«هاشمى از ماست، ديگران قصد مصادره او را دارند» اين تذكرى بود كه الياس نادران ناطق فراكسيون اصول گرايان بر نطق خويش عليه نامزدى اكبر هاشمى رفسنجانى؛ الگوى عمل گرايان، افزود تا مبادا از پى آن سخنان آكنده از انتقاد، همه پل هاى پشت سر محافظه كاران براى هر گونه مذاكره با هاشمى خراب شود. محافظه كارانى كه احياى خويش را پس از درگذشت بنيانگذار جمهورى اسلامى مديون هاشمى رفسنجانى هستند. آن زمان كه شعار «مخالف هاشمى، مخالف رهبرى است» سر دادند و در پى آن نيز با ظرافت افزودند «مخالف رهبرى، مخالف پيغمبر است» و چون با همين شعار چپ گرايان را شكست دادند و مجلس چهارم را به عنوان اولين پارلمان سرتاسر محافظه كار جمهورى اسلامى در دست گرفتند، نمك خوردند و نمكدان شكستند، به مجلس قانع نشدند و دولت طلب كردند. اول وزارت طلبيدند و بر جاى سيدمحمد خاتمى و عبدالله نورى و مصطفى معين نشستند و آنگاه در حالى كه احمد توكلى را به رقابت با هاشمى رفسنجانى فرستاده بودند، حتى محسن نوربخش را برنتافتند و نه فقط فرهنگ و سياست را از دولت پس گرفتند بلكه تنها مزيت نسبى باقى مانده كابينه؛ اقتصاد را كابين جناح خويش كردند. بدين سان هاشمى نيز ياد كشته خويش فتاد و وقت درو... مجلس پنجم آزمون زورآزمايى هاشمى بود با محافظه كاران كه دير آمده بودند و زود صاحب خانه شده بودند. مهدوى كنى ميدان دار مصالحه شد كه همان وزراى معزول دولت اول هاشمى به وكلاى منتخب مجلس پنجم تبديل شوند. هاشمى نيز بر آن فهرست نورى و معين نام فائزه خويش را افزود. اما عجب از ميل محافظه كاران بر تسخير همه مجلس پنجم... حتى فائزه هاشمى را بر فهرست خويش نيافزودند و اين گونه شد كه كارگزاران هاشمى سياستمداران عصر خويش شدند. نتيجه كار براى شيخ عمل گرايان خجسته بود. دخترش دوشادوش ناطق نورى وارد مجلس شد. بدين ترتيب براى نخستين بار ناطق نورى رقابتى فشرده را تجربه كرد پيش از آن كه طعم شكست از سيدمحمد خاتمى را مزه كند. سال بعد موسم رقابتى بزرگتر بود تا نه فقط از سلطه محافظه كاران بر دولت جلوگيرى كند بلكه حتى كرسى هاى پارلمان را از آنان بستاند. محافظه كاران كه از آغاز دهه ۷۰ اين عصر را به كام و به نام خويش مى خواندند اكنون در نيمه دهه درمى يافتند كه شادى پيروزى جز به مدد ائتلاف با هاشمى به كف نمى آيد. درست در همه لحظاتى كه ناطق نورى زبان به طعن عصر هاشمى مى گشود و تشبيه كشور به مالزى را تقبيح مى كرد هاشمى به پهلوى چپ خويش غلتيده بود و سيدمحمد خاتمى را جايگزينى مناسب تر مى ديد تا على اكبر ناطق نورى را. رئيس وقت مجلس كه خويش را رئيس آينده دولت مى ديد از ياد برده بود كه مالزى روياى هاشمى است: توسعه قبل از دموكراسى و رهبرى سياسى برآمده از اجماع رجال حكومتى. سران راست در سال ۱۳۷۵ درست مانند اكنون سرخوش از باده توفيق هرگونه پيشنهاد براى ائتلاف را رد مى كردند و اجماع را تنها در درون خويش برمى تافتند و به همان دليل كه با ائتلاف در مجلس پنجم مخالفت كردند ائتلاف در تعيين نامزد رياست جمهورى را نيز رد مى كردند. خويش را در آستانه پيروزى مى ديدند و قصد سوار ساختن مسافرى بر اين مركب رهوار را نداشتند. هاشمى اما شيخ عمل گرايان بود. همان گونه كه روزگارى حكم نخست وزيرى را از دست بنيانگذار جمهورى اسلامى گرفت و به دست مهدى بازرگان داد تا رئيس دولت موقت شود، حكم رهبرى جمهورى اسلامى را نيز در دست گرفت و به دست محمد خاتمى داد تا رئيس دولت مستعجل شود. دولتى