جمعه 9 دی 1384

سخنی با برادران مجاهد، حشمت الله طبرزدي

مدير مسئول هفته نامه توقيف شده پيام دانشجو زنداني سياسي مهندس حشمت الله طبرزدي
من در نامه اول ، تحت عنوان « پیشنهاد به مجاهدین خلق » سعی کردم باب گفتگو را با این دوستان آغاز کنم . در آن نامه هیچ توهین و بد زبانی علیه آنان بکار نبرده و به وصف برخی مسائل و در نهایت ، ارائه پیشنهاد هایی از سر دوستی قناعت کردم . اما پاسخ این دوستان ماتفاوت بود.اگر چه پاسخ آنان با تاخیر زیاد و به صورت ناقص به دستم رسید ، اما در هر حال تلاش می کنم با این نامه پاسخی منطقی به « سازمان مجاهدین خلق » بدهم.این جوابیه تحت عنوان « سخنی با برادران مجاهد » تنظیم میگردد . برای اینکه به آنها نشان دهم که هیچ خصومتی با آن عزیزان نداشته و آنها را – اعم از دختران و پسران مجاهد و هر ایرانی دیگری که بنام ملت ایران تلاش میکند - خواهران و برادران خود می پندارم.به همین دلیل به هیچ کس دشمنی نمی ورزم . – حتی اگر آنانکه مرا دشمن خطاب کنند - . متن جوابیه ی « برادران مجاهد » به «پیشنهاد» من ، بیش ازهر چیز تائید کننده نظرات من درباره ی آنان است. برای اینکه آنها در جوابیه، از یک ادبیات خشن و همراه با توهین ، تهمت و تخریب استفاده کرده اند . استفاده از آن ادبیات که به مواردی از آن اشاره خواهم کرد ، نوعی عقب ماندگی تاریخی را آشکار می سازد.چون هر گروه مترقی و دمکراتی که مخالف و یا حتی دشمن خود را منکوب نماید ، از منطق و استدلال بهره می گیرد . اما ادبیات امروز « برادران مجاهد » من را بیاد دهه شصت و پیش از آن می اندازد.گویا این دوستان هنوز در دهه های چهل و پنجاه و شصت ، باقی مانده اند.در آن دوران هر فرد و یا گروه ،به ویژه گروه ها و سازمان های نظامی – سیاسی ، «هارمونی » بین عمل و زبان خود به وجود می آوردند. یعنی کلمات از زبان و قلم آنها همانگونه تراوش میکرد که از دهانه تفنگ آنان خارج میشد. به همین دلیل اگر اعلامیه های آن دوره ی گروه های انقلابی را بخوانید بخوبی میتوانید به ایدئولوژی و نیز «عمل » آنها و فضایی که در آن تنفس میکردند را دریابید که این زبان نشان دهند ه ی هویت یک گروه یا سازمان نیز هست . هر سازمانی ، هر اندازه «رادیکال تر » می بود ، از ادبیات « رادیکالیزه » نیز استفاده می کرد.اگر این جمله ی «ویتگنشتاین» که « مرز جهان ، مرز زبان است » را بشنویم – و البته نه اینکه بپذیریم – تا حدود بیشتری مشخص میگردد که از طریق زبان و ادبیات مورد استفاده ، بخوبی می توان به هویت یک جریان پی برد.