هفته پيش در مولتان تروريستها عدهاي را كه براي بزرگداشت سالگرد سركرده سپاه صحابه اعظم فاروق جمع شده بودند، كشتند و اين به تلافي كشتاري بود كه ماه قبل تروريستها در سلكوت در مسجد شيعيان راه انداخته بودند و اين خط سير سالها به عقب برميگردد. ترور پشت ترور و اين تازه ترور در سطح يك فرقه از يك منطقه خاص است. در مقياس جهاني اين ترورها عواقب وحشتناكتري به خود گرفته است. از يك سو ترورهاي ابعاد وسيعي مثل قضيه تئاتر مسكو، يا ماجراي اوساتيا يا متروي اسپانيا يا دارفور يا بالي يا قضيه 11 سپتامبر را داريم و از اين دست ميتوان به حوادث تركيه، عربستان و مشهد (امام رضا) اشاره كرد. از سوي ديگر تروريسم سازمان يافته دولتي را ميتوان به اين ديد كه در مناطق مختلف نوار غزه مردم را به خاك و خون ميكشد و در شهرهاي عراق و حتي مجالس عروسي در افغانستان و عراق را دربرميگيرد. اگر قرن بيستم را قرن انقلابات ناميدهاند، طليعه قرن بيست و يكم نشان ميدهد كه اين قرن را بايد قرن تروريسم ناميد و اين نوع تنزل در سجاياي بشريت است. چون اگر عدالت را انسانها در قرن گذشته با انقلابهاي بزرگي چون انقلاب اكتبر انقلاب چين، نيكاراگوئه، مكزيك، ايران ميخواستند برقرار نمايند و نفس انقلاب مشروعيتآور بود در اين قرن تروريسم كه جز انتقامي كور نيست خشك و تر را با هم ميسوزاند حاوي هيچ رگهاي ازعدالت و مشروعيت نيست و بديلي براي انقلابهاي قرن بيستم شده است.
اما آيا راهي براي برون رفت از اين دور باطل وجود دارد؟ نميتوان يك طرف را توصيه به كنار گذاشتن اسلحه نمود. نميتوان گفت هر چه بدتر بهتر! يعني بگذار اينقدر اين تنور داغ شود و اطراف منازعه از همديگر بكشند تا مثل لبنان روزي خود به عبث بودن كارشان پي ببرند و حسن همجواري را پيشه كنند. در لبنان اين دولتهاي پيراموني بودند كه تصميم ميگرفتند كه شرايط عادي شود اما الان تروريسم در ابعاد جهاني آن در جريان است.
advertisement@gooya.com |
|
شايد تقويت نهادهاي بينالمللي مثل تشكيل كميسارياي ويژهاي در سازمان ملل براي مقابله با تروريسم چاره كار باشد به شرطي كه همه كشورها از آن حمايت كنند و شايد هم روشنفكران جهان با تشكيل نوعي انترناسيونال در مقابل انترناسيونال تروريستي بتوانند به مقابله برخيزند. به هر تقدير سرنوشت ما و نسلهاي آتي در گرو حل اين معضل جهاني است. تروريسم ديگر با ابزار و در ابعاد كوچك ظاهر نخواهد شد. وقايع 11سپتامبر نشان داد كه اين پديده شوم ميتواند بسيار بسيار فراتر از توان يك دولت عمل كند. از سوي ديگر نسلكشيهاي سازمان يافته دولتي حد يقفي ندارند و ميتوانند مرزهاي ملي را در هم نوردند و به اسقاط دولتها دست يازد و با حضور تحميلي خود نوعي جنگ همه عليه همه را پي افكند. بازگشت به وضع طبيعي براي مدني بالطبع بدترين حالتي است كه ميتوان متصور شد. چرا كه در اين سطح انسان گرگ انسان شده و ديگر خلق و خويي از انسانيت باقي نخواهد ماند.