رى شهرى نامى پرطنين در دهه ۶۰ بود، اما جز يك نامزدى ناكام در دهه ۷۰ اكنون چندان صدايى از او به گوش نمى رسد. در دهه اول يكى از مهم ترين مقامات كشورى را به اين شيخ كم سخن اما پرنفوذ سپردند: وزارت اطلاعات. نهادى كه از تجميع چند نهاد امنيتى در نظام تازه تاسيس جمهورى اسلامى ايجاد شد و رى شهرى اولين وزير اطلاعات عصر جديد شد. او را از آن رو به عنوان انتخاب نخست برگزيدند كه پيش از اين نيز ماموريت هاى امنيتى مهمى را به انجام رسانده بود. كشف كودتاى نوژه و سپس برخورد با صادق قطب زاده و ربط وى با آيت الله شريعتمدارى همه از ماموريت هاى مهم رى شهرى پيش از تاسيس وزارت اطلاعات بود كه شرح آنها در كتاب «خاطره ها» (جلد اول) آمده است. نام اصلى رى شهرى، محمد محمدى نيك است كه پس از مدتى به نام مشهور خويش شهرت يافت: «انتخاب اين شهرت بدان جهت بود كه در آغاز قرابت سببى با آيت الله مشكينى ايشان در نامه هايى كه به من مى نوشت از اين جانب با عنوان رى شهرى ياد مى كرد.» (ص ۱۳) رى شهرى داماد آيت الله مشكينى است كه در سال ۱۳۴۷ با دختر وى ازدواج كرد اما مدت ها قبل از برگزارى جشن ازدواج صيغه عقد اين دو جارى شده بود و دختر آيت الله مشكينى در آن زمان ۹ساله بود: «رفتند و ديدند و پسنديدند و در پاسخ نامه من نوشتند خوب است ولى خيلى كوچك است... قريب يك سال و نيم بدين منوال گذشت... پيشنهاد كردم كه هر چه زودتر انجام شود مستقل تشكيل دهم، آقاى مشكينى ابتدا با اين پيشنهاد موافق نبود دليل مخالفتش هم كوچك بودن همسرم از نظر سنى بود چون در آن هنگام ۱۱ سال بيشتر نداشت اما من موضوع را با جديت پيگيرى مى كردم كه همسر من است و شرعاً حق دارم او را به خانه خود ببرم... سرانجام با اصرار من ايشان راضى شد.» (ص ۵۳) رى شهرى پيش از پيروزى انقلاب اسلامى به جز دو دوره كوتاه بازداشت به فعاليت هاى حوزوى سرگرم بود اما پس از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به عنوان حاكم شرع دادگاه هاى انقلاب در شهرستان ها و رئيس دادگاه هاى انقلاب ارتش انتخاب شد.در ارتش بود كه «نزديك غروب آفتاب روز ۱۷/۴/۱۳۵۹ آقاى سعيد حجاريان كه با كميته اداره دوم ارتش همكارى داشت به دفترم آمد و هيجان زده گفت كار خصوصى دارم ظاهراً چند نفر در دفتر بودند، به من نزديك شد و گفت امشب قرار است كودتا شود.» (ص۱۰۵) كودتاى نوژه توسط سازمانى به نام «نقاب» كه هوادار دكتر شاپور بختيار آخرين نخست وزير رژيم پهلوى بود اداره مى شد. رى شهرى به نقل از حجاريان مى نويسد: «عملاً تا هنگامى كه كودتا شروع به خزيدن كرد از وجود آن غافل بوديم.» (ص۱۱۵) اين كودتا نافرجام بدين دليل نوژه خوانده مى شد كه نطفه آن در يك پايگاه نيروى هوايى ارتش در همدان به نام شهيد نوژه بسته شده بود اما كودتا در همان نطفه خفه شد. دو سال بعد رى شهرى كودتايى ديگر را خنثى كرد: «آقاى قطب زاده در تاريخ ۱۷/۱/۱۳۶۱ به اتهام توطئه نظامى براى براندازى جمهورى اسلامى» بازداشت شد و در ادامه آن از آيت الله شريعتمدارى هم سلب صلاحيت مرجعيت شد.
