بیانیهء تحلیلی 565 نفر حرف تازه ای ندارد. برخی از امضاء کنندگان درست به دلیل بیان همین حرف ها ، بارها بازجویی و محاکمه شده اند و به زندان افتاده اند و یا هنوز در زندان بسر می برند.
آنچه نوست گرد آمدن مبارک 565 اندیشمند و فعال سیاسی است بر سر سفره ای که بالا و پائین ندارد ، رنگین است و کسانی که دور آن گرد آمده اند اندیشهء شان را "مثل خوشهء انگوری فشرده اند" و عصاره اش را در کام نوزادی ریخته اند که گرچه هنوز راه نمی رود ، اما هوشمند است . پدرش مسلمان است و مادرش گیتی گرا و به همهء زبان های رایج دنیا سخن می گوید؛ متین و سنجیده ، تکرار نمی کند ، شتاب زده نیست ، درد را می شناسد و داد می خواهد.
حرف و نکته ای در بیانیه نیست که راست نباشد . بیانیه صورت مسئله است؛ رنج نامهء مردم ایران . کشتی نوحی است که از هر نوع و نگاه باری برداشته. آن که جا مانده ، ورشکسته ای است که می خواهد غرق شود ، یا به ریزه نانی چشم دوخته از سفرهء قدرت، به معجزه آویخته و یا سلامت را در سکوت می خواهد.
بیانیه گام اول را برداشته ، هوشیار است ، ابراز آمادگی است برای آمیختن و یکرنگی . می گوید: اسیر بودم ، زمین گیر شده بودم ، درد بودم ، مرده بودم. حالا هستم . بیدارم ، هشیارم بپا خواسته ام ، ایستاده ام ، راه خواهم رفت . می گوید از من نترس شتابزده نمی روم . فیل نیستم و خوشه های گندم را پایمال نمی کنم . هار نیستم ، تو را نمی درم . سبک راه می روم ، مجوز برای عبور نمی خواهم ، نورم و از پرده می گذرم ، آزارم به هیچکس نمی رسد جز به جانوران زیر زمینی . آرامش موش کور را بر هم می زنم که تاریکی را دوست دارد.
برای من غریب است که اندیشمندان اهل قلم و هنرمندان ایران که همواره پیشتاز بودند ، سهم چشمگیری در این حرکت ندارند و افسار اسب چموش پیشرفت را وانهاده اند تا اهل سیاست سوار شوند و با شلاق بیانیهء آنرا گامی به پیش براند.
رای و ارادهء ملی زمانی حاکم می شود که قدرتمندان امروز حکومت فردا را وانهند. همه گیر شدن بیانیه هایی از این دست و ابراز وجود و همبستگی کسانی که نام نیکی دارند ، و
دست شان به خشونت آلوده نیست در عرصه های فرهنگ، ادبیات ، هنر ، ورزش ...در دو سوی مرز، مثل صلیب، خوشه ای "سیر" ، یا قطره ای نور است که دراکولا را می ترساند و بدون در گیری و خشونت ذره ذره آب می کند .
بیانیه دست رد می زند بر سینهء را ه حل های "زنده باد..." و "مرگ بر..." و جنجال آفرینانی که حالا اگر نه به ظاهر ، به معنا ، شیخ و شاه می خواهند، یا آرزو می کنند خود معجزه گر با شند و پیامبر و منجی شوند. بیانیه گامی است نو برای گشودن مشگل. گامی است فراتر از شعار دادن و نسخه پپپیچیدن . دموکراسی را از "فردا" شروع نمی کند . گامی است که امروز و اینجا برای همگامی اندیشمندان زمینه چینی می کند.
جان کلام بیانیه "عبور" از بازی های "انتخاباتی" رایج است . انتخاباتی که در بهترین حالت با چند میلیون رای و یک رئیس جمهور " خنده رو و خوب" ، سر و صدا و جار و جنجال و قهقهه های پیروزی به بلندی تنورهء دیو ، بازنده ء کوچکی می زاید اندازهء موش ، یا اگر به زبان نویسندگان بیانیه سخن بگوئیم ، در بهترین حالت یک "تدارکات چی" بار می آورد.
بجای نیرو گذاشتن بر سر انتخابات، اکنون که گرد هم آمدن مجازی 565 تن شدنی است و نور همدلی از دیوار های زندان عبور می کند ، چرا یکبار دیگر این انرژی و اندیشه بارور شده جرقه ای نو نزند ؟ چرا هنگام تحویل سال ناراضیان بر بام خانه ها نروند و با هم آزادی را فریاد نزنند ؟ چرا غروب پنجشنبه ها زنجیره ای از آواز "آزادی" مردم را پیوند ندهد ؟ چرا سیزده بدر مردم با آرامش در یک پارک بخصوص یا بیرون شهر گرد هم نیایند و در یک میهمانی باستانی شادی نکنند؟ هر بازی دیگری که نمایش ارادهء جمعی باشد و آرامش شهر را بر هم نزند ، تن فرسودهء دراکولا را بی آنکه به او دست بزنند، خاک می کند.
advertisement@gooya.com |
|
توده ء گداخته ای در دل تمام قربانیان خشونت و دربدران جوش می زند و ممکن است زیر فشار های بیرونی - بیانیه نویسان به تفصیل این فشار ها را بر شمرده اند - با تلنگری به حالت انفجار خارج شود . روشی که بیانیه نویسان در پیش گرفته اند این تودهء گداخته را به اندیشه می آمیزد ، توده از جوش و خروش می افتد ، شکل می گیرد، راهش را می جوید ، سر ریز می شود ؛ اما نه به شکل مذاب که هر چه سر راهش سبز شود را بسوزاند و نابود کند و معلوم نباشد به کدام سو می رود . این بار تودهء مذاب نمی سوزاند. داغ نیست که اگر در دل بماند، درون را ویران کند و اگر تف کنی پیرامون را .
سنگ هم نیست که یکجا بماند. گلوله بهمن گرمی است که جسم و شکل دارد ، چشمش به اندیشه روشن است ، راه خود رامی جوید ، هیچکس را نمی سوزاند و زمین ها سر راهش را بارور می کند
این ویژه گی ها مردمی را که دل نگران هرج و مرج هستند، نگران داستان چاله و چاه و آشفتگی فردای "عبور از نظام"، به راه می آورد .
نسرین بصیری - برلین