یکشنبه 11 اردیبهشت 1384

آقاي خاتمي، نامه‌اي براي امروز بنويس! سعيد بي‌سحر

در اين زمانه‌ي عسرت، شرح طربناك! لحظاتي كه بر جوانان ايراني مي‌گذرد،‌ خواندني است. سهم جان‌گداز ما از ايراني‌بودن بغض ِدر گلوست، بغضي‌ كه گويا مبدل به پاره‌اي از پيكرمان شده است. عفريت هولناك براي سربريدن آزادي انسان و انسان آزاد خنجر صيقل مي‌دهد و او، نماد اميد و اعتماد يك نسل، سال گذشته در چنين روزهايي،‌ نامه‌اي براي فردا نوشت و در مقدمه‌ي آن گفت:

"....اين نامه نه دربرگيرنده‌ي همه‌ي گفتني‌هاي من است، نه درصدد پاسخ گفتن به همه‌ي پرسش‌ها و نقدها. فتح بابي براي گفت‌وگو و بازانديشي است. چرا كه همواره دل كوچكم به ياد روح بزرگ جوانان اين سرزمين و همه‌ي جوانان تپيده است."

حقيقت تاريخ وقتي كه بدست كاتبان جيره‌خوار نگاشته نشود، چنان بي‌رحم است كه آدمي را شگفت‌زده مي‌كند و مثل امروز در برابر اين‌همه چشم، هيچ عذر و بهانه‌اي نمي‌تواند بر باد دادن اميد و آرزوي ميليون‌ها جوان ايراني را توجيه كند. آقاي خاتمي! نظامي كه شما هشت سال است رييس جمهور آن هستيد، ديروز و امروز و فرداي نسل مرا دزديده است.

ملقمه‌ي جنون و خباثتي كه نامش را حكومت گذاشته‌ايد. با عملكردش هويت را از نسل من گرفت؛ امروز يك جوان ايراني نمي‌داند كيست. فراموش كه نكرده‌ايد، خلخالي(رضي‌الله عنه) مي‌خواست با لودر تخت جمشيد را خراب كند. آقاي خاتمي، نظامي كه شما وارث‌اش هستيد، ريشه‌هاي ملي ما را با صراحت،‌ با سنگدلي تمام، با جنگيدن با هرچه كه نام ايران و ايراني داشت به يغما برد، و حقايق نهفته در جوهره‌ي دين‌ را كه پايه‌ي ديگر شخصيت انسان ايراني بود، بيش از ربع قرن مملكت‌داري نظام شما به منصه‌ي ظهور گذاشت.‌ اكنون جوان ايراني مانده است، با جنازه‌ي گذشته‌ي پر افتخاري كه دست‌ حكومت اسلامي به خونش آغشته است:‌ فرهنگي كه ذهن لطيف مردمانش بهشت موعود را چنين تصور مي‌كرد:‌ "...در آن زمان آب گل‌آلود نخواهد شد، و آتش بدون دود خواهد بود...." فرهنگي كه گناه زيستن بر زمين را مساوي بين مشيه و مشيانه تقسيم مي كند، فرهنگي كه در آن سپندارمد، ايزد‌بانوي‌زمين، در پيشگاه اورمزد گناهكاران را شفاعت مي‌كند....، و ديگري: ديني كه چون سليمان، ايستاده در گذشته است، و عصايي كه از ترس موريانه شب‌ها خواب‌اش نمي‌برد!، ديني كه در بهشت‌اش زمان به شراب نوشيدن و هم‌آغوشي با پري‌پيكران سيه‌چشم مي‌گذرد، مذهبي كه گناه زيستن را بر دوش حواي مظلوم مي‌گذارد، .... شايد با خيش روشنفكران ديني،‌ امكان برداشت سدرمقي از اين برهوت فراهم مي‌گشت، اما افسوس كه بنگاه بانگ‌و‌رنگ‌ تنها، وامدار و كارگزار مصباح و مصباحيان است، و تعصب مذهبي را پشت نورها و صداها رواج مي‌دهد كه: اين است حقيقت كلام مطصفي! وطن‌ را نابود كرديد و كژي‌هاي مذهب‌ را هويدا.

