advertisement@gooya.com |
|
اين مصاحبه پيش از اين در فصلنامه "باران" منتشر شده است
تجربهیِ شوم حکومت اسلامی در ایران پس از انقلاب 1357، در میان کسانی که این امر را ناشی از گلیم بخت سیاه ما ایرانیان نمیدانستند، اینجا و آنجا تلاشهایی را برای درک چگونگی و چرایی این نابهنگامییِ تاریخی دامن زد. پس از انقلاب، کاویدن در تاریخی که همواره دین و دولت برای ما ایرانیان نوشتهاند و مورد پرسش قراردادن حقیقتهای اعتقادییِ این «تاریخ»، زمینهیِ کار پژوهندگانی شد که جسارت پرسیدن و بازکاوی گذشته را داشتند.
کتاب «رگ تاک» نوشتهی دلارام مشهوری را میتوان کوششی از این دست، برای کاویدن و از نو سنجیدن برههای از گذشتهمان ارزیابی کرد. کوششی برای دوباره دیدن. برای سنجیدن، اما نه با معیارهای دیکته شده از طرف شیخ و شاه.
نپذیرفتن آنچه که بهصورت حقیقتهای اعتقادییِ ما در آمدهاند و در افتادن با آنها، شجاعت میخواهد و دلارام مشهوری زن شجاعی است. دوست و استادم هما ناطق، زمانی که جلد اول کتاب را به من داد تا آن را ببینم و اگر مایلم منتشر کنم، بر همین نکته تاکید داشت. دلارام مشهوری آن زمان در ایتالیا بود و کتاب را برای هما ناطق، بهعنوان استاد و پژوهشگر دورهای از تاریخمان، که در کتاب رگ تاک به آن پرداخته شده، فرستاده و خواسته بود که اگر میتواند برای انتشار آن به او کمک کند. هما ناطق کتاب را که به من داد گفت خودت بخوان و تصمیم بگیر. و اضافه کرد که در کشور ما، برای نزدیک شدن به تابوهایی چون جنبش بابیه و مذهب بهائیت و بازکاویدن آنها، باید بسیار شجاع بود.
در اینجا بحث بر سر درست یا غلط بودن برداشت دلارام مشهوری از این برهه از تاریخ ما نیست. بحث بر سر این است که برای برون رفتن از گرداب هولناکی که در آن گرفتار آمدهایم، سخت نیاز به بازبینی گذشته داریم. تنها در پرتو بازبینییی که برای روشنکردن تاریکیها از تفکر انتقادی یاری میگیرد، میتوانیم اکنونِ پُر ادبارمان را پشت سر نهیم. و این کار یک کتاب و دو کتاب و یک نفر و دو نفر نیست. باید امیدوار بود پژوهشگران و اندیشهورزان بسیاری به این مهم خطر کنند، تا شاید روزی حاصل کارشان بتواند بنیادهای لازم فکری برای درکی روشن از خودمان، با ضعفها و قوتهامان، فراهم آورد.
آیندهای که بر چنین بنیادهایی بنا شود در خور زیستن خواهد بود.
-----------------------------------------------
ب.ا. : خانم مشهوری پیش از هرچیز سپاسگزارم که محبت کردید و پیشنهاد من را برای این گفتگو پذیرفتید. اگر اجازه بدهید گفتگویمان را از یک واقعیت ساده شروع میکنم. كتاب دو جلدی «رگ تاك» تاكنون به چاپ چهارم رسیده است و گویا پس از «تولدی دیگر» نوشته آقای شفا پرفروشترین كتاب تاریخی-اجتماعی در سالهای اخیر، در خارج از كشور بوده است. آیا این موفقیت را مدیون جنجالی بودن كتابتان میدانید؟
د.م. : بههیچوجه. چون كتابهای تاریخی دیگری هم كه در دو دهه گذشته حرف تازهای داشتهاند، با استقبال روبرو شدهاند و این را بیش از همه مدیون علاقهای باید دانست كه به شناخت تاریخ كشورمان پیدا شده است. در «رگ تاك» برخی مسایل گرهی از دید منافع ملی ایران بررسی شده و اگر این دیدگاه جنجال برانگیز است نشان میدهد كه تا چه حد تاریخنگاری در ایران دستخوش كشاكشهای تبلیغاتی و ایدئولوژیك است.
