t.roozbe@freenet.de
خروش پرشوردانشجویان اصفهان را میتوان ازجوانب مختلفی مورد بررسی قرارداد. از جمله از زاویه مقابله شجاعانه آنها با اقدامات توطئه گرانه جبهه مشارکت برای سوءاستفاده از اعتباردانشجویان و دانشگاه برای اهداف انتخاباتی خود،که با فریب و سوء استفاده ازعنوان تشکل های دانشجوئی وحتی تهدید و ضرب وشتم دانشجویان همراه بود ونیز اززاویه موضعگیری قاطع و بدون تزلزل دانشجویان علیه مضحکه انتخابات ریاست جمهوری و مهرابطال زدن برهرگونه تلاشی که میکوشد رودخروشان نفرت و نارضایتی واعتراضات عمومی را به شن زارهای منازعات درونی حاکمیت و درچهارچوب ترمیم"نارسائی های ناشی از سوء مدیریت کنونی"روانه سازد.اما علاوه براین ها، خروش دانشجویان با مشخصه بس بزرگ دیگری نیزهمراه بود:پلاکاردهای متعدد"نان، آزادی،برابری"دراندازه ای ودارای چنان درخششی که نمیتوانستند درپس پرده گزارشات خبرگزاریها پنهان بمانند.اگرشماری ازشعارهای دانشجویان را بتوان درچهارچوب مبارزه صرف علیه استبداد حاکم وگفتمان دموکراسی سیاسی وآزادی دسته بندی کرد،اما بی گمان شعارهای سه گانه فوق درترکیب باهمدیگرمعنا و کیفیت دیگری داشته وگفتمان متمایزی را بازتاب میدهد. درنگ برروی این مشخصه و اینکه چرا این سه شعار باهم ترکیب شده را نمیتوان هم ارز شعارهای دیگرقملداد کرد و ازروی آن سرسری گذشت، درشرایط کنونی بویژه ازاهمیت زیادی برخورداراست. چرا که اولا معلوم می شود که صدای دیگری-صدائی معطوف به پیوند رهائی سیاسی با رهائی اجتماعی- علاوه برصدای مورد پسند بسیاری ازفعالین بورژوا-لیبرال و رسانه های حامی آن ها، درمتن تحولات جامعه ما جریان دارد و ثانیا وجود آن، وظیفه بس مهمی را دربرابر مدافعان راستین دمکراسی درجهت رساترساختن این صدا قرار می دهد.
اما قبل ازهرچیزباید باین سؤال پاسخ دهیم که آیا براستی ما باگفتمان متمایزی سروکارداریم؟
شعارهای فوق برای اولین بارنیست که درخلال اعتراضات دانشجوئی برافراشته میشود. قبلامشابه همین شعارها را درهمایش دانشگاه تهران به مناسبت 16 آذر نیزشاهد بودیم. درنقد حرکت فوق درمقاله ای بقلم نگارنده این سطور تحت عنوان "آرمیده طوفان" چنین آمده بود:"نگاهی به جوش و خروش دانشجویان به مناسبت برگزاری سالگرد 16 آذر برش خوبی است برای مشاهده آن چه که درزیر پوست جنبش دانشجوئی می گذرد و نیز با تقریب کمتری،از آن چه که دراعماق جامعه ملتهب ایران درجریان است.چراکه چهره غیررسمی وروتوش نشده جنبش دانشجوئی سخن های دیگری برای گفتن دارد:اگر درنظر بگیریم که بنیان تداوم جمهوری اسلامی همواره برایجاد تقابل مصنوعی بین نان و آزادی استواربوده است و درست به همین دلیل نه نانی حاصل آمد و نه آزادی....پس بهم پیوستن دوشاخه اصلی این رود خانه منقسم شده را باید نقطه نوینی بر فائق آمدن به افسون دوگانگی آزادی و نان توسط طبقه حاکم سیاسی بشمار آورد.
