پس از انتشار شرح مشاهدات دکتر شهرام اعظم در نشريات, روزنامه ها و خبرگزاری های معتبر بين المللی, نيما راشدان به فوريت به سخن آمد. پيش از اينها در رابطه با نيما راشدان گفته بودم, « نيما راشدان به عارضه ی صدور احکام بی پايه مبتلاست», اين عارضه دامنگير اوست و به نظر نمی رسد که تا کنون تلاشی برای مداوا صورت پذيرفته باشد.
1 – تيتر مقاله ی نيما راشدان : « شهرام اعظم دروغ می گويد ! » در درجه ی اول حکمی است بی پايه و اثبات نشده هدف آن تنها تحريک خواننده و Provocation است. در تمام طول مقاله ی نيما راشدان آدرس هايی می دهد که هيچ ارزش اثباتی ای ندارند. آدرس هايی از نوع در وسطی, کوچه ی پايينی, زنگِ دوم از سمت ر است, از همان نوع جامعه شناسیِ پسر خاله ای و دختر عمويی است که گويی نيما راشدان در آن تخصص دارد.
2 – نيما راشدان برای اينکه Provocation اش هر چه موثرتر باشد, دروغ می گويد. شهرام اعظم در هيچيک از مصاحبه ها و ادعاهای خود طرح نکرده که « پزشک ويژه » ی زهراکاظمی بوده باشد. اصلا زهرا کاظمی در ايران و در زندان و پس از آن در بيمارستان احتمالا « پزشک ويژه » ای نداشته است. « پزشک ويژه » اختراع نيما راشدان برای تاثيرگذاری هرچه بيشتر احکامش است. هر کودک دبستانی معنای واژه ی « پزشک ويژه » را می داند, و نيما راشدان آشکارا دروغ می گويد.
3 – نيما راشدان به خود متوهم است, از سويی خود را روزنامه نگاری موفق می شناساند, از سويی ديگر کارشناس مسائل سياسی ايران. نيما راشدان نه اين است و نه آن. ايشان روزنامه نگار موفقی نيست. اگر می بود, نيازی به Provocation برای بيان عقايدش نمی داشت, عقايد علمی و مستدلش را بيان می کرد, خوانندگان, شنوندگان و يا بينندگان ايشان به تجربه متوجه جدی بودن کار ايشان می شدند. نيما راشدان, کارشناس مسائل سياسی ايران هم نيست. ايشان طی سالهای اخير به فاصله های چند هفته ای مواضع, ارزيابی ها و نظرات خود را در مورد تحولات ايران تغيير داده است, به همين دليل ساده هم در سايت شخصی ايشان بر عکس هر سايت شخصی و اجتماعی ديگری آرشيو مطالب و مقالات ايشان وجود ندارد. ايشان روزی قصد نمايندگی در مجلس هفتم در سر می پروراند و گاهی در حسرت حمله ی نظامی امريکا به ايران است.
4 – نيما راشدان به جايگاه خود متوهم است. او در چارديواری خانه اش نشسته و پيام برای اين و آن می فرستد. لحن پيام ها و گفته هايش نيز همه حاکی از توهم او به خود است. به کلمات زير توجه کنيد : « به دشواري ميتوان تصور کرد ، فردي خود را دوم خردادي تر از اکبر دانسته و يا از او هزينه بيشتري را براي تحقق اهداف اصلاحي سالهاي اخير پرداخته باشد.» ( « برای نشست شهريار دفتر تحکيم وحدت» ) منظور از اکبر, در اين جملات اکبر گنجی است. اين نحوه ی گفتار در مورد افراد شناخته شده برای جنبش عمومی و مردم ايران, به قصدِ عاريه گرفتن اعتبار اجتماعی اين افراد به حساب خود است. نيما راشدان از آنجا که خود چيزی برای عرضه ندارد, از حساب ديگران مايه می گذارد, «داور نبوي ، احمد زيد آبادي ، مهرانگيز کار ، مسعود بهنود ، اکبر گنجي ، محمود شمس الواعظين و ... » تنها گوشه ای از فرافکنی های نيما راشدان است. نام بردن از افراد مختلف و سرشناس در مطالب نيما راشدان, به نوعی که گويی همه پسرخاله و دختر دايی اش هستند, شگردی برای مرعوب کردن خواننده و شنونده است.
