آفتاب: بخش نخست سخنان شهيد دكتر بهشتي در انتقاد از نظرات آيت الله مصباح را خوانديد. سخنان شهيد بهشتي به دنبال حملات تند آيت الله به ديدگاههاي مصباح در مدرسه حقاني ايراد شده است. اينك بخش دوم سخنان شهيد بهشتي را مي خوانيد:
خوب، سؤال دوستان اين است كه آيا برداشت و نظر من در اين زمينه چيست؟ در زمينه ي اصل مطلب و در زمينه ي ذيل مطلب.
دقت كنيد: 1- انبيا براي بشر نقشهاي گوناگون دارند. هر پيغمبر يك نقشش براي بشر اين است كه هدايت الهي و تعاليم الهي را كه براي هدايت بشر لازم و مفيد است در اختيار او مي نهد و به او مي رساند – بلاغ و تبليغ «و ما علي الرسول الا البلاغ المبين». اين يك نقش نقش رساندن تعاليم خداوند و پيامهاي الهي به خلق؛
2- پيغمبران، نذير و بشيرند؛ تكان دهنده ي قوم يا جامعه اي هستند كه در آن جامعه يا براي آن جامعه مبعوث شده اند.
آنان جنبش آفرينند؛ تكان دهنده اند؛ پرده هاي غفلت را پاره مي كنند؛ خواب زدگان را بيدار مي كنند. اين نقشي ديگر است. درست كه اين نقش با آن نقش اول همراه است، اما خودش يك نقش مستقل است؛
3- انبيا مربي هستند، الگو هستند، ديدار آنها، برخورد با آنها، مشاهده ي رفتار آنها، شهود ايمان آنها، سازنده است. اين غير از مسئله بشير و نذير است، اين مسئله ي جاذبه است. اين مغناطيس نيرومند است، كشش است. آنها كشش دارند. آنها مي توانند انسانهايي را كه هنوز نيروي خودجُنبي و خودحركتي در آنها به حد كفايت نرسيده، به دنبال خود بكشند. اين نقش ديگري است.
اين نقشها را عموم انبيا دارند. علاوه بر اين، به نقشهاي اختصاصي برخي از انبيا مي رسيم.
4- انبيا آورنده ي شريعت اند: احكام الهي. بخش اول، تعاليم عمومي بود. ممكن بود يك نبي شريعت جديدي نياورد – مثل بسياري از انبياي گذشته كه داراي شرع جديد نيستند. آنها نبي اند؛ پيام خدا را مي آورند؛ نذيرند، بشيرند، حركت آفرين اند؛ جذب كننده اند، اما شريعت تازه و قانون تازه نياوردند. برخلاف برخي كه آورنده ي قانون جديد بوده، قوانين تازه اي برحسب مقتضيات تازه در نظام الهي آوردند.
5- انبيا ممكن است امام و رهبر سياسي و زمامدار امت باشند؛ يعني حركتها را از شكل حركت افراد به صورت يك حركت اجتماعي، يك طوفان تكان دهنده ي جامعه ها دربياورند و جامعه ي نمونه بسازند – نه تنها فرد نمونه و افراد نمونه، كه جامعه ي نمونه بسازند. اين نقش ديگري است. اين نقش پنجم است – و همه ي انبيا امام نيستند. حتي همه ي انبياي مشرّع نيز معلوم نيست امام باشند. نمي گوييم آنان امام نبوده اند؛ مي گوييم براي ما ثابت نيست كه نقش امامت داشته باشند.
بنابراين، ملاحظه مي كنيد كه انبيا داراي نقشهاي گوناگون هستند. حالا، با آمدن قرآن و با آمدن نبي اكرم و پيغمبر اسلام – صلوات الله و سلامه عليه – مي گوييم ختم شده است. چه چيز ختم شده؟ كدام يك از اين نقشها ختم شده و چگونه ختم شده؟
1- گرفتن پيام الهي براي خلق و رساندن آن به خلق پايان يافته: ختم نبوت؛ ختم رسالت. يعني ديگر بعد از پيغمبر اسلام كسي نيست كه وحي خدا را بگيرد و به مردم ابلاغ كند.
بايد بگويم روايات فراواني كه در كتب شيعه آمده اين مسئله را با پيغمبر پايان يافته اعلام نمي كند؛ براي اينكه مي گويد امام نيز وحي مي گيرد؛ علمش را در شكل وحي از جانب خدا مي گيرد. و اين روايات بسي فراوان است – به خصوص در «بصائرالدرجات» منسوب به محمد بن حسن صفار قمي. بخشي از آنها در كافي نيز آمده است.
