در حالى كه كمتر از ۶ ماه تا برگزارى نهمين دوره انتخابات رياست جمهورى باقى است، از هم اكنون سياستمداران مستقر در احزاب اصلاح طلب، زندگى انتخاباتى خود را آغاز كرده اند. بدين ترتيب اكنون چندى است كه سياست، نگاه خود را به سوى صندوق هاى راى نشانه رفته و ماراتن پررقابت انتخابات آغاز شده است. اما در اين ميانه كه سياستمداران اصلاح طلب تمام قواى ذهنى و عينى خود را در خدمت به شرايط بازى و پيروزى در انتخابات آينده گرفته اند، برخى پرسش ها و جست وجو براى پاسخ به آنها نيز به حكم شرايط اضطرارى تبليغاتى و انتخاباتى به بايگانى رفته اند. اكنون پرسشى مكتوم است و گويا اصلاً مطرح نيست و آن نيز چنين است كه: «در صورت پيروزى محافظه كاران در انتخابات آينده، اصلاح طلبان فرداى روز انتخابات چه خواهند كرد و بر كدام مسير خواهند رفت؟ استراتژى گروه هاى دوم خرداد از هم اكنون براى ۲۸ خرداد در صورتى كه در انتخابات شكست بخورند، چيست؟ آيا آنها با احتساب چنان احتمال و چنان فردايى است كه در عرصه سياست سخن مى گويند و سياست ورزى مى كنند؟ آيا با وجود احتمال خروج اصلاح طلبان از حاكميت در انتخابات آينده، آنها نبايد از هم اكنون با درك وجود امكان بازگشت به اجتماع نسبت به بازماندن شبكه هاى ارتباطى ميان خود و بدنه اجتماعى نيز حساسيتى به خرج دهند، حساسيتى حداقل به آن ميزان كه در اصرار آنها بر حضور در شبكه قدرت به چشم مى آيد؟» هستند سئوالات و پرسش هايى از اين دست كه سياستمداران اصلاح طلب در فضاى انتخاباتى آنها را از ويترين بيرون كشيده و به انبار فرستاده اند، كه گويى هر جنسى و هر پرسشى، وقتى و زمانى براى عرضه دارد و آن پرسشى كه پاسخ بدان سخت است، همان به كه مكتوم بماند.بدين ترتيب اكنون گويى پاك كردن صورت مسئله در نبود اراد ه اى براى يافتن پاسخ و البته سخت بودن پاسخ، تنها راهكار ممكن و موجودى است كه سياستمداران اصلاح طلب روياروى خود مى بينند و نتيجه انتخابات آينده يا پيروزى است و يا در صورت شكست در ۲۷ خرداد، ۲۸ خردادى نيز در كار نخواهند بود.
•••
سياستمداران اصلاح طلب در پى مواجهه با رد صلاحيت ها در انتخابات مجلس پيشين، از تصميم خود مبنى بر خروج از حاكميت سخن گفتند . در پى آن اما اين تصميم را به فراموشى سپردند كه اين تصميم گويى تنها يك هدف داشت و آن وادار كردن طيف مقابل به عقب نشينى بود. خروج از حاكميتى در كار نبود و بنابراين آنكه در دفاع از خروج از حاكميت سخن مى گفت خود در مقام مخالفت با استعفا در مجلس ظاهر شد. اما آنانى كه در روزهاى پايانى مجلس ششم دست به استعفايى اعتراضى و البته نمايشى زدند (نمايشى از اين روى كه عمر آن مجلس نيز همزمان با استعفا پايان يافته بود و بنابراين استعفا خود را سمبليك مى نمود) اكنون در آستانه انتخاباتى ديگر تاكيد مى كنند كه اصلاح طلبان در انتخابات رياست جمهورى حتى با مستقل تر ها در ميان محافظه كاران ائتلاف مى كنند اما دست به تحريم نمى زنند، كه گويى اگر مجلس و شورا از دست رفته است، از دست دادن كرسى يك نفره رياست جمهورى و واگذارى آن به رقيب به مفهوم خانه نشينى است و اين بار خروج از حاكميت نه به خواست و اراده كه به اجبار و تحميل صورت خواهد گرفت. سياستمداران مستقر در احزاب دوم خردادى بدين ترتيب عزم جزم خود