5 – مطلبِ نيما راشدان نه خطاب به خوانندگان و مشتاقان, بلکه خطاب به راديو ها و رسانه هايی از نوعِ راديو فردا, راديو RFI فرانسه و همينطور BBC انگليس نوشته شده. رديف کردن نامِ روزنامه نگارانِ ايرانی مشغول به کار در اين رسانه ها و طرح اينکه چرا کم توجهی کرده و خبر دروغ را انتشار داده اند, تنها به يک هدف صورت می پذيرد. دوستان عزيز راديو فردا, راديو دولتی انگليس و راديو دولتی فرانسه, لطفا با من مصاحبه کنيد ! نيما راشدان تشنه ی طرح خود به هر قيمت است, برای او مهم نيست اگر اين امر حتی به قيمت های بسيار سنگينی برای هر کسی تمام شود. نمونه ی حجت الاسلام پروازی تنها يکی از دسته گل های نيما راشدان است !
« نگارنده اين يادداشت ، وضعيت رسانه هاي فارسي زبان خارج از کشور ايران را به لحاظ رعايت معيارهاي حرفه اي بسيار نااميد کننده ارزيابي مي کند. مورد شهرام اعظم گواهي است. کارمندان رسانه هايي نظير راديو فردا ، راديو بين المللي فرانسه و ... از بهترين دوستان من به شمار مي روند. اما باور کنيد بخاطر زندگي حرفه اي خود و به احترام شرافت شغلي مان ...» (شهرام اعظم دروغ می گويد ! – نيما راشدان – گويا نيوز )
6- نيما راشدان الفبای ادبيات سياسی را هنوز خوب ياد نگرفته است. ايشان مطلب خود را با اين جملات آغاز می کند.
« پيش از اعظم نيز چند مورد از مهاجرين غيرقانوني ايراني ، براي اخذ اقامت کشورهاي غربي داستانهايي بعضا پيچيده تر از « شهرام اعظم » را سر هم بندي نمودند که ... » ( شهرام اعظم دروغ می گويد ! – نيما راشدان – گويا نيوز )
منظور از « مهاجرين غيرقانونی ايرانی » چيست ؟ اين مهاجرين از نظر دولتهای اروپايی و امريکاي شمالی, گريختگان از حاکميت رژيم جمهوری اسلامی در ايران هستند و آنها را پناهندگان سياسی و در مواردی اجتماعی ايرانی می نامند. با توجه به شناخته شدگی حکومت جمهوری اسلامی در سطح جهان, اتفاقا پناهندگان ايرانی بر عکس شهروندانِ بسياری جوامع ديگر که فقر و تنگدستی موجب « مهاجرت غيرقانونی » شان می شود, تقريبا برای همه ی دولتهای نامبرده واضح است که « مهاجرت غيرقانونی » عمده ی ايرانيان برای فرار از فقر نبوده است.
حکومت جمهوری اسلامی نيز اين گروه را « مهاجرين غيرقانونی » می نامد, شاه بيت اين گفتار در برنامه ی تلويزيونی سعيد امامی و حسين شريعتمداری تحت عنوان « سراب » بود. نيما راشدان از کدام يک از دو جايگاهِ برشمرده پناهندگان ايرانی را « مهاجرين غيرقانونی ايرانی » می نامد ؟ دولتهای اروپايی هنوز برای حمايت و امنيتِ پناهندگان سياسی ايرانی به دستگيریِ جاسوسان و فرستادگانِ مختلف جمهوری اسلامی می پردازند, در ادبيات هيچ يک از آنان تا کنون واژه ی « مهاجرين غيرقانونی ايرانی » نيامده است ! راستی نيما راشدان خود از کدام دسته از مهاجرين است ؟ قانونی يا غيرقانونی ؟
7 – شاه بيت همه ی مطالبِ نيما راشدان بطور معمول کينه و نفرت ضد کمونيستی است. در هر موقعيتی, با دليل و بی دليل نيما راشدان به ابراز اين نفرت ديرين می پردازد. در جهانِ کنونی, ابراز نظر و عقيده, لااقل در قلب اروپا و جايی که نيما راشدان سکنی گزيده, خوشبختانه آزاد است و البته نيما راشدان نيز مختار و محق است پاسی از شب و روز هر چقدر که دلش خواست فريادهای ضد کمونيستی بکشد. اما آنچه او تا کنون کرده نه حقيقت جويی که عقده گشايی بوده است.
