وضعيت سياسی پس از سوم تير بيش از هر چيز ديگری ، دو مسئله ی ثبات حاکميت سياسی و نقش عوامل خارجی بر صحنه ی سياسی امروز را مطرح ساخته است . در اين ميان اما ، تنها نيروی دموکراسی خواه فعال و حاضر در صحنه ی سياست ، بی گمان جنبش دانشجويی و به طور اخص سازمان دانشجويی تحکيم است و دقيقاً همين موضوع است که بازشناسی نقش و باز تعريف کارکرد و اثرگذاری جنبش دانشجويی را در شرايط سياسی امروز ايران به مثابه يک کنش سياسی ارتقا داده است . بی گمان برای شروع هر بحث در زمينه ی جنبش دانشجويی نگاهی به رخداد سياسی دوم خرداد و وقايع سياسی پس از آن الزامی است و اين تجربه می تواند کمک موثری برای شروع اين بحث باشد .
در پيش از دوم خرداد ۷۶ ، با تلاش جمعی از انديشمندان در حوزه ی دين که به روشنفکران دينی معروف بودند ، فضا و امکاناتی شکل گرفت که با ورود روشنفکران عرفی و همچنين برخی از دانشگاهيان توانست گفتمانی در زمينه ی مباحثی چون حقوق بشر ، دموکراسی ، مدارا ، علم مدرن ، پلوراليسم دينی و ... شکل دهد . فضايی که احتمالاً انباشته از مباحث تئوريک و « جدا از زندگی روزمره مردم » بود . اما اين فضا و گفتمان حاشيه ايی با همه ی مخاطرات ، در وضعيتی استثنايی توانست در يک رخداد سياسی چون دوم خرداد ، کليت فضای سياسی کشور را دگرگون کند . به واقع آن گفتمان حاشيه ايی ، به يک باره ، نه تنها به متن سياست آمد بلکه دست به آفرينش سياسی زد . شکل گيری کليت سياسی جديد و حل شدن فضای سياسی پيش از آن در درون اين کليت ، حاصل اين آفرينش سياسی بود . توجه به امر حاشيه ايی بودن گفتمان و پافشاری روشنفکران حتی در شرايط خفقان سياسی بر آن و همچنين فاصله داشتن با زندگی مردم به نفع ايجاد بُعد ديگری از زندگی آنجا که در آن بعد راهی به حقيقت و آزادی می جست خود عاملی تاثيرگذار بود . توجه به اين نکته بسيار ضروری است به خصوص که بنيادگرايان در شيوه پوپوليستی امروزين خود بر فاصله روشنفکران و موضوع تفکر آنها از متن زندگی مردم تاکيد دارند .
با شکل گيری فضای سياسی پس از دوم خرداد و کنش های سياسی از سوی نيروهای رسمی اصلاح طلب و همچنين کليت سيستم – که اين نيروها خود بخشی از آن بودند – آن ايده های نو و آن تلاش ها برای شيوه ايی عقلانی تر و آزادانه تر از زندگی دچار استحاله گرديد . هر چند آن ايده ها و تلاش ها به سطح جامعه می آمد تا باعث ارتقای آن شود ، اما سيستم با فرازش زدايی سرکوبگرانه ی خود آنان را به امری پيش پا افتاده و عاری از نيروی نفی کننده بدل می کرد . در آن فضای سياسی البته جنبش دانشجويی سرنوشت ديگری يافت .