من به سهم خود از این مسئله متاسفم که در دهه 80 و در دورانی که گفتمان حاکم بر فرهنگ سیاسی ایران یک گفتمان منطقی و مصلحت جویانه است ، هنوز دوستان مجاهد ،« در فضای سال های اوایل انقلاب و پیش از آن بسر می برند. یعنی همه چیز را سفید و سیاه می بینند وبر این گمان هستند که هر کس با آنها بود ، حتما" حق مطلق است و هرکس با آنها مخالف بود ، پس ضرورتا" باطل ، توطئه گر ، مزدور ، جنایتکار ، و دشمن است .مطلق اندیشی فکری نه فقط برای حکومتی سرکوبگر مثل جمهوری اسلامی و رهبران آن ، خطرناک است بلکه برای یک سازمان سیاسی – نظامی و مخفی ، ولو اینکه « اپوزسیون » باشدنیز خطر ناک است . برای اینکه اگر قرار باشد یک سازمان سیاسی – نظامی مطلق اندیش و خشونت طلب باشد حتما" این فرهنگ خود را در فردای پیروزی به درون لایه های جامعه تسری خواهد داد. بنابراین یکی از ضرورت های قطعی است که در بین «اپوزسیون » روند « دمکراتیزاسیون » طی گردد . مادام که چنین اتفاقی دربین همه گروه های اپوزسیون ، بویژه برادران مجاهد ، و سلطنت طلب های افراطی و کمونیست های ارتدکس نیفتاده باشد ، باید از پیروزی بر رژیم استبدادی و مذهبی نگران بود.زیرا بیم آن میرود که بار دیگر حوادث دهه 60 تکرار شود و برادر کشی در کشور براه افتد. من معتقدم مهم ترین مسئله ی ، پیروزی بر استبداد ، رسیدن به فرهنگ دمکراسی در بین گروه های اپوزوسیون است. به همین دلیل خواهان این هستم که از طریق گفتگو ، بویژه با با اپوزسیون های موثر ی چون سازمان مجاهدین خلق ، از آنها بخواهیم که از طریق گفتگو به ویژه اخلاق خشونت گرایانه و مطلق اندیشی دست برداشته و به تعامل مثبت و سازنده با سایر افراد و گروه های خارج از سازمان خود بپردازند. شرط این تعامل مثبت این است که هر فرد یا گروهی بپذیرد که این امکان وجود دارد که درایدئولوژی و رفتار خود دچار اشتباهات و یا جزم هایی شده باشد. تا چنین پیش فرضی وجود نداشته باشد ، هیچ گفتگو و تعاملی نیز صورت نخواهد گرفت.هرکس سعی خواهد کرد،خود را حق مطلق قلمداد نموده و دیگران را دشمن و توطئه گر بداند.دوستان مجاهد ، پاسخ به پیشنهاد خیر خواهانه من را با عنوان « طبرزدی مجیز گوی امام خامنه ایی » شروع کرده اند. پاسخ من این است که ممکن است گزینش این عنوان به این دلیل باشد که آن دوستان من را نمی شناسند. اگر این است ، حداقل می توانستند از طریق اعضا و هواداران خود درباره من و روحیه من تحقیق کنند.من اصولا اهل مجیز گویی نیستم. اگر می خواستم مجیز گوئی کنم ، می بایست در حمایت یا طرفداری از «جمهوری اسلامی » باقی می ماندم. نه اینکه به مبارزه تمام عیار برعلیه آنان برخیزم و24سال محکومیت زندان و محرومیت اجتماعی بگیرم.
