آيا واقعه ۱۸تير سال ۷۸ را مى توان واجد مقامى «اسطوره اى» در منظومه ذهنى شهروندان ايرانى يا لااقل بخشى از آنها دانست؟در اينجا تعريف «اسطوره» نه «غايت حقيقت يك چيز» كه روايت رولان بارتى از آن است كه «اسطوره ها واجد اعتبار يك نظام معنايى _ ارتباطى، يك پيام يا يك روش دلالت و... هستند كه با گفتمان به ديگران منتقل مى شوند.» آيا ۱۸تير بر اين تعريف صدق مى كند؟ با شنيدن دال (۱۸تير سال ۷۸) آيا در اذهان مدلولى از قسم «اسطوره مظلوميت»، «اسطوره دانشجوى آزاديخواه»، «اسطوره مقاومت مدنى» يا هر سرير اسطوره اى ديگر تداعى مى شود؟به حكم نشانه شناسى اجتماعى، پيش فرض بالا قابل اثبات نيست.به جز مقالات، مصاحبه ها و تحليل ها در نشريات يوميه آن زمان درباره «خود اتفاق» و پيش بينى نتايج آن و استمرار كم رمق آنها در سالگردها و نيز چند تجمع كم تراكم و نامنظم در دو- سه سال پس از واقعه هيچ نشانه ديگرى از ابعاد چيزى انضمامى به نام «اسطوره ۱۸تير» وجود خارجى ندارد.شايد يك يادآورى تاريخى بتواند ابعاد داعيه فوق را روشن تر كند.
در رخدادهاى سال هاى ۱۹۶۷ آلمان و ۱۹۶۸ فرانسه و آمريكا كه به جهت دو خصلت؛ يكم «قيام دانشجويان و اعتراض آنها به وضع موجود» و دوم «سركوب آنها از طريق قوه قهريه نظام هاى حاكم» با واقعه ۱۸تير هم داستان اند، حجم انبوهى از توليدات فكرى، فرهنگى و هنرى در قالب موسيقى، تئاتر خيابانى، فيلم، رمان، نقاشى و سبك هاى بديع گرافيكى، نشريات و پوسترهاى بديل و... جملگى نظامى معنايى را سامان دادند تا آن روزها به «اسطوره» اى ماندگار در خاطره مردمان آن عصر و اعصار پسين تبديل شود.اگرچه آثار هنرى و مفاهيم نوين زيباشناسانه اين جنبش ها در سال هاى بعد به روغن چرخ دنده هاى نظام سرمايه دارى تبديل شدند و از بطن خود ضد خود را آفريدند و در نهايت در تجلى شيوه هاى جديد پوشش، گويش، نگارش، فيلمسازى و... - كه گويى آب حيات كمپانى ها و مزون هاى فرهنگ مصرفى بود- آرام گرفتند اما به هر حال در ابتدا «توليدات» غنى و بكرى بودند كه مخاطبين را به سرعت و از طريق يك شبكه معنايى به اسطوره «جنبش مخالف وضع موجود» يا هر نام ديگرى متصل مى كردند.پس از قيام هاى سركوب شده دانشجويان بود كه مثلاً موسيقى راك- با ضرباهنگ هاى حماسى جديد- و از طريق تولد ده ها گروه خلاق (پينك فلويد، دورز، رولينگ استونز و...) بر غناى ميراث جهان موسيقى افزوده شد. از جنس همين باز شكوفايى ها در ديگر عرصه هاى هنرى- فرهنگى و فكرى نيز قابل رويت و رصد هستند.به آنها مى توان همچنين انبوه تراوشات فكرى، چهره هاى بالغ شده سياسى و نظريه پردازان استخوان دار را افزود.اما آيا جنبش دانشجويى ما و طبقات متوسط شهرى (به عنوان مخاطبين اصلى آنها) پس از واقعه ۱۸تير چنين تجربه هاى بديعى را از سر گذرانده اند؟ تا به حال چند رمان، چند فيلم يا تئاتر چند شعر و تصنيف يا چند كنسرت موسيقى درباره اين اسطوره! خوانده، ديده يا شنيده ايم؟مثلاً در عرصه موسيقى هيچ تصنيف تاثيرگذارى پس از ۱۸تير آفريده نشد.
