آخر هفته پرباري را تورنتو پشت سر گذاشت. 4 مراسم در روزهاي شنبه و يکشنبه برگزار شد که همزماني آنها با هم به ما اجازه نداد که تمام آنها را پوشش دهيم.
نخست پاي سخنان مهرداد درويش پور در دانشگاه تورنتو نشستيم.
"گفتمان رفراندوم، دموکراسي و جمهوري: همرايي و چالش ها": سخنراني مهرداد درويش پور در دانشگاه تورنتو
روز شنبه 12 فوريه 2005 ساعت پنج و نيم بعدازظهر در Bahen Centre دانشگاه تورنتو، به دعوت کانون نگاه ــ که با همت انجمن ايرانيان دانشگاه تورنتو چهار سال پيش تشکيل شده ــ مهرداد درويش پور جامعه شناس و استاد دانشگاه از استکهلم ميهمان تورنتو و ايرانيان بود.
مهرداد درويش پور در سفر خود به آمريکاي شمالي يک سري سخنراني تدارک ديده که اولين آن در تورنتو زير عنوان"گفتمان رفراندوم، دموکراسي و جمهوري: همرايي و چالش ها" برگزار شد.
بيش از پنجاه تن در اين نشست حضور داشتند.
مجتبي مهدوي از کانون نگاه، مهرداد درويش پور را معرفي کرد و آنگاه درويش پور سخنانش را آغاز کرد. خلاصه اي از نکات مهم سخنان او را در زير ميخوانيد.
انديشه دموکراسي بر دو پايه استوار شده: 1ـ وفاق اجتماعي؛ بدون وفاق، نيروهاي اجتماعي همديگر را خنثي ميکنند. 2ـ گفتمان رقيب؛ بدون وجود گفتمان رقيب و پلوراليسم يا تکثر سياسي جامعه ميراست.
وفاق قرارداد مشترکي ست که در جامعه پذيرفته ميشود. به عنوان نمونه باور به دموکراسي پارلماني يک وفاق اجتماعي ست. چپ ها، سبزها، راست ها و ... اين را به عنوان پايه ميگذارند و باهم رقابت سياسي ميکنند.
... براي پاسخ به اين پرسش که "آيا رفراندوم، به دموکراسي پارلماني تعميق ميبخشد، يا نه؟" بايد به سه نوع اقتدار اشاره کرد:
1ــ اقتدار سنتي. در اقتدار سنتي مردم موضوعيت ندارند و تعيين کننده نيستند. منبع مشروعيت سنت است.
2ــ اقتدار کاريزماتيک يا پيشواگونه. در اينجا برخلاف اقتدار سنتي شاهد حضور مردم هستيم. توده وجود دارد ولي فقط به عنوان سياهي لشگر. مردم رهبر را انتخاب نميکنند بلکه به رهبر ميگروند. رهبر قابل تعويض و انتقاد نيست. آيا ميشود مسيح را با کس ديگري عوض کرد؟ براساس خودسپاري عاطفي توده ها به رهبر، اقتدار کاريزماتيک شناخته ميشود. خميني، مائو، هيتلر و ... نمونه هاي رهبران کاريزماتيک هستند. کاريزم با مرگ رهبر پايان ميپذيرد و پس از آن دو اتفاق مي افتد يا گذار به اقتدار سنتي، يا گذار به اقتدار عقلايي.
3ــ اقتدار عقلايي. در اقتدار عقلايي شهروندان رهبر را انتخاب ميکنند. سودمندي مبناي انتخاب ميشود. کسي به خاطر علايق عاطفي، کسي را رهبر نميکند. پس مشروعيت رهبر از مردم مي آيد و رهبر قابل تغيير خواهد بود.
در سال 57، برچيدن اقتدار سنتي به اقتدار عقلايي منجر نشد بلکه به اقتدار کاريزماتيک تغيير يافت. اما وضعيت الان ايران وضعيت گذار به گفتمان عقلايي ست. دليلش هم اينست که مردم اقتدار سنتي را در قالب سلطنت و اقتدار کاريزماتيک را در قالب حکومت ديني تجربه کرده و پس زده اند.
... مشروعيت انديشه دموکراسي آنقدر گسترده است که ديکتاتورها هم خود را دمکرات ميخوانند.