ازمن به عنوان « شارلاتان بد سابقه » یاد کرده اند .به یاد دارم که همین یکی دو یال پیش بود که رهبر جمهوری اسلامی نیز برای تخریب مخالفان خود از کلمه ی « شارلاتان » استفاده کرده بود. من مایلم این دوستان دلایل شارلاتان بودن من را اعلام کنند که اگر واقعیت داشته باشد ، مطمئنا" خود را اصلاح خواهم کرد. همچنین درباره ی «بد سابقه» بودن نیز چنانچه منظور آنها سابقه حمایت از جمهوری اسلامی است، من نیز خود پشیمانم و قبلا" نیز بارها اعلام نموده و در عمل نیز به اثبات رسانده ام. بنابر این معتقدم آن بدی را تاکنون از سابقه خود زدوده و جبران کرده ام. من از سن 18 سالگی به مدت حداکثر 15 سال – تا 35 سالگی – از رژیم جمهوری اسلامی حمایت کرده ام .و این حمایت به قصد طرفداری ازاهداف عالی مطرح شده ی انقلاب که یکی از شعار دهندگان آن خود مجاهدین بودند، مثل عدالت خواهی ، آزادی طلبی و عزت مردم ایران بوده است .حال یا خود اشتباه کرده ام – که تاکنون با مبارزات خود آنرا محو ساخته ام – و یا من را هم چون میلیون ها ایرانی دیگر به اشتباه انداخته اند. اما تاکنون همچون دوستان مجاهد خود دست دوستی به صدام – دیکتاتور عراق – نداده و سلاح بر میهن برنداشته و برادر کشی نکرده ام . بنظر شما کدام یک بدتر است؟!بنابراین اگر قرار باشد کسانی من را بد سابقه بنامند مطمئنا"این دوستان نمی توانند باشند. یک بار دیگر توجه خوانندگان گرامی ، به ویژه برادران مجاهد را به عبارت در متن – در پاسخ به پیشنهاد من - جلب میکنم:« در27 سال گذشته شمار زیادی از پاسداران و حتی دژخیمان رژیم در خلال جنگ قدرت ، گرگهایی درون رژیم زندانی ، اعدام و ترور شده اند. گرگزاده خمینی – احمد – و سعید امامی ، نمونه های معروف این گونه افرادند. طبرزدی هم نمونه دیگری است که مدتی است رل مخالف را بازی کرده است .» براستی آیا استفاده از این واژه ها درباره دشمن ، مخالف و یا منتقد ، در شان یک گروه سیاسی که از پیش برای ما « رهبر » و « رئیس جمهور » نیز تعیین کرده است ! ، میباشد؟!اگر گروهی که اینک در موضع اپوزسیون است درباره دیگران اعم از « خمینی » ، «احمد خمینی » و سعید امامی ، و ... و من ،چنین ادبیاتی بکار میبرد ، چه تضمینی وجود خواهد داشت چنانچه حاکم گردید ، همه این به زعم آنان گرگها را از دم تیغ نگذراند؟! اصولا گروه های تمامیت خواه اعم از جمهوری اسلامی یا مخالفین آن ، به این دلیل دست به کشتار وحشیانه میزنند که مخالفین خود را گرگ می بینند. همین ایدئولوژی است که فاشیسم را پرورش می دهد.آیا بهتر نیست یک بار برای همیشه دست از تمامیت خواهی و خشونت گرایی برداشته ، و حتی دشمن خود را گرگ ننامیم ؟!!چه رسد به من که اصولا با هیچ احدی دشمنی و خصومت ندارم. دوستان مجاهد در پاسخ خود به من میگویند « او – منظور من هستم – در پیشنهاد به مجاهدین خلق که در سایت های وزارت اطلاعات درج گردیده رک و پوست کنده – بخوانید صریح و بی پرده – میگوید :
1-«مجاهدین در دو دهه گذشته به تروریسم مشغول بوده اند...» من هیچگاه در نامه خود چنین حکمی صادر نکرده ام .این حرف تحریف شده است . چرا که من گفته ام « مجاهدین در کارنامه خود مرتکب اعمالی شده اند که عرف بین الملل آن اقدامات را ترور می نامد.» برای نمونه از برخی بمب گذاریها یاد کرده ام . در ضمن به دیدگاههایی مثل دولت آمریکا و اروپا استناد کرده ام. آیا واقعیت غیر از این است؟!! یعنی آیا دول شرقی جهان چنین نظری درباره آنها ندارند؟!!