آقاي خاتمي، باور كنيد نظامي كه براي شما خط قرمز محسوب مي‌شود، ديروز ما را به تاراج برد.

اكثريت نسل امروز فرصت انديشيدن را ندارد،‌ و همين كه بتواند لقمه ناني را بي‌منت خلق بدست آورد، هنر كرده است. زمانه وادارمان كرد، از زندگي انساني دست بكشيم،‌ و گفتيم به يك زندگي حيواني قناعت كنيم! چرا كه در قاموس نظام شما، انسان و احترام به او، ‌احترام به انديشه‌ي او جايگاهي ندارد، اكثريت نسل امروز، توده‌ي خاكستري رنگي را كه قبلا نامش مغز بود را بيكار گذاشته‌اند تا استراحت كند، كه هنوز بر بلنداي چليپا، قامت شكسته‌ي "بامداد" به چشم مي‌آيد، با اين سرود هميشگي تاريخ ما: "به انديشيدن خطر مكن." جز جماعتي كه تحذير نهفته در اين جمله را به درستي ترغيب يافتند. و دست‌به‌كار نوشتن شدند و انديشيدن، باقي همه از انديشيدن حذر كردند، كه تاواني سخت سنگين دارد، ‌آن‌هم در زماني كه خدا و نمايندگان‌اش تكليف همه چيز را از پيش تعيين كرده‌اند.

آقاي خاتمي، نظام شما با اين آمار بيكاري، با اين آمار فرار مغزها، با اين آمار فقر و فحشا؛ با اين اقتصاد پيشرو، چه مي‌تواند بگويد؟ چه پاسخي براي گفتن به نسل من دارد؟‌ غير از اين كه بزرگترين دلشوره‌تان، سخن گفتن دختري با پسر نامحرم است،‌ دلشوره‌تان شرب مسكرات است، دلشوره‌تان معضل بدحجابي است. آقاي خاتمي، نظام جهنمي شما، مرزهاي حضورش را تا اتاق خواب مردم، تا آشپزخانه‌هاي مردم گسترده است.‌ آقاي خاتمي پس كجا رفت‌ حد فاصل حوزه عمومي و خصوصي، كجا رفت جامعه‌ي مدني؟ ما از آن زندگي حيواني نيز دست كشيديم، به زندگي نباتي روي آورده‌ايم، چون كه در اين زمانه حيوان بودن هم غير ممكن است،‌ بسياري از جانوران محدوده‌ي زندگي مشخصي دارند كه ديگران حق ورود به آن را ندارند، اما نيروي انتظامي نظام شما، سربازان گمنام امام زمان،‌ و بقيه‌ي عمله‌هاي استبداد، همچون ملك‌الموت هيچ دري را بسته نمي‌بينند و هم‌جا حق ورود دارند. آقاي خاتمي، در "نامه اي براي فردا" نوشته بوديد كه "امروز گرچه هنوز نقد و نظر هزينه هاي سنگيني دارد، ولي ديگر منتقد، دشمن پيغمبر قلمداد نمي شود...." اگر چنين است كه مي‌گوييد، پس اتهام ارتداد مجتبي سميع‌نژاد، وبلاگ‌نويس مسلمان و منتقد سياست‌هاي نظام چيست؟ چرا او دشمن پيغمبر قلمداد شد؟!

آقاي خاتمي، باور كنيد نظامي كه براي شما خط قرمز محسوب مي‌شود، امروز ما را تاراج كرد.

آقاي خاتمي شما مي‌دانيد: ناقوس شوم‌آهنگ استبداد، هزاران سال است كه در چهارسوي اين ملك به گوش مي‌رسد و چنگ خوش‌نواي آزادي سرمست نخستين نغمه‌ها، هر زمان و زمانه‌اي به دست ظلمت‌انديشان فروشكسته و خاموش گشته است.