« ... بازجويان دستگاههاي امنيتي جمهوري اسلامي ايران - شورشيان جنجويت سودان نيستند ، آنها امروز افرادي آموزش ديده - پيچيده - تحصيلکرده و نسبتا آشنا به متدهاي بازجويي دهه ۸۰ ، کشورهاي کمونيستي اند....
بازجويان امنيتي در ايران ، مثل رفقاي کمونيست سابق خود ، کتک مي زنند ( بطوري که جايش نماند) ، فحش ناموس مي دهند ، به شما مي گويند که به نامزد ، مادر ، همسر و خواهر شما تجاوز مي کنند ، به شما مي گويند که خواهر يا نامزدتان را در اتاق بغلي شکنجه کرده ، مورد تجاوز قرار خواهيم داد ، اما اگر شما يک فرد شناخته شده باشيد ، همه اينها در حد حرف باقي خواهد ماند. در سال ۱۳۸۴ به کسي در اتاقهاي بازجويي اوين تجاوز نمي شود ، اگر نمي توانيد اين گزاره را بپذيريد ، دانسته هايتان از ايران امروز در حد صفر است. مطالعه کنيد !» (شهرام اعظم دروغ می گويد ! – نيما راشدان – گويا نيوز )
شايد لازم به توضيح زيادی نباشد, در حالی که چيزی حدود نزديک به دو دهه از فروپاشیِ آن کشورهای کمونيستیِ مورد نظر نيما راشدان گذشته, آخرين نمونه های زندان, شکنجه, تجاوز و ... همين زير گوشِ خودمان در زندان های عراق و افغانستان و گوانتانامو توسط امريکا و دولت های دست نشانده اش رخ داده, هنوز به تکرار مکرراتی ملال آور می پردازد. راستی آقای راشدان, از نظر شما زندانبانان گوانتانامو و ابوقريب هم در کشورهای کمونيستی آموزش ديده اند ؟
وکيل دعاوی ای در فرانسه هست به اسم آقای ژاک ورژس. اين وکيل دارای خصوصياتی ويژه است. مثلا اگر روزی شنيديد پدری سه فرزند خود را زنده زنده کباب کرد و خورد, و قرار است سه روز ديگر دادگاه ايشان برگزار شود, ترديد نکنيد که وکيل متهم, خواسته يا ناخواسته, دعوت شده يا اعلام شده, حتما آقای ژاک ورژس است. در کارنامه ی وکالت ايشان, موريس پاپون, کلاوس باربی, رهبران خمرهای سرخ, صدام حسين و ... تنها گوشه ی کوچکی را به خود اختصاص می دهند. البته نه اينکه آقای ورژس حتما به دنبال انتخاب و وکالت منفور ترين افراد ممکن باشد, ايشان وکالت رهبران FLN جبهه ی آزاديبخش الجزاير را نيز به عهده گرفته. اما از خصوصيات ايشان همين بس که مثلا اگر سعيد امامی زنده می ماند و در دادگاهی اروپايی محاکمه می شد, حتما سر و کله ی آقای ورژس پيدا می شد و وکالتش را با ساز و دهل اعلام می کرد. اين خصوصيت ژاک ورژس پديد آورنده ی شهرت و بالطبع نان و آبی هم برای ايشان شده است. در زبان فرانسه و انگليسی آقای ورژس را Provocateur می نامند, متاسفانه در فارسی اين واژه به تحريک کننده و محرک ترجمه شده, که عين خصوصيت واژه را به دقت منتقل نمی کند.