در بعضي از کشورها گذار از اقتدار سنتي به اقتدار عقلايي لزوما از طريق جمهوري نبوده، بلکه با مشروطه کردن سلطنت اين کار را کردند مثل انگلستان و کشورهاي اسکانديناوي. وقتي حق شاه را محدود ميکنيد و به مجلس ميسپاريد اين گذار به اقتدار عقلايي ست.
انقلاب مشروطه، انقلابي بود براي پايان دادن به اقتدار سنتي و گذار به اقتدار عقلايي و حتي در سال 32 هم به همين صورت بود. مشروطه خواهان درهم کوبيده شدند تا اقتدار سنتي باقي بماند. بنابراين مشروطه خواهان ما اگر واقعا مشروطه خواه اند بايد جمهوريخواه شوند چون سلطنتي نيست که مشروطه اش کنند و بدين طريق به اقتدار عقلايي برسند.
روشنفکران، طبقه متوسط و تکنوکرات ها همه جمهوريخواه هستند. طبقه متوسط مدرن شهري طبقه محرک جامعه است. امروزه رقابت بر سر هژموني بر اين طبقه است.
جمهوريخواهي يک نوع مرجع آشتي همگاني در جامعه است. در اين شرايط احتمال وقوع جنگ داخلي کمتر است زيرا جمهوريخواهان با اقليت هاي قومي، با سلطنت طلب ها، با مذهبي ها، چپ ها و ... بيشترين وفاق را دارند و وفاق ملي نقش کليدي دارد در ايجاد فضاي دموکراتيک در جامعه. در اين شرايط رفراندوم به عرصه آمده است.
... رفراندوم زبان نيروي سوم جامعه است و صداي سکولار جامعه، به همين دليل اصلاح طلبان ديني خودشان را با آن در تناقض ميبينند.
رفراندوم، گفتمان مسالمت آميز و دمکراتيک است. از طريق حق راي تکليف رقابت سياسي را تعيين ميکنيم.
برخي از سلطنت طلب ها عميقا اعتقاد دارند که دخالت نظامي راه حل بحران ايران است و چون گفتمان مسالمت آميز گفتمان ميليتاريستي را نفي ميکند، مخالف رفراندوم.
چپ هم همينطور، رفراندوم را مغاير با انقلاب ميداند و مخالفت ميکند.
به گمان من (که به دليل ايراداتي که به آن داشتم هنوز رفراندوم را امضا نکرده ام) رفراندوم ميتواند مبناي يک وفاق ملي شود. اگر ما نتوانيم بر سر گفتمان رفراندوم وفاق کنيم پس بر سر چه چيز ديگر ميتوانيم وفاق داشته باشيم و اين براي جامعه بسيار خطرناک است؛ اين يعني جامعه ما دنبال هيچ وفاق ملي نيست و گفتمان مشترکي را نميپذيرد.
دو انتقادي که به رفراندوم گرفته ميشود:1ــ دلنگراني از نتيجه رفراندوم، 2ــ مسکوت ماندن نظام در آن.
از سوي جمهوريخواهان عنوان ميشود که رفراندوم در شرايط کنوني ميتواند منجر به احياي سلطنت شود، در پاسخ بايد گفت، پس آيا بايد زماني در رفراندوم شرکت کنيم که مطمئنيم پيروز ميشويم؟
شايد يک پاسخ به اين نگراني، پروژه هم رفراندوم هم جمهوري باشد.
رفراندوم در شرايطي که آزادي رقابت هاي سياسي وجود ندارد ممکن است به پوپوليسم دامن بزند و بايد به اين خطر توجه کرد.
مداخله فعال جمهوريخواهان براي سمت و سو دادن به رفراندوم ميتواند يک راه حل باشد.
رفراندوم خودش ميتواند موضوع وفاق باشد ولي در شعارش رقابت باشد. جمهوريخواهان بايد با شعار هم جمهوري ، هم رفراندوم وارد رقابت سياسي شوند.
پس از يک ساعت و نيم سخنراني مهرداد درويش پور، تنفس کوتاهي داده شد و سپس در بخش پرسش و پاسخ، سخنران ميهمان به پرسش هاي حاضران پاسخ داد.
درويش پور پس از تورنتو، 13 فوريه در واشنگتن، 19فوريه در برکلي، 20 فوريه اورنج کانتي و 21 فوريه در لس آنجلس سخنراني خواهد داشت.
پناهندگان و ديپورت هاي اخير در کانادا ــ چشم انداز و راهکارها
يکشنبه 13 فوريه 2005 ــ کتابخانه نورت يورک
يکشنبه ساعت 6 بعدازظهر به همت خانم حوري صهبا(settlement consular) نشستي برگزار شد که موضوع محوري آن پناهندگان بودند.