2سران حزب جمهوری اسلامی – امثال بهشتی که راست پوتین خمینی بوده – و رجائی و باهنر – طفلکی ها – دستشان به هیچ خونی آلوده نبود!!»من از دوستان مجاهد – از این سازمان بشر دوست – میخواهم تا افرادی را که بهشتی و باهنر کشته اند را اعلام کنند. من اگرچه اینک به عنوان مخالف سیاسی جمهوری اسلامی ، حتما اندیشه و عملکرد آن روز بهشتی را محکوم می کنم ، اما این اعلام مخالفت و محکومیت به معنای تائید - اعدام امثال اواز طریق بمب گذاری و بدون تشکیل دادگاه - نیست. بلکه امروز نیز هرگونه ترور از این دست را محکوم می کنم. در عین حال عامل این اقدامات را نه همه ی اعضای آن سازمان ، بلکه متوجه سران آن دانسته و به همین دلیل است که به سران آن سازمان پیشنهاد داده ام خود را فدای «خلق » و فدای « سازمان مجاهدین خلق » نموده و مسئولیت همه آن ترور ها را به عهده بگیرند واجازه دهند این سازمان با پشتوانه ی تشکیلاتی – سیاسی و توانمندی های خود ، بر ملت ایران باقی بماند.همانگونه که معتقدم سران جمهوری سلامی می بایست همه مسئولیت ترورها و اعدام ها ،- به ویژه اعدام های دسته جمعی - را به عهده گرفته و پاسخگوی اقدامات خود باشند. واقعیت این است که سران مجاهدین خلق با اعلام جنگ مسلحانه در 29 خرداد 1360 بهانه بدست عوامل خشونت طلب در رژیم جمهوری اسلامی دادند تا ملت ایران در 27سال گذسته شاهد بدترین انواع شکنجه و اعدام و ترور باشند. در این مورد سران جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین -نه به یک اندازه – باید پاسخگو باشند.
3-«مجاهدین در جریان جنگ هشت ساله به کشتن سربازان ایرانی می پرداختند» پس لابد دوستان مجاهد برای ماه عسل به عراق رفته و تشکیلات نظامی ساخته بودند؟!!و لابد صدام هم محض رضای خدا از آنها حمایت می کرد؟!!و لابد عملیات نظامی آنها در مرز علیه سربازان ایرانی و به ویژه در « شبیحخون ها » و کشتن هموطنان ایرانی ، به قصد تفریح صورت گرفته است ؟!!دوستان گرامی به چه دلیل از بیان حقیقت عصبانی می شوید؟!!براستی اگر در جنگ عراق علیه ایران شرکت نکرده اید ، با صراحت اعلام نمائیدو چنانچه شرکت کرده اید ، مسئولیت آنرا بپذیرید و اعضا و کادرهای سازمان را ازآن مبرا نمائیدو اطمینان داشته باشید که ملت ایران آنان را خواهند بخشید.
4-«مجاهدین در عراق کردها را سرکوب کرده اند» در این باره نیز سخنان من تحریف شده است . زیرا من در این مورد هیچ آگاهی مستندی ندارم و صرفا از برخی رهبران کرد ایرانی شنیده ام . سازمان مجاهدین خلق اگر در سرکوب کردهای عراقی نقشی نداشته باید از خود دفاع نماید و این مسئله باعث خوشحالی ماهم خواهد گردید.
