دوست عزيزم اکبر گنجی!
ديده و ناديده اش ديگر مهم نيست. با هم "زندگی می کنيم آخر. با يک گيومه، چرا که من زندگی ام را می کنم و تو در برزخ مرگ و زندگی به سر می بری (بفرما، اين هم ابداع دوم من و اين بار در ادبيات فارسی و شايد جهانی). امروز پنجاه و دومين روز اعتصاب غذای تو و چهارمين روز اعتصاب غذای من است. ولی ميان وضع من و وضع تو تفاوت از زمين تا به آسمان است. می دانم که ميزان پتاسيم خونت به شدت پايين است. ديگر هر چه ذخيره چربی داشته ای سوزانده ای و اکنون عضلات به شمول عضله قلب و کليه و کبد و ديگر امعاء و احشاء اند که در تو خورده می شوند. مغزت با روان بزرگ و گرامی ات در آن فعال است. اما مطمئن نباش که در وضعيتی که داری با بازدهی کامل کار می کند. حتما می دانی که در پديده های خود گردان از جمله پديده های زيست شناختی و مثلا فرآيندهای بدن انسان مکانيزم های پس خوراند مثبت و منفی عمل می کند. وقتی اشکالی پیش می آید بدن تمام کوشش اش را برای حفظ زندگی می کند و از تمام ظرفيت هايش استفاده می کند و صدها مکانيزم پس خوراند منفی برای ایجاد تعادل وارد کار می شوند ولی اگر روند ادامه پیدا کند بعد مقطع بحرانی پيش می آيد و بعد مکانيزم های پس خوراند مثبت که همان حلقه شيطانی باشد به وجود می آیند و ديگر از دست هيچکس در آن موقع کاری بر نمی آيد. البته می دانی که در پزشکی اغلب چيزهایی که منفی ناميده می شوند خوب هستند و مثبت ها بدند. اين مقدمات را نوشتم که بدانی نگرانی من اين است که تو فکر کنی کنترل اوضاع را در دست داری ولی در واقع هر لحظه هدایت بدن از دستت خارج شود و ديگر از هيچ کس هم کاری ساخته نباشد.
پنجاه و دو روز را آدم می گويد و می نويسد و می شنود ولی آنها که تجربه اعتصاب غذا را در زندان های شاه و جمهوری اسلامی داشته اند می دانند که هر روز با روز پيش چه تفاوت کيفی جدی ای دارد و از این جهت است که این گروه از دوستان اين همه درباره تو مینویسند چون بهتر از هرکس میدانند که بر تو چه میگذرد.
اکنون روز چهارم اعتصاب غذای من است. نتوانستم برای کارم جانشينی پيدا کنم تا به تو نزديک تر شوم و فريادم به تو طنين بيشتری داشته باشد. امروز عصر چند ده نفری به سراغم خواهند آمد. برای گرفتن حبی و مرهمی، مشورت یا لبخندی. گاه در آن ميانه لازم می شود در شرايطی باشی که بتوانی جانی را نجات دهی. پس بايد کاملن هشيار باشم که سهوی صورت نگيرد. از اين رو با نگرانی نسبت به وضع تو اعتصاب غذای "نيمه خشک، نيمه تر" خود را به تر تبديل می کنم. يعنی آب و چای فراوان به همراه ٢٠ حبه قند در روز و آب و نمک و آب ليمو خواهم خورد. با اين وصف وضعم از روزهای پيش به مراتب بهتر خواهند شد. ترسم اين است که خاطر تو هم مثل بسياری ديگر که ٢٠- ٣٠ روزی نفس راحت می کشند، آسوده شود و تو راه در اين لحظه نادرست خود را ادامه دهی. البته عجالتن تا روز پنجشنبه وضع چنين خواهد بود تا ببينم که تو چه می کنی، بر من چه خواهد رفت و آنها که تو را می خواهند به زانو زدن و طلب عفو وادارند، دست از سماجت غير انسانی خود برمی دارند و تو را آزاد می کنند يا نه؟
در همه جای دنيا جنب و جوشی برای حمايت از تو برپاست و از سازماندهی تجمعاتی صحبت می شود که قرار است همزمان با تحصن همسر تو در برابر دفتر سازمان ملل در تهران، در برابر دفاتر سازمان ملل در کشورهای مختلف دنيا و نقاط نظير در شهرهای مختلف برگزار شود. وقت بدی است برای چنين اکسيون هايی. همه جا تعطيل يا نيمه تعطيل است و دوستان همه پراکنده. فرصت دو روزه هم خیلی کم است. با اين حال تلاش ها می شود تا چه حاصل دهد. همه ی اينها برای آنکه تو از برزخ موجود به سوی زندگی بيشتر بيابی.
کماکان تنها خواست من از تو اطمينان به اين است که به توصيه پزشکان معتمدت عجالتن کاملن تن دهی و وقفه ای در اين راه را پذيرا باشی. من تا به اين خواست نرسم خود را ناچار می بينم که باز هم شرايطم را به وضعيت تو نزديک تر کنم تا سرنوشتمان همپيوند شود.
advertisement@gooya.com |
|
با کمی شوخی شروع کردم. با کمی شوخی هم به پایان برم. درست میگویی که برای آزادی و دموکراسی و تامین حقوق بشر باید هزینه داد. ولی مگر قرار است که تمام هزینه را تو بپردازی. آن هم نقد. من فقط از تو میخواهم که یک قسط بندی مختصر را بپذیری. اندکی را هم بگذار برای بقیه. مطمئن باش که من حد اقل الان هیچ تمایل و اصراری ندارم که بیش از تو هزینه ی اینکار را بپردازم. سهم بیشتر از آن تو. ولی تقاضا میکنم که تصور نکن مسیحایی هستی که صلیب تمام مصایب و مظالم عالم را باید بر دوش کشی. این در خدمت هدفی که هر دو داریم نیست. بعدن در این مورد بیشتر با هم صحبت خواهیم داشت.
بی صبرانه در انتظار پاسخ تو به خواست خود هستم.
نيمروز دوشنبه ١٠ مرداد ١٣٨٤
فرود سياوش پور