در اين نشست عزت مصلي نژاد کارشناس ارشد مرکز کانادايي حمايت از قربانيان شکنجه، حسن زرهي روزنامه نگار و سردبير نشريه شهروند، هدايت نظامي حقوقدان و شهرزاد مجاب استاد دانشگاه تورنتو سخنراني کردند.
عزت مصلي نژاد در سخنان خود زير عنوان"راههاي جلوگيري از پناهندگي، برخي تجارب عملي" گفت:
25 سال است که به واسطه کارم با آدمهاي اخراجي روبرو هستم و اين درد بزرگي ست.
پناهندگي از سه طريق انجام ميشود: يا خود دولت آنها را مي آورد که اينجا مهاجر ميشوند يا کليساها اسپانسر آنها ميشوند و طريق سوم نيز خود پناهنده ها به هر طريقي به اين کشور مي آيند که اين تعداد حدود 20 تا 25 هزار نفر در سال هستند.
در تاريخ کانادا در اين زمينه دو روند به چشم ميخورد. در قرن 19 چيني ها راه آهن سراسري کانادا را ساختند و در تمام اين مدت به هيچ چيني اجازه داده نشد که خانواده اش را به اينجا بياورد و بعد اغلب آنها را اخراج کردند. در جنگ جهاني اول اکرايني ها را دستگير کردند و مورد ضرب و شتم قرار دادند و آنها در کمپ ها يا مردند و يا اخراج شدند. همين عمل با ژاپني ها در جنگ جهاني دوم صورت گرفت. اين روند را روند غيرانساني ميناميم .
اما روند انساندوستانه را در جريان جنگ ويتنام شاهد بوديم. مردم کانادا حدود يک صد هزار ويتنامي را حمايت کردند و به همين خاطر مدالي به نام "ننسون"(اولين کميسارياي عالي ملل متحد در رابطه با پناهندگان) به کانادا داده شد.
تلاش ما تقويت روند دوم است. آيا ميتوانيم؟
از سال 1976 که قانون مهاجرت کانادا تصويب شد تاکنون 30 بار اين قانون تغيير کرده که جديدترين آن 28 جون 2002 بوده که چيزهاي مثبت در آن وجود دارد و ما اگر بخواهيم از اخراج جلوگيري کنيم بايد روي اين نکات مثبت تاکيد کنيم. براي اولين بار ماده يک کنوانسيون ضد شکنجه در آن مستتر شده و شخصي که ميخواهد اخراج شود اگر در کشور مقصد در معرض شکنجه قرار داشته باشد از اين قانون ميشود استفاده کرد.
سيستم کانادا يک سيستم حقوقي است که حتي وزيرش نميتواند برخلاف آن عمل کند منتها قانون عادلانه نيست. و از 11 سپتامبر هم بدتر شده. ما اگر ميخواهيم از کسي دفاع کنيم بايد موردش قوي باشد مثلا کسي آمد پيش من، پرسيدم مشکلت چيست؟ گفت من زندان بودم قاچاق ارز و طلا ميکردم. گفتم منم اگر بودم زندانت ميکردم. گفت يک کيس براي من بساز. گفتم بايد کيس داشته باشي نه اينکه بسازي. اينجور موارد قابل دفاع نيست.
به هر حال بايد کيس قوي باشد، غير از مراجع داخلي و بين المللي يک عنصر مهم مطبوعات است. کيس هايي که در مطبوعات مطرح ميشود شانس برنده شدنشان بيشتر است.
همين حالا در تورنتو 75هزار نفر فاقد وضعيت اقامتي هستند و تا حالا ما هر چه تلاش کرديم نتوانستيم وضعيت اينها را تثبيت کنيم.
نوبت به حسن زرهي رسيد تا سخنانش را زير عنوان "پناهندگان و مطبوعات" ارائه کند.
حسن زرهي با شعر "بر چارراههاي گريز" از مجموعه "دهل ها و آوازها"، سخنانش را آغاز کرد.
...
برادران من در تركيه
به تيرك نامطمئن فردا تكيه كرده اند
و خواهرم در پاكستان
متاع نافروخته ندارد.
...