اشاره ی من به ژاک ورژس به دليل برخی تشابهات ميان نيما راشدان و ژاک ورژس است. هر دو ويژگی اصلی شان را در Provocation می يابند, اما اين تشابه سازی نمی بايست موجب شادیِ نيما راشدان شود. ژاک ورژس در مواردی که وکالت متهمين را به عهده گرفته, هر بار چنان دفاعيات جانانه ای کرده که هر بار صحنه ی دادگاه را به صحنه ی محاکمه ی نظم موجود تبديل کرده است و از همين رو از اقبال وسيعِ اجتماعی و بالطبع شهرت زيادی برخوردار شده است. اما نيما راشدان به جز Provocation چه کرده است ؟ آيا تا کنون حتی يک مورد از مدعيات و فرافکنی های از اندک پايه ی علمی برخوردار بوده و انديشه ای به جز طرحِ خود به هر قيمت ممکن در قفای آن بوده است ؟
advertisement@gooya.com |
|
نيما راشدان به اين روش ادامه خواهد داد. از نقد نويسی های و حتی نشان دادن تناقضات و عقده گشايی هايش نه تنها به انديشه فرو نخواهد رفت, بلکه شاد خواهد شد. آنکه او جستجو می کند, همين است, طرحِ خود به هر قيمت ممکن. به نظر نمی رسد با استدلال و مباحثه بتوان بر اين بيماری غالب شد, شايد که طرح مشکلِ خود با روانکاو بيشتر او را ياری کند.
« منافع ملی »
شرح مشاهدات دکتر اعظم فقط نيما راشدان را به فکر طرحِ خود به هر قيمت ممکن نيانداخت, که دلسوزان نظام در داخل و خارج از کشور را به سخن آورد, يکی ديگر از نويسندگانِ ويژه ی پايگاه خبری گويا, يعنی داريوش سجادی نيز در اين زمينه به اظهار نظرات خود پرداخت. در ابتدا می بايست حتما و موکدا اشاره داشت که داريوش سجادی از جمله منتقدين نظام جمهوری اسلامی است. از جمله توجه کنيد خطاب او به سران حکومت اسلامی را در جملات زير :
« همچنانکه عصبانيت ناشی از عملکرد خودی خواهانه مسئولين قضائی ايران را بايد و می توان در نمونه های از نوع «دکتر شهرام اعظم» رديابی کرد که بعضاً بدون کمترين دلبستگی به منافع ملی، مترصد نخستين فرصت برای خروج از کشور و بافتن و ساختن هر نوع اتهام و انتساب ناعادلانه برای مسئولين کشور بمنظور کسب توجيه محکمه پسند برای ماندشان در بيرون از آن حکومت خودی خواهانه هستند.» (خودخواهی و خودی خواهی، بازبينی قتل تری شايوو و زهرا کاظمی، داريوش سجادي – خبرنامه ی گويا , 18 فروردين 1384 )
توجه بايد داشت داريوش سجادی فيلسوف و در ضمن منتقد نظام است. در نتيجه نحوه ی برخورد او به اين پديده با نحوه ی برخورد « دکتر» محسن رضايی متفاوت است. « دکتر » رضايی چندی قبل پس از پناهنده شدن فرزندش به امريکا, او را قربانی مسائل و مشکلات روحی خواند ؛ ايشان در مورد شهرام اعظم هم معتقد است که « جانباز 70 درصد اعصاب و روان در دوران جنگ بوده و دچار موج گرفتگی شديد شده », هر چند با توجه به حضور طولانی تر « دکتر » محسن رضايی در جبهه های جنگ درجه ی احتمال چنين موج گرفتگی در مورد خودِ ايشان بيشتر به نظر می رسد. اما برای اينکه از موضوع اصلی دور نشويم, آقای سجادی چون منتقد نظام است, اصلا مخاطب خود را مسئولين قضايی ايران قرار می دهد. داريوش سجادی نگران « منافع ملی » ما ايرانيان است. بر مبنای استدلال ايشان نمونه هايی از نوع شهرام اعظم کمترين دلبستگی به منافع ملی ندارند و چون مترصد خروج از کشورند, به حکومت اتهامات ناعادلانه می زنند, تا پناهندگی شان يا بقول آقای سجادی « توريست اجباری» پذيرفته شود.