اکنون دربرابرگفتمان حکومت اسلامی-گفتمان نه نان و نه آزادی-گفتمان نئولیبرالی درتلاش بی وقفه ای است تا با تسخیر اذهان عمومی توسط گفتمان خود که مبتنی برگسست بین آزادی و نان است وبا شعار "اول آزادی بعد نان" به فاجعه بیش از دودهه فلاکت واختناق برآمده ازتجزیه نان وآزادی و استقلال به عوامل جدا از یکدیگر استمراربخشد. بااین تفاوت که اگر دردوره (تا)کنونی این سراب "نان" بود که مردم را بسوی خود می کشید، دردوره جدید این سراب "آزادی" است که قرار است مردم را بسوی خود جذب کند!"
و سپس این سؤال مطرح شده بود که "آیا جنبش دانشجوئی بعنوان یکی از اقشارمرجع و تأثیر گذاردرجنبش عمومی به این "خود آگاهی" لازم دست یافته است که دربرابر تلاش های بی وقفه نئولیبرال های وطنی برای تأمین فرادستی گفتمان خود برجنبش ضداستبدادی ایستادگی کند و یا آن که تسلیم آن خواهد شد؟ برافراشته شدن پرچم کوچولو و قرمزرنگی باشعار"نان وآزادی برای همه" درمیان دانشجویان وشأن ومنزلتی که این پرچم کوچولودرمیان سایر پرچم ها وپلاکاردها ازآن برخورداربود، خبر از جوانه زدن این آگاهی می دهد."
اینک پس از گذشت متجاوز از سه ماه از 16 آذر، مطرح شدن همان شعارها با ابعاد وسیع تری درمیان دانشجویان اصفهان را می توان دلیل مضاعفی بر رویش جوانه های گفتمان جدید درمیان دانشجویان انگاشت.
تمایزعمده گفتمان جدید با گفتمان حاکم و گفتمان رقیب نئولیبرال درچیست؟
دوتفاوت عمده این گفتمان را ازسایرگفتمانها متمایز میکند:نخست طرح توأمان نان و آزادی به مثابه خصلت عمده وترکیبی جنبش دمکراتیک-مطالباتی کنونی.که بخودی خود هم این گفتمان را ازگفتمان حاکم که درشکل مسخ شده وجدا ازهم توسط دوجناح رقیب وبرای کوبیدن یکی توسط دیگری("عدالت" برای نفی "آزادی" و "آزادی" برای نفی "عدالت") متمایز می کند.وهم با گفتمان اپوزیسیون ویا شبه اپوزیسیون لیبرالی ویا نئولیبرالی که با تقدم"آزادی" برنان،پیامشان به مردمی که اکثریت بزرگی ازآنان در زیرخط فقرو گرسنگی زندگی میکنند اینست که فعلا نباید به فکرپرکردن شکمشان باشند! وبخاطر داشته باشند که آلان فقط زمان کسب "آزادی" است! ونه چیزدیگر. پس اولین مشخصه این شعار درعینیت تجزیه ناپذیرمطالبه نان و آزادی ازیکدیگر است که عملیاتی کردن آن،هم موجب پیوند بیشتر نیروهای پیشرواجتماعی با پایگان اجتماعی وهم موجب تقویت خصلت توده ای وجنبشی مبارزه ضداستبدادی-دمکراتیک می گردد.دومین مشخصه پراهمیت این گفتمان آنست که دوشعار فوق درترکیب با برابری خصلت رهائی بخش یافته ودرگوهرخود ازدرجازدن درچهارچوب نظام های طبقاتی و متکی برنابرابری های اجتماعی فراتر می رود.وباین ترتیب چشم انداز نوینی را دربرابرخود می گشاید:برابری اجتماعی.چرا که بدون برابری اجتماعی،آزادی نمی تواند ازآزادی صوری یعنی آزادی وبرابری"نابرابرها" فراتر برود و نان به مثابه نماد شکاف طبقاتی و فقر فراگیر،دست یافتنی گردد.هم اکنون درکشورهای پیشرفته سرمایه داری،تمرکزابزارتولید وسرمایه دردست معدودی شرکتهای فراملیتی قرار داشته وعرصه سیاسی وقدرت دولتی هم درچنگ دویا سه حزب متعلق به انحصارات است و بالأخره انحصار مطلق رسانه های سازنده افکارعمومی و ایدئولوژیک نیزعملا برابری سیاسی و حقوقی را که به گواهی فاکت های تاریخی تحت فشار جنبش های توده ای به بورژوازی تحمیل شده،بیش ازهرزمانی پوچ و بی اعتبارساخته است. انحصار وسایل معیشت و تولید و توزیع بشدت ناعادلانه امکانات،عملا "شهروندان" را به صورت ابزارهای بی اراده رأی و بردگان سیاسی و اقتصادی این شرکت های فراملیتی درآورده است.