البته اين موضوع جاي بحث دارد كه آيا واقعاً اين مسئله با ختم نبوت سازگار است يا سازگار نيست. البته اين بحث تازه نيست. اين بحث از ديرزمان در ميان دانشمندان و متفكران اسلامي مطرح بوده و هنوز هم مطرح است.
در اين زمينه ما در اين تحقيقاتي كه در دست داريم به مناسبت بحثمان پيرامون وحي – و نه بحث پيرامون امام – كار فراواني صورت داده ايم . در اين زمينه كارهاي فراواني شده است كه هنوز ادامه دارد تا ببينيم به چه نتيجه ي نهايي مي رسيم. ولي به هر حال مسئله است و جاي بحث است.
2- پيغمبر نذير و بشير است. آيا انذار و تبشير با پيغمبر پايان مي يابد؟ انذار و تبشيري كه مستمر به مقام نبوت باشد و در حد مقام نبوت يك بحث است؛ ولي اصل انذار و تبشير اين طور نيست.
فَلَو لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرقَةٍ مِنْهُم طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهوا في الدّين و لِيُنذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعُوا اِلَيْهِم لَعَلَّهُم يَحذَروُن.
ترجمه: و اما چرا از هر فرقه اي از آنان گروهي رهسپار نشوند كه دين پژوهي كنند و چون به نزد قومشان بازگشتند ايشان را هشدار دهند تا پروا پيشه كنند؟
همه كس عهده دار انذار و تبشير است. همه كس.
3- پيامبر جاذبه دارد؛ مغناطيس است. الگويي است كه ايمان او و عمل او و رفتار او و تقواي او كشش مي آفريند. آيا اين امر به پيغمبر پايان يافته؟ قطعاً نه.
هر مسلماني، به خصوص مسلماني كه خود را به عنوان كسي در نقش درجه اي از درجات هدايت و رهبري قرار مي دهد – همه ي شما اين وظيفه را داريد كه داراي اين كشش باشيد و واقعاً برخورد با شما دلها را به سوي خدا و راه خدا جذب كند. غير از اين است؟ بدون شك، يكي از مهم ترين مسائل مربوط به امامت از نظر شيعه همين نقش امام است.
4- مسئله ديگر، نقش مشرّع بودن پيغمبر است. پيغمبر مشرع است. آورنده شريعت جديد و همچنين آورنده كتاب جديد است. مسلماً اين نقش با پيغمبر اكرم – صلوات الله و سلامه عليه – خاتمه يافته است. بعد از پيغمبر اسلام ديگر كسي آورنده ي شريعت جديد و آورنده ي كتاب آسماني نيست. اين، آن نقش مسلمي است كه در خاتميت بايد مورد توجه قرار بگيرد. امام است، رهبر است، كارگردان امور امت است، زمامدار امت است، اجراكننده ي نظام اسلام است. بدون شك با وفات پيغمبر اسلام اين نقش پايان نيافته و اين يكي از اصولي ترين نقشهايي است كه در بحث امامت بايد به آن توجه بشود. اين تقشي است كه همه مسلمين، اعم از شيعه و سني، بر آن متفق اند كه با رحلت پيغمبر – صلوات الله و سلامه عليه – پايان نپذيرفته و معني ندارد كه پايان پذيرفته باشد.
advertisement@gooya.com |
|
غير از اين پنج نقشي كه اسم بردم و توضيح دادم، پيغمبران در طول تاريخ، يك خاصيت، يك ويژگي داشته اند كه اين ويژگي در همه ي اين نقشهايي كه برشمردم كم و بيش تأثير مي داشت و آن اين بود كه پيغمبران به دليل اينكه با خود نشانه هاي پيامبري (آيات) همراه داشتند، مي توانستند در كساني كه قدرت انديشه و قدرت تحليل ايشان در حد نصاب هم نبود اين معرفت و ايمان را سهل تر و آسان تر بيافرينند كه بپذيرند اين پيغمبر خدا و رهبر الهي است. اين همان است كه ما به آن معجزات مي گوييم. يعني پيغمبران نشانه هاي ويژه اي داشتند كه اين نشانه هاي ويژه كار شناخت رهبر را براي مردم تا حدودي آسان تر مي كرد. نمي گوييم براي همه؛ چون مي دانيم كه روي همين نشانه ها هم بگو مگو داشته اند؛ اما ]اين نشانه ها كار را[ آسان تر مي كرد؛ يعني پيغمبر يك پشتوانه اختصاصي براي رهبري خود داشت.