ب.ا. : فكر نمیكنید اگر این كتاب قبل از سال 1357 نوشته میشد تأثیر بهتری داشت؟
د.م. : ببینید من به نسلی تعلق دارم كه درگیر شدیدترین دگرگونیهای ممكن بوده است. ما پیش از انقلاب هركدام تصور كمابیش روشنی از ایران و جهان داشتیم و فكر میكردیم كه میدانیم چه میكنیم. اما رویدادهای شگرف ایران و جهان چنان چرخشی یافتند كه بههیچوجه در آینه خیال ما نمیگنجید و همه تصورات ما را برهم ریخت. خوب در مقابل این موجهای عظیمی كه ما را در هم میكوبید واكنشها مختلف بود. كسانی كه مثل من خواستند به كمك كتاب خواندن دریابند كه كجای كار ما خراب بوده ناگزیر با كتابهای تاریخی سر و كار پیدا كردند و به این واقعیت برخوردند كه كتابهای تاریخ در باره ایران نه تنها در باره هیچ نكتهای همنظر نیستند كه پُر هستند از تناقضات عجیب و غریب. خوب، ذهن انسان كه به تناقض برخورد كند میخواهد بداند كدام طرف راست است و كدام طرف ناراست. ناچار فكر به كار میافتد و میكوشد با مطالعه بیشتر و اتكا به قراین و شواهد به حقیقت امر نزدیك شود، در مرحله بعدی آدم به این واقعیت میرسد كه كتابهای تاریخ ایران اكثراً كتابهای تبلیغات اسلامی هستند، نه در خدمت بیان حقایق تاریخی و در واقع مهمترین و اساسیترین پایه برای انقلاب اسلامی از مدتهای خیلی پیشتر، در كتابهای تاریخی گذاشته شده است. تا این حد كه میتوان گفت قبل از انقلاب هر كه بامطالعهتر بود، نسبت به تاریخ ایران بدبینتر هم بود.
پس از انقلاب ما كمكم یاد گرفتیم كه میهندوستی احساس بسیار باارزشی برای هر انسان بافرهنگ است و باید از آن در مقابل برچسبهای منفی دفاع كرد. این بود كه در جهت عكس، نسل ما در پی یافتن حقایق تاریخی سوای آنچه از بلندگوهای حكومتی برمیآید به حركت روشنفكرانه بسیار زایایی دست زد كه انبوه كتابهای تازهیِ تاریخی و اجتماعی نتیجه آنست.
من در «رگ تاك» كوشیدهام به این راه بروم و نمایی تازه از تاریخ ایران را نشان دهم و با فرض آنكه تزهای مطرح شده درست باشد به نتایجی رسیدهام و خوشحال هستم كه برخی دیدگاههایم كمكم اینجا و آنجا در كتابها و مقالاتی مورد تأیید قرار میگیرد. به هر حال در این كتاب مواضعی مطرح شده كه خود من در بیست سال پیش نداشتم و حتی برعكس آن را باور داشتم.
ب.ا. : برای من به شخصه «رگ تاك» از مهمترین كتابهایی بود كه پس از خواندن آن از ایرانی بودن خودم خوشنود شدم.
د.م. : هدف هم همین بوده است. چون بسیاری كتابها ظاهراً تنها یك وظیفه دارند و آن توصیف بدبختی و درماندگی ایرانی است و گاهی آدم با خواندن آنها از ایرانی بودن خودش شرمسار میشود.
ب.ا. : فكر نمیكنید بحران هویت ایرانی باعث علاقه به تاریخ شده است؟ این بحران هویت از كجا ناشی میشود و مشخصات اصلی هویت تاریخی ما كدام است؟
ج: هویت ملی ریشه در مجموعه دستآوردهای مادی و معنوی مردمی دارد كه در یك روند تاریخی در سرزمینی زیستهاند. مثلاً تختجمشید، شاهنامه و نوروز، سه نماد هویت ایرانیاند. بر این اساس، در فرد فردِ ملت، منش و روحیهای مشخص تبلور مییابد. مشخصه اصلی و مثبت هویت تاریخی ما فرهنگ شهرنشینی است با همه ملزوماتش. از رفتار مسالمتآمیز و كردار انساندوستانه تا خردِ جستجوگر. به یك كلام همه آن چیزی كه از زرتشت تا حافظ و از رودكی تا خیام در آثارشان بازتاب دادهاند و میلیونها ایرانی در طول هزارهها آنها را زندگی كردهاند. ایرانی در مركز این فرهنگ، با هجوم و مهاجرت اقوامی از چهار گوشه آسیا روبرو بوده و كوشیده آنها را به خود جذب كند.
