به نام خدا
چندي قبل مقاله اي تحت عنوان «فرهنگ شيعي، تراژيك اماكور» به قلم آقاي مجيد محمدي در سايت gooya منتشر شد كه در آن ادعاهاي عجيب، غير قابل اثبات و نامنصفانه اي نسبت به ائمه شيعه (ع) و فرهنگ شيعي طرح گشته و رفتار عزادارانه شيعيان در رابطه با مصائب اهل بيت پيامبر (ص) مورد نقد قرار گرفته بود.
لازم ديدم كه بعنوان يك مدرس و پژوهشگر تاريخ اسلام پاسخي مجمل به برخي ادعاهاي مطرح شده در آن مقاله داده و شايد از اين طريق به روشن شدن اذهان خوانندگان اين گونه مقالات
كمكي نمايم.
داعيه اصلي مقاله مزبور اين است كه شيعيان جهان صدها سال است كه با بزرگنمايي مصائب ائمه و بالاخص واقعه عاشورا و با چشم پوشي از ساير وقايع تراژيك گذشته و حال، تنها بر اين واقعه و ساير مصائب اهل بيت اشك مي ريزند. ايشان با بيان اينكه نگاه تراژيك شيعه به آدم و عالم تنها بر يك روايت مبتني است، آن روايت را «محروم شدن اولاد پيامبر از ولايت» مي داند. نويسنده معتقد است كه : «هسته اصلي معنايي تراژدي شيعه كه مبناي هويتي آن به شمار مي رود مبتني بر فرهنگ سياسي خانواده سالاري و حكومت سلطنتي (اما سلطنت ائمه) است» و «امروز شيعيان بخاطر پيروزي يك انديشه استبدادي (استبداد قبيله سالار امويان) بر نوعي ديگر از استبداد (استبداد خانواده سالار شيعه) و محقق ناشدن دومي اشك مي ريزند.» وي داستان كربلا را «متوجه به كسب قدرت يك خانواده در برابر خانواده يا قبيله ديگر» قلمداد مي كند و در جاي ديگر با ذكر اموري چون آزادي بيان، دموكراسي و حقوق بشر مي نويسد: «با هزار من چسب نيز نمي توان آرمانهاي ائمه شيعه را به اين نوع نگاه به جهان الصاق كرد.» نهايتاً نيز با فرض اين مفروضات نادرست نتيجه نادرستتري به دست مي آورد به اين عنوان كه: خشونتهاي حاكمان شيعه و پيروان آنان در دوران اخير «ريشه در فرهنگ شيعه دارد» و شيعيان «با اين فرهنگ بزرگ شده و خو كرده اند.» چرا كه «در روايتهاي شيعه از داستان كربلا، خشونت در همه ابعاد آن در هر كوي و برزن و براي افراد در هر سني كه باشند به صور مختلف به صورت امري عادي روايت مي شود.»
نويسنده مقاله يا اعمال و رفتار مدعيان تشيع در طول تاريخ و دوران كنوني را تماماً به حساب ائمه و فرهنگ اصيل شيعه گذاشته يا خود را به تغافل زده و براي انتقاد از مسائل روز و سنگ پراني به اين و آن، بي جهت و بي سند و مدرك، اصل و ريشه تفكر شيعه و ائمه شيعه را مورد نقد قرار داده است. بنده در عين موافقت با برخي انتقادات مطرح شده در مقاله ايشان از جمله كم توجهي شيعيان و زعماي شيعه در دوران كنوني به مصائب و مشكلات فرامذهبي و جهاني و عدم تحرك آنان در برابر حوادث و مصائب جهان و انسان (بماهوانسان) و نگرش به اين مقولات از دايره تنگ و خاص مذهب و يا بيان مطالب خلاف واقع و به تعبير ايشان «بزرگنمايي» در ذكر مصائب اهل بيت (ع) ، وارد اين مقولات نشده و تنها به پاسخگويي به ادعاهاي مطرح شده در اين مقاله مي پردازم.