5-« مجاهدین از آخوندهای حاکم ، بسیار خطرناکترند» البته تا آنجا که بیاد دارم چنین حکمی نیز صادر نکرده ام . بلکه تاکید من این بود که اگر بخواهند با همان سابقه و چنان ایدئولوژی و به عنوان یک گروه درون گرا و مسلح باقی بماند ، نسل جدید که یک نسل لیبرال و آزادیخواه است ، چنین سازمانی را خطرناکتر از آخوند های حاکم میداند. براستی که « آفتاب آمد دلیل آفتاب » . وقتی یک سازمان که در موضع اپوزسیون قرار دارد ، در قبال انتقاد فردی که او نیز از اپوزسیون میباشد اینگونه دست به خشونت گفتاری میازد ، اگر حاکم شود خطرناک تر از « آخوندهای حاکم » نخواهد شد؟!! مگر اینکه در وضعیت فعلی آن تغییراتی به وجود آید.خوشبختانه عناصر زیادی از درون این سازمان دست به اصلاحات درونی زده اند. ما از حرکت مثبت آنان استقبال می کنیم. من نیز به نوبه خود به این مسئله آگاهی دارم که چرا این سازمان در برابر یک پیشنهاد خیر خواهانه تا آن اندازه عصبانی شده و بجای پاسخ روشنگرانه ، یک «فحشنامه » سیاسی منتشر نموده اند. من میدانم که کادرها و بدنه آن در صدد به روز کردن آن سازمان است .به همین دلیل نیازمند یک پوست اندازی است. پذیرش دمکراتیزاسیون و نقد گذشته ، آنگونه که همه گروه های دمکرات به آن دست زده اند ، یک نیاز فوری برای اعضای آن سازمان است. زیرا جنبش فعلی مردم ایران یک جنبش مسالمت آمیز و دمکراسی خواهانه است .هر نوع خشونت رفتاری و یا تمامیت خواهی ، موجب میشود تا حکومت فعلی استوار تر گردد . چرا که این رژیم نیز مظهر خشونت و توتالیتاریسم است. با خشونت و تمامیت خواهی نمیتوان با آن مبارزه کرد.این حق هواداران و اعضای زجر کشیده سازمان مجاهدین خلق است که در جنبش دمکراسی خواهی ملت ایران نقش داشته باشد. بنابراین تلاش آنها برای رهایی از «دگماتیزم »سازمانی و « هژمونی سانترالیزم » که کوله باری از عملکرد تاریخی غیر دمکراتیک را پشت سر گذاشته ، یک حق منطقی است.بنابراین «دمکراتیزاسیون»میتواند اولین پروژه این سازمان باشد.این همان روندی است که همه گروهای اپوزیسیون ، - به استثنای جریانات ارتدکسی – طی کرده اند و اینک نوبت به سازمان مجاهدین خلق رسیده است.سران این سازمان نباید این فرصت تاریخی را از دست بدهندو هر صدای منتقد و یا مخالف از درون یا بیرون سازمان را با انگ زدن و فحاشی و تخریب ، خاموش کند. این همه رسالتی است که اینگونه مقالات انتقادی به عهده خود دارند.دوستان مجاهد در پاسخ به مقاله من آورده اند :« زمانی که طبرزدی با کارنامه ایی از دفاع فعال و مشارکت در جنگ افروزی ها و جنایت های وحشیانه ی خمینی علیه مردم ایران ، در دفتر تحکیم وحدت بود، رفسنجانی او را کشف کرد . چون به پول و شهرت ، علاقه وافری داشت و رفسنجانی از او برای انشعاب در دفتر تحکیم وحدت که آن زمان علیه ریاست جمهورریش مخالفت خوانی میکردند ، استفاده کرد.»من براستی با دیدن این پاسخ از سوی آن سازمان عریض و طویل که ادعای جانشینی حکومت آخوندها را دارد به یک پیشنهاد خیر خواهانه شگفت زده شدم. البته پیش از آن ، در سال 1367متن سخنرانی سالانه آقای «مسعود رجوی » به دستم رسید که او هم یک سری اتهامات بی اساس را متوجه من کرده بود و البته مردم را از فریب خوردن توسط من ، بر حذر کرده بود. حال نیز مشاهده می کنیم که همان اتهاماتی را که رژیم حاکم در طی چند سال گذشته از طریق رسانه های خود به من وارد کرده بود ، دوستان مجاهد ، بی کم و کاست در اعلامیه خود تکرار کرده اند. در واقع از آنان بعید است که منبع اطلاع رسانی خود را رسانه های جمهوری اسلامی قرار دهند. براستی این دوستان از کجا دریافته اند که من شهرت طلب یا پول دوست هستم؟!!البته در یک اندازه معمول و نرمال هیچ کس از پول و شهرت دلگیر نمی شود. اما درباره من غلو کرده اند. ضمن اینکه رابطه من با دفتر تحکیم و رفسنجانی را بکلی اشتباه و تحریف شده بیان کرده اند. تاریخ جدایی من از دفتر تحکیم به سال 1362مربوط می شود که در آن زمان رفسنجانی رئیس مجلس بودو اتفاقا رابطه دفتر تحکیم در آن زمان با او بد نبود. چون او در آن زمان از مواضع جناح چپ حاکمیت حمایت میکرد.