جنبش دانشجويی و اپوزيسيون متحد يک عنصر کليدی ديگر در «شابلون دمکراتيک» وجود دارد و آن «شمارش آرای موازی» است. يک دستگاه حرفهای خارجی نظارت بر رأیگيری وجود دارد که توسط سازمانهايی چون سازمان همکاری و امنيت اروپا سازماندهی شده است، لکن در انتخابات اوکرايين هزاران ناظر انتخاباتی محلی به کار گماشته شد که توسط گروههای غربی تعليم ديده و حقوق دريافت میکردند.
Freedom House و National Democratic Institute در اوکرايين «بزرگترين شبکه نظارت بر انتخابات منطقه» را با 1000 ناظر تعليمديده ايجاد و از نظر مالی تأمين کرد. آنها همينطور، نظرخواهی هنگام خروج از اماکن انتخاباتی را سازمان دادند. اين نظرخواهی که «يوشچنکو» را 11 پوئن برتر از حريف خود اعلام داشت، سرچشمه وقايعی بود که پس از انتخابات صورت گرفت. رأیگيری هنگام خروج از اماکن انتخاباتی عنصر مهمی در اين سيستم است، زيرا که ابتکار مبارزه تبليغاتی عليه رژيم را از آن اپوزيسيون میکند، تأثير رسانهای مهمی دارد و مسئولين را به اثبات عکس مجبور میسازد..."
-2
http://www.edalat.net/artikeln/right/kief.html
ونزوئلا
الکساندر کاوبرن طی مقاله ای با عنوان " ونزوئلا : بازی تبهکاران در شیلی و نیکاراگوئه در اینجا هم تکرار می شود" می نویسد:
"ناظران بين المللي" از "سازمان کشورهای آمريکائي" ( OAS ) گرفته تا " مرکز کارتر" (Carter Center) همگی برای حفظ و نجات ثروتمندان بسيج شده اند.
اين سازمانها به نمايندگی از طرف همه مخالفين ، با جمع آوری امضا و يا درخواست بازبينی و تحقيق مجدد شروع به اعمال فشارهای عظيم بر " شورای ملی مستقل انتخابات" نمودند.
بدين معنا که ديويد گرين برگ ناظر انتخاباتی سابق بيل کلينتون که همچنان استراتژيست حزب دمکرات می باشد ،و کسی است که با کانال تلويزيونی RCTV که يکی از کمپانی های دست راستی رسانه ای است ( ودر واقع رهبری اپوزيسيون ونزوئلائی را هم در دست دارد) قرارداد بسته است که در اين تلاش برای سرنگونی چاوز سهيم باشد.... بلکه موسسه او دارای چيزيست که همکاران او در خانه ( آمريکا) تنها می توانند در خيال و آرزوی آن باشند ، يعنی : کنترل رسانه های ونزوئلا .
يکی از هم سنخ ها و پيش کسوتان گرين برگ، مارک فاير استاين از " بنياد ملی برای دمکراسی "
( National Endowment for Democracy – NED) با يکه تازی در کنترل رسانه های جمعي، مشابه همين عمليات را در دهه ی 1990 در جريان برکناری و عزل ساندنيست ها در انتخابات نيکاراگوئه انجام داد . اخيرا جان کری نامزد دمکرات ها برای رياست جمهوری آينده آمريکا ضمن اعلام آرزو و اشتياق خود جهت خلع يد و براندازی چاوز در ونزوئلا ( مثل بوش) از اين بنياد ( NED) و عملياتش تجليل بسيار بعمل آورده است.
" بنيادملی برای دمکراسی " (NED ) با همکاری شانه به شانه با سياِCIA) ) و نهاد های ديگر مورد پشتيبانی سيا در AFL-CIO - فدراسيون آمريکائی کارگران و گنگره سازمانهای صنعتی ( (1 مشترکا عمل می کنند.
NED تا کنون ساليانه يک ميليون دلار به مخالفين چاوز کمک کرده است. در ميان دريافت کنندگان کمک از اين انستيتوی آمريکائی ، همه ی آن سازمانهای ونزوئلائی ديده می شوند که در کودتای آپريل 2002 بر عليه چاوز رئيس جمهور و معاون او و همچنين برانداختن نهادهای دمکراتيک ديگر نظير قانون اساسي، ديوان عالی کشور، و مجلس شورای ملی فتوای کودتا را امضا کرده بودند.
يکی از کسانيکه از کودتا حمايت کرده بود ، کارلوس اورتگا سرپرست فدراسيون مرکزی کارگران ونزوئلا – CTV (2) بود. مرکز اتحاد و همياری AFL ها ( فدراسيونهای کارگران آمريکائي) (3) که خلفی برای زنجيره ی سيا و " انستيتو آمريکائی برای پيشرفت وترقی کارگران آزاد" (AIFLD (4 محسوب می شود، بيش از 80 درصد بودجه و کمک های خود را از NED و " آژانس ايالت متحده برای توسعه بين المللي" (USAID (5 دريافت می کند و پولهای دريافتی از NED را به سمت اورتگا و همدستانش هدايت می کند . " مرکز اتحاد و همياري" که تا گلو در انجام توطئه درگير است و به مخالفين حکومت ياری می رساند، تکرار سالهای آلنده را به خاطر می آورد، زمانيکه با کمک اين سازمان آمريکائي(AFL) دمکراسی شيلی نابود گشت.
طبيعی است که AFL نقش خود در اين دسايس را انکار کند ، اما راب کالير خبرنگار برجسته San
Francisco Chronicle اخيرا دفاعيه و پوزش خواهی مستدل و مشروح AFL را در يک نشست کارگری منتشر ساخته است. کالير در ادامه می نويسد:" در ونزوئلا AFL-CIO کورکورانه از دستجات و اتحاديه های ارتجاعی که مکررا قصد براندازی و سرنگونی پرزيدنت چاوز را داشته ، پشتيبانی کرده که در نهايت به خرابی و انهدام و تضعيف اقتصاد کشور منجر گشته است ."