را براى حضورى بى چون و چرا در عرصه انتخابات آينده به نمايش گذاشته اند و در اين عرصه نيز استراتژى تبليغاتى آنان نه هيچ شعار اصلاح طلبانه يا مانيفست جديد و تحول خواهانه است كه گويى ترساندن مردم از يك دستى قدرت خود سراپا برنامه است. سياستمداران اصلاح طلب بدين ترتيب اكنون تمام تلاش خود را مصروف كارى كرده اند كه نتيجه آن ۲۷ خرداد ماه رقم خواهد خورد اما آنها همچنان كه گفته شد هيچ نمى انديشند كه در صورت شكست در چنين انتخاباتى، آيا رفتار انتخاباتى آنها خود بيش از پيش مانع بازگشت آنها به اجتماع نخواهد شد؟
•••
اصلاح طلبان در مسير تبليغاتى و انتخاباتى اى كه براى خود طراحى كرده اند، سعى بر آن دارند كه با سفيد و سياه كردن عرصه سياست و دوقطبى جلوه دادن رقابت پيش روى، رسيدن به پيروزى را براى خود تسهيل كنند. آ نها تاكيد و تصريح مى كنند كه عمل سياسى يعنى شركت در انتخابات و اصلاح طلب واقعى نيز كسى است كه در انتخابات شركت مى كند و ما نيز در انتخابات آينده شركت مى كنيم تا مخالفان اصلاحات، قوه اى ديگر را نيز در ايران به تسخير خود درنياورند. در اين تحليل دوقطبى و ايدئولوژيك پس از آنكه اصلاح طلبان ضرورت حضور خود را بر مبناى عدم اعتقاد به دشمن مشترك يادآور مى شوند عملاً براى يكدست كردن عرصه ، حكم حذف بر سينه اصلاح طلبان موجود اما منتقد و معترض و در نتيجه غيرهمراه با خود مى زنند. گويى آنكه در انتخابات آينده به كانديداى اصلاح طلبان راى ندهد، نمى تواند خود را اصلاح طلب بخواند و آنكه نه اصولگراست و نه اصلاح طلب، مرده اى سياسى بيش نيست و بنابراين از احتساب در عرصه سياسى هم بيرون است. ۱۴ ميليون شهروندى كه در انتخابات رياست جمهورى ۸۰ در خانه نشستند و آنان كه در شوراهاى دوم قهرى سياسى را گزيدند و در ماجراى تحصن نيز از كنار آن حادثه گذشتند گويى اكنون از آنجا كه راهى ديگر گزيده اند، نه اصلاح طلب واقعى كه دروغين اصلاح طلبانى هستند و آنكه اصلاح طلب دروغين باشد نيز به چشم نمى آيد. سياستمداران اصلاح طلب در سال هاى گذشته در انتخاب ميان مصلحت و حقيقت آنچنان به حكم مصلحت عمل كردند و در اين عمل نيز تكرار ورزيدند و اكنون نيز آنچنان منتقدين به مصلحت انديشى خود را از دايره همراهان و هم رايان دور مى كنند كه گويى آنان و اين بدنه اجتماعى منتقد، از ابتدا نيز بيگانه از يكديگر بوده اند. بگذريم از اينكه برخى نيز پا را فراتر گذاشتند و تاكيد كردند جرياناتى مثل جريان دانشجويى در سال هاى گذشته و حتى در دوم خرداد ۷۶ نقش بسزا و تاثيرگذارى را ايفا نكرده است و بدين ترتيب نه تنها عمل به مصلحت كه قلب حقيقت نيز كردند. آيا در اين صورت و با چنين نگاه ها و واقعياتى اصلاح طلبان توقع آن دارند كه در صورت شكست در انتخابات آينده، راهى براى بازگشت آنها به اجتماع وجود داشته باشد؟ سياستمداران اصلاح طلب اگر نگوييم به حكم صداقت آيا نبايد به حكم سياست همچنانكه راه هاى ممكن براى ورود به عرصه قدرت را بر روى خود بسته نمى خواهند، نيم نگاهى نيز به بسته شدن در ارتباط ميان خود و مردم داشته باشند و آن ميزان كه به ۲۷ خرداد مى انديشند، در انديشه ۲۸ خردادى خارج از قدرت نيز فرو روند. گويى كسى در اين دغدغه و به دنبال پاسخى بر اين پرسش نيست و گويى سكه تنها يك رو دارد.