ادعاي نويسنده مبني بر اينكه حركت عاشورا حركتي خانواده سالار بوده و متوجه كسب قدرت يك خانواده (بني هاشم) در برابر خانواده ديگر (بني اميه)، از اساس سست و بي پايه است چرا كه در هيچ يك از متون معتبر تاريخي و نيز در سخنان ائمه (ع) و خود امام حسين (ع) هدف اين حركت كسب قدرت خانداني و رقابتهاي قبيله اي بيان نگرديده و بلكه آن حضرت حركت عاشورا را حركتي اصلاح طلبانه (خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي) و در راستاي ارتقاء اخلاق و پالايش جامعه از زشتيها و تباهيها (ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر) و آگاهي بخشي به افراد از طريق دريدن پرده تزوير و رياي حاكمان وقت معرفي مي كند و بهر حال در هيچ كجا سخن از كسب قدرت يك خانواده در برابر خانواده ديگر در ميان نيست.
ادعاي اينكه در واقعه عاشورا استبداد خانواده سالار شيعه از نوع ديگر استبداد يعني استبداد قبيله سالار امويان شكست خورده و شيعيان هم، همه ساله براي همين امر اشك مي ريزند از آن نوع ادعاهايي است كه به قول مشهور «در قوطي هيچ عطاري يافت نمي شود.» اولاً ادعاي استبدادي بودن فرهنگ ائمه شيعه كاملاً نادرست است و نمونه و شاهد آن، حكومت چند ساله علي (ع) است كه بهترين نمونههاي آزادي بيان، آزادي مخالفان، انتقاد پذيري حاكمان، رعايت حقوق شهروندان و ديگر مؤلفههاي يك نظام غير استبدادي را در آن مي توان ديد و در سراسر حكومت ايشان حتي يك نمونه نمي توان يافت كه گوياي روش استبدادي در حكومت باشد. در رد خانواده سالاري ايشان هم همين بس كه در ايام حكومتشان كمتر كسي از اولاد و نزديكان خود را به امارت و ولايت سرزمينهاي وسيع تحت امر خود گماشتند و اگر فردي چون «ابن عباس» نيز كه پسر عم ايشان است امارت و مسئوليتي را عهده دار مي شود، نه از روي قوميت و خانواده سالاري كه از جهت لياقت و علم و تدبير و كارآمدي او بوده و اتفاقاً حاكي از «شايسته سالاري» حكومت علي (ع) است. نادرستي ادعاي «سلطنت ائمه» هم به وضوع آشكار است چرا كه اگر تفكر سلطنتي در ميان ايشان حاكم بود علي (ع) در ايام حكومتش مي بايد براي فرزندان خود از مردم بيعت مي گرفت و به قولي آنان را به ولايتعهدي خود منصوب مي كرد، در حاليكه چنين اتفاقي صورت نگرفته و آن حضرت حتي سفارشي هم در اين باره به مردم نكرده است!
حركت عاشورا هم بااستناد به تاريخ، حركتي كاملاً دموكراتيك و برآمده از خواست اكثريت مردم عراق (كوفه و بصره) در آن زمان مي باشد. عامل حركت امام حسين به سوي كوفه نه تشكيل حكومت خانواده سالار استبدادي كه در خواست هاي مكرر مردمي بود كه از ظلم و جور و استبداد حكومت اموي به تنگ آمده و بواسطه هزاران نامه ايشان را به شهر خود دعوت كرده و مصراً از آن حضرت خواستند كه امارتشان را بپذيرد. فاجعه كربلا نه از كشاكشهاي قبيله اي بني هاشم – بني اميه كه از نقض عهد و عدم وفاي اهل كوفه به وعده هايشان و تغيير سريع اوضاع سياسي آن شهر پديد آمد و امام كه در راه كوفه متوجه اين امر شدند به شهادت تاريخ تا آخرين لحظه در تلاش براي حل مسالمت آميز اين ماجرا بوده و در اين راستا پيشنهاد برگشتن به مدينه و حتي خروج از مرزهاي كشور اسلامي را دادند كه البته از سوي حاكمان وقت پذيرفته نشد و آن حضرت ميان دو امر يعني بيعت با يزيد يا كشته شدن مخير گرديدند كه در اينجا كشته شدن را آگاهانه پذيرفتند. حال كجاي اين حركت متعالي و گذشتن از سر و جان در راه عقيده و ايمان و در راه روشنگري مردمان و افشاي چهره
واقعي حاكمان، استبداد و خانواده سالاري ناميده مي شود بايد از نويسنده مقاله كه ادعاهايي چنين
دارد پرسيد.