(شعر کامل را در صفحه شعر همين شماره ميتوانيد بخوانيد)
مطبوعات اصلي اصولا علاقه و احترام چنداني براي حقوق پناهجويان قائل نيستند. و تنها از دريچه ي ديد مقامهاي دولتي و وزارت مهاجرت به سرنوشت پناهندگان ميپردازند. و اصولا ناديده گيري مهاجران و پناهندگان رشته اي است كه در اين سرزمين سر دراز دارد.
بگذاريد يكي دو نمونه شاهد مثال برايتان بياورم.
تنها باري كه خط (عربي ــ فارسي) بر روي جلد يك روزنامه اصلي كانادايي چاپ شده البته تا آنجا كه من به ياد ميآورم، دست خط صدام حسين پس از سرنگوني او بود.
تنها باري كه روزنامه تورنتواستار از جامعه ايراني در رابطه با حقوق پناهندگي عكس و خبر تقريبا قابل ملاحظه چاپ كرده است، زماني است كه ما در همين ميدان كنار اين سالن در اعتراض به قتل زهرا كاظمي جمع شده بوديم. و تورنتواستار عكس مرا با آن آويزه ي اعتراضمان بر گردن كه نوشته بوديم "همه ي ما زهرا كاظمي هستيم" چاپ كرده بود. و در آن مراسم تقريبا همه ي مقامهاي كانادايي حاضر در مراسم آن شعار را بر گردن داشتند. آن شعار از ابتكارهاي شهروند بود و در همان صفحه "استار" هم خبري از يک تروريست ايراني چاپ شده بود. لابد اتفاقي؟!
بار ديگر كه رسانه هاي اصلي كانادايي سراغ جامعه ايراني رفتند زماني بود كه منصور آهني تروريست جمهوري اسلامي فرستاده به كانادا دستگير شد. همان كسي كه اعتراف كرده بود دستور قتل پرويز صياد و چند تن ديگر را در كانادا داشته است. در آن زمان خبرنگار گلوب اندميل با پنج ايراني گفت و گو كرده بود. با دكتر رهنما، با دكتر براهني، با من، با رئيس انجمن ايرانيان و با پدرام معلميان كه آن زمان نامزد حزب ان دي پي بود براي مجلس ايالتي.
وقتي عكاس روزنامه به دفتر شهروند آمد من دانستم كه گفت و گوي با من تاييد شده است كه چاپ هم شد. يعني روزنامه روشنفكري كانادا پس از دستگيري يك تروريست يادش ميآيد، كه ايراني ای هست كه رئيس انجمن قلم است، كه ايراني ای هست كه استاد دانشگاه است، كه انجمن ايرانياني هست و . . . بالاخره روزنامه نگار ايراني هست كه روزنامه اش نام كانادا را در اقصي نقاط جهان به رويت فارسي زبانها و حالا انگليسي خوان ها ميرساند. ميبينيم كه تنها مورد جذابيت ما از منظر روزنامه هاي اصلي همين صفت منفي تروريست بودن مسلمانان و اهالي خاورميانه است.
در مورد نشريات ايراني ماجرا از اين هم فاجعه بارتر است. براي نمونه هنوز نشريات ايراني چاپ تورنتو خبر نشده اند كه هاله صهبا از كانادا اخراج شده است.
هنوز به گوش نشريات ايراني اينجا نرسيده است كه محمود نميني به دليل داشتن كتاب دستگير و زنداني شده بود.
هنوز خبر آن مادر و پسري كه دست بند به دست از فرودگاه ونكوور به ايران اخراج شدند به تورنتو نرسيده است.
اين كه جاي خود دارد. برخي نشريات فارسي زبان اين شهر حتي حاضر نيستند خبرهاي ايران را بنويسند ميگويند ما سياسي نيستيم. به معناي ديگر و بهتر "ما مخالف حكومت ايران نيستيم." و از آنجا كه تقريبا هيچ خبري را نميشود پيدا كرد، حتي اگر توسط خبرگزاريهاي دولتي داخل ايران بخت انتشار پيدا كرده باشد كه جايي و جهتي از هزاران عيب حكومت جمهوري اسلامي را نشان ندهد، در نتيجه براي گريز از اتهام مخالفت با جمهوري اسلامي صورت مسئله را پاك ميكنند و در نشريه فارسي زبانشان كه آگهي دهندگانش هم مهاجران و پناهندگان و گريزندگان از جهنم جمهوري اسلامي هستند، سرزميني به نام ايران را حذف ميكنند. در نتيجه نشريات پرحجم و پر آگهي و پر از خبرهاي لس آنجلسي فراواني ميبينيد كه به فارسي هستند اما از مملكتي به نام ايران خبر و اثر ندارند.