•••
advertisement@gooya.com |
|
ما انسان ها اگر چه با ضرورتى به نام وجدان انسانى و اخلاقى در زندگى روبه رو هستيم اما تجربه روزانه ما نيز حاكى از آن است كه امكان از كف دادن اين وجدان يا بخشى از آن بر اثر عادت نيز منتفى نيست. آنكه خلف وعده در نگاهش طبيعى جلوه مى كند، آنكه در يك نظام بسته تبديل به شكنجه گر مى شود و همسرى كه به خانواده خود خيانت مى كند، همگى در توالى تجربه روزانه خود به وداع با وجدان دست يافته اند و تكرار و توالى در عمل صورت غيراخلاقى و غيرانسانى يك عمل نادرست را از برابر چشمان آنان پاك كرده است. اينچنين است كه در دوراهى قابل جمع مصلحت و حقيقت بايد اميدوار بود كه آنكه جانب يكى را فرو مى گذارد، هضم در ديگرى نشود. چرا كه با از ميان رفتن كاركرد وجدان اخلاقى، استعداد احساس گناه نيز البته از زندگى آدمى رخت برمى بندد، استعدادى كه به منزله يك استعداد اخلاقى و نه حتى لزوماً دينى، شايد تنها نگهدارنده ما در زندگى اجتماعى و ضامن سلامتى جامعه باشد و بدين ترتيب آنكه از استعداد احساس گناه خالى شد و از تجربه مفهوم شر و بدى بى بهره ماند، اگر چه امروز پيروز است، فردا شكست خواهد خورد. اينچنين است كه حتى گاهى گناهكاران نيز پس از ارتكاب جنايت، لب به اعترافى داوطلبانه مى گشايند تا بارى ديگر مسئوليت و وجدان اخلاقى را در خود بازيابند و به زندگى بازگردند. بدين ترتيب است كه دفاع از اخلاق در سياست و سوداى عمل اخلاقى داشتن در حركت سياسى اگرچه نمى تواند مبناى حكمى حقوقى قرار گيرد اما توصيه كردنى است. اكنون اصلاح طلبان در حالى كه در سال هاى پيش سهم مصلحت را بيش از حقيقت پرداختند و از اين رو با انتقاد برخى همراهان ديروزين روبه رو هستند، به نيكى مى توانستند استراتژى انتخاباتى خود را به گونه اى ديگر گزينش كنند. آنها مى توانستند مبتنى بر همان سنت حسنه مسيحايى و كلسيايى يعنى اعتراف به اشتباهات خود براى تداوم به حيات و دميدن روحى ديگر در زندگى در اين فرصت انتخاباتى به بازنگرى و بازبينى عملكرد خود بپردازند كه آنكه طالب اصلاحات است خود بايد به پيشواز اصلاحات رود. چنين روند و اتخاذ چنين مسيرى بود كه بارى ديگر مى توانست حكم به زنده بودن وجدان اخلاقى و صداقت اصلاحى در ميان سياستمداران اصلاح طلب دهد و چه بسا گره از كار فروبسته اصلاح طلبان بگشايد. اينچنين بود كه آنان در صورت شكست در ۲۷ خرداد سال آينده مى توانستند راه بازگشت خود به اجتماع را همچنان گشوده نگه داشته باشند.
•••
اصلاح طلب واقعى آن كسى نيست كه لزوماً در هر انتخاباتى شركت كند كه در جهان امروز سازوكار انتخابات در كشورهايى غيردموكراتيك نيز همچنان گشوده است و بى فرجام. اصلاح طلب واقعى آن كسى است كه بر گمان آن نباشد كه براى هميشه به فردى بى گناه تبديل شده است. روزى در تلويزيون آمريكا ميان خبرنگار آن رسانه و يكى از كهنه سربازان جنگ ويتنام كه به جرم سرقت در زندان بود، گفت وگويى قابل تامل جريان داشت. خبرنگار سعى در القاى اين فكر به مخاطب خود داشت كه جرم كهنه سرباز جنگ ويتنام پيامد تجربه هاى وحشتناكش در جريان آن جنگ سبعانه بود، جنگى كه او ناگزير به شركت در آن نيز بوده است. حال آنكه زندانى مصر بود كه چنين نيست و تقصير اين كار بر گردن خود اوست و او نمى خواهد مسئوليت آن را به گردن دولت يا روساى سابقش بيندازد. اين شخص شهامت داشت مسئوليت عمل خود را بپذيرد. لشك كولاكوفسكى متفكر و متكلم لهستانى با مرور اين خاطره تصريح مى كند كه «اگر براى دنيا رستگارى اى مقدر باشد، اين رستگارى مرهون وجود كسانى است همچون آن تبهكار شجاع و مسبب نابودى آن كسانى خواهند بود مانند آن خبرنگار به رغم حسن نيت شان.»