درکشورما بی تردید بدلیل وجود حکومت مطلقه آنهم ازنوع مذهبیش،مبارزه برای رهائی سیاسی و نیز مبارزه برای نان به مثابه نمادی علیه وجود فقرو فلاکت گسترده، ازاهمیت زیادی برای پیشروی برخورداراست. اما طرح شعار برابری درکنار آنها نشان میدهد که نهایتا بدون فراروئیدن آنها به برابری اجتماعی مبارزه برای نان وآزادی به فرجام خود نخواهد رسید. باین ترتیب مدافعان شعار نان،آزادی و برابری هم بدلیل به میدان کشیدن مطالبات واقعی و هم اکنون موجود مردم زحمتکش قادرند مبارزه گسترده و قاطعی را بامشارکت خود توده ها ودرپیوند با آنها،علیه استبداد مطلقه سازمان بدهند وهم باقراردادن چشم اندازبرابری درمقابل جنبش ضداستبدادی-دمکراتیک امکان فراروی از ازدمکراسی سیاسی به دمکراسی اجتماعی را درمقابل جنبش قرارداده و به آن خصلت رهائی بخش بدهند.
لزوم عملیاتی کردن گفتمان جدید
درشرایطی که حکومت اسلامی بابحران همه جانبه و رو به تزایدی دست به گریبان است، وجنبش دمکراتیک-مطالباتی مردم ازنوعی بحران انتقال و خلأ آلترناتیو مردمی و واقعا دمکراتیک رنج می برد و درشرایطی که بازیگران متعددی با سمت و سوی غیردمکراتیک ویا متزلزل درمبارزه علیه استبداد و در دفاع ازدمکراسی،تلاشهای گوناگونی را برای پرکردن خلا فوق بعمل می آورند، بی تردید مدافعان گفتمان جدید نمی توانند تنها به طرح آن بسنده کنند.علاوه براین، آن ها لازم است که برای منطبق کردن خود باشرایط متحول کنونی شتاب بیشتری بخرج داده و باتوجه به زمینه های مناسب وعینی در اوضاع سیاسی واجتماعی گام های مشخصی رابرای عملیاتی کردن این گفتمان دربرابر خود قرار دهند.اگر بپذیریم که مسیر رهائی دربه میدان آمدن مخاطبان این گفتمان و تنها بدست خود آنها ممکن است،پس گفتمان نان،آزادی، برابری جز با درآمیختن با جنبش اعماق یعنی با مردمان نابرابر،گرسنه، تشنه آزادی وستیزنده با استبداد و نظام حاکم،شکوفا شدنی نیست.ازاینروعملیاتی کردن این شعارمهمترین وظیفه ای است که دربرابری مدافعان آن قرار دارد.