حسن زرهي در پايان در مورد اخراج هاله صهبا خطاب به خانم حوري صهبا (عمه هاله) که ترتيب دهنده اين نشست بود گفت اگر مورد هاله را زودتر به روزنامه ها اطلاع داده بوديد شايد از اخراج هاله ميشد جلوگيري کرد که خانم صهبا در پاسخ اشاره کرد که به اطلاع روزنامه هاي کانادايي رسانده بودند و آنها کاري انجام نداده بودند.
هدايت نظامي وکيل دعاوي در کانادا سخنران سوم بود. او سخنانش را زير عنوان "لزوم بازنگري و تغيير در قوانين مهاجرت و کارکرد آنها" ايراد کرد.
سازمان ملل از پناهنده تعريفي ارائه داده که شامل شخصي ست که دور از کشورش است به دليل مشکلاتي که با دولتش داشته و نميتوانسته از پليس کمک بگيرد و تحت فشار بوده که به آنها ميگويند Convention Refugee
تعداد پناهنده هايي که طبق تعريف سازمان ملل پناهنده اند حدود 12 ميليون است ولي 23 ميليون پناهنده هم هست که در اين تعريف نميگنجند، اينها کساني هستند که به دليل جنگ در کشورهايشان مجبور به جابجايي و پناه بردن به کشور ديگري شده اند.
کانادا سالي 270هزار مهاجر ميپذيرد و از اين تعداد از هر 100 نفر 10 نفر پناهنده هستند که نصف بيشتر آنها پذيرفته نميشوند.
يکي از دلايل پذيرش مهاجر و پناهنده مسئله کار است و زماني نام قانون مهاجرت، قانون کارگري و مهاجرت بود.
در سال 2004 نزديک 37000 نفر پناهنده بودند که از اين تعداد 40درصد قبول شدند و 50 درصد رد شده اند.
يک مشکلي که کانادا در رابطه با پناهندگان دارد اين است که فکر ميکند که اگر درها را باز کند سيل پناهنده ها سرازير ميشود.
کانادا با پذيرش مهاجر تحصيلکرده، با پديده فرار مغزها به کشورهاي جهان سوم صدمه ميزند.
به نظر من کساني هم که مشکل اقتصادي دارند بايد پذيرفته شوند ولي اين افراد را قبول ندارند و زير تعريف پناهندگي گنجانده نميشوند.
هدايت نظامي ضمن توضيح قوانين موجود در زمينه پناهندگي در کانادا و نواقص موجود در آنها، از جمله تغيير شرايط appeal و ديپورت، اشاره کرد که "سيستم پناهندگي کانادا به هر حال بهتر از ساير کشورهاي سرمايه داري و حتي بهتر از "UN" است. بسياري از پناهنده هايي که "UN"نميپذيرد، کانادا ميپذيرد." او به جامعه ايراني توصيه کرد که در مورد وضعيت پناهنده هايي که در ترکيه به سر ميبرند و"UN" آنها را نپذيرفته، و ترکيه هم قانوني درست کرده که نشود آنها را از طريقGroup Sponsorship به کانادا آورد، بايد به"UN" و مقامات کانادايي معترض شوند.
سخنران آخر شهرزاد مجاب، استاد دانشگاه تورنتو بود که سخنان خود را زير عنوان"پناهندگي و بحران دموکراسي بورژوايي" ايراد کرد.
شهرزاد مجاب در آغاز به وجود يک بحران در سطح جهان اشاره کرد و گفت: اوضاع نه تنها در کانادا بلکه در سطح جهان هم از لحاظ سياسي و هم اقتصادي بسيار بد است و اين بحران است که خودش را به شکل مسائل پناهندگان نشان ميدهد.
مجاب گفت: نه تنها در دنياي آکادميک، بلکه در مطبوعات main stream غرب و در بين فعالان سياسي يک سردرگمي عظيمي در مورد کل مفهوم دموکراسي وجود دارد. و ريشه آن اين است که نظامهاي سياسي را ما يا دمکراسي ميدانيم يا ديکتاتوري. از نظر جناح مذهبي محافظه کار آمريکا تعريف دمکراسي را در انتخابات آزاد و بازار آزاد ميداند. اروپاي غربي يک سري فاکتورهاي حقوق بشر را نيز داخل ميکنند ولي هر روزه از اين فاکتورها کم ميکنند. اين سردرگمي در ميان فعالان سياسي هم ديده ميشود و آنها هم دچار يک سري توهمات هستند.