شيعيان نيز نه براي عدم موفقيت امام حسين در تشكيل حكومت كه براي مظلوميت ايشان و يارانشان و به قول شما «تراژدي» واقعه كربلا اشك مي ريزند. عظمت و حشمت و مقام و شخصيت آن حضرت و اهل بيت پيامبر و مراتب اخلاق و بزرگواري آنان و از خود گذشتن در راه آگاهي و بيداري جامعه و جهل زدايي و رياستيزي آن امام و فدا كردن همه هستي خود در اين راه است كه موج احساسات و غليان عواطف پيروان آن خاندان را در پي دارد. گريه شيعيان نه براي قطع شدن يك دست و دريده شدن يك مشك كه در رثاي انسانيت و وفا و سرافرازي و ظلم ستيزي صاحب آن دست است كه در جهت رضاي خالق و رستگاري خلايق همه هست خود را مي بازد و به تعبير حافظ:
اي خوشا دولت آن مست كه در پاي حريف
سر و دستار نداند كه كدام اندازد
اين صحنه هاي زيباي عرصه كمال و انسانيت به اضافه ظلم و خشونت بي حدي كه در آن نيم روز بر اهل بيت پيامبر رفته است موجب جاري شدن اشك از چشمها مي گردد و مطمئناً اگر در ايام عاشورا از تك تك عزاداران امام حسين سوال شود كه آيا شما براي اينكه امام حسين به حكومت نرسيد و استبداد خانواده سالار شيعه بر استبداد قبيله سالار امويان پيروز نشد اشك مي ريزند؟! يا در همان ميانه اشك به اين سخنان مضحك خواهند خنديد و يا نگاهي از سر ترحم و از نوع «عاقل اندر سفيه» به سوال كننده خواهند افكند.
به عكس مدعاي آقاي محمدي كه معتقد است اموري چون آزادي بيان و دموكراسي و حقوق بشر را با هزار من چسب به آرمانهاي ائمه شيعه نمي توان الصاق كرد. معتقدم كه مدعاهاي بي اساس ايشان است كه با دو هزار من چسب هم به آن بزرگواران الصاق نمي گردد و اتفاقاً چنان كه گفتم بهترين نمونه هاي آزادي و مردم سالاري و رعايت حقوق همه افراد جامعه در سيره ائمه شيعه به روشني ديده مي شود كه اثبات آن و ورود به ساحت اين مباحث در حوصله اين مقاله نمي باشد و بعدها اگر ايشان خواستند در مقاله اي ديگر اين موارد را بر ايشان توضيح خواهم داد.
advertisement@gooya.com |
|
اما اينكه گفته اند خشنونتهاي رايج در ميان شيعيان ريشه در فرهنگ شيعي دارد و به تبع ذكر مصائب اهل بيت و خشونتهاي روا شده بر آنان در طول صدها سال شكل گرفته نيز سخن گزافي است.
