اولين ارتباط با عالم غيب و امامان از طريق دکل ري شهري
پس از پيروزي انقلاب، چند شبي بيش تر از ورود شکوهمند امام به قم نگذشته بود که در عالم رويا ديدم در يک ديدار خصوصي در محضر او هستم و ايشان با پيراهن و شب کلاه بودند، به ايشان عرض کردم استنباط من از احاديث مربوط به ظهور حضرت مهدي (عج)، اين است که انقلاب اسلامي ايران به حکومت جهاني او متصل مي شود، نظر شما در اين باره چيست؟ صفحه 95
امام معتقد بودند که شعار "خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار" محقق خواهد شد
امام با شنيدن اين سوال ضمن اشاره به صحت اين استنباط، از شوق فرا رسيدن آن روز، چنان منقلب شد که به شدت اشک مي ريخت، به گونه اي که شانه هاي او مي لرزيد. صفحه 96
مُهُم شُدُم آي، مُهُم شُـــــــدُم!
معمولا هفته اي يکبار و شايد در برخي از موارد، دو بار خدمت ايشان مي رسيدم و از رهنمودهاي ايشان بهره مي گرفتم. براي ملاقات با ايشان تا قبل از محدود شدن ملاقات هاي امام، نيازي به قرار قبلي نبود و در بيشتر آن ملاقات ها، تنها بودم. صفحه 97
اول از همه گربه ي احمد آقا را دم حجله کشتم...
آيت الله صانعي تماس گرفت و گفت: «پرونده ي صادق طباطبايي را به شوراي عالي قضايي بفرستيد، در شورا تصميم گرفته شد که اين پرونده به شورا منتقل شود».
من با عصبانيت پرسيدم: «چرا؟»
پاسخ دادند که حاج احمد آقا تماس گرفته که اين پرونده بايد بهتر رسيدگي شود.
من در حالي که به شدت عصباني بودم، گفتم: «آقاي صانعي، فرستادن اين پرونده به شوراي عالي قضايي، روسياهي دنيا و آخرت براي آن شورا است، چرا نمي گذاريد به اين پرونده رسيدگي کنيم؟!» صفحه 100
اين گربه کشي باعث شد احمد آقا ما را پيش باباش ضايع کند
فرداي آن روز – يا دو روز بعد – حاج احمد آقا با من تماس گرفت که امام با شما کار دارند، من نمي دانستم امام با من چکار دارد، اما به هر حال خدمت امام رسيدم. حاج احمد آقا هم نشستند، فبل از هر سخن ايشان خطاب به امام عرض کرد: «شما به من فرموديد که من با شوراي عالي قضايي تماس بگيرم که پرونده ي صادق طباطبايي را بخواهند؟»
امام فرمودند: «بله.»
معلوم شد که آقاي صانعي جريان برخورد مرا به حاج احمد آقا منتقل کرده و ايشان مي خواهد بگويد که من اين کار را از جانب خودم انجام نداده ام، بلکه دستور امام بود و عصبانيت شما در اين مورد، از اين که من در اين پرونده دخالت کرده ام، درست نيست. صفحه 100
امام حال ِ شيخ ِ ساده لوح را گرفت! آي کيف کردم! هنوز بعد از بيست و پنج سال يادم نرفته!
به تدريج ملاقات هاي امام به علت کثرت مراجعات و ضعف و کسالت امام، محدود و ديدار با ايشان نيازمند به قرار قبلي شد.
از سوي ديگر در سال هاي آغازين پيروزي انقلاب – اوايل دهه ي 1360 -، هر چند گاه يکبار، توطئه اي کشف مي شد که مي بايست به اطلاع امام برسد... به قم رفتم و جريان کشف توطئه اي را به اطلاع آقاي منتظري رساندم، به دليل اهميت موضوع، ايشان گفت: «با هم برويم خدمت امام و موضوع را با ايشان در ميان بگذاريم».
گفتم: «وقت قبلي لازم است، بهتر است پيش از رفتن تماس گرفته شود.»
ايشان پاسخ داد: «من بدون قرار قبلي با امام ملاقات مي کنم.»...
به امام اطلاع دادند که آقاي منتظري آمده و مطلبي است که جنابعالي بايد از آن مطلع شويد.
پاسخ آوردند که امام مي فرمايند: «ملاقات هاي من به کلي تعطيل است و اگر با شما ملاقات کنم، ديگران هم توقع خواهند داشت.»
ما موفق به زيارت امام نشديم و اين ماجرا مايه ي دلگيري شديد آقاي منتظري از امام شد. صفحه 102
اولين جرقه ي عمليات استشهادي توسط کودتاچيان زده شد
به خاطر دارم که يکي از کودتاچيان که خلبان نيروي هوايي بود در دادگاه به شدت اظهار ندامت مي کرد و ضمن اعتراف به جرم خود مي گفت:«مرا اين جا مجازات نکنيد، مرا به هواپيما ببنديد و در آن مواد منفجره بگذاريد و هر جا که مي خواهيد در عراق منفجر کنيد» و اصرار داشت که اگر مجازات او اعدام است به او اجازه ي عمليات انتحاري در جبهه داده شود. صفحه 168
تزعمامه به جاي افسار يا عمامه به جاي طناب دار اولين بار توسط بني صدر ِ ليسانسه مطرح شد
بني صدر: به ري شهري بگو: به همين روشني که اکنون قله ي دماوند را مشاهده مي کنيم، مي بينم که عمامه ات را بر گردنت انداخته اند و در خيابان هاي تهران او را مي گردانند. صفحه 173
advertisement@gooya.com |
|
فرکانس ِ ارتباط روحانيون با عالم غيب قوي و قوي تر مي شود: پيش بيني شهادت آيت الله بهشتي و راه پيشگيري از آن از طريق وحي
يکي از نکات مهم و شنيدني در ارتباط با شهادت آيت الله بهشتي اين است که يکي از اساتيد مدرسه ي عالي شهيد مطهري اين حادثه را از طريق رويا پيشگويي کرده بود و راه پيشگيري از آن را نيز گفته بود... صفحه 181
امام ويدئوي اعترافات را شخصا قبل از پخش ملاحظه مي کردند
پس از آن مصاحبه اي با قطب زاده ترتيب داده که فيلم ويدئويي آن براي حضرت امام (رضوان الله تعالي عليه) ارسال گرديد و از سيما پخش شد. صفحه 202
قرار بود پرچم اسلام به صاحبش داده شود؛ چرا داده نشد نميدانم!
آقاي بشارتي خاطره ي جالبي از امام دارد:
امام سرش پايين بود و گوش مي داد، اين جمله را که گفتم، سربلند کرد و فرمود:
اين ها چه مي گويند، پيروزي ما را خدا تضمين کرده است. ما موفق مي شويم، در اين جا حکومت اسلامي تشکيل مي دهيم و پرچم را به صاحب پرچم مي سپاريم!
پرسيدم: خودتان؟
امام سکوت کردند و جواب ندادند. صفحه 242
آقاي شريعتمداري را موقع بازجويي ضرب و شتم نکرديم و ايشان مانند وب لاگ نويس هاي امروز داوطلبانه از کرده ي خود اظهار پشيماني کردند
برخي از روزنامه هاي ضد انقلاب اسلامي در خارج از کشور شايع کردند که آقاي شريعتمداري هنگام بازجويي مورد ضرب و شتم قرار گرفته است! اين شايعه به تدريج به داخل منتقل شد و برخي از هواداران ساده لوح ايشان را تحت تاثير قرار داد... آقاي شريعتمداري ضمن پذيرفتن ارتباط با توطئه گران و اطلاع از توطئه ي آنان گفت:
«... از اين که فکر صحيح در اين کار نکرده ام... و به مقامات به موقع اطلاع نداده ام،... بسيار پشيمانم. اين که به سيد مهدي مهدوي پول فرستادم هر چند به عنوان قرض به ايشان داده شده است... پشيمانم و استغفار مي کنم و استغفرالله ربي و اتوب اليه... صفحه 259
حضرت امام: فيلمساز و اديتور بزرگ
مرحوم حاج احمد آقا نقل کردند هنگامي که امام (رضوان الله تعالي عليه) نوار ويدئويي مصاحبه با آقاي شريعتمداري را قبل از پخش ديدند فرمودند: «اين قيافه را نمي شود در تلويزيون آورد!»
پايان
[وب لاگ ف.م.سخن]