امروز ملت ایران مجموعه رنگارنگی است از تیرهها، مذاهب و زبانهای متنوع كه همزیستی مسالمتآمیز در روحیه فردی و اجتماعیشان عجین شده است. ما در فرهنگ ایرانی برترینژادی و دیگر تبعیضها را نمیشناسیم. ایرانیانی كه در اروپا و آمریكا زندگی كردهاند این كمبود را بخصوص در جوامعی كه ظاهراً خیلی پیشرفته هم هستند بطور روزمره حس میكنند. حالا ممكن است اسم آنرا گرمی و صفای ایرانی بنامیم. به هر حال منظور روشن است و این همان چیزی است كه جهان برای کاملکردنِ فرهنگ و تمدن جهانی به آن احتیاج دارد و آن را نمیتوان با منشور و اعلامیه در روان انسانها جای داد.
تنها چیزی كه ما از آن رنج میبریم تعصب مذهبی است كه اسلاممداران موجد آن بوده و هستند. شما خمیره جامعه ایرانی را با ظاهر آن، كه حاكی از تسلط شدیدترین نوع تعصب مذهبی است، مقایسه كنید میبینید كه جامعه از یك تضاد و ناهماهنگی شدید رنج میبرد. من خواستهام نشان دهم كه این پدیدهیِ تازهای نیست و كشاكش میان «خودی» و «غیرخودی» از قرنها پیش گریبانگیر جامعه ما بوده است. هر چند كه این تضاد اكنون شدت و ابعاد بیسابقهای یافته و با سرعت به نقطه حل نهاییاش نزدیك میشود.
ب.ا. : ما الان در ایران با این وضع روبروییم كه حكومت اسلامی افتخار میكند ما كشوری هستیم 99 درصد مسلمان، یعنی با هویت خالص اسلامی و یا كسانی مانند آقای سروش میگویند هویت ما ایرانیان سه جنبه دارد كه باید با هم هماهنگ شوند، ایرانی، اسلامی و مدرن؟
د.م. : من نمیدانم كه آقای سروش چه خوابی برای ملت ایران دیدهاند و بر این حقیقت ساده تأكید میكنم كه هویت یك ملت نمیتواند آش شلهقلمکار باشد، مثل هویت هر فرد. هر فردی در حالت عادی زن یا مردی است كه از پدر و مادر مشخصی متولد شده، و هویتش با فرهنگ خانوادهای، محلهای، شهری و كشوری مشخص میشود و هر نوع حالت دیگری غیرعادی است و موجدِ ناهنجاریهای روحی میشود. شاید هیچ جامعه دیگری مثل جامعه ایرانی در دوران معاصر، از این هویت شترگاوپلنگی رنج نبرده است. در مورد ادعای اسلامپناهان هم كافیست بگویم كه اگر چنین است پس میبایست تا بحال به هدف خود رسیده باشند و ما كشوری میبودیم مثل عربستان سعودی، در حالیكه میبینیم كه چنین نیست.
ب.ا. : به مطلب دیگری بپردازیم. شما در «رگ تاك» از یك طرف از تاریخنگاری از دیدگاه چپ به شدت انتقاد كردهاید و از طرف دیگر خودتان با چنین مقولاتی به تاریخ ایران پرداختهاید؟
د.م. : ببینید آنچه كه بنام «چپ» در ایران رایج شده ربطی به تاریخپژوهی ماركسیستی ندارد. همان تاریخنگاری اسلامی است با لعاب و عبارات رایج در ماركسیسم. قصد من از نشان دادن این واقعیت توهین به كسی نبوده و اگر كسانی از آن رنجیدهاند بهتر است بكوشند بر این دوگانگی متضاد غلبه كنند. اما این هم واقعیتی است كه اگر تاریخ را علم بدانیم باید مثل هر علم دیگری آنرا یاد گرفت و با كوششهای كسانی كه در این زمینه صاحبنظر و روش هستند آشنا شد. واقعیت اینست كه متفكران ماركسیست هم در تحول علم تاریخ كوششها كردهاند و باید و میتوان مصالحی را از ماركسیسم در تاریخپژوهی علمی به كار گرفت آنهم نه از ماركسیسم قرن نوزدهمی بلكه بیشتر از به اصطلاح متأخرینش مانند گرامشی و پلخانف تا مكتب فرانكفورت. «رگ تاك» نتیجه چنین كوشی است و از آنجا كه به تأثیر عوامل روبنایی بر تحول تاریخ ایران نظر داشته به راه جدیدی رفته و به نتایجی رسیده كه امیدوارم به بحث كارسازی در باره تاریخ كشورمان دامن زند.