كه در نطفه ناكام به دنيا آمده بود اما هاشمى شامه اى تيز داشت. بوى يكپارچگى قدرت را استشمام مى كرد و صداى مردم را كه خواستار كثرت قدرت بودند مى شنيد. پس هفته اى مانده به اتمام پيروزى محافظه كاران و اكمال قدرت ايشان در حالى كه مردم نااميدانه تصميم خود را گرفته بودند به اكثريت جامعه پيوست و اكثريت حاكميت را مورد انتقاد قرارداد و در خطبه هاى نماز جمعه تهران درباره تقلب در انتخابات هشدار داد و نطق ناطقانى را كه گفته بودند حاكميت در پى رياست جمهورى ناطق نورى است را ناتمام گذارد و اين گونه بود كه دوم خرداد شد. هاشمى به ياد عصر طلايى همراهى خويش با چپ گرايان افتاد. آن زمان كه در برابر موج راست از ساحل چپ سخن مى گفت. مدافع ميرحسين موسوى بود و در نماز جمعه از عدالت اجتماعى خطبه مى خواند. فرمانده جنگ بود و با سران سپاه رابطه اى گرم داشت. چپ اما دهه ۶۰ را از ياد برده بود و در فكر دهه ۷۰ بود. آن زمان كه هاشمى به اقتصاد آزاد روى كرده بود و به تنش زدايى فكر مى كرد و از مانور تجمل سخن مى گفت و به تعديل اقتصادى مى انديشيد و با جنبش دانشجويى سرسازش نداشت و سرانجام در مجلس چهارم راست را بر چپ ترجيح داد. چپ جديد اما در موضوع با هاشمى ديگر اختلافى نداشت. او نيز در پى يك دهه بركنار ماندن از دولت و سرگرم شدن در فرهنگ و تحصيل كردن در فرنگ دريافته بود كه راهى جز سرمايه دارى و تنش زدايى به همراه دموكراسى و آزادى سياسى نيست اما ريشه هاى اختلاف خشك نشده بودند و اينك سر باز كرده بودند. انتقاد به روش هاشمى در پناه تئورى اولويت دموكراسى بر توسعه اوج گرفت و موج اقبال مردم به جناح چپ آنان را تا درون مجلس ششم هم پيش برد. چپ در موقعيت راست قرار گرفت و دولت و مجلس را يك دست كرد.
advertisement@gooya.com |
|
هاشمى اما از هرگونه يك دستى نگران بود. او كه همواره با دو مهره بازى مى كند مى دانست كه در چنين فضايى هيچ جايى براى بازيگر سوم وجود ندارد. پس عزم نامزدى كرد. روشنفكران چپ كه بازى را تمام شده فرض مى كردند هاشمى را به خويشتندارى فراخواندند تا به رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام بسنده كند و سياستمداران چپ كه مجلس ششم را فاز دوم اصلاحات مى دانستند با پرهيز از گنجاندن نام هاشمى در فهرست از پيش پيروز خويش كوشيدند فرصت پيروزى را از او بگيرند. فهرست ها تهى از هاشمى و رسانه ها پر از نقد او شد. راست نيز گرچه هاشمى را در فهرست خويش جاى داد اما حاضر نشد هزينه اى براى او پرداخت كند. آنان تنها ناظرانى بودند كه نقد چپ بر هاشمى را نظاره مى كردند و احياناً بر آتش آن مى افزودند و او را به عبرت از گذشته و دعوت به خويش فرامى خواندند. هاشمى نيز چندى بر اين روش رفتار كرد. شيخى كه برخلاف برخى هم صنفان خويش راى مردم را طى ۲۰ سال پايه ورود خويش به سياست قرار داده بود پس از سه بار راى رياست پارلمان و دوبار راى رياست دولت، اكنون ترجيح مى داد از نمايندگى مجلس انصراف دهد. از آن پس سراشيبى چپ شروع شد. ترور سعيد حجاريان نقطه آغاز بود و توقيف مطبوعات ادامه راه و هرچه مجلس ششم به شوراى نگهبان مى فرستاد همچون بومرنگى سرسخت به سوى خود آنان بازمى گشت در حالى كه اصلاح طلبان در اوج پيروزى خويش و بر فراز سلطه خود بر دو نهاد مجلس و دولت با قوه سوم روبه رو شدند و همه موجودى حساب خود از محمد خاتمى تا محمدرضا خاتمى، از عبدالله نورى تا بهزاد نبوى را خرج كردند و به مجلس هفتم رسيدند. با تنى خسته و جيبى خالى و حسابى مسدود و زبانى در كام مانده و شمشيرى در نيام شكسته. همه چيز به نقطه آغاز بازگشته است. به دوم خرداد ۱۳۷۶ بلكه به پيش از آن در هنگامه انتخاب مجلس پنجم. نزاع اصلاح طلبان و محافظه كاران پايان يافته است و نزاع اصولگرايان و عملگرايان آغاز شده است. حتى اصلاح طلبان هم گويى با چراغ در اين شب تار در پى رئيس جمهورى مى گردند كه محافظه كار نباشد. اما آيا هاشمى رفسنجانى محافظه كار است؟ او كه روزى در پناهش محافظه كاران به قدرت رسيدند و روزى ديگر در پناهش محافظه كاران از كسب قدرت بازماندند. او كه روزى با همراهى اش اصلاح طلبان به قدرت رسيدند و روزى ديگر بدون حضورش اصلاح طلبان از قدرت رانده شدند، هرگز كوشش نكرده است ميان اين دو جناح به انتخاب دست زند. هاشمى گاه انتخاب راست و گاه گزينه چپ بوده است. اما خود هرگز راست و چپ را برنگزيده است. اصلاح طلبان اكنون معتقدند درست به همان دليل كه هاشمى نبايد نامزد مجلس ششم مى شد بايد نامزد رياست جمهورى آينده شود و برعكس محافظه كاران باور دارند درست به همان دليل كه هاشمى بايد نامزد مجلس ششم مى شد نبايد نامزد رياست جمهورى آينده شود. اما هاشمى خود مى داند كه نه تنها بايد نامزد مجلس ششم مى شد بلكه بايد نامزد رياست جمهورى آينده نيز بشود. با وجود اين اكنون پس از ۲۵ سال در ميانه جناح ها زيستن، همزمان ميانه رو و انقلابى بودن، همواره روحانى و تكنوكرات ماندن، هميشه با راست نشستن و با چپ برخاستن زمانه انتخاب هاشمى رفسنجانى فرا رسيده است. هاشمى اگر نامزد رياست جمهورى شود و اگر در انتخابات رياست جمهورى پيروز شود فراتر از سرود سازندگى و آواز اعتدال سردادن بايد خويش را در اين عصر جديد از نو تعريف كند. نه به عنوان محافظه كارى سرسخت كه او در بين محافظه كاران، اصلاح طلب است و نه به عنوان اصلاح طلبى راسخ كه او در بين اصلاح طلبان، محافظه كار است. نزاع اما محدود به دو گزينه اصلاح طلبى و محافظه كارى نيست. اصولگرايى و عملگرايى اكنون رو در روى هم ايستاده اند. اصولگرايان چپ ميراث خود را در ستيز با هاشمى به اصولگرايان راست تحويل داده اند و هاشمى نمى تواند در برابر اين همه حمله به خود سكوت كند. شنيدن ساز مخالف از مجلس هفتم بيش از رياست جمهورى هاشمى تنها هشدارى براى جلوگيرى از ورود وى به انتخابات نيست بلكه زنهارى براى آن است كه هاشمى اين بار در برابر مجلسى سرسخت تر از مجلس سوم جناح چپ و مجلس چهارم جناح راست قرار خواهد گرفت. اگر مجلس سوم وزير بهداشت هاشمى را عزل كرد و مجلس چهارم وزير اقتصاد او را نپذيرفت، مجلس هفتم به عدد يك و دو بسنده نخواهد كرد. اين مجلس محافظه كاران نمك خورده هاشمى نيست. زمانى اصلاح طلبى در منتهى اليه خويش به اكبر گنجى رسيده بود. او كه پرچم تجديدنظرطلبى در بسيارى از مفاهيم را برافراشته بود و با خلع يد از همه مشهورات به نقد هاشمى نشسته بود، اكنون در منتهى اليه محافظه كارى احمد توكلى نشسته است. هم او كه از جرگه جبهه راست نيز بيرون رفته است همچنان كه اكبر گنجى هم در چپ ناميدن خود ترديد داشت. گنجى و توكلى با هم نسبتى ندارند اما هاشمى مناسب ترين موضوع نقد هر دوى ايشان است. از جانب چپ نامزدى هاشمى تلاش براى بازسازى اقتدارگرايى است و از جانب راست فرصتى براى ترميم تجديدنظرطلبى. از جانب چپ نامزدى هاشمى تلاش روحانيت براى بازسازى قدرت خويش است و از جانب راست فرصت براى ايجاد چالش روحانيت با روحانيت.
