عباي شکلاتي را در برابر کت شلوار قهوه اي قرار دادن کار چندان دشواري نيست: اولي ملايم و آرام با ظاهري آراسته و رفتاري موقر؛ دومي عصبي و خسته با چهره اي کارگري و رفتاري بي پروا. اولي مروج گفت و گوي تمدن ها و آشتي و سازش؛ دومي مروج برخورد تمدن ها و قهر و چالش. اولي متمرکز بر مردم تحصيل کرده و ظريف انديش جهان؛ دومي متمرکز بر مردم به جان آمده و محنت کشيده ي ايران... مي توان ساعت ها اين وجوه تمايز را بر شمرد و به اولي امتياز مثبت و به دومي نمره ي منفي داد. اما وحشت عبور از خط قرمز و زندان و شکنجه، مانع از پرداختن به يک سوال اساسي مي شود: وجه اشتراک عباي شکلاتي و کت شلوار قهوه اي چيست؟
اين سوالي است که نه کسي مي خواهد آن را بشنود، نه به آن پاسخ دهد. نتيجه ي اين سر در برف فرو کردن، بزرگ و بت شدن اولي و کوچک و خوار شدن دومي بدون در نظر گرفتن نقش اصلي و تمام کننده ي سومي است: مردي با چفيه ي سفيد و عمامه ي سياه.
آقاي شکلاتي، ديگر رئيس جمهور نيست که از تاثير سخن اش به عنوان نفر سوم مملکت وحشت داشته باشد. او اگر امروز سخن نمي گويد به دو دليل است: يا جز آن که گفته است و مي گويد حرفي براي گفتن ندارد، يا مايل است چهار سال يا هشت سال بعد دوباره رئيس جمهور شود. او اگر امروز به بدکاري ها اعتراض نمي کند به دو دليل است: يا جز اعتراض هايي که قبلا کرده است اعتراض ديگري ندارد، يا مايل است دليلي براي رد صلاحيت به دست آقايان شوراي نگهبان ندهد.
مثال مي زنم: آقاي کت شلوار قهوه اي مي گويد کشتار يهوديان دروغ است. مي گويد کشور ِ اسرائيل بايد از روي نقشه ي جهان محو شود. مي گويد دور سرش هاله ي نور ظاهر شده است. سوال اين است: آقاي شکلاتي اگر معتقد است که کشتار يهوديان دروغ نيست، اگر معتقد است که اسرائيل نمي تواند و نبايد از روي نقشه محو شود، اگر معتقد است که ظهور هاله ي نور به دور سر دروغ و کفر است، به عنوان يک فرد، به عنوان يک شهروند، به عنوان يک آدم سياسي، به عنوان يک آدم فرهنگي، به عنوان باعث و باني گفت و گوي تمدن ها، و به عنوان يک روحاني چرا رسما و علنا، با جملات صريح، با اين حرف ها مخالفت نمي کند؟ آيا بايد بگوييم که مخالفتي با اين حرف ها ندارد و حق با گوينده ي اين سخنان است؟
مثال مي زنم: اکبر گنجي در زندان است؛ زن او، بچه ي او، مادر او، برادر او، با شل کن سفت کن هاي دادستاني به اندازه ي زنداني زجر و محنت کشيده اند؛ جوان کم سن و سالي به نام سميع نژاد در زندان است. او را با اراذل و اوباشي که مثل آب خوردن آدم مي کشند و تجاوز مي کنند در يک جا حبس کرده اند و با غل و زنجير به اين سو و آن سو مي برند. وکلاي زندانيان سياسي که جز دفاع از موکل شان کاري نکرده اند در زندان اند... اين سياهه را مي توان همين طور ادامه داد.
آقاي شکلاتي به عنوان يک انسان، به عنوان يک نظريه پرداز آشتي و به عنوان يک مرد خدا، چرا به اين ظلم مسلم و بنيان برانداز رسما و علنا، با جملات صريح اعتراض نمي کند؟ آيا بايد بگوييم که اعتراضي ندارد يا اين ها ظلم نيست و گناه از خود آقايان است؟
advertisement@gooya.com |
|
انار و هندوانه خوب است؛ شادي و خنده و موسيقي خوب است؛ ديدن ملايمت و تساهل يک روحاني خوب است؛ ولي سايه ي مردي با چفيه ي سفيد و عمامه ي سياه بر سر همه ي ماست. بر سر ما و مرد شکلاتي و مرد کت شلوار قهوه اي.
مرد کت شلوار قهوه اي هر بدي که داشته باشد، يک خوبي بزرگ دارد که من آن را مي ستايم و آن اين است که افکار و انديشه هاي مرد عمامه سياه را عينا و بي کم و کاست بر زبان مي آورد. او صريح است و پرده پوشي نمي داند.
و مرد شکلاتي هر خوبي که داشته باشد، يک بدي بزرگ دارد که من آن را زشت مي دانم و آن اين است که افکار و انديشه هاي مرد عمامه سياه را آن طور که هست بر زبان نمي آورد. او صريح نيست و پرده پوشي مي کند. هيچ کس نمي داند که آيا او انديشه هاي مرد عمامه سياه را قبول دارد يا ندارد. اگر دارد چرا نمي گويد و اگر ندارد چرا نمي گويد.
انار و هندوانه خوب است؛ شادي و خنده و موسيقي خوب است؛ ولي بايد بپذيريم که حکومت اسلامي ايران مجموعه ي اين دو نيمه است. بايد بپذيريم که حکومت اسلامي ايران مساوي است با مردي با کت شلوار قهوه اي به اضافه ي مردي با عباي شکلاتي؛ و بايد بپذيريم که جمع اين دو مساوي است با مردي با چفيه سفيد و عمامه ي سياه.