advertisement@gooya.com |
|
سوگواره مطبوعات برگزار شد. درست با فاصله اي كوتاه از يك جشن بزرگ كه مي رفت تا هفدهم مردادماه 83 را به روزي ديگر براي روزنامه نويسان ايراني تبديل كند. اما اين بار ورق به گونه اي ديگر برگه خورد. حالا همه مي دانند كه در ايران يك تضاد بزرگ شكل گرفته است. طي 7 سال گذشته كه بخشي از نيروهاي سياسي و اجتماعي وارد جديدي به نام اصلاح طلبي شده اند. بيش از صد نشريه توسط قواي قضايي توقيف شده است اما هنوز هستند كساني كه اين دايره مطبوعاتي كه هر سال هفدهم مردادماه صندلي هاي تالار وحدت تهران را پر مي كنند و براي برندگان مسابقه مطبوعاتي دست مي زنند.
اين رسمي يازده ساله است. رسمي كه در گرماي مرداد امسال تعداد زيادي از اهالي روزنامه هاي ايراني در مقابل آن ايستادگي مي كردند تا از ياد نرود كه سربازان استبداد و مخالفان تند و تيز جريان آزاد خبر و اطلاع رساني چه بر روز روزنامه نگاري ايران آورده اند.
طي روزهاي گذشته آخرين هديه قواي قضايي ايران توقيف وقايع اتفاقيه و جلوگيري از انتشار روزنامه جمهوريت بوده است. آن هم با اين جرم كه فعالان و نويسندگان اين جرايد نشانه هاي دوران اصلاح طلبي در سال هاي گذشته هستند و بايد براي هميشه با كاغذ و قلم خداحافظي كنند. به نظر مي رسد حق با روزنامه نگاران ايراني باشد. در عرصه جديد و دوران اوج حقوق بشر در عرصه هاي جهاني اين از عجايب است كه در روز روش يك دستگاه قانوني عدليه با اشتغال خاصي از نيروهاي فرهنگي مخالفت مي كند. حالا ديگر جاي هيچ شكي باقي نمانده است كه در سزمين آريايي اشتغال و انتخاب شغل حق طبيعي نيروي انساني نيست. اين يك فلاش بك است به اروپاي قديم. آنجا كه در قرون وسطي اربابان مذهبي با انگيزاسيون حتي براي نفس كشيدن انسان ها نيز طرح و الگو ارائه مي كردند. البته اين موضوع را نيز نبايد از ياد برد كه ملوك الطويفي بودن حكومت ايران و گسترده بودن دامنه طبقات مافيايي- اقتصادي هيچ جايي براي گسترش مطبوعات آزاد باقي نمي گذارد. در اين زمينه بايد حق را به علي رضا علوي تبار داد كه معتقد است كه اگر غير از اين بود و جريان آزاد اطلاعات در ايران وجود داشت بايد شك مي كرد. چنين چيزي را باندهايي كه داراي منافع بزرگ مادي هستند قبول نمي كنند.
اين فعال سياسي روز هفدهم مرداد و در جمع روزنامه نگاران متحصن ايراني مي گويد: «توقيف بيش از صد روزنامه و نشريه نه حيثيت اجتماعي ايجاد مي كند، نه قابل دفاع است و نه بار ايدئولوژيكي دارد. بحث اصلي مربوط به نفع بردن از تعطيلي مطبوعات آزاد است و اينكه چه كساني از نبودن جريان آزاد خبر بهره مند مي شوند».
علوي تبار تصريح ميكند: «پشت تعطيلي مطبوعات منافع كلان مادي وجود دارد. بزرگ ترين دسته اي كه از اين تعطيلي سود مي برند صاحبان قدرت مطلقه در كشور هستند. اين گروه با در دست داشتن انحصاري رسانه هاي گروهي در جهت حفظ قدرت و موقعيت سياسي تلاش مي كند.»
وي خاطرنشان مي سازد: «سيستم ارادت سالاري» و يا «ارادت سالاران» دومين گروه نفع برنده تعطيلي مطبوعات به شمار مي روند و در سيستم ايران تعطيل كردن مطبوعات به عنوان نماد اثبات ارادت شناخته مي شود تا پلي براي ارتقاي اين دسته از افراد باشد.
گروه سومي كه علوي تبار از آن ها ياد مي كند كساني هستند كه مؤسسات مطبوعاتي را در اختيار دارند كه با تعطيلي مطبوعات موفق سود مي برند.»
وي در ادامه با اشاره به اين كه قدرت، قدرت را مهار مي كند، مي گويد: «تنها زماني قدرت پشت تعطيلي مطبوعات از بين مي رود كه قدرتي هم سنگ با آن در برابرش بايستد.»
اين روزنامه نگار و فعال سياسي با تأكيد بر مقابله صنفي سياسي روزنامه نگاران مي گويد: «نبايد گمان كنيم كه با جدا كردن خود از سرنوشت سياسيون خواهيم توانست حقوق صنفي مان را به دست آوريم. چرا كه مانع سياسي را نمي توان با اقدام صنفي برطرف كرد.»
فارغ از اين موضوع، نكته جالب توجه در فضاي روزنامه نگاري ايران عدم وجود يك پشتوانه محكم براي پيگيري مطالبات صنفي روزنامه نويسان است. بسياري از اين فعالان به اقدامات و كاركردهاي نهادهاي بين المللي دل بسته اند اما همين افراد با سردي خاص از رسيدن قواي كمكي از سوي ارگان جهاني مدني سخن مي گويند. به نظر مي رسد اين تنها يك اميد با چراغ هاي خاموش است كه مي تواند براي ساعاتي ضريب مقاومت روزنامه نگاران ايراني را افزايش دهد. البته چنين چيزي طبيعي به نظر مي رسد.
در ايران حتي دولت اصلاح طلب جمهوري اسلامي كه داراي كابينه اي به ظاهر طرفدار روزنامه نگاران است نيز نمي تواند به آن ها ياري برساند. سيد محمد خاتمي، رئيس جمهور مردمي ايران كه تا چند سال پيش از تريبون هاي متعدد به رفتار استبدادي و روند جلوگيري از فعاليت روزنامه هاي آزاد انتقاد مي كرد حالا ديگر به باور بسياري از فعالان اجتماعي اين رويكرد خود را تعديل كرده است.
از همين رو نهادهاي بين المللي اصلي ترين مؤلف هاي هستند كه شايد بتوانند حