پیش درآمد: دوست همجنس گرایی دارم که هرچند وارد فعالیت سیاسی مستقیم نمی شود اما سیاست و فعالیتهای سیاسی نیروها را دنبال می کند. اخیرآ ایمیلی به یکی از بچه های سیاسی می نویسد و از اینکه فلان گروه مسائل همجنسگرایان را وارد برنامه خود نکرده ، گله مند می شود. آن آقای فعال سیاسی هم جوابی می دهد و در آخر نامه خود، جریان آشنا شدن با همجنسگرایان را اینطور تعریف می کند که پسری دخترمآب تو خیابان می بیند و بعد از سلام و علیک متوجه می شود که طرف همجنسگرا است و ازش می پرسد که چرا تغییر جنسیت نمی دهد و الا آخر.
حالا این دوست همجنسگرا جواب آن فرد سیاسی را برای من فرستاده و پرسیده که با چنین جوابی از یک فعال سیاسی باید خندید یا باید گریه کرد؟ من هم به سبک آقا صمد آن دوران برایش نوشتم: هردوقربان!
اما شوخی بکنار، به اعتقاد من، عدم حمایت صریح و علنی نیروهای سیاسی از حقوق ما همجنسگرایان را میتوان در سه علت عمده خلاصه کرد؛ یکی ضعف دانش و نا آگاهی فعالان سیاسی از مسائل جنسی و پدیده همجنسگرایی است، علت دیگر اینکه سیاسی کاران ما همیشه با حساب سود و زیان رسیدن به قدرت، قلم و زبان خود را می چرخانند و سوم اینکه نیرهای سیاسی ما، علیرغم همه ادعاهای خود، اما همچنان ذهنیت اسلامی- جهان سومی دارند و با افراط به عمومیت و توجه به کلیات، روحیه و منش قبیله ای خود را منعکس می کنند.
کنگره ملی آفریقا در اوج قدرت رژیم آپارتاید و علیرغم فرهنگ و ذهنیت توده های فقیر سیاهپوست، و با وجود نفوذ نیروهای مسیحی مذهبی در تشکیلات خود، اما به دفاع علنی و آشکار از همجنسگرایان و حقوق آنان پرداخت و توانست نه تنها سیاهپوستان همجنسگرا بلکه سفیدپوستان همجنسگرا را هم به صفوف جنبش ضد آپارتاید بکشاند. نیروهای سیاسی ما ظاهرآ روحیه و خلقیات توده ها و عدم آمادگی مردم را بهانه کرده، طرح مسائل همجنسگرایان را زودرس می دانند و هرچند غیر مستقیم به فعالان همجنسگرا می فهمانند که مشکلی با مسئله ندارند ولی از هرگونه بحث علنی در اینباره می پرهیزند. گروهها و فعالان سیاسی ما با اینکار می خواهند " فضیلت" خود را به " توده ها" نشان دهند. ولی گریز نیروها از پرداختن به جنبش اجتماعی-حقوقی همجنسگرایان ناتوانایی سیاسیون ما در یافتن بینش مشترک و رسیدن به اشتراک ذهنیتی با بخشی از فعالان حقوق بشر و هواداران جامعه سکولار و دمکراسی در کشوراست. از طرف دیگر آن "توده ها" که لولوی سیاسیون ماست، نه صدای آنها را می شنود و نه پایگاه اجتماعی آنهاست و تمکین به ذهنیت آن "توده ها" به دمکراسی، سکولاریسم، حقوق بشر و ساختن جامعه ای مدرن و نو خدمت نمی کند. آیت الله خمینی در سال 57 و در اوج آن دیوانگی مذهبی جامعه ما، تغییر جنسیت ترانس سکسوالها را قانونی کرد و اصول خود را فدای ذهنیات هواداران و "توده ها" نکرد. اما نیروهای سیاسی ما سال26 بعد از آن و با همه راهی که ما طی کرده ایم همچنان آن شهامت آقای خمینی را هم ندارند که از مسائل درست و علمی حمایت کنند، گو اینکه مردم ندانند. بگذریم از اینکه مسائل جنسی و موضوع جنسیت در جامعه امروز ایران بشدت مطرح است و برای این ادعا هزاران دلیل میتوان آورد.
اما در خصوص علت اولیه عدم پرداختن نیروهای سیاسی به امور مربوط به جنسیت و حقوق همجنسگرایان که آن را ناشی از ناآگاهی و دانش کم سیاسیون در این زمینه اعلام کردم را تجارب برخورد شخصی خودم و تعداد دیگری از همجنسگرایان با افراد فعال سیاسی مبنا قرار داده ام. قصد "همه را با یک چوب راندن" ندارم اما واقعیت این است که بسیاری از سیاسیون ما دید و ذهنیت اشان از یک فرد همجنسگرا این است که او شخصی است با ظاهر مردانه ولی با ادا و اطوار و حرکات زنانه، متمایل به پوشیدن لباس زنانه و در آرزوی تغییر جنسیت و زن شدن. و اگر هم به همخوابگی با همجنس خود دست بزند صرفآ " مفعول" است و آن که "فاعل" بوده همجنسگرا نیست. این همان دیدگاه فرد بیسواد روستایی است که متاسفانه روشنفکر سیاسی کار و پناهنده سیاسی ما در اروپا و آمریکا هم با خود حمل می کند. حال بگذریم از اینکه در چنین دیدگاهی زنان و دختران لزبین کاملآ نادیده گرفته می شوند ولی باید گفت که چنین دیدگاهی کاملآ غلط، و تصوری اشتباه آمیز است.
بیش از 95 درصد مردانی که به پوشیدن لباس زنانه تمایل دارند همجنسگرا نیستند و هتروسکسوال(دگرجنسگرا) هستند. مردان طرفدار و متمایل به پوشش و حرکات زنانه یک دسته جداگانه ای برای خود هستند که آنها را ترانس می نامند( ترانس سکسوال و ترانس وستایت). کسانی که می خواهند تغییر جنسیت بدهند همان ترانس سکسوالها هستند که کلآ مخالف اینند که بعنوان همجنسگرا معرفی شوند. و گروه دیگر ، گروه ترانس وستایت ها، کلآ خواهان تغییر جنسیت نیستند، زن پوشی ربطی به گرایش جنسی فرد ندارد و همانطور که اشاره شد، 95 درصد زن پوشان( ترانس وستایت ها) مردان دگرجنسگرا هستند و تعداد خیلی قلیلی از آنها همجنسگرا. نتیجه اینکه بیش از 95 درصد همجنسگرایان نه علاقه و تمایلی به زن پوشی دارند و نه خواهان تغییر جنسیت. آنها مردانی هستند ( مرد بودن نه افتخاری دارد و نه مایه شرم است بشرطی که عاری از مردسالاری باشد) که بنا بر گرایش جنسی به همجنس خود، خواهان محترم شمرده شدن عشق و احساس خود توسط دیگرانند.
تاکید و توسل بسیاری از فعالان سیاسی به موضوع " انتخاب" در برخورد با همجنسگرایان و باد در غبغب انداختن که ما به "انتخاب" شما احترام می گذاریم، نمونه دیگری است که ناآگاهی و کم دانشی نیروهای سیاسی از پدیده همجنسگرایی را منعکس می کند. گرایش و حس و تمایل به همجنس انتخابی نیست. هر فردی در سنین نوجوانی خود بخود پی می برد که به کدام جنس گرایش دارد. این گرایش که در نتیجه یکسری کنش و واکنشهای پیچیده روانی، ذهنیتی، تربیتی، ژنتیکی و....شکل می گیرد نه انتخابی است و نه عوض شدنی. پس کلآ صحبت از انتخاب " در برخورد با همجنسگرایی" نوعی خلط مبحث است. اما من موافقم که هویت جنسی انتخابی است. یعنی در شرایطی نمونه شرایط کشور ما که همجنسگرایان سرکوب و شکنجه و اعدام می شوند و هیچ راهی برای تبادل اطلاعات وجود ندارد، افراد بنا بر عدم آگاهی یا از ترس فرهنگی/حکومتی و یا یکسری عوامل دیگر، به دگر جنسگرایی اجباری تن داده و با پنهان کردن گرایش طبیعی خود، ظاهری متفاوت ( دگرجنسگرایانه) در پیش می گیرند( انتخاب می کنند.). پس همجنسگرا بودن انتخابی نیست ولی انتخاب هویت جنسی انتخابی است، بگذریم از اینکه انتخاب هویت جنسی مغایر با گرایش جنسی چه مشکلات و فشارها و مصائبی را که بر فرد وارد نمی کند. اتفاقآ مبارزه همجنسگرایان برای حقوق خود در واقع تلاشی است برای خلاص شدن از این مصائب و مشکلات تعارض بین گرایش جنسی و هویت جنسی که جامعه به آنها تحمیل می کند و رها شدن از اجبار به در پیش گرفتن هویتی ناهمخوان با گرایش جنسی درونی و رسیدن به تعادل بین گرایش و هویت و خود بودن.
advertisement@gooya.com |
|
موضوع خودی و غیر خودی کردن افراد و گروهها که ظاهرآ فرهنگ حکومت اسلامی است، در نیروهای مخالف حکومت نیز ریشه ای قوی دارد و بهتر است که آن را یک مرض ایرانی بدانیم. چرا که نیروهای سیاسی ما نه تنها در برخورد با دیگر نیروهای اپوزیسپون بلکه در برخورد با گروههای اجتماعی هم خودی و غیر خودی می کنند. فکرش را بکنید اگر بجای عکسهای شکنجه شده امیر، همجنسگرای 22 ساله ایرانی که به تازگی از کشور خارج شده، تصاویر شکنجه شده یک فعال سیاسی منتشر می شد آنوقت سایت و حزب و گروه و مجله ای از سیاسیون پیدا نمی شد که با آب و تاب به انعکاس آن نپرداخته باشد، اما چرا عکسهای امیر در سایتهای پر مدعا منعکس نشد؟ چرا نیروهای سیاسی واکنشی نشان ندادند؟ پس حقوق بشر، آزادیها و حقوق فردی انسانها که اینهمه از آن دم می زنید چی شد؟ آیا سیاسی نبودن امیر( نمی دانم شاید هم باشد) باید بهانه نادیده گرفتن حقوق او باشد؟
عدم علاقمندی و گوشه گیری نیروهای سیاسی از جنبش های اجتماعی وجه دیگری هم دارد و آن عدم موفقیت در تآثیر گذاری. مگر اهمیت دادن به مسائل افراد و کمک به شکل گیری فردیت و حریم خصوصی افراد لازمه مدرنیت نیست؟ سکوت در برابر دست اندازیهای اجتماعی/ اخلاقی جامعه و دست اندازی سیاسی از طرف حکومت بر علیه اقلیت های جنسی کشور، نشان از بی توجهی سیاسیون پر مدعا به دغدغه های جاری در بطن اجتماع است و گریز از آن منش اخلاقی که حکم می کند همه را باید جدی گرفت حتی اگر منفعتی برایمان نداشته باشد. اصلآ فعالان و گروههای سیاسی و حقوق بشری ما باید به این سئوال جواب دهند که چرا از شهروندانی که می خواهند خود را از تحقیر اجتماعی و سرکوب حکومتی خلاص کنند و از جهت روانشناختی به حمایت همه طرفداران حقوق بشر و دمکراسی نیازمندند، نباید حمایت همه جانبه بعمل آید.
مؤخره:
اینها را به این دلیل نوشتم که اگر نیروهای ما جدی هستند و می خواهند دیگران هم آنها را جدی بگیرند باید برای مسادل همه گروهها و قشرهای اجتماعی برنامه داشته باشند. و برنامه را نمیتوان احساسی نوشت. باید شناخت داشت. این مقاله درس سکس برای سیاسیون نیست بلکه اشاره به اینکه آنها به آموزش در اینباره نیازمندند.
=============
.(1) - اخیرآ مچله ماها ویژه نامه ای بنام ترانس بهمراه شماره 9 خود منشر کرد که علاقمندان می توانند آن را ازدست اندرکاران مجله ماها درخواست کنند:
majaleh_maha@yahoo.com