به نام خدا
دريغا شير آهن كوه مردا كه تو بودي
با كوله باري از تجربه, سينه اي مملو از راز, قلبي سرشار از عشق به ميهن و مردم و ذهني درگير براي آرمان هايي دست نايافته, در دربه دري و آوارگي _ كه اگر نگوييم سراسر زندگيش كه لااقل بخش اعظم آن را در چنين وضعيتي گذراند _ عرفات رفت. او كه از اولين روزهاي تاسيس الفتح تا آخرين روزهاي حياتش, در لحظه لحظه عمرش, در شادي و غم, در شكست و پيروزي و حتي در جنگ و صلح مرگ را در كنار خويش و همراه خود مي ديد, بالاخره مشكوك و رازآلود مرگ را پذيرا شد. و چنين لحظه اي براي چون اويي كه زندگيش رنج بود و آوارگي لحظه آرامش بود و براي چون مايي كه نه عمق رنج او را مي فهميم و نه بسان او خودآگاه شانه به شانه مرگ قدم مي زنيم, مصيبتي و اگر بخواهيم درسي.
بدون شك عرفات نيز همانند هر انسان ديگري كه در صحنه عمل قرار مي گيرد و بارها و بارها تجربه هاي متعدد و متفاوتي را از سر مي گذراند و پس از هر شكست دوباره برمي خيزد تا راهش را ادامه دهد, نقاط قوت و ضعف خود را دارد, عرفات با قرار گرفتن در بطن و متن بيش از چهل سال تجربه مبارزاتي, دستآوردهاي گرانقدري دارد كه به سادگي نمي توان و نبايد از كنار آن گذشت.
عرفات در حالي مبارزه خويش را آغاز كرد كه او و ملتش در گوشه و كنار جهان آواره بودند و در حالي كه با زندگي وداع گفت كه آزادي بخشي از اراضي اشغالي را به دست آورده و رئيس يك دولت فلسطيني بود. ميان آن وضعيت آغازين و اين وضعيت واپسين سالها رنج و سختي, هزاران شهيد و معلول و محبوس و آواره و لحظه هاي بسياري از احساس تلخي شكست يا حلاوت پيروزي و البته تجربياتي به عمق همه اين دردها و وسعت همه سرزمين فلسطين قرار دارد. درك چنين فاصله اي, آن هنگام واقع بينانه تر خواهد بودكه طرفین درگيري را با شاخص امكانات و پشتيباني ها با هم قياس كنيم. بدون شك نتيجه اين مقايسه هيچ گاه و در هيچ زماني از اين همه سال جز نابربري مطلق چيز ديگري نخواهد بود. عرفات اين كفه نابرابر را با اعتقاد به مبارزه و مهمتر از آن استمرار آن عليرغم بارها و بارها شكست و بارها و بارها تا مرز تخريب همه چيز رفتن و مهمتر از اين دو از دست ندادن اعتماد و پشتيباني مردمي عليرغم نو شدن نسلها, نسبتاً تعديل نمود كه البته در اين امر راز و رمزهايي است كه نمي توان آن را تنها و تنها به كاريزما بودن شخصيت عرفات منسوب كرد. گشودن قفل اين راز و بهره گيري از آن قطعا براي هر جریان و هرملتي كارساز و كارآمد است.
عرفات همچون ملتش, آواره و تنها, به اميد كاستن حتي لحظه اي از زمان رسيدن به آرمانش و كاستن حتي گامي كوچك از فاصله وضعيت موجود تا آرزويش _ كه زيستن در ميهني فلسطيني بود _ از فضاي پرآشوب و ملتهب جهاني _ چه در روزگار جنگ سرد و چه پس از آن _ كه براي دولتها ماندگاري مقدم بر هر چيز, و از جمله مسئله فلسطين بود هر ندايي را كه صادقانه ياحتي مزورانه دغدغه فلسطين و مردمش را بيان مي كرد شنيد و كوشيد از آن به نفع آرمان خويش و براي جهاني نمودن مسئله فلسطين استفاده نمايد. و اگر تلاش وي براي چنين امري نبود مسئله فلسطين همانند بسياري از ظلمها و ستمهاي در دل تاريخ به فراموشي سپرده مي شد. استفاده از چنين امكان هايي متعدد و حتي متضاد براي جهاني كردن مسئله فلسطين و نيل به آرمان, هنر بي بديلي بود كه تنها آنها كه رنج آوارگي و سختي مبارزه را با تمامي وجود خويش حس كرده اند معناي آن را مي فهمند. هر چند عده اي چنين هنري را از سر بي تجربگي یاتزویر بازيگري بدانند.
اكنون عرفات رفته است و واكنش جهاني نسبت به مرگ او اين سوال را پيش مي نهد كه چه چيز او را در چنين جايگاهي قرار داده است كه پس از مرگش بسياري از جهانيان او را مي ستايند؟
عرفات در سالهاي پاياني دهه 50 ميلادي با همراهي دوستانش جنبش فتح و پس از آن سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) را بنياد نهاد و توانست پس از سالها مبارزه اين سازمان را به عنوان تنها نماينده قانوني و رسمي فلسطينيان به جهانيان معرفي نمايد. اين امر براي ملتي كه سرزمين اشغال شده دارد و در آوارگي و دربدري نمايندگي اش را ساير دول عرب بر عهده دارند يك پيروزي به شمار مي رفت. هر چند در بدست آمدن اين پيروزي و پذيرش اين امر نبايد شرايط جهانی را از نظر دور داشت اما بدون شك تلاشهاي سازمان آزاديبخش فلسطين و در راس آن شخص عرفات در قبولاندن اين نمايندگي و حتي در پاره اي از موارد تحميل آن, براي او و ملت فلسطين يك موفقيت بزرگ محسوب مي شود. با پذيرش جهاني اين امر كه سازمان آزاديبخش فلسطين تنها نماينده قانوني و رسمي فلسطينيهاست, ملت فلسطين گامي اساسي به پيش برداشت و در اين ميان نقش عرفات كليدي و سرنوشت ساز بود. عرفات اگر تنها همين دستآورد را براي ملت فلسطين داشته باشد شايسته تكريم است.
آرمان عرفات تشكيل كشوري فلسطيني بود و او بدون شك هيچگاه به اين آرمان خيانت نكرد. او چه آنگاه كه با خون خود براي رهبر افسران آزاد مصر و رهبر كودتاي سال 1952 اين كشور نامه اي نوشت و مسئله فلسطين را گوشزد نمود و چه آنگاه كه در يك عمل افراطي گرايانه در جنگ اول خليج فارس در كنار صدام حسين قرار گرفت و اين جنگ را جنگ ترقي و ارتجاع ناميد و چه وقتي كه پاي ميز مذاكره نشست و با دشمن چند ساله اش دست داد و حتي آن هنگام كه منشور سازمان آزاديبخش فلسطين را تغيير داد, مبارزه مسحلانه را از آن حذف نمود و موجوديت اسرائيل را به رسميت شناخت, تنها و تنها به اين مي انديشيد كه با لحاظ نمودن واقعيات موجود جهاني, آن شيوه و راهي را برگزيند كه ملت فلسطين را به آرمانش نزديكترسازد. هر چند عرفات تنها يكي از تصميم گيرندگان در خصوص اتخاذ اين راه كارها و شيوه ها بود اما نقش بي بديل او در رهبري جنبش فلسطين موجب شد همه آنهايي كه راه فلسطينيان را خصوصا در مسئله صلح نمي پسنديدند انگشت اتهام سازشكاري و حتي خيانت را به سوي او نشانه روند. اما او واقعا در مسئله صلح خيانت كرد؟ واقعيت اين است كه جنگ يا صلح مقوله اي از جنس آرمان نيست كه در آن خدمت يا خيانت معنا بيابد. جنگ يا صلح يك استراتژي براي رسيدن به يك آرمان است. و ملاك ارزيابي استراتژي ها نه خادمانه يا خائنانه بودن آنها كه موفق يا ناموفق بودنشان است. مي توان در تمامي راه كارهايي كه عرفات براي رسيدن به آرمانش برگزيد با او مخالف بود و آنها را استراتژيهايي ناموفق دانست. اما نميتوان او را حتي به اين دليل كه استراتژي ناموفقي را برگزيده است خائن ناميد. اما سوال ديگري كه مطرح مي شود اين است كه آيا عرفات در برگزيدن استراتژي صلح به وادي مصلحت انديشي هاي منفعت طلبانه نغلطيده است. به نظر مي رسد كه پاسخ منفي است. كسي كه با اشغالگري در حال نبرد يا مذاكره است و هدفش در اين نبرد يا مذاكره بازپس گيري سرزمينش مي باشد, در ميدان نبرد يا بر سر ميز مذاكره چه چيز براي از دست دادن يا گرفتن دارد يا در هر كدام از اين عرصه ها چه منفعت شخصي را كسب مي نمايد كه بخواهد به خاطر آن به مصلحت انديشي منفعت طلبانه روي آورد؟
عرفات در جنگ چيزي جز جانش را نداشت كه از دست بدهد همچنانكه بر سر ميز مذاكره چيزي جز سرزمين فلسطين يعني كشوري را نداشت كه به دست آورد. ملت فلسطين به عنوان صالح ترين افراد براي ارزيابي عملكرد عرفات در مجموع تلقي اش از او خيانتكاري يا در غلطيدن به وادي مصلحت انديشي هاي منفعت طلبانه نيست. حمايت از او در تمامي مراحل زندگيش و بدرقه او در مرگش دليل اين مدعاست.
اما مهمترين خصيصه عرفات آرمانگرايي واقع بينانه او بود. چه اين امر را ويژگي انديشه شده اي در او بدانيم و چه آن را معلول شرايط جهاني, به هر حال او در عين آرمانگرايي به واقعيات پيرامونش نيز توجه داشت. او نه دچار آرمانگرايي رمانتيكي شد كه آدمي را وامي دارد تا فراتر از توان و ظرفيت خويش عمل نمايد و به عرصه تحليلها و عملكردهاي ذهني و غيرعقلاني بيفتد و البته در برخورد با ديوار سترگ واقعيت يا وجودي تلف شده شود و يا به آرمانش خيانت نمايد و نه اسير دست و پا بسته واقعيت موجود شد كه او را از آرمانش بازدارد و به ورطه ابتذال كاسب كاري و نان به نرخ روز خوري بياندازد.
عرفات تلاش نمود از تمامي فرصتها و ظرفيتهايي كه واقعيت پيرامونش در اختيار او قرار مي داد استفاده نمايد و آن حركتي را به پيش برد كه به طور جمعي همراه با ملتش توان ادامه و استمرار آن را داشته باشد. براي او آرمان در افقي قرار داشت كه راه رسيدن به آن از ميان واقعيتهاي موجود مي گذشت و رهروان اين راه نيز همانند خود او توان محدودي داشتند و نقاط قوت و ضعف معلوم. عرفات كوشيد تمامي اين توانها و تمامي اين موقعيت ها را در جهت حركت به سمت آن افق آرماني سامان دهد. مي توان در كندي يا تندي حركتش چون و چرا كرد اما او بدون شك جهتش را هيچ گاه گم نكرد.