هاشمى در سال ۱۳۷۹ بر مرزبندى خود با منتهى اليه چپ تاكيد كرد، آن زمان كه از كنفرانس برلين انتقاد كرد تا پاسخى به همه كسانى دهد كه او را در معرض نقد خويش قرار دادند. اكنون اما تاريخ تكرار شده است. منتهى اليه راست به نقد هاشمى برخاسته است. وزيران او را به نقد كشيده اند و جملات او را مايه نطق تند خويش قرار داده اند. گفته اند شكاف انقلاب با اصل خويش از «مانور تجملات» آغاز شد. همان جمله اى كه هاشمى رفسنجانى در نمازجمعه تهران به زبان آورد و با انتقاد تند چپ (از جمله نامه سرگشاده اسدالله بيات) مواجه شد اكنون در دهان راست مى چرخد. گفته اند فقر محصول سياست هاى تعديل ساختارى به توصيه سازمان هاى بين المللى بوده است. همان سياست هايى كه هاشمى رفسنجانى در دولت خويش با يارى محسن نوربخش آن را اجرا كرد و فرياد روزنامه سلام را بلند كرد اما بلندتر از آن پاسخ هاشمى رفسنجانى بود كه در نماز جمعه تهران جواب روزنامه مخالف دولت را مى داد. گفته اند مردم در دوم خرداد ۷۶ در اعتراض به اوضاع اقتصادى ناشى از اجراى سياست هاى تعديل به خاتمى راى داده اند. همان رايى كه هاشمى رفسنجانى همواره كوشيده است آن را محصول و نتيجه منطقى دولت خود معرفى كند و سرانجام گفته اند تشخيص بزرگان بر اين است كه هاشمى در مسئوليت فعلى براى نظام و رهبرى مفيدتر است. گفته اند اقبال بعضى شخصيت هاى سياسى اصلاح طلب از جناب آقاى هاشمى يك سياسى كارى به اميد واهى تكميل پروژه دوگانگى در حاكميت است و مگر نه اين كه دوگانگى قدرت ميان چپ و راست سياست هميشگى و تنها دكترين روشن سياسى هاشمى رفسنجانى است؟
ترديدى نيست كه اكنون هاشمى رفسنجانى مورد خطاب راست قرار گرفته است. با سابقه اى كه از او در دست است ترديدى نيست كه اين بار نيز گرچه هاشمى با راست نشسته است اما با چپ برمى خيزد اما اين همه ماجرا نيست.
هاشمى رفسنجانى عصر سختى را سپرى خواهد كرد. او در اين آخرين انتخاب بايد به انتخاب آخر خود دست زند. تا از يك عمر سياست ورزى خويش دفاع كند. هشت سال اصلاح طلبى سياسى بر آن هشت سال اصلاح طلبى اقتصادى چيزهاى بسيارى افزوده است. مرزها شفاف شده است و گرايش هاى تازه به ميدان آماده اند كه ديگر محدود به دوگانه راست و چپ يا اصلاح طلب و محافظه كار نيستند. ماندن در موقعيت گذشته فرجامى فراتر از انتخابات مجلس ششم ندارد. اكنون زمان «انتخاب آقاى هاشمى» فرا رسيده است.
رئيس جمهور سابق تاكنون بارها گفته است كه در انتظار انتخاب مردم و نخبگان است. كسانى كه او را به اين نتيجه برسانند كه حضورش در انتخابات آينده فرجامى خوش خواهد داشت. اما اينك بايد از آقاى هاشمى پرسيد كه زمان انتخاب شما كى فرا خواهد رسيد؟ انتخاب ميان اصلاح طلبى يا محافظه كارى؟ انتخاب ميان بنيادگرايى يا عمل گرايى؟ انتخاب ميان دفاع از ۱۵ سال عصر اصلاحات در ايران يا سكوت در برابر محافظه كاران؟ انتخاب ميان با راست نشستن يا با چپ برخاستن؟
انتخابى كه آخرين انتخاب خواهد بود. انتخابى براى هميشه تا ديگر هر ناطقى نتواند نطق كند كه «هاشمى از ماست، ديگران قصد مصادره او را دارند.»