فدراسيون مرکزی کارگران ( CTV) هم جهت با FEDECAMARAS - اتاق تجارت و بازرگانی ونزوئلا است و با آنان همکاری می کند که نتيجه اين همکاری ها سه اعتصاب عمومی بزرگ و تعطيلی کارخانجات از طرف کارفرمايان در طی سالهای 2001 ، 2002 و 2003 بوده است. کالير می گويد که فدراسيون مرکزی کارگران (CTV ) مستقيما در سازماندهی کودتا دست داشته است و قرار بوده است که در حکومت نظاميان
( خونتا) نقش داشته باشد.
.
1- American Federation of Labor and Congress of Industrial Organization
2- CTV ( Spanish) Central Labor Federation
3- American Federation of Labor
4- American Institute for Free Labor Development
5- United State Agency for International Development
هائیتی
از سال 2001 فعالين حقوق بشر و کارکنان سازمانهاي بشردوستانه، اسناد و مدارک بيشماري را فراهم آورده اند که چگونه گروههاي مخالف دولت آريستيد ، ماموران حکومتي و مردم بيگناه را در کوچه و خيابان بقتل مي رسانند. اين گروههاي مخالف به مراکز بهداشتي، مراکز پليس و يا وسائل نقليه دولتي حمله ور مي شوند. هيچ کدام از اين قتل ها توسط دولت آمريکا محکوم نشده است.
ساسکيند ذکر مي کند که مطابق يک نظرخواهي در سال 2000 ، گروههاي اپوزيسيون و مخالف دولت، نمايندگي فقط 8 در صد از مردم کشور را دارا بودند. دسته هاي شورشي به دو دسته تقسيم مي شوند که البته هر دو دسته از طرف دولت بوش تغذيه مي شوند. اولي، گروه دست راستي "همياري براي دمکراسي " است. (1)
دو سازمان آمريکائي در ذيل به شکل لابي، از طرف حزب جمهوريخواه آمريکا واسطه ارتباط با گروه " همياري براي دمکراسي" مي باشند :
1- National Endowment for Democracy
2- International Republican Institute
------------------------------------
در نتیجه گیری کلی از آنچه عنوان شد می بایستی به این مسئله اشاره داشت که با طرح پیشنهادی رفراندم، از دیدگاههای مختلف مخالفت شده است. دیدگاه مشروطه خواهان ولایتی و دیدگاه استحاله گران از آن جمله می باشند. این دیدگاهها سالهاست بر این باورند که در چارچوب همین رژیم می توان تغییراتی صورت داد، اینان نه تنها به جنبش های مردمی باور ندارند، بلکه طرح رفراندم را هم که جنبشی نیست، حرکتی رادیکال ارزیابی می کنند که می تواند امواجی را در درون ساختار رژیم بوجود آورد که تعادل ساختار را بهم زند.
طراحان رفراندم که خود بخشی از اصلاح طلبان حکومتی و خارج حکومتی بوده اند، هم اینک می خواهند باصطلاح با " نقد شکست اصلاحات" راه حل دیگری ارائه دهند از اینرو به ارائه طرح رفراندم مبادرت ورزیده اند. اینان نمی خواهند در نظر گیرند که در غیاب سرکوب مبارزات مردمی و جنبش های واقعی
توده ای که طی سالیان دراز از سوی جمهوری اسلامی صورت گرفته و در پی قتل عام و سرکوب گسترده و یا به مهاجرت فرستاده شده فعالین درد کشیده جنبش های مردمی از سوی حکومت اسلامی و فقدان فعالین دلسوز مردم، این خطر عمده وجود دارد که نیروهای ارتجاعی از داخل و خارج کشور که عنوان نخبه گان را هم یدک می کشند، توسط سازمانهای غربی با اسامی پرطمطراق " برای دمکراسی" و غیره ، که با خرج هزینه های گزاف قادرند در چنین به اصطلاح رفراندم ها و انتخاباتی آرای لازم را بدست آورند ، از یمن پول و پله فراوان که نصیبشان می شود، فورا سازماندهی شده و در نهایت کاندید مرتجع خود را در راس حکومت بعدی در کشور قرار دهند ( همانگونه که در بالا شاهد بودیم) . تحت این شرایط غیر عادلانه توده های مردم مورد حفاظت واقع نمی شوند و از داشتن سازمانهای خود در چنین رقابتی محرومند، سازمانهایی که قاعدتا می بایستی از درون مردم و بوسیله خود مردم بوجود آیند. تنها جمعی شیاد بلافاصله قادرند با کمک های مالی گزاف از طرف سازمانها و انستیتوهایی که شرح فعالیتشان در بالا بطور خلاصه آورده شد همراه با تطمیع مالی برخی شخصیت های کشور، اما با ارعاب و عربده کشی در میان توده های مردم، به سازماندهی نیروی مرتجع و ضد مردمی مبادرت نمایند و آرای لازم را بدست آورند. تاکید طراحان رفراندم در چنین شرایطی و الهام گرفتن از انقلاب مخملی اکراین ، تحقق این سناریو را کاملا امکان پذیر می سازد. این اتفاقات در گرجستان، اکراین، آذربایجان، ازبکستان و ... افتاده است و تلاش است که این تجربیات را در دیگر جاها هم تکرار نمایند.
متذکر شوم که بحثی که در اینجا ارائه شد، تنها یک زاویه نقد به طرح رفراندم پیشنهادی است، طرح رفراندم، همچنان بسیاری نقدهای دیگر را از زاویه منافع عموم می طلبد.