به همین دلیل ، امید وارم که همه اطلاعات دوستان مجاهد از این دست نباشد.ضمن اینکه اگر همه این مطالب نیز درست باشد و طبرزدی فردی شهرت طلب و پول دوست باشد ، هنوز اشکال غیر دمکراتیک بودن افکار و رفتار سازمان مجاهدین خلق پا برجاست.این سازمان ایدئولوژی گرا باید معلوم کند که برای جوانان و دانشجویان دمکراسی خواه و عمدتا سکولار چه پیام جدیدی دارد؟آیا هنوز هم از حزب بعث عراق و دیکتاتور بغداد و گروه طالبان در افغانستان در مقابل نیرو های غرب حمایت میکند؟ یا موضع آن تغییر کرده است؟ آیا به صرف اینکه در 24 سال گذشته به دلیل شرکت ندادن آنها در قدرت ، دست به عملیات مسلحانه زده است ، این حق را دارد که در کنار صدام و طالبان قرار گیرد؟ آیا رهبری سازمان قرار نیست یکبار برای همیشه درباره اقدامات دو دهه گذشته خود جوابگو باشد؟ آیا هنوز در این اندیشه است که گویا سال 1357است و مردم ایران حاضر خواهند بود هر نوع رفتار و افکاری را بپذیرند؟بدیهی است که مردم جز دمکراسی و عدالت به هیچ اصلی تن نخواهند داد و بهمین دلیل هر گروهی بخواهد در سرنوشت این کشور موثر واقع شود، میبایست به ابزار دمکراسی مقید گردد. تنها خواسته ماهم همین بوده و هیچ مطالبه ی دیگری از دوستان مجاهد خود نداریم.دوستان مجاهد در پاسخ به پیشنهاد خیر خواهانه و البته انتقادی من گفتند :«بسیجی بخت برگشته با این که میان جناح های قدرتمند رژیم بسیار دست بدست شده اما هیچگاه – از آغاز تا امروز – ذره ایی از وفاداریش به دیو جماران کم نشده است. نه از اصل اساسی حفظ نظام تخطی کرده و نه از سران و باندهای رژیم دل کنده است او ازآنهاست و آنها از او. از این رو خوب میداند که در دوره پس از یک پایه شدن نظام ،لیچارگویی علیه مجاهدین – ولو آنکه تکراری باشد – از هزار بار بیان غلط کردم وتوبه کردن نزد خامنه ایی ارزشمندتر است.» درباره این بخش از نظرات دوستان مجاهد متذکر میشوم : الف ) نیازی نیست که حتی یکبار نزد خامنه ایی بگویم که غلط کردم . کافی است که قول دهم سکوت اختیار کنم و بلافاصله آزاد شوم. همچنین باید بگویم که من اصلا روحیه گفتن غلط کردم را ندارم . ای کاش میتوانستم از چنین روحیه ایی یرخوردار گردم تا خانواده ام به دلیل مبارزات سیاسی ام در این همه بگیر و ببند و کش مکش روحی و روانی قرار نمی گرفتند.ب )البته این دوستان دربیان میزان اهمیت جایگاه خود غلو کرده اند . چون منهای خمپاره اندازی ، به لحاظ سیاسی، سازمان مجاهدین خلق برای رژیم اهمیت زیادتری از مبارزین سیاسی داخل ندارد. و رژیم دریافته است که این سازمان جایگاه چندانی در بین جوانان ندارد. تنهامسئله رژیم با مجاهدین همان مشی مبارزاتی آنان بود –مسلحانه – که آنهم چند سالی است که تعطیل شده است.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

ج ) من بارها و بارها گفته و نوشته ام که این رژیم را قبول ندارم .از رفتار این رژیم در سرکوب ، شکنجه و اعدام مخالفین تبری جسته و آن را محکوم می کنم و معتقدم روزی باید پاسخگوی عملکرد خود باشند. من طرفدار یک حکومت سکولار- دمکرات هستم و به همین دلیل در زندان بسر میبرم. بارها کشتار دسته جمعی 1367 را محکوم کرده و همه می دانند که آن کشتار به فرمان چه کسی صادر گردید. این شهامت و صداقت را داشته و دارم که به اشتباهات گذشته ی خود اعتراف کنم و بگویم اگر چه تا کنون در هیچ نهاد دولتی و حکومتی عضویت نداشتم و صرفا به عنوان یک نیروی فرهنگی – سیاسی در حوزه دانشگاهی عمل کرده ام ، اما رهبران جمهوری اسلامی ، به ملت و اهداف انقلاب خیانت کرده و آنرا به بیراهه کشانده اند. در عین حال نه خمینی را دیو و نه رجوی را فرشته میپندارم. زیرا « دیو » و « فرشته»هردو اسطوره هستند و در کل همه انسانها باید در قبال اعمال مثبت و منفی خود پاسخگو باشند. پس این اظهارات دوستان هم درباره من ، اتهامی بیش نیست.
