هر چه از ما اصرار كه «بچه فلفلي» نادان، پاي در سبيل معرفت گذار گر در پي كاميابي هستي، از اين وروجك انكار …!
ميگويد اي ابوي جان عوام، كجايي كه بازار اين متاع روزگار آزگاري است گرديده پردرد و نالان…! آواي خر بلند است در مسند هزاران…!! رو سالوسي پيشه كن كه بسيار دني غني سازد و هماي سعادت بر دوش نهاند و كوچكان بر مسند بزرگان نشاند…!!
ميگويم: به ناكجاآباد ميرسي، ابله! تكيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف…!
ميگويد: راز سروري كوچكان بر بزرگان در همان است كه گفتيم…!
ميگويم: جلوس اينچنين بر تخت بزرگان ميدهد بر باد نام و ناموس موطن و مردمان…!
ميگويد: خلايق هر چه لايق پدرجان…!
ميگويم: كجا يافت ميتوان كوچكي بر جاي بزرگان…؟!
ميگويد: در همين شهر سري بچرخان تا بيني صدها و هزاران، عارفان در عسر و ايام به كام گدايان…!
advertisement@gooya.com |
|
ميگويم: در حيرتم ببردي اي ناخلف پسرجان…!
ميگويد: گر اهل اين نباشي سرگير رو بيابان، بيبهره از دئانت سر را برد گريبان، بايد بخورد نان را با نرخ روزگاران، اين است رمز توفيق در شهر ما پدرجان، حراج دين و ايمان.
ميگويم: اما …
ميگويد: اما نگو پدرجان، بر مسلكي كه دارم، فرمان نده به پايان، گر اين طريق گيرم نوبت رسد به مايان، همچو همين گدايان، از خانهمان بصاعد بوي كباب عريان…!
ميگويم: گر اين طريق گيري از آتش فغانها كي بركشي تو دامان…؟!
ميگويد: ويلان شوند چو مردم مانند گوسفندان، گر طفلكي بگريد از درد چون بهاران، عرش خدا بلرزد از ضجه يتيمان، نفرين كنند مارا گر پير و سالمندان، يك پنبه ميچپانيم بر هر دو گوشهامان…!
«فلفلي»
ابوالفضل وصالی – روزنامه ندای آذرآبادگان – شماره 216
روزنامه ندای آذرآبادگان به آدرس www.nedayeazarabadegan.com در دسترس شماست.