سه گام مهم برای عملیاتی کردن گفتمان جدید
الف-اولین گام آنست که مدافعان گفتمان فوق ازحالت پراکنده کنونی درمحیط های دانشگاهی-ونیز خارج از دانشگاه- بیرون آمده و حضور وفعالیت خود را درسراسر دانشگاه های کشورونیزبیرون ازدانشگاه سراسری کنند.بی تردید خود آنها باتوجه به تجربیات غنی جنبش بهترازهرکسی میدانند که چگونه میتوان برای این کار ازامکانات، ابزارها و محمل های علنی و قانونی والبته نه الزاما فقط قانونی، برای ایجاد تجمع و مراوده،انتشار نشریات، بهره گیری از اینترنت، وسایرامکانات سود جست. نباید فراموش کرد که تعمیق بحران همه جانبه رژیم و کند شدن تیغ سرکوب آن شرایط کمابیش مناسبی را برای چنین حضوری فراهم ساخته و فراهم می سازد.
ب-دومین گام آنست که مدافعان گفتمان جدید با بدنه اجتماعی یعنی با مخاطبان و پیش برندگان اصلی شعارهای رهائی بخش شامل کارگران،معلمان پرستاران،جنش زنان، روشنفکران مترقی و... و دروهله نخست با پیشروان آن ها درآمیزند. و تلاش کنند که به مثابه عنصریاری دهنده برای فائق آمدن بر گسست ها و پراکندگی های کنونی بین بخشهای مختلف جنبش ازیکسو و بین مطالبات اجتماعی-اقتصادی و مبارزه عمومی ضداستبدادی از دیگر سوعمل کنند.بی گمان تلاش و حمایت ازشکل گیری تشکل های مستقل و تعبیه و یا یافتن چتری برای پیوند این تشکل ها و پیشروان بخش های مختلف با یکدیگردرشرایط کنونی ازاهمیت مرکزی ودست اولی برخورداراست. درهرحال هم اکنون تلاش ها و مبارزات گوناگونی درمیان این قشرها جریان دارد که بدیهی است پیوند با مبارزات هم اکنون موجود و حمایت فعال از آن بسترمناسبی برای پیوند با مردم و تعمیق مطالبات آنها بشمار میرود.
ج-و بالأخره باید به سومین گام یعنی ضرورت پیوند با جنبشهای مترقی و ضدسرمایه داری درسطح بین المللی اشاره کرد.درجهانی که باصطلاح دارد به یک دهکده تبدیل می شود،مبارزه علیه نظام های حاکم بدون پیوندهای مبتنی برهمبستگی بین المللی و بدون بهره گیری از دست آوردهای عملی ونظری جنبش مترقی وضدسرمایه داری جهانی نمی تواند به دست آوردهای قابل اتکاء درمحدوده های ملی نائل آید.
ودراین میان اپوزیسیون مدافع گفتمان نان،آزادی،برابری درخارج ازکشورکه ازپراکندگی مزمنی دررنج است،تنها می تواند بربستر ایجاد پیوند متقابل با جنبش های داخل کشورو ازطریق حمایت ازآن و دیالوگ با آن، و ایجاد همکاری بایکدیگر حول اشتراکات موجود وگشودن باب دیالوگ حول مسائل گرهی جنبش،خویشتن را بازیافته وتجدید سازمان یابد. نباید فراموش کرد که هرگونه تلاشی جزاین درحکم دمیدن شیپورازدهان گشاد و تلاشی است که درمضمون خود درراستای حفظ فرقه گرائی و بازتولید آن قرارداشته وهمچون اقدام های تاکنونی نافرجام خواهد ماند.*
11.03.05-21.11.83
*-درحقیقت نحوه برخورد غالب این جریانات به جنبش های سیاسی واجتماعی و نیز نقشی که برای سازمان و حزبیت قائل اند، نشأت گرفته ازنوعی نگرش فرقه ای و مکتبی است که درآن دست یابی به اکسیر"برنامه"(به مثابه یک آگاهی کاذب و ایدئوژیک) و داشتن یک سازمان برای پراکندن آن راه نجات پنداشته می شود. واین یعنی ظاهرشدن درسیمای ناجی و یعنی دستخوش همان احساس رسالتی شدن که عموما نخبگان منزوی ما دچارش میشوند. اما حاملین این توهم فراموش می کنند که بدون پیوند متقابل با جنبش و درشرایط جدائی از مبارزات کارگران و زحمتکشان، آنچه که بافیده می شود، نه فقط راه حل نیست که خود حجابی است دربرابرطبقه و مدافعان سوسیالیسم و اصل خود رهانی کارگران و زحمتکشان. بیهوده نبود که مارکس ناچارگردید که مبارزه برای اشاعه سوسیالیسم مورد نظرخود را به مثابه یک جنبش رهائی بخش،ازطریق مبارزه قاطع با انواع نگرشهای فرقه ای و مدعی "سوسیالیسم"آغازکند.هال دریپردرکتاب نظریه انقلاب مارکس جلد نخست(دولت وبوروکراسی،صفحه 111 ترجمه فارسی) جمع بندی فشرده و درخشانی ازشیوه مارکس دراین رابطه به عمل آورده که بدلیل خصلت علمی آن می تواند همچنان راهنمای عمل باشد. شیوه ای که البته خود نشأت گرفته ازنظر مارکس نسبت به رابطه متقابل عین و ذهن و رابطه آگاهی با جهان بیرون است:
advertisement@gooya.com |
|
"خلاصه سمت گیری نوین(مارکس)حاوی این اندیشه هاست:1-به جای برپاکردن فرقه جدیدی کنارفرقه های گوناگون دیگر، باید برنامه خود را با تحلیل انتقادی آن چه که اکنون درجریان است، با مبارزات واقعی وجنبش واقعی ونه استدلال صرفا منطقی،پی افکنیم.2-به جای قراردادن"مسأله اجتماعی" درمقابل مسایل سیاسی حیاتی روز،باید خود را با مبارزه درراه این هدف های سیاسی همراه کنیم تا بتوانیم آن را با هدف اجتماعی بنیادی ترخود پیوند دهیم."
چنانکه می دانیم مارکس خود برپایه همین شیوه یعنی شیوه ای که بقول خودش "نقد بیرحمانه ازهرچه موجود است، بی رحمانه بدین معنی که این نقد هیچ خوفی از نتایجش و نیز ازبرخورد با قدرت های موجود ندارد" والبته با بهره گیری ازتوانائی های نبوغ آسای خود به دست آوردهای درخشانی درحوزه های گوناگون سیاسی و اقتصادی دست یافت.
چنانکه ملاحظه می شود برنامه جنبش ازطریق تحلیل انتقادی مبارزات واقعی (وپردازش آنها براین بستر) ونه ازطریق بافته های ذهنی- منطقی(وبقول مارس کبک سرخ شده معرفت مطلق) دست یافتنی میشود. ودیگرآنکه درچهارچوب پیوند ناگسستی امراجتماعی و امرسیاسی،که هم دراندیشه های بعدی مارکس و هم درجهان امروزما برضرورت واهمیت آن بسی افزوده شده است،راه پیشروی ازطریق همراهی با مسائل سیاسی عاجل وحیاتی(مسائل بیواسطه و هم اکنون موجود) وازطریق پیوند مسائل اجتماعی با آن می گذرد. بگمان من اگرشیوه فوق به درستی درک شده و بکارگرفته شود، که البته مستلزم گسست ازنحوه نگرش جان سخت فرقه ای یعنی بافیدن و عمل کردن برپایه گسست از واقعیتهای مربوط به جنبششهای واقعی و هم اکنون موجود است، درآنصورت هرم برخورد با معضلات مسائل اجتماعی و سیاسی را برروی قاعده خود نهاده ایم. واگر چنین شود،بن بست کنونی که جنبش چپ باآن روبرواست، یعنی بن بستی که عمدتا نه برآمده ازروندهای عینی نامناسب بلکه برخاسته ازنحوه نگرش وعمل این نیروهاست، یکی ازپس دیگری گشوده شده و با رهاشدن انرژی و امکانات معطل مانده و درحال اتلاف کنونی، امکان بیرون آمدن از سیکل بسته و معیوب موجود فراهم می گردد.