در پس تحولات سياسی دوم خرداد ، دفتر تحکيم بعنوان وسيع ترين سازمان دانشجويی و موثرترين نيروی دانشجويی – اجتماعی خود را مطرح ساخت که عملاً کليت جنبش دانشجويی را در درون خود تا حد امکان بازتاب می داد . جنبش دانشجويی ايران – دفتر تحکيم – البته نسبت به نيروهای اصلاح طلب حکومتی در قبال آن سياست فرازش زدايی سرکوبگرانه ی سيستم راهی ديگرگونه برگزيد . آنچنان که دفتر تحکيم امروز ديگر نيرويی حکومتی محسوب نمی شود در پس تحولات سياسی پس از سوم تير ، جنبش دانشجويی و تحکيم خود را در وضعيتی متفاوت می يافت به نظر می رسد تحکيم و کليت جنبش در شرايط سياسی جديد تنها نيروی دموکراسی خواه است که امروزه مطالبات دموکراتيک را مطرح می کند و عملاً رو در روی حکومت بر حضور و خواست خود تاکيد می ورزد و حکومت نيز متقابلاً دست به انحلال و سرکوب جنبش می زند . اما جنبش دانشجويی ، و تحکيم به طور اخص ، برای پيگيری خواست دموکراتيک در وهله ی اول با پرسشی بنيادين مواجه است و آن پرسش اين است که ما دانشجويان از چه جايگاهی سخن می گوييم و خود را در چه جايگاهی تعريف خواهيم کرد . بازشناسی جايگاه سخن و تفکر در زمانه ی حاضر امری فوق العاده مهم است . تا امروز تحکيم و کليت جنبش دانشجويی ( شايد متاثر از گذشته و بخصوص ۸ سال اصلاحات ) خود را تنها بعنوان نيرويی که حراکثر می تواند نمايانگر تضادهای ماندگار درون نظام باشد معرفی ساخته است . اين جايگاه به نظر نه تنها از توان جنبش بعنوان نيرويی دموکراتيک و رهايی بخش می کاهد بلکه حتی به نظر آن را آسيب پذيرتر نيز می کند و امکان سرکوب خود را از طرف سيستم آسان تر می سازد . در اينجا پيشنهاد روشن تغيير جايگاه و موضع کنش است که با شکل گيری گفتمانی جديد موثر است . گفتمانی که دقيقاً خود را در تقابل با سيستم باز می يابد و امکان و ارزشهای آن را به چالش می کشد . فضا و گفتمانی که به طور اخص زيستی ديگرگون ، آزادتر ، عقلانی تر و دموکرات را مطرح می سازد و با کنار زدن تجربه ی ۸ سال گذشته در ارائه ی باز تعريف های مکرر از امر کهنه ، زندگی نو در جهانی نو را خواستار است . به نظر می رسد اين گفتمان البته هيچ راهی جز احيا و بازسازی توان های راديکال همان خواست ها ، مطالبات و شعارهای پيشين ندارد .
advertisement@gooya.com |
|
اين گفتمان نو قطعاً نفی مادی سيستم را هدف قرار خواهد داد و نظم خرد کننده و فرازش زدای آن را که بيش از هر چيز بر صور و زمينه های مادی استوار است به چالش خواهد طلبيد . از سويی ديگر ، خواست زندگی ديگرگون و تمامی ايده های راديکال «ما» ناگزير است تا خود را با « نيروی تفکر منفی » همراه سازد نيرويی که به آشکار ساختن نارسايی های جهان تجربی می پردازد . به واقع جنبش دانشجويی بعنوان فاعل نيروی تفکر منفی به افشا و بازنمود نارسايی ها و موانع امر واقع که مانع پيدايش امکانات درون ماندگار دگرگونی می شود دست خواهد زد آن هم درست در زمانه ايی که به نظر امر واقع با غريزه گره و پيوندی شوم يافته است پيوندی که پيش از اين محال می نمود .
نيروی تفکر منفی و نقد و نفی مادی سيستم آن هم در شرايط انضمامی حاضر تنها بر پايه ی شالوده ی برترين خواهد توانست توان راديکال خود را بکار گيرد . شالوده ايی که قطعاً رابطه ايی مستقيم با زندگی فرد و کنش های او حتی در سطح تجربه های آنی اش خواهد داشت . شالوده ايی که جهان خود را بر آن بنا خواهيم کرد . جهانی که ستون هايش نو ارزش های والا ، انسانی و بر پايه ی حقيقتمان خواهند بود . جهانی که در آن زندگی رها تر و عريان تر را ممکن سازد .