ب.ا. : تا آنجا كه من دیدهام تعداد کمی نقد بر این كتاب نوشته شده. علت آن را در كتمان هویت نویسنده میدانید یا در موضع نامتعارف «رگ تاك»؟
د.م. : ببینید از همان زمان انتشار جلد یكم «رگ تاك» مستعار بودن نام نویسنده بر همگان روشن بوده است و من خیلی خوشحال هستم كه در جامعه ایرانی كمكم اصل «ببین چه میگوید نه آنكه كه میگوید» جا افتاده است. البته این حق طبیعی خواننده است كه نویسنده هر كتابی را بشناسد زیرا كه كتاب در واقع گفتگویی است میان این دو. راستش من پیش از انتشار كتاب از این واهمه داشتم كه با روشن بودن هویتم و احیاناً به عنوان وابستگی به جریانی، نتوانم پیامم را كه بر اساس تاریخنگاری ملی شكل گرفته به همه اقشار برسانم و سرافرازم از اینكه دلواپسی من موردی نداشته و «رگ تاك» از هر سو مورد توجه قرار گرفته و صاحبنظران در باره آن اظهارنظر كردهاند از جمله آقایان داریوش همایون، زندهیاد هوشنگ وزیری، علی میرفطروس، آریابرزن زاگرسی.
طبیعی است که من انتظار داشتهام و هنوز این انتظار را دارم، که صاحبنظران و بهویژه پژوهندگان تاریخ با دیدگاههایِ چپ، نظر خود را در بارهیِ این کتاب بنویسند. اینجا، شاید موضوع نامتعارف کتاب نقش داشته است. من فکر میکنم، فرهیختهگان چپ ما هنوز نتوانستهاند خود را از هالهی توطئه و تابویی که اسلاممداران و حاکمان، بابیت و بهائیت را در آن پیچیدهاند، خود را رها کنند. امیدوارم بررسی و نقد «رگ تاک» فرصتی باشد برای شکستن این تابو تا در پرتو واقعیتهای تاریخی، سره از ناسره بازشناخته شود.
ب.ا. : منظورتان از تاریخنگاری ملی را هنوز متوجه نشدهام. اگر منظورتان اینست كه همه ایرانیان باید برداشتی مشترك از رویدادها و شخصیتهای تاریخ ایران داشته باشند كه چنین چیزی شدنی نیست چون همیشه اختلاف نظر وجود خواهد داشت. شما میخواهید بگویید برای پایان دادن به اختلافات بهتر است بگوییم گذشتهها گذشته و باید رو به آینده داشت؟
د.م. : درست است كه تاریخ بحث گذشتههاست، اما حال ما نتیجه این گذشتههاست و آیندهمان راهی است كه از موقعیت امروزیمان شروع میشود. پس اینكه ما امروزه كی هستیم و چگونه میخواهیم فردامان را بسازیم با گذشتهمان و آنچه تا بحال از سر گذراندهایم پیوند دارد. این در واقع همان بحث هویت تاریخی هم هست. اینكه یك ایرانی دوست ندارد او را با مثلاً یک ترك یا یک عرب یا یك اروپایی عوضی بگیرند، واكنش طبیعی و درستی است. همانطور كه اگر كسی نام شما را اشتباه كند سعی میکنید آن را تصحیح كنید. یا اینكه وقتی شما به یك خارجی میگویید من ایرانی هستم، برایتان فرق میكند كه او شما را از كشوری تروریستپرور بداند، و یا پرورده یكی از حوزههای فرهنگ جهانی؟ حالا شما به هر دین و آیینی هم كه وابسته باشید، این یك احساس درستی است. افراد ملتهای دیگر هم اگر عوضی گرفته شوند ناراحت میشوند و این ربطی به تفاخر ندارد. مشكل ما اما اینست كه هویت ما پس از انقلاب اسلامی مورد حمله قرار گرفته و تضاد بین هویت اسلامی و ایرانی، ما را به یك بحران هویت دچار ساخته است. پس این بحثهای تاریخی تا حد زیادی به ما تحمیل شده است. وقتی كه سخنگویان مملكت چپ و راست به تاریخ و هویتمان توهین میكنند، ایران پیش از اسلام را عصر توحش و جاهلیت مینامند و جامعه ایرانی را تا پیش از انقلاب جامعهای بیچاره مینامند كه مشتی شاهان خونخوار بر آن فرمان راندهاند این در واقع توهین به پدران و مادران ماست و حق طبیعی ماست كه دستكم به زبان خوش، ناروایی چنین اتهاماتی را روشن كنیم.
