دوشنبه 2 خرداد 1384

آخرين دوم خرداد، رضا خجسته‌رحيمي

خاتمي نه توانست و نه خواست كه همراه با تحولات و مطالبات ايرانيان تحول‌خواه حركت كند، او حتي برخلاف نسخه‌اي كه برخي مشاوران و معتمدانش مي‌پيچيدند نه تمايل به فشار از پايين داشت و نه خواست و اراده‌اي براي چانه‌زني در بالا

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

هشتمين سالگرد دوم خرداد را در پايان تجربه رياست دولتي خاتمي نظاره‌گريم و به تعبيري ديگر امروز شايد وقت آن رسيده باشد كه در پايان تجربه حركت حكومتي سياستمداران اصلاح‌طلب با «دوم خرداد» خداحافظي كنيم. اما اكنون در فضاي پرالتهاب انتخابات رياست‌جمهوري شايد بسيار سخت باشد كه به بازنگري تجربه هشت ساله رياست‌جمهوري خاتمي بنشينيم و به مقايسه دوم خرداد 76 با امروز يعني دوم خرداد 84 بپردازيم.

به هر حال هشت سال از آن روزهايي كه سرمايه‌هاي اجتماعي حركت اصلاحات را شكل دادند و توان خود را به پشتگرمي اين حركت بسيج كردند، گذشته است و در هشت سالگي اين حركت به نوعي پايان اين اعتماد اجتماعي را نيز نظاره‌گر هستيم. خاتمي نه توانست و نه خواست كه همراه با تحولات و مطالبات ايرانيان تحول‌خواه حركت كند، او حتي برخلاف نسخه‌اي كه برخي مشاوران و معتمدانش مي‌پيچيدند نه تمايل به فشار از پايين داشت و نه خواست و اراده‌اي براي چانه‌زني در بالا. مخالفان اصلاحات تلاش بسياري كردند كه ميان خاتمي و هواداران او فاصله‌اي خلق كنند و متاسفانه در اين مسير موفق نيز بودند. سياستمداران دوم خردادي تا زماني كه از پشتوانه آراي مردمي و افكار عمومي برخوردار بودند، حرفشان در حاكميت خريداري داشت و امكاني براي گفت‌وگو و چانه‌زني در بالا فراهم بود. اما كار وقتي به آنجايي رسيد كه خاتمي و ديگر همراهانش ميان حاكميت و مردم يكي را برگزينند و مقتضيات قدرت را بر مقتضيات اصلاح – كه خواست مردم بود– ترجيح دهند، دوم خرداد در واقع تمام شده بود. بدين‌ترتيب شايد پيش از اكنون كه آخرين دوم خرداد خاتمي فرا رسيده باشد اين شام آخر فرا رسيده بود، شام آخري كه در آن خاتمي و همراهانش به مهماني قدرت رفته بودند. بازي، پيش از پايان تمام شده بود. اگرچه عده‌اي به وقت اضافه مي‌انديشند.

چند سالي پيشتر سعيد حجاريان گفته بود كه جبهه مشاركت مثل احزاب ليبرال نيست كه كمباين راي جمع‌كني خود را موقع انتخابات روشن كند و پس از آن ماشين را به پاركينگ هدايت نمايد. فارغ از اينكه تا چه حد اين مدعا درخصوص ليبرال مردان صادق باشد، نگاه جبهه مشاركت و ديگر گروه‌هاي دوم خردادي در هشت ساله گذشته به مردم از منظر همان ماشين كمبايني بود كه حجاريان از عدم شباهت خود و دوستانش با آن سخن مي‌گفت. دوم خرداديان لباسي را كه به ظاهر تقبيح مي‌كردند، بر تن پوشيدند و هر وقت مردم با آنان همراهي مي‌كردند، ستودندشان و هر وقت به آنان پشت كردند نيز آنها را به خودزني سياسي متهم كردند.

در تجربه هشت ساله‌اي كه از دوم خرداد 76 آغاز شد و امروز در دوم خرداد 84 پايان يافته به نظر مي‌آيد، چنين واقعيت ملموسي بارها و بارها به نمايش گذاشته شد. گروه‌هاي دوم خردادي دانشجويان تحول‌خواه را تا زماني خودي مي‌پنداشتند كه آنها شعار «عبور از خاتمي» را مطرح نكرده بودند، اگرچه بعدها وقتي واقعيت اين شعار ملموس‌تر به نظر مي‌رسيد خود بر موج آن سوار شدند و در پنهان تاكيد مي‌كردند كه ما نيز از خاتمي عبور كرده‌ايم. به اين مثال روشن اضافه كنيد سياهه‌اي از موارد و مثال‌هاي مشابه را كه در سال‌هاي پيش به چشم ديديم و دريافتيم.

