از اين ستون تا تو
donna@shahrvand.com
drobati@yahoo.com
سلام
«حزب كمونيست كارگري ايران» تن به انشعاب ديگري داد تا عملا نشان دهد هنوز در حال و هوايي به سر ميبرد كه ديگر احزاب و جمعيت هاي ايراني چه در ايران و چه در خارج از ايران، سالها پيش آن را تجربه كرده و براي برون رفت از آن هر كدام روشي فراخور با درك و برداشت خودشان از «حزب» و «تحزب» اختيار كردند تا در آينده بتوانند از تفريق آراشان جلوگيري كنند و...
ـــــــ
انشعاب در «حزب كمونيست كارگري ايران» و اصولا هر حزب ديگري نتيجه بينش/ها و مكانيزم هاي سياسي ست كه قرار است به آن بينش/ها موقعيت عملي و كاربردي دهند كه هرگاه اين فعاليت به بن بست و عدم بازدهي برسد، حزب دچار بحران ميشود و اگر اين بحران در حزبي مانند «حزب كمونيست كارگري ايران» به وجود آيد، انشعاب در آن ناگزير است. ولي آيا همه احزاب وقتي دچار چنين بحران هايي ميشوند تن به انشعاب ميدهند؟ و اگرنه، چرا؟
به باور من «حزب كمونيست كارگري ايران» به عنوان يك حزب نميتواند در آينده ي جامعه اي كه رسيدن به «مدنيت» را هدف خود قرار داده كاربردي داشته باشد چرا كه روي خود كار نكرده و تن به ورزش هاي مدني آن گونه كه از يك حزب رو به سوي مدنيت انتظار ميرود، نداده است. اين حزب هنوز اسير راهكارهاي قطبي و اين و آني ست. در چنين فضايي اهداف حزبي براي قرار گرفتن در موقعيت دچار نقصان مكان ميشوند و انعطاف خود را از دست ميدهند چرا كه تنها ميتوانند در موقعيت هاي ايده آل قطبي قرار و كاربرد داشته باشند و ديگر قادر نيستند بي شمار موقعيت را در فواصل قطب ها ببينند.
نتيجه اين نگرش آن ميشود كه فعاليت رجوع به متون كلاسيك به منظور كمك و رهنما، تبديل شود به قانون لازم الاجرا كه هيچ نوع قرائت ديگري را برنميتابد و همين جاست كه متون سياسي ــ اجتماعي راهنما تبديل به متون مقدس ايدئولوژيك ميشوند كه تنها تبعيت و بندگي ميطلبند و نه چيز ديگر.
و اين يكي از جاهايي ست كه راست ايدئولوژيك و چپ ايدئولوژيك شديدا در اشاعه آن پافشاري ميكنند و هر قدر كفه ايدئولوژي سنگين تر شود، سياست سبك تر، بي محتواتر و شعاري تر ميشود. تا آنجا كه نقد و تحليل در رابطه با شخصيت برجسته اي مثل شيرين عبادي جاي خود را به چند جمله بي پشتوانه و تكراري ميدهد كه نه تنها چراغي بر نمي افروزد بلكه فضا را تيره تر ميكند.
ـــــــ
و اما بسياري احزاب در سراسر دنيا هستند كه در شرايط بحران تن به انشعاب نميدهند، چرا كه شرايط و انگيزه هاي انشعاب را از ميان برداشته اند و به اين مهم رسيده اند كه در تحزب «دو كمتر از يك است» (فراموش كرده ام از كي ست). تا مادامي كه يك حزب نتوانسته به جاي شرايط و انگيزه هاي انشعاب، تحمل، تعمق و تعقل... را جانشين كند دائم بايد از ترس انشعاب به خود بلرزد و اين از تعارضات دوران پيشاحزبي ست.
و اما انشعاب بر سر چيست؟
كل اختلافات بر سر «انقلاب» و چگونه به راه انداختن آن است.
به اين بخش از اطلاعيه كه با امضاي«حزب كمونيست كارگري ايران» صادر شده توجه كنيد:«... گفته ميشود كه اين حزب (انشعابيون) تصرف قدرت سياسي را به عنوان شرط سازمان دادن انقلاب اجتماعي طبقه كارگر هدف قرار ميدهد.» مانيفيست كمونيست 160 سال پيش اعلام كرد: اولين قدم در انقلاب كارگري سرنگوني بورژوازي و تصرف قدرت سياسي توسط طبقه كارگر (و صد البته توسط حزب سياسي اش) است. دوستان فقط دستكاري كوچكي در اين حكم مانيفيست كرده اند: تصرف قدرت سياسي شرط سازمان دادن انقلاب اجتماعي طبقه كارگر است! يعني انقلاب اجتماعي بعد از تصرف قدرت سياسي صورت خواهد گرفت! سئوال اين است كه چه كسي، چگونه و در چه پروسه اي تصرف قدرت كرده است؟ اين حواله كردن انقلاب سوسياليستي به بعد از تصرف قدرت بر اين تز نخ نماي چپ بورژوازي، كه رفيق كوروش صريحا در مباحثات دروني حزب بيان كرد، بنا شده كه «سوسياليسم مردم را رم ميدهد» و انقلاب سوسياليستي «در شرايط حاضر» غيرممكن است...»
advertisement@gooya.com |
|
براي مطالعه كامل اين اطلاعيه لطفا به بخش بيانيه هاي شهروند 916 و 917 مراجعه كنيد.
انقلابي و غيرانقلابي
به باور من فرد انقلابي دانش آموزي است كه امور روزمره مدرسه اش را انجام نميدهد و همه تكاليفش را تا شب امتحان نهايي عقب مي اندازد به اين معني كه مقدار انرژي و كارورزي كه در مدت يكسال بايد مصرف ميكرد، ميخواهد در يك شب مصرف كند و اگر اين محصل حتي قادر به مصرف چنين انرژي باشد و دچار انفجار هم نشود انساني ست كه داراي نيروهاي ماوراء هستي ست كه كار يك ساله را يك شبه انجام ميدهد!
اما شخص غيرانقلابي دانش آموزي ست كه هر روز در كلاس درس حاضر ميشود و در حضور معلم بد، خوب و يا متوسط در امور جاري كلاس شركت ميكند. اگر به ناحق هم تنبيه شود مايوس نميشود و كار يكسال را در يكسال انجام ميدهد و شب امتحان نهايي هم مثل بقيه شبها ميخوابد.
از ميان اين دانش آموزان غيرانقلابي كساني هستند كه با پشتكار قوانين غيرعادلانه كلاس را تغيير ميدهند و آنقدر از انقلابي كه انجام داده اند و نتيجه نداد درس گرفته اند كه حاضر نيستند به شرايطي كه به وقوع انقلاب كمك ميكند، دامن بزنند. از اين دانش آموزان اگر بپرسي چرا انقلابي نميشويد پاسخ ميدهند كه انقلاب خوب نيست چرا كه مدارس مان تعطيل ميشود، سينماهامان ويران ميشود و....