آقاي خاتمي، نيك مي‌دانيد كه خاطر جوانان، ديگر نه مشوش شور شريعت‌گستري و صدور انقلاب است، و نه پشت دروازه‌ي بهشت لحظه‌شماري مي‌كنند كه بتوان بار ديگر با كفار و زنادقه رودررو شد، آنهم كساني از جنس شيطان بزرگ. جرگه‌ي رندان نسل پيشين اكنون پست‌هاي كليدي مملكت را در دست دارند و راستگويان‌شان در خاك جبهه‌هاي غرب، خاموش خفته ‌اند.

آقاي خاتمي، گهگاهي با خود مي‌انديشم،‌ كدامين روز، كدامين نيمه شب پا به اين ولايت بيگانه، به اين پهن‌دشت ملال‌آور گذاشته‌ام؟ ما بركات حضور دين خدا را در جامعه با بندبند وجودمان درك كرده‌ايم. آيا زمان آن فرا نرسيده‌ است كه جرعه‌اي از تسنيم جدايي دين و دولت بنوشيم؟ آقاي خاتمي كلمه‌ي طيبه‌ي نظام اسلامي به حكم سنت الهي جاودان نگشته است. "هر چنگيزي را پاييزي است و هر تيموري را گوري"

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

دكتر سروش جايي گفته است:‌ " من فکر می کنم برای آقای خاتمی اصل مفهوم دمکراسی و آزادی مطبوعات حل نشده است لذا به همین دلیل در بعضی از موارد خیلی کوتاه آمده است. آقای خاتمی اگر به شکل ذهنی برای خود مسئله دمکراسی را حل کرده بود شجاعت در عمل پیدا می کرد در واقع تذبذب عملی آقای خاتمی ریشه در تذبذب فکری ایشان دارد. دکتر سروش گفت: اگر بخواهم خیلی مختصر عرض کنم یکی از مشکلات اقای خاتمی علاقه ایشان به فردید می باشد که در وی تزلزل ایجاد کرده است. " (*)

آقاي خاتمي،‌ رييس جمهور محترم، مشكل شما، در بسياري مواقع جمهوريت نظام نبود، حفظ خط امام راحل – مظلوم بزرگ تاريخ انقلاب!- خواب راحت را از چشمان‌تان ربوده بود. خطي كه مي‌دانيم در نيمه راه از تركستان نيز مي گذرد.

آقاي خاتمي، باور كنيد نظامي كه براي شما خط قرمز محسوب مي‌شود، فرداي ما را تاراج كرده است.

آقاي خاتمي براي باقي ماندن در ميان چند چهره‌ي روشن اين هزاره‌هاي تاريك، نامه‌اي براي امروز ما، براي ارديبهشت و خرداد سال 84، بنويسيد: اگر فسيل‌هاي زنده‌ي شوراي نگهبان كه ملاك‌شان ذائقه‌ي قبله‌ي عالم- رهبر معظم- است، باز هم به خواستاران نامزدي براي انتخابات تاختند، اگر اين مظاهر حلول لاهوت در ناسوت، دريافتند كه آزادانديشان لياقت بر دوش كشيدن بار سنگين رياست جمهوري را ندارند،‌ چه خواهيد كرد؟ وزارت كشور چه خواهد كرد؟ ماجراي كودتاي پارلماني تكرار نخواهد شد؟

ما با چشماني اشكبار اما اميدوار به آينده نگاه مي كنيم. ما جوانان امروز نخواهيم گذاشت، منافع ملي ايراني‌فردا، محصور در زندان عقايد ايدئولوژيك گردد. نسل من، نسل ما، ما كه جواني‌مان گم شد، ما كه هر جمعه در امتداد غرش‌هاي خطيب، نماز وحشت مي‌خوانيم، با خاطري آزرده و دلي‌شكسته، از كودكي به سوي كهنسالي گام برمي‌داريم؛ مي‌سوزيم و مي‌نويسم و فرياد مي‌زنيم. تا كودك امروز‌، در فردا مجالي براي زيستن، براي جواني كردن داشته باشد.

-------------------
(*) http://mag.gooya.com/politics/archives/019450.php
-----------------

10 ارديبهشت 84
سعيد بي‌سحر
Bisahar@gmail.com

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/21837

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'آقاي خاتمي، نامه‌اي براي امروز بنويس! سعيد بي‌سحر' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016