ب.ا. : تكلیف اختلاف نظر در باره رویدادها و شخصیتهای تاریخی چه میشود؟
د.م. : ببینید بحث بر سر جزئیات و سایه روشن رویدادها نیست. مشكل ما از یك طرف ناراستیها و افسانهپردازیهای بسیاری است كه با اهداف سیاسی، مذهبی و مسلكی در اذهان كاشته شده، و از طرف دیگر این برچسبزنیهای تبلیغاتی، به مواضع آشتیناپذیر و دودستگیهای فلجكنندهای منجر شده است.
مثلاً همین رویداد 28 مرداد 32. یك گروه آنرا كودتای آمریكایی میدانند و طرف مقابل آنرا قیام ملی. حالا اگر تعصبات را كنار بگذاریم و از دید منافع ملی ایران درونمایه واقعی آنرا بررسی كنیم البته میتوان در خطوط اصلی به یك فهم مشترك رسید. چنان كه در مورد رضاشاه میبینیم پس از سالها كه جناحی او را «قلدر دست نشانده» قلمداد میكردند و جناحی او را «نابغه عصر و منجی ایران» میخواندند، امروزه به كمك بررسیهای انجام شده و نتایجی كه مورد قبول همگان قرار گرفته، داریم به فهم مشترک از واقعیت تاریخی زمان او نزدیک میشویم.
ب.ا. : میتوان گفت که مواضع متناقض در باره رضاشاه مصرف سیاسی داشته كه حالا دیگر ندارد.
د.م. : خوب اگر ما درباره دیگر شخصیتها و رویدادهای دیگر هم از منافع تبلیغاتی صرفنظر كنیم، به یك درك ملی از تاریخ كشومان خواهیم رسید. و روشن بگویم مادامی كه این قدم اساسی برداشته نشود كوچكترین قدمی در راه بهسازی ایران ممكن نخواهد بود و هیچگونه فعالیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به ثمر نخواهد رسید، چون تنها با اشتراك هویت تاریخی میتوان به اشتراك آرزو و اشتراك عمل رسید.
ب.ا. : میدانید که بسیاری «رگ تاك» را برای آنكه مورد مطالعه وسیع و عمومی قرار بگیرد زیادی سنگین میدانند؟
د.م. : واقعیت اینست كه . تازه براساس چنین فلسفهای میتوان وقایع تاریخی را چنانكه باید و شاید مورد پژوهش قرار داد. اگر هم در كتاب اینجا و آنجا به وقایع و شخصیتهای مشخصی توجه شده بدین سبب بوده كه نمونههایی برای اثبات تزهای مطرح شده به دست دهم. اینست كه «رگ تاك» از روال یك كتاب تاریخی برخوردار نیست هر چند كه همه مطالب كتاب بر یك محور مشخص سیر میكند. البته این را هم بگویم كه من مخالف این نظر هستم كه خواننده ایرانی سادهپسند است. همین موفقیت «رگ تاك» نشان میدهد كه ایرانیان كتابخوان از كتابهایی كه مسایل حساس و مورد علاقهشان را مطرح میكنند استقبال میكنند و مدتهاست كه دیگر نباید به خواننده ایرانی به عنوان نوسوادانی كه تنها نثرهای ساده را برمیتابند نگریست.
