m.kashani@roozonline.com
"اين حرف رو همه جا گفتم. وزارت کشور، اداره اماکن، اطلاعات. جايي نبود که منونبرند.حرف من حق است. به مامور اطلاعات گفتم:من انقلاب کردم که استقلال داشته باشم. آزادي داشته باشم. عدالت اجتماعي داشته باشم. زن و بچه ام شب گرسنه نباشند. دخترامون رو به خاطر فقر، به فحشا نبرند به دبي و کراچي و اسلام آباد. حضرت علي ميگه اگر فقر از اين دربياد، ايمان از در ديگر مي ره بيرون. ما چيز اضافه اي نمي گيم. مي گيم کشور ما ثروتمنده. نبايد وضع ما اين طوري باشه. حق مي گيم. اينارو که گفتم خود ماموره سرش رو انداخت پايين".
اينها آخرين حرف هاي منصور اسانلو، دبير سنديکاي رانندگان شرکت واحد است که چند ماهيست زبان بريده، در گوشه سلولي که کسي نمي داند کجاست، تحت فشار است تا به قول موسوي خوئيني ها، دبيرکل ادوار تحکيم وحدت "مجبور به اعترافات تلويزيوني و سناريوي خريد سلاح و ارتباط با خارج از كشور" شود.
زبان منصور اسانلو، به خاطر گفتن اين حرف هاي "حق" بريده شد. پس از آن نيز به زندان رفت. در آن دوره، سازمان عفو بين الملل با انتشار بيانيه اي خواستار آزادي اين کارگر در بند شد. در بيانيه اين سازمان آمده بود: "منصور اسانلو، رئيس هيات مديره سنديکاي کارگران شرکت واحد اتوبوسراني تهران و حومه، از ٢٢ دسامبر ٢٠٠٥ در بند ٢٠٩ زندان اوين در تهران در بازداشت بسر مي برد. وي به دليل فعاليت هاي مسالمت آميز کارگري خود بازداشت شده است. گفته مي شود او از بيماري چشم رنج مي برد و در صورت عدم دريافت درمان فوري ممکن است بينائي اش را از دست بدهد."
اما کساني که زبان مي برند، چه باکشان از بسته شدن چشمي که مشکل اصلي اش "ديدن" است؟ ديدن براي گفتن.
در همان دوران ناصر زرافشان، وکيل در بند، در دوره مرخصي کوتاه نوروزيش از اسانلو نيز خبر داد. او گفت: "آقاي اسانلو حاضر نشده است به خواست هاي بازجويان مبني بر اعترافات واهي و يا عذر خواهي و طلب عفو تن در دهد". همانکه ديگران نيز گفته بودند: "اينك افزون بر چهار ماه است كه منصور اسانلو فعال كارگري به ناحق در بازداشتگاه امنيتي در سلول انفرادي و در شرايطي سخت به سر ميبرد و پارهاي از گزارشها حاكي از اعمال فشار شديدبر نامبرده براي اخذ اعترافات غيرواقعي است. او در اين مدت از تمامي حقوق انساني و شهروندي اعم از ملاقات متعارف با خانواده و وكيل و ... محروم بوده است. عليرغم ترفند هميشگي طرح اتهامات گسترده در بدو بازداشت تاكنون هيچ مدرك مستندي از سوي دستگاه قضايي منتشر نشده است". [ از نامه ۴۴۵ نفر از شخصيتهاي سياسي، دانشجويي و فرهنگي کشور در اعتراض به ادامه بازداشت منصور اسانلو]
دکتر زرافشان که خودبه جرم وکالت پرونده قربانيان قتل هاي زنجيره اي در بند است، اين نکته را تاييد کرد و افزود: "هيچ مورد قابل توجهي و اتهامي در پرونده منصور اسانلو وجود ندارد که بتوان به بهانه آن به صورت حقوق و قانوني او را محکوم کرد. به همين دليل مسئولان نمي خواهند دادگاه او را به زودي تشکيل دهند و همچنان قصد دارند او را در بازداشت موقت غيرقانوني و يک وضعيت بلاتکليف نگاه دارند."
منصور اسانلو که جزو فعالين سنديکاي رانندگان شرکت واحد است، در آخرين روزهاي سال گذشته در ارتباط با فعاليت هاي اتحاديه اي، دستگير شد. همراه او ديگراني نيز دستگير شدند، اما کمي بعد همه دستگيرشدگان آزاد شدند و تنها منصور اسانلو در بازداشت باقي ماند. به او حتي اجازه دسترسي به وکيل هم داده نشد.
و همه براي آنکه "مديريت شرکت واحد از يک سو و شوراي اسلامي کار شرکت واحد از سوي ديگر درصدد پرونده سازي بر عليه اسانلو و سياسي جلوه دادن خواسته هاي کارگران" هستند.[ ادوار نيوز]
منصور اسانلورئيس با از گذشت بيش از 5 ماه همچنان در زندان به سر مي برد. او در اين مدت به گزارش کميته دانشجويي گزارشگران حقوق بشر "در اثر فشارهاي عصبي وارده دچار خونريزي معده و بيماري پوستي شده اما مسئولين از انتقال وي به بيمارستان و مداوايش امتناع مي کنند".
شايان ذکر است که شاکي پرونده شرکت واحد، دادستان تهران است، و چونان پرونده هاي ديگر برغم اعتراضات شديد داخلي و بين المللي، مسئولين قضايي همچنان از تبديل قراربازداشت وي به وثيقه و يا برگزاري جلسه دادگاه براي او خودداري مي کنند.
حالا اسانلو تنها نبايد باشد. زندانيان دسته دسته از راه مي رسند. دانشجو، نويسنده، روزنامه نگار، فعال فرهنگي و سياسي و.... معلوم نيست آن "مامور اطلاعات" که از شنيدن حرف هاي اسانلو "سر به زير انداخت و رفت" حالا بالاي سر کدام يک از زندانيان تازه از راه رسيده است. او حتما به مواردي که زندانيان "بايد" به آنها اعتراف کنند مي انديشد.
advertisement@gooya.com |
|
اما در کنج اين شهر غمزده، وبلاگ نويس جواني هست که به چيز ديگري مي انديشد و به ياد مي آورد که: "در بساط غمگين به جا مانده از آخرين روزنامه توقيف شده - اقبال- دستخطي پيدا كردهام مملو از اميدي كه حالا معلوم ميشود كمي خوشبينانه بودهاست، منصور اسانلو در روزگار وعده شكلگيري جبههاي براي دموكراسي خواهي در روزگار تشكيل نخستين جلسات شكلگيري سنديكاي كارگران شركت واحد از اميدهايش نوشته از آرزوهاي نه چندان بزرگ داشتن حق سنديكايي كه بتوان ازروزنه آن نه با فرياد، كه آرام گفت: آقاي كارفرما! آقاي دولت! ما هم مردمانيم.
دست نوشته به جامانده از منصور اسانلو در بساط اقبال را كه ميخواني حيرت از بازداشت اسانلو و بيكاري 200 نفر از كارگران شركت واحد دوچندان مي شود، او نوشته است: ما كارگران خواهان زندگي عادلانه و آزاد هستيم. ما خواهان آزادي و عدالت هستيم. ما خواهان سنديكاي مستقل و آزاد كارگران هستيم. ما به دنبال پيگيري حقوق خود از راههاي صلحآميز، بدونخشونت، انساني و قانوني هستيم. ما كارگران طبق مقاوله نامههاي بنيادين كار سنديكاي خود را بازگشايي ميكنيم. ما كارگران چيز زيادي نميخواهيم، اگر مديران راست ميگويند، آنها يكماه فيشهاي حقوقشان را به ما بدهند و فيش هاي ما را بگيرند و زندگي كنند، اگر توانستند زندگي كنند و اين كار را كردند ما اصلا سنديكا نميخواهيم."[ از وبلاگ هنوز]
اين حرف حق نيست؟