آقاى صادق زيبا كلام در مطلبى با عنوان «سياستمدار تنها» كه روز پنجشنبه گذشته در روزنامه شرق به چاپ رسيد، از آقاى هاشمى رفسنجانى خواسته بود كه به نداى «فرشته»اى كه ايشان را به حضور در صحنه انتخابات رياست جمهورى فرا مى خواند، پاسخ مثبت دهد و با عمل به «تكليف» يك بار ديگر «آبرو و حيثيت خود را به پاى نظام بريزد.»
قاعدتاً اين حق براى هر شهروندى از جمله آقاى زيباكلام محفوظ است كه چهره مورد علاقه خود را به حضور در رقابت انتخاباتى دعوت كند و همين طور اين حق آقاى رفسنجانى است كه خود را در معرض راى مردم قرار دهد و يا ندهد. بنابراين در اين زمينه اصولاً جاى هيچ گونه چالشى وجود ندارد.
آقاى زيباكلام اما مطلب خود را به دعوت از آقاى رفسنجانى براى ورود به عرصه انتخابات محدود نكرده است. وى شرحى از گذشته و سابقه آقاى رفسنجانى و نيز پيامدهاى انتخاب دوباره وى به مقام رياست جمهورى روايت كرده است كه هر دو روايت مورد مناقشه بسيارى از صاحبان انديشه و نظر در ايران است.در اين مطلب مختصر، بررسى مبسوط سلوك سياسى آقاى رفسنجانى در دهه هاى گذشته امكان پذير نيست و شايد هم در شرايط حاضر چندان ضرورى نباشد، اما پرداختن به پيامدهاى حضور احتمالى دوباره وى در منصب رياست جمهورى، امرى لازم است چرا كه اين موضوع بر سرنوشت همه ما تاثير مى گذارد.روشن است كه پيش بينى پيامدهاى پيروزى هر يك از نامزدهاى رياست جمهورى بايد نه فقط در باره آقاى رفسنجانى بلكه بدون ملاحظه در باره يكايك آنها صورت گيرد، اما چنين امرى مقدمات و استلزاماتى دارد كه در جامعه ما فراهم نيست و شايد از همين رو، بسيارى از اهل نظر و انديشه به جاى نقد و بررسى برنامه نامزدهاى احتمالى، بى تفاوتى و سكوت را ترجيح داده اند و نااميد از تاثيرگذارى خود، به جمع تماشاگرانى پيوسته اند كه بدون شوق و رغبت به صحنه انتخابات مى نگرند.
در چنين فضايى، پاسخ دادن به نوشته آقاى زيباكلام البته لطفى ندارد، اما از آنجا كه ما مردمى با حافظه تاريخى ضعيفى هستيم و شخصيت ها و سياستمداران هر چه از زمان حال دورتر و خاطره شان كمرنگ تر باشند، نزد ما محبوب ترند، اين امكان هميشه وجود دارد كه يك چهره و يا سياستمدار در طول زندگى ما و خودش، دو بار ظهور كند، حتى اگر ظهور نخستش تراژيك بوده باشد.بارى، آقاى زيبا كلام به عنوان مهم ترين علت درخواست خود از آقاى رفسنجانى براى حضور در عرصه انتخابات آورده است كه : «هاشمى رفسنجانى عملاً تنها نامزدى است كه مى تواند در مقابل اصول گرايان بايستد.» بر نگارنده روشن نيست كه آيا آقاى رفسنجانى چنين توصيفى را در باره خود مى پسندد يا خير؟ اما آنچه به نقل از وى تاكنون در رسانه ها انتشار يافته است، از نيت و اراده و برنامه ايشان براى «مقابله با اصول گرايان» حكايت نمى كند بلكه حتى به عكس از وى نقل شده است كه اگر «اصول گرايان» بر روى نامزد واحدى به اجماع برسند، ايشان از نامزدى انتخابات رياست جمهورى منصرف مى شود.پاسخ آقاى زيبا كلام به اين انتقاد پيشاپيش روشن است. وى لابد خواهد گفت:«بازى در ميدان سياست مستلزم ظرافت هايى است كه بيان علنى هر نيت پنهانى را ايجاب نمى كند.» شايد حق با آقاى زيباكلام باشد. چه بسا آقاى رفسنجانى در دل يا در محافل خصوصى از قدرت گرفتن تندروهايى كه مورد نظر زيباكلام هستند، ابراز نگرانى هم كرده باشد، اما آيا تجربه دو دور رياست جمهورى آقاى رفسنجانى مى تواند ما را متقاعد كند كه وى به فرض نگرانى از غلبه «تندروهاى راست» حاضر به مقابله با آنان است؟ متاسفانه پاسخ اين پرسش منفى است! اگر وعده هايى را كه باعث اقبال مردم به آقاى رفسنجانى در نخستين دور رياست جمهورى ايشان شد، به خاطر آوريم و آن وعده ها را با شرايطى كه در آستانه خرداد ۷۶ گريبان گير كشور بود، مقايسه كنيم به راحتى به اين نتيجه مى رسيم كه سلوك سياسى آقاى رفسنجانى در مقابل نيروهاى تندرو راست، جز امتيازدهى و عقب نشينى غيراصولى نبوده است.آقاى رفسنجانى در ابتداى رياست جمهورى خود وعده داده بود كه با جهان خارج تشنج زدايى خواهد كرد، مديريت علمى را بر كشور حاكم خواهد ساخت، اقتصاد پوپوليستى به يادگار مانده از جنگ را اصلاح ساختارى خواهد كرد، آزادى هاى اجتماعى را به رسميت خواهد شناخت و... اما همين كه چند گامى در اين جهت برداشت با مبارزه جويى جناحى روبه رو شد كه قدرت و نفوذ خود را بر اثر اجراى اين برنامه ها از دست رفته مى ديد. آقاى رفسنجانى به جاى ايستادگى بر روى برنامه هاى خود و مقابله با فشارها، راه عقب نشينى را در پيش گرفت و تا آنجا جلو رفت كه در آخرين سال رياست جمهورى وى، نه فقط خبرى از تشنج زدايى با جهان خارج نبود بلكه روابط ايران با اتحاديه اروپا و اعراب منطقه، به وخيم ترين شكل خود رسيده بود و دولت بيل كلينتون نيز آشكارا تهديد به حمله نظامى عليه ايران مى كرد و نه تنها اثرى از مديريت علمى به چشم نمى خورد بلكه بسيارى از متخصصان و اساتيد دانشگاه كه پيش از دوران رفسنجانى دست كم حضورى حاشيه اى در نهادهاى علمى كشور داشتند، راهى ديار غربت شدند و سه وزير كليدى كابينه جاى خود را به ديگرانى دادند كه نيازى به قضاوت در مورد تجربه مديريت آنان نيست و نه فقط نشانى از ادامه اصلاح ساختارى اقتصاد آشكار نبود بلكه آقاى مسعود روغنى زنجانى رئيس وقت سازمان برنامه و بودجه با انتشار نامه گلايه آميزى، نسبت به تغيير سياست هاى اقتصادى اعلام شده، هشدار داد و حاضر به ماندن در پست خود نشد. در اين ميان بساط گروه هاى فشار كه روزى جمع شده بود بار ديگر پهن شد... و بر اهل نظر پوشيده نيست كه موارد فوق فقط شمه اى از عقب نشينى هاى آقاى رفسنجانى در برابر مخالفان راست گرايش بود وگرنه مواردى نيز يافت مى شود كه بسيار راديكال تر از اين هم مى توان به نقد سلوك سياسى آقاى رفسنجانى دست زد.
advertisement@gooya.com |
|
آقاى زيبا كلام در پاسخ موارد فوق ممكن است بگويد كه در آن شرايط زمانى، آقاى هاشمى اهرم قدرتى در دست نداشت و جز عقب نشينى در برابر تمامت خواهان چاره اى نبود. اين استدلال پاسخ ساده اى دارد و آن اينكه اگر هاشمى در زمانى كه از مزيت نسبى اقبال مردم، حمايت جامعه جهانى و ... برخوردار بود، چاره اى جز تسليم در برابر فشارها نديد، اينك كه آشكار اين مزيت ها را نيز از دست داده است، چگونه مى تواند «عملاً تنها نامزدى باشد كه مقابل اصول گرايان بايستد»؟
واقعيت اين است كه هاشمى در مقام رياست جمهورى قدرتى بيش از خاتمى نداشته و نخواهد داشت. تفاوت آنها در اين است كه خاتمى به ميزان كم قدرت خود معترف است و عقب نشينى هايش بر همگان آشكار، اما هاشمى چنين وانمود مى كند كه همواره قدرت اصلى پشت و روى صحنه است و عقب نشينى هايش نيز به ميل و اراده خودش صورت مى گيرد و نه بر اثر فشار ديگران!