آيا اين نقش، يعني نقش برخورداري از داشتن نشانه هاي اختصاصي براي قبولاندن رهبري خويشتن به مردم، با پيغمبر اكرم پذيرفته است يا نه؟ در اينجا شيعه اي كه معتقد باشد ائمه نيز داراي معجزاتي هستند و نشانه هايي از اين قبيل دارند كه با كمك آن نشانه ها امامت خود را براي مردم روشن مي كنند، مي گويد اين نقش در ائمه نيز ادامه داشته است. و كساني كه يا شيعه باشند و براي امام قائل به معجزه نباشند (معجزاتي از اين قبيل؛ يعني معجزه اي كه بخواهد دليل امامت او باشد) يا شيعه نباشند، طبعاً معتقدند كه اين نقش نيز با پيغمبر اسلام ـ صلوات الله و سلامه عليه – پايان پذيرفته است.
مسئله ديگري كه در اينجا بايد به آن اشاره كنم مسئله اي است كه در حوزه ي ولايت تكويني وارد مي شود. كليه ي مسائلي كه در حوزه ي ولايت تكويني مطرح مي شود از بحث امروز ما خود به خود خارج است. براي اينكه ارتباطي با سؤالي كه مطرح شده ندارد. آن يك بحث و مطلب ديگري است؛ مرزهايي ديگر و آهنگي ديگر دارد. من همواره در مورد اين مسئله گفته ام، بزرگ ترين خطا را طرح آن در محافل و مجامع عمومي مي دانم؛ براي اينكه بدون شك اين مسئله آن قدر ظريف است و ظرافت دارد كه انسان را در مرز ميان ايمان و كفر قرار مي دهد، و خود ائمه ما – سلام الله عليهم اجمعين – مكرر توصيه كرده اند كه اين گونه مسائل براي عموم قابل طرح نيست و در روايات، طرح مسائلي از اين قبيل را براي عموم منع كرده اند: براي اينكه سخت در معرض اين مسئله است. اينكه مي بينيد همواره، هر وقت اين مسئله مطرح شده، جنجالهاي بي فرجام يا بدفرجام به وجود آورده، ناشي از همين خصلت ذاتي اين مسئله است. به همين دليل است كه من در تمام بحثها، هميشه، هر كس اين سؤال ، را كرده، گفته ام آقا، اين مسئله براي آقا و امثال آقا اصلاً قابل مطرح كردن نيست؛ تو از امامت امام و نبوت نبي در آن شأن مسلّمِ روشنِ قابلِ فهمش چه نتيجه بردي و چه عمل كردي و به كجا رسيدي كه حالا مي خواهي وارد اين نقش بشوي؟ نقشي كه مي ترسم اگر اشتباه بفهمي در گودال شرك بيفتي. و به هر حال، به جاي اينكه براي تو عامل مسئوليت آفرين و بيدار كننده باشد، عامل غفلت زا باشد و دلخوش كننده و دلگرم كننده ي بي جا و كاذب.
اين است كه اجازه دهيد اين مسائل را كنار بگذاريم. بنده نه فقط در اينجا، بلكه هيچ وقت به اين قبيل سؤالات دوستان و غيردوستان پاسخي نخواهم داد. اين مسئله اگر قابل بحث است در ميان جمع رفقايي قابل بحث است كه از نظر بلوغ علمي و بلوغ فكري، به خصوص در مباحث فلسفه ي متعاليه و حكمت متعاليه از يكسو، و مباحث كتاب و سنت از سوي ديگر، به حدي رسيده باشند كه ]بتوانند از عهده ي بحث برآيند.[ رسيدگي به اين نوع مسائل پيچيده چه وقت جزو واجبات اوليه و نخستين يك مسلمان بوده كه ما حالا خودمان را موظف به طرح آنها بدانيم؟!
به همين دليل است كه ما الان بايد به سراغ آن مسائل روشن و همه كس فهمي برويم كه مي تواند تكليف يك انسان مسئول و راه يك انسان متعهد مسئول را روشن بكند – و اين در قلمرو همين مسائلي بود كه عرض شد.