اولاً ذكر مصائب و مظالمي كه بر اهل بيت پيامبر روا گرديده نه تنها باعث تشويق به خشونت و عدم مدارا نمي گردد كه برعكس باعث نفرت از اين امور گشته و اشك ريختن بر اين فجايع و بر اين مظلوميتها نه تنها باعث خشونت روح نگرديده كه رقّت و لطافت روح رادر پي دارد كه به لحاظ روانشناسي نيز اين مدعا قابل اثبات است. ثانياً اگر در ميان شيعيان و حاكمان شيعه – به زعم شما – خشونت و عدم تساهل وجود دارد و اين خشونتها ريشه در فرهنگ شيعي دارد بفرمائيد كه ساير خشونتهاي رايج در جهان مثلاً خشونت افرادي چون صدام حسين و حزب بعث، هيتلر و حزب نازي، موسوليني و حزب فاشيست و چنگيزخان و قوم مغول و … ريشه در كدام فرهنگ دارد؟ نكند همه اينها هم شيعه بوده اند ؟!
خشونتهاي رايج در جهان مدرن و از جمله كشوري كه شما در آن اقامت داريد – آمريكا - از كجا ناشي مي شود؟
خشونتهاي انجام گرفته توسط گروههاي مشكوكي چون القاعده و ابومصعب زرقاوي و سپاه صحابه را چگونه توجيه مي كنيد؟ آنهاهم شيعه اند ؟!
جناب آقاي محمدي شما متأسفانه دچار غفلتي هستيد كه احتمالاً خود از آن آگاهيد و آن نيست جز اينكه حضرتعالي عدم تساهل و نارواداري بخشهايي از حكومت فعلي ايران را به حساب فرهنگ شيعه و ائمه شيعه گذاشته و گروهي خاص را نماينده تام و تمام فرهنگ شيعه و ائمه شيعه فرض كرده ايد. البته اين غفلت را از شما بعيد مي دانم و خود معتقدم كه هيچ فرد و گروهي نماينده ائمه شيعه نمي باشد و اخلاق و فرهنگ آن امامان همام نه در رفتار گروههاي مدعي پيروي از ايشان كه در سخنان و تاريخ زندگاني آن بزرگواران متجلي است و هر كس كه خواهان شناخت فرهنگ و سيرة زندگاني ائمه شيعه است مي بايد به منابع اصيل و دست اول تاريخ و سيره و حديث مراجعه كند و هر مدعي را آينه تمام نماي ائمه شيعه نداند. علي (ع) را بايد در نهج البلاغه و تاريخ زندگي اش مخصوصاً 4 سال و اندي دوران حكومتش شناخت و نه در رفتار مدعيان پيروي از او. حسين (ع) را در بررسي موشكافانه از واقعه عاشورا و زمينه ها و حوادث منجر به اين واقعه مي توان شناخت نه در اعمال و رفتار برخي عزاداران و مدعيان محبت و پيروي او . در آخر و از ميان درياي معارف اهل بيت (ع)
به روايتي معروف از واقعه عاشورا كه در تقابل با خشونت و ترور است بسنده مي كنم و سخن را به پايان مي برم.
هنگامي كه مسلم بن عقيل نماينده و سفير امام حسين در كوفه بود و در منزل هاني بن عروه سكونت داشت قرار بر اين شد كه به هنگام حضور عبيد الله بن زياد – حاكم كوفه – در منزل هاني ، مسلم در پس پرده اي پنهان شده و در فرصتي مناسب و به ناگاه با ضربت شمشير عبيد الله را از پا
در آورده و به اين صورت مانع اصلي وصول قافله امام حسين به كوفه را از ميان بردارد. اما او كه درس آموخته مكتب اهل بيت بود با تمسك به حديثي از پيامبر (ص) در نهي ترور و ناغافل كشتن (الاسلام قيد الفتك) يا (لا فتك في الاسلام) از اين امر سرباز زد و نشان داد كه در مكتب اهل بيت هيچگاه اخلاق فداي سياست و قرباني حكومت نمي گردد. آري نماينده فرهنگ شيعه مسلم بنعقيل و امثال اويند نه …
و السلام
صابر اداك
(دانشجوي دوره دكتري تاريخ و تمدن اسلامي و عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي-واحد شهرري)
اسفند ماه 1383