تجربه اصلاحات دوم خردادي، تجربه اعتمادي به اصلاحات حكومتي بود كه اكنون از دست رفته به نظر مي‌رسد. چه‌بسا كه اگر اين اصلاحات حاملان ديگري داشت و فرصت‌سازي‌ها جاي خود را به فرصت‌سوزي‌ها نمي‌داد، دوم خرداد نيز هيچ‌گاه پايان نمي‌يافت و ما امروز در پايان رياست دولت خاتمي از پايان تجربه دوم خرداد سخن نمي‌گفتيم. پس از دوم خرداد وقتي كه خاتمي رئيس‌جمهور شد، بسياري او را با واسلاو هاول مقايسه مي‌كردند و واسلاو هاول ايران لقب مي‌دادندش: مردي دانشگاهي و انديشمند كه به ناچار رو به سوي سياست آورده است تا راه اصلاحات را آغاز كند و به پيش برد. اما اكنون ميان خاتمي و واسلاو هاول فاصله‌اي زياد به چشم مي‌خورد. واسلاو هاول مي‌گفت كه «غالباً به من توصيه مي‌كنند كه مصلحت‌بين‌تر باشم و همه چيز را به صراحت نگويم، بعضي چيزها را با متانت به روي خودم نياورم، هراسي نداشته باشم كه برخلاف ميل باطني و قلبي‌ام كسي را به خاطر كاري به سوي خود جلب كنم يا از او دور شوم.» اما آيا او به چنين توصيه‌هايي عمل و در حقيقت خود را از درون استحاله كرد؟ پاسخ «هاول» در برابر پيشنهادها و مشاوره‌هايي از اين دست چنين بود: «اگر شخصاً مايلم كه نسبت به خودم و نظريه‌ام در باب سياست وفادار بمانم، پس نبايد به نصايحي از اين دست گوش فرا دهم، نه‌تنها به خاطر سلامتي روحي شخص خودم بلكه عمدتاً به خاطر اين حقيقت ساده كه بار كج هرگز به منزل نمي‌رسد يا اينكه حقيقت را از طريق دروغ نمي‌توان به‌دست آورد، يا با دستورهاي آمرانه نمي‌توان روح دموكراسي را حفظ كرد.» واسلاو هاول چنين كرد و خاتمي اما چنين نكرد. از همين روي است كه امروز اگرچه از پايان دوم خرداد سخن مي‌گوييم ولي كسي از پايان تجربه «سياست هاولي» سخن نمي‌گويد. امروز اگر كسي از اصلاحات خاتمي سخن مي‌گويد، نگاهش معطوف به دوره اول رياست جمهوري خاتمي است و دوره دوم رياست وي بر دولت، بيشتر از آنكه اصلاح‌طلبانه تفسير شود، محافظه‌كارانه به نظر مي‌آيد در سياست خاتمي، اصلاح‌طلب دوره اول به محافظه‌كار دوره دوم تبديل مي‌شود. در حالي كه سياست هاولي صورتي متفاوت‌تر از اين رويكرد است. هاول در خصوص دوره دوم رياست‌جمهوري‌اش مي‌گويد كه «در دوره دوم هرگز ناگزير نبوده‌ام هر آنچه را قبلاً نوشته‌ام انكار كنم يا عقايدم را در زمينه‌هاي مختلف تغيير بدهم. نه‌تنها مجبور نشدم عقايدم را تغيير بدهم بلكه اين عقايد استوارتر و محكم‌تر شده است.»

به‌هرحال اكنون آخرين دوم خرداد در طول رياست جمهوري خاتمي فرا رسيده است و خاتمي بايد با خود بينديشد كه چه مسيري را با چه شروع و پاياني پشت‌سر گذاشته است. خاتمي رئيس‌جمهور بيم و اميد بود اكنون بايد خود به داوري بنشيند كه در اين دو قطبي به كدام سو حركت كرده است.

-----------------------------------------------
*این مقاله که برای انتشار در روزنامه شرق نوشته شده بود بنا بر مصلحت سنجی های روزنامه شرق از انتشار باز ماند. رضا خجسته‌رحيمي،عضو سرویس سیاسی

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/23036

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'آخرين دوم خرداد، رضا خجسته‌رحيمي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016