اشکال تئوريک اين نظر اين است که در بهترين حالت نظامهاي دموکراتيک غرب به طور يکسان نه اعمال و نه پياده ميشوند و نه قوانين اينها به طور يکسان در جامعه پياده ميشود. مثلا در مورد قوانين پناهندگي و شهروندي، از نظر طبقاتي، مذهب، نژادي، قومي، جنسيت به طور نابرابر پياده ميشوند. نکته اصلي در اينجاست که ما اصلا هيچ نظام سياسي نميتوانيم داشته باشيم که بگوييم مطلقا دمکراتيک است و حتي مارکسيست ها هم به اين معتقد نيستند که سوسياليسم ميتواند مطلقا نظامي دمکراتيک باشد. و براي همين هم تئوري ديکتاتوري پرولتاريا را مطرح ميکنند.
شهرزاد مجاب تاکيد ميکند که بايد درک تئوريک صحيحي از مسئله قدرت سياسي داشته باشيم تا بتوانيم با مسائل پناهندگي و پناهجويي آنها را تطبيق دهيم.
به دنبال 11 سپتامبر 2001، در آمريکا که در حدود پانزده هزار پناهنده اي که در زندانها (Detention Centre)بودند بلافاصله اين تعداد به بيست و پنجهزار افزايش يافت.
اداره مهاجرت کانادا در هفته نامه اي که آمار تعداد زندانيان را منتشر ميکند، بعد از 11 سپتامبر گزارش داد که 680 پناهجو در زندان هستند که نيمي از آنها در زندانهاي استان و نيم ديگر در بازداشتگاههاي مهاجران هستند و از اين تعداد 67 درصد در استان انتاريو و 18 درصد در کبک و بقيه در ساير نقاط کانادا. در انتاريو پناهجويان بيشتر در زندان استان هستند. در بين آنها کم سالان هم ديده ميشوند و 83 درصد آنها مرد هستند و 44درصد بازداشت شدگان از موارد پناهندگي هستند تا مهاجرت.
تاريخ مهاجرت در کانادا و اصولا تاريخ حرکت جمعيت ها در دنيا بيشتر براساس مسئله فقر، جنگ، ظلم و ستم و مخصوصا بعد از رشد سرمايه داري براساس منافع اقتصادي دولت هاي سرمايه داري بوده است. کماکان تاريخ مهاجرپذيري دولتهاي سرمايه داري با نياز نيروي کار و چرخاندن اين نظام سرمايه داري عجين است. به عنوان نمونه وارد کردن سياهان به آمريکا، کارگران ترک به آلمان پس از جنگ جهاني دوم، کارگران مکزيکي به آمريکا. اما امروزه به بهانه امنيت ملي مرزهايشان را به روي پناهنده ها ميبندند.
مرگ و مير پناهنده هاي مکزيکي به خاطر افزايش کنترل مرزها و انتخاب راه هاي خطرناک تر براي عبور به ميزان پانصد درصد افزايش يافته است.
شهرزاد مجاب مجددا تاکيد کرد که بحران سرمايه داري در جهان بسيار جدي است و اولين کسي که در اين شرايط قوانين را زير پا ميگذارد، خود همين دولتها هستند.
advertisement@gooya.com |
|
بعد از تنفس کوتاهي، بهزاد، جواني که به تازگي از ترکيه وارد تورنتو شده بود، از وضعيت وخيم پناهجويان ايراني در ترکيه گفت و از حاضران خواست که به فکر آنان باشند و به هر طريقي که ميتوانند به "يو ان" براي تعيين تکليف آنها فشار بياورند.
بخش پاياني اين نشست، پرسش و پاسخ بود.
مينو هميلي، دبير فدراسيون سراسري پناهندگان در کانادا، از برگزارکننده اين نشست گله کرد که چرا فدراسيون پناهندگان را نديده گرفته زيرا آنها با داشتن سالها تجربه عملي در اين زمينه ميتوانستند حرفهايي براي گفتن داشته باشند.
چند تن ديگر از حاضران اعتراض هايي را مطرح کردند و متاسفانه وقت جلسه پايان يافت و فرصتی باقی نماند موارد مورد اعتراض پاسخ داده شود.