در استدلال روزنامه نگارِ منتقد و علاقمند به منافع ملی, مرگ زهرا کاظمی در زندان جمهوری اسلامی از گروهِ اتهامات ناعادلانه است, احتمالا زهرا کاظمی برای حفظ منافع ملی در اثر « سکته مغزی » فوت کرده است. اقدامات سعيد مرتضوی در اين زمينه بسيار قاطع تر و جدی تر از داريوش سجادی بوده است. منتها سعيد مرتضوی ژست اصلاح طلبانه به خود نگرفته و در پايگاه خبری « گويا نيوز » ستونی به خود اختصاص نداده است. عوامفريبی های داريوش سجادی نيز ديری نخواهد پائيد, « گويا نيوز » نيز طی سالهای حضور پر رنگ و موثر خود در صف خبردهی سالم, بارها صفحات خود را از تفاله های اطلاعات جمهوری اسلامی زدوده است, هنوز زمانِ زيادی از پاک شدن آثار پيام فضلی نژاد در بخش ويژه ی « گويا نيوز » نگذشته است, و يقينا اين دسته منتقدين دلسوز نظام نيز جای خود را در سايت های خبری « دريچه » و « بازتاب » بهتر خواهند يافت تا « گويا».
در پايان نمی بايست اين مطلب را به پايان برد و از شرافتِ قلم و شخصِ محمدعلی ابطحی ياد نکرد. تصور نمی کنم در مجموعه ی حکومتيان جمهوری اسلامی هيچيک دلسوزی معاون رئيس جمهور برای حفظ نظام جمهوری اسلامی را داشته باشند, اما شرافت و انسانيت اين فرد, او را به نوشتن اين سطور واداشت.
« …در ماجرای خانم زهرا کاظمی هم همينطور. در دولت گزارش دادند که ايشان به دليل خونريزی در اثر ضربه، فوت کرده است. سه نفر از وزراء ماجرا را پی گيری کردند. و گزارش مفصلی دارند. در مجلس هم گروهی مأمور پيگيری شدند. همه پذيرفتند و گزارش رسمی دادند که ايشان در داخل زندان و بر اثر ضربه فوت کرده است. بهترين راه دفاع از نظام هم اين بود که متخلفان که اهل حکومت حتماً آنها را به خوبی می شناسند مجازات شوند. شفاف و روشن. ولی در داخل و خارج به جای اين پيگيریهای شفاف همهی ماجرا دارد به اين ختم می شود که آقای شهرام اعظم کارمند بيمارستان نبوده و لابد معنايش هم اين میشود که خانم زهرا کاظمی زنده است و لابد در حال تهيه ی گزارش!.
خانم خبرنگاری به ايران آمده. در محيط زندان جان باخته. گزارش دولت و مجلس هم اين است که به وی ضربه وارد شده. اين را بايد در همه نظام ها پی گيری کنند و البته در نظامی که از عدالت علی (ع) حرف می زند بيشتر.
ماجرای زهرا کاظمی را نبايد به عضويت فردی به نام شهرام اعظم در بيمارستان بقيه الله و عدم عضويت وی ارتباط داد. بايد تلاش کرد که خود ما با حساسيت بيشتری نتايج تحقيقات که مورد قبول جهان باشد را به اطلاع عموم برسانيم. برخورد قانونی با متخلفان هم باعث تقويت، و نه تضعيف نظام میشود. ولی ظاهراً کو گوش شنوا؟ » (نوارسازان، بينی خانم قاضی و ماجرای شهرام اعظم – صفحه ی وب نوشت 18 فروردين 1384 )
سيامند
Siamand@yahoo.com