حركت بر مبناي اين آرمانگرايي واقع بينانه البته حركت پرمخاطره اي است. چه به اين لحاظ كه همچون راه رفتن بر لبه تيغ است و با خطر درغلطيدن به يكي از دوهمراه و چه از اين نظر كه هميشه از دو سو مورد تهاجم است. هم از سوي آنان كه آرمان را تا حد يك شعار رمانتيك بالا مي برند و به همين دليل آن را دست نايافتني مي سازند و هم كساني كه آرمان را تا سطح واقعيات موجود به زير مي كشند و البته مبتذلش مي نمايند. هر دوي اين جبهه ها همواره آرمانگرايي واقع بينانه را در معرض سقوط قرار مي دهند. عرفات كوشيد تا هميشه بر لبه اين تيغ حركت كند. توفيق نسبي او در رسيدن به آرمانش نشان داد راهي را كه او برگزيده بود مطمئن تر و موفق تر است.
و در پايان
تنها چند روز پيش از اين...
advertisement@gooya.com |
|
عرفات در خانه محاصره شده اش به بستر آرميده است. بيمار است و رنجور. پزشكان بدون اينكه دليل بيماري اش را بدانند يا بگويند تنها به گفتن اين بسنده كرده اند كه با امكانات موجود ديگر نمي توان كاري از پيش برد. بايد او را به مركزي مجهزتر منتقل نمود. عرفات با خود مي انديشد باز هم آوارگي... اما او به هر حال بايد پس از سالها اسارت خانگي بيرون بيايد. بيرون از خانه همه منتظر اويند چه آدمهايي كه نزديك منزلش تجمع كرده اند تا او را از نزديك ببينند و چه دوربينهايي كه او را و اين لحظه را با همه جهان گره مي زنند. او قبل از آنكه از خانه بيرون رود تمامي مسئوليتهايي كه در اين سالها از طرف ملتش بر عهده داشت به دوستانش مي سپارد و به آنان گوشزد مي كند كه به اسرائيل باج ندهند. برمي خيزد و از خانه اش بيرون مي رود. لباس نظامي هميشگي اش را نپوشيده است. به زهوه مي انديشد كه شايد پس از سالها اين بار او را در پاريس ببيند، لبخندي مي زند. ناگهان موجي از تصاوير همه اين سالهاي درد و رنج و آوارگي در برابرش قرار مي گيرد. تصوير تمام شهدا, تصوير همه مردان و زنان و كودكان آواره, تصوير همه ياران در بند, به سپتامبر سياه مي انديشد و به فاجعه بيروت... ناگهان پاهايش براي يك لحظه سست مي شوند اما به خود مي آيد او بايد بايستد. او نماينده همه اين تصويرها و لحظه هاست. ايستادن او ايستادن فلسطين است. در اين لحظات و براي اين آدمها و دوربينها بايد چيزي بگويد. حرفي كه نشان دهد فلسطين زنده است. جمله اي كه او را و ميهن محبوبش را به گذشته, حال و آينده پيوند زند, كلامي كه ملتش و دوستانش را شاد كند و دشمنانش را مايوس. سخني كه در آن اثري از مرگ و شكست نباشد. به اطراف مي نگرد. شايد اين آخرين ديدارش با فلسطين باشد, زمين را در زير پاهايش حس مي كند. او اينك عليرغم همه دشمني ها و قساوت ها, عليرغم همه نامردمي ها و شقاوت ها, عليرغم همه كينه توزي ها و خيانت ها و عليرغم همه آوارگي ها و اسارت ها و شهادت ها برخاك فلسطين ايستاده است. پس بايد سخني بگويد از جنس فلسطين و عصاره همه اين سالهاي درد و رنج و مبارزه, لب مي گشايد
"باد نمي تواند كوه را بجنباند."
دريغا شيرآهن مردا كه تو بودي
و كوه وار پيش از آنكه به خاك افتي
نستوه و استوار مرده بودي.
با آرزوي پيروزي ملت فلسطين و آزادي تمامي زندانيان راه صلح, آزادي و عدالت از ايران تا فلسطين
اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان دانشگاههای سراسر کشور (دفتر تحکیم وحدت)