د ) به من گفته اند بسیجی بخت برگشته... به این لحاظ که من بین زندانها و سلولهای مخوف حکومت دست بدست میگردم – از توحید ، 209 اطلاعات ، عشرت آباد ، حفاظت و اطلاعات ، ضدجاسوسی وزارت دفاع ، 500 سپاه ، اوین و ...- این نظر دوستان را تائید می کنم که یک بسیجی بخت برگشته هستم. اما این دوستان نیز خیلی بخت یارتر از من نیستند.چون آنها نیز در عراق ، افغانستان ، ترکیه ، و پشت درب پارلمانهای اروپا و آمریکا سرگردانند. البته من میل ندارم به آنها مجاهد بخت برگشته بگویم.در هر حال همانگونه که در مطلع بحث نیز متذکر شدم، هدف از طرح چنین مسائل ، لیچار گویی نیست. سخن در این است که چنین سازمان هایی نیازمند یک خانه تکانی درون تشکیلاتی هستند. اعضا و هواداران این سازمان که با من در زندان زندگی کرده اند ، بخوبی میدانند که من چنین گروه هایی را سرمایه های ملت میدانم . اما معتقدم میبایست « دمکراتیزه» شوند. همان فرآیندی که جناح اروپایی آن چندی است آغاز کرده ، گویا رهبری این « اصلاحات» بدست خانم مریم رجوی است. شنیده ام که ایشان در نظر دارند تا مشی مبارزات سازمان را به سمت مبارزه مسالمت آمیزسوق دهند.اگر چنین خبرهایی درست باشد پس می توان امید وار بود که شرایطی فراهم گردد تا نقد گذشته نموده و مبارزه جدید و جدی در زمینه فاز دمکراتیک آن را آغاز نمایند.باید به آنها فرصت داد تا زمینه چنین کاری فراهم گردد.« انقلاب دمکراتیک » از آن نوعی که در چند سال اخیر در کشورهای همسایه و منطقه رواج یافته ، بهترین الگوی « مبارزاتی – سیاسی » برای برون رفت از وضعیت موجود است. بنابراین باید پذیرفت که مبارزه همراه با خشونت درجهت خواسته مبارزین نخواهد بود. این راهی است که «جنبش دمکراسی خواهی » ملت ایران در پیش روی همه ما قرار داده است.الگوی جنگهای چریکی و یا حکومت های تک حزبی و ایدئولوژیک که زمانی در کشور های آمریکای جنوبی معمول بود ، در منطقه ما جواب نداده و ملت ایران نیز عملا نشان داده که گرایشی به اینگونه حكومتهای دست چپی نداشته پس پيش بسوي مبارزات دموكراتيك .
ايران- تهران- زندان اوين- بند350 كارگري 8 /ديماه/1384

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'سخنی با برادران مجاهد، حشمت الله طبرزدي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016