ب.ا. : شما در «رگ تاك» به جنبش بابی و اقلیت مذهبی بهایی مفصل پرداختهاید و همین باعث بحثهای زیادی شده است تا حدی كه بسیاری آنرا اصلاً كتابی در تبلیغ بهائیت دانستهاند و برعكس گروهی ابراز علاقه كردهاند كه كاش شما یك كتاب مستقلی در باره این جریان بنویسید؟
د.م. : راستش همین قدر هم كه در «رگ تاك» به این مطلب پرداختهام به نظر من زیادی و جسورانه بوده است. یكی به این علت ساده كه منابع در دسترس، بسیار محدود است و دوم اینكه در این زمینه تقریباً هیچ كار علمی قابل ملاحظهای انجام نشده است. من در مطالعاتم به این نتیجه رسیدم كه تاریخ معاصر ایران را بدون پرداختن به این جریان مذهبی-اجتماعی نمیتوان به درستی درك كرد. این بود كه بر آن شدم به این جنبه تاریك تاریخ اجتماعیمان بیشتر بپردازم. آنهم به عنوان نمونهای از نقش اقلیتهای مذهبی در تاریخ ایران. و امیدوارم كار من قدم اولی باشد كه توسط پژوهندگان دیگر ادامه یابد. منظور پژوهشی است روشمندانه و بیتعصب كه نقش این اقلیتها را به عنوان جریاناتی مذهبی، فرهنگی و اجتماعی در شكل گرفتن تاریخ كشورمان و در نهایت در تبلور هویت ملیمان روشن سازد.
ب.ا. : یكی از مطالب قابل بحث در «رگ تاك» برخورد شما به كودتای 28 مرداد است و اینكه شما اصلاً نقش آمریكا و انگلیس را مسكوت گذاشتهاید؟
د.م. : البته این بحث فرصت بیشتری میطلبد. مختصر اینكه در هر رویداد و یا كشاكشی تاریخی در ایران معمولاً چند نیرو درگیر بودهاند. حالا اینكه این كشاكش چگونه به پایان برسد، نیروهایی پیروز میشدند و نیروهایی شكست میخوردند. خوب البته پیروزمندان تاریخ این درگیری را چنان مینویسند كه از آن استفاده تبلیغاتی هم بكنند. در رویداد مرداد 32 چهار نیروی اصلی درگبر بودند: دربار، انگلیس و آمریكا، رهبری مذهبی و بالاخره دكتر مصدق با پشتیبانی بالقوه ملت ایران. از این چهار نیرو سه نیرو برنده شدند كه از آن میان رهبری مذهبی مهمترینشان بود و بیشترین سهم را برد. نه تنها قدرتش بیش از پیش تحكیم شد، كه دربار و كل دستگاه حكومت را در موضع بسیار ضعیف دست نشاندگی اجنبی قرار داد. اینست كه بسیاری، بهدرستی همین پیروزی را سرآغاز روندی میدانند كه به انقلاب اسلامی منجر شد.
واقعیت اینست كه آمریكا با كمترین هزینه در این درگیری پیروز شد و به منظور استفاده تبلیغاتی به عنوان ابرقدرت تازه نفس آن را به اسم خود تمام كرد. از طرف دیگر، در باره نقش رهبری مذهبی در کودتا صحبتی در میان نیامد. رهبری مذهبی در آغاز كوشید، مثل اوایل انقلاب مشروطه، از جریان مردمی برای تضعیف دربار استفاده كند و بمحض آنكه كار بالا گرفت طرف مقابل را پشتیبانی كرد و به پیروزی بزرگی رسید. پس میبینیم كه از این رویداد بزرگترین استفادههای تبلیغاتی صورت گرفته و تا بررسی علمی درونمایه واقعی آن راه درازی در پیش است. البته این را هم بگویم كه كوشش من در این زمینه ابتدا به ساكن نبوده و پژوهندگانی از جمله آقای همایون كاتوزیان در كتاب «مصدق و نبرد قدرت» در جهت درست، پژوهشهای بسیار باارزشی ارائه دادهاند.
ب.ا. : با تشكر، امیدوارم بتوانیم این گفتگو را در آینده ادامه بدهیم.
د.م. : من هم از شما سپاسگزارم
-------------------------------