advertisement@gooya.com |
|
قطب زاده البته مدعى بود: «اين جانب هرگز نخواستم كه نظام جمهورى اسلامى را براندازم. اصلاً مسئله براندازى نظام جمهورى اسلامى مطرح نبوده بلكه به نظر من به عكس بوده.» (ص۲۰۱) قطب زاده براى كودتا يك سال و نيم فعاليت كرده بود و پس از دستگيرى اعلام كرده كه «آماده ام حرف هايم را در مصاحبه تلويزيونى بگويم اما به شرط اينكه مرا فوراً يا اعدام كنيد يا عفوم كنيد.» (ص ۲۰۲) در جريان بازجويى درباره كودتا قطب زاده نام آيت الله شريعتمدارى را چند بار به ميان آورد و رى شهرى تصميم گرفت شخصاً از وى بازجويى كند.«ايشان حاضر نمى شد كه در ارتباط با اتهامات خود به بازجويان رسمى پاسخ گويند البته شايد هم كمتر كسى جرات بازپرسى از او را داشت... احترام به شخصيت وى اقتضا مى كرد كه اين جانب براى تحقيق از وى به قم بروم از اين رو به منزل ايشان رفتم و در قسمت بيرونى منزل ايشان نشستم و پيغام دادم كه به اين قسمت بيايد، آمد و نشست به ايشان گفتم آقاى قطب زاده تصميم داشت حركتى را عليه جمهورى اسلامى انجام دهد شما را هم در جريان گذاشت آيا شما اين مطلب را قبول داريد؟ آقاى شريعتمدارى پاسخ داد: اين نسبت دروغ است من هيچ اطلاعى از اين ماجرا ندارم. گفتم بسيار خوب شما همين مطلب را بنويسد كه آنچه به من نسبت داده اند دروغ است، در اين هنگام من ورقه بازجويى را به ايشان دادم سئوال هايى را به تدريج به صورت كتبى مطرح كردم و ايشان پاسخ داد.» (ص ۲۴۵) اندكى بعد آيت الله شريعتمدارى از سوى جامعه مدرسين حوزه علميه قم از مرجعيت خلع شد: «جامعه مدرسين حوزه علميه قم به عنوان يك وظيفه شرعى عدم صلاحيت ايشان را اعلام و غصب نابه حق مقام والاى مرجعيت را به وسيله اين آخرين نقطه اميد آمريكا تذكر داد.» (ص ۳۰۷) آيت الله شريعتمدارى در مصاحبه اى ويديويى و تلويزيونى ظاهر شد. «امام نوار ويديويى مصاحبه با آقاى شريعتمدارى را قبل از پخش ديدند و فرمودند: اين قيافه را نمى شود در تلويزيون آورد.» (ص ۲۶۹)آقاى شريعتمدارى در فروردين ۱۳۶۵ به علت پيشرفتگى سرطان كليه در يكى از بيمارستان هاى تهران درگذشت: «قرار شد مراسم دفن ايشان به گونه اى برگزار شود كه موجب آشوب و خونريزى نشود... جمعى از هواداران آقاى شريعتمدارى نزد آيت الله گلپايگانى رفتند و جوسازى كردند ايشان نيز كه از چگونگى امر اطلاع دقيقى نداشتند نامه اى اعتراض آميز به حضرت امام نوشتند كه از ايشان انتظار نمى رفت.» (ص ۳۲۵) خاطره ها گويا جلد دوم هم دارد و دامنه آن تا سال هاى بعد ادامه مى يابد اما رى شهرى به جز اين كتاب در سال ۱۳۶۹ نيز خاطرات سياسى خود را از ماجراهاى آيت الله منتظرى منتشر كرده است كه بررسى آن فرصتى ديگر مى خواهد.