تصنيف «يار دبستانى من» هم كه در ميتينگ ها و تجمعات كم تعداد دانشجويان در سالگردهاى اول و دوم پخش مى شد محصول خلاقيت نسل دانشجويان درگير در واقعه ۱۸تير نبود و از گذشتگان وام گرفته شد.با اين بى بضاعتى در بر ساخت نشانه هاى معنابخش چه انتظارى مى توان داشت كه اتفاق ۱۸تير در اذهان عمومى يا لااقل دانشجويان آينده و حال به مقامى «اسطوره اى» نائل شود؟عسرتى كه در جنبش هاى مشابه (نظير جنبش زنان) و جنبش مادر (اصلاحات پيشرو) نيز سايه افكنده است.آنها نيز هيچ توليد بكرى در شاخه هاى هنرى با موضوعيت خود «جنبش» هايشان نداشته اند. به طورى كه پيشروان جنبش اصلاحات مجبورند در تبليغات انتخاباتى شعارى را برگزينند كه پيش از آنها به شكل يك ترانه عاميانه عرضه شده بود، هر شهروند تاكسى سوارى آن را قبلاً شنيده بود و احتمالاً بى اعتنا از كنارش گذر كرده بود. اسطوره ها براى بقا در اذهان از زبان ساير نظام ها چه نوشتارى، چه تصورى براى ساخت معناى خود استفاده مى كنند.
بنابراين چندان دور از انتظار نيست كه با وجود فقر در توانايى خلق معناها و نشانه هاى جديد براى ترسيم و تجسم موجودات اسطوره اى برآمده يا حادث شده از گفتمان هايى كه بر شانه هاى «مدرنيته» در دوگانه «سنت/ مدرن» در ايران نشسته اند، اين پيكرهاى تنومند اسطوره هاى سنت باشند كه در بزنگاهى حساس، هر آنچه شبه اسطوره نيم بسمل جديد باشد را آئين ها (همان نشانه ها)ى از نو پيرايش شده خود هضم كنند.بخش عمده اى از شهروندان جوامع شهرى ايران- در حال حاضر- كه مهاجران ديروز پيرامون مركز هستند اگرچه به واسطه مسخ شدگى از رنگ و لعاب مدرنيزاسيون (و نه مدرنيته) به شهر كوچ كرده اند اما بقچه هاى سنت گرايى خود را هم در كاروان كوچ و هم در پستوهاى اذهانشان به همراه آورده اند.همين تصادم يك باره دو فضاى معنايى سنتى و مدرن درآوردگاهى به نام شهر است كه در گرد و خاك به پا شده از نزاع اين دو هر اسطوره جديد كه قرار است از طريق يك گفتمان منتقل شود را به سرنوشت محتوم شكست مى سپارد.سنت گرايان در اين آوردگاه حتى بسيار هوشمندانه تر از رقيب از ابزار مدرنيته (تكنولوژى) بهره برده اند. آنها با استفاده از ابزارآلات مدرن و هويت سازى براى حاملان جديد خود (مثلاً مداحانى كه در سالن هاى مجهز به بهترين ادوات صوتى و تصويرى مداحى مى كنند)، آن بخش از طبقات متوسط جديد را كه در دوگانه (سنت/ مدرن) از مدرنيته تنها «مصرف كالاى بيشتر» را مى پسندند و نه اخلاقيات و اقتضائاتش را جذب اسطوره هاى بازسازى شده خود _ با كمك تكنولوژى- مى كنند.
advertisement@gooya.com |
|
اجراى كورال مرثيه سرايى ها در حسينيه ها و مهديه هاى شهر آنچنان كاركردى دارد كه شهروندان لمپن (به لحاظ فرهنگى و معنوى) اما بورژوا (به لحاظ عاملان مصرف كالا) را مسحور شبكه معناساز خود مى كنند.شهروندان سرگردانى كه از ته انبان ذهن خود اسطوره هاى قديم مقاومت، مبارزه و تساهل و... را با نوايى آشنا با فرهنگ بومى مبدا (از جايى كه به شهر كوچ كرده اند) اما با ساز و برگ تكنولوژيك و برخاسته از فرهنگ دو پاره شهر به گوش جان مى شنوند و تصويرشان را در ذهن بازتوليد مى كنند.بدين سان است كه دوگانه سنت- مدرنيته كه يكى اسطوره هاى خود را از قديم داشته است و كافى است آنها را با تكنولوژى جديد بازتوليد كند و ديگرى بايد از همين اقتضائات موجود و مفاهيم جديد برگرفته از مدرنيته اسطوره هاى نو و شبكه هاى معنابخش به آنها بيافريند در آوردگاه شهر بارديگر رخ مى نمايد.و اين هم نشان مى دهد كه نگاه مارشال برمنى بر «تجربه مدرنيته» در متروپل هاى بزرگى چون پاريس يا نيويورك در اين گوشه از گيتى به آن سادگى ها كه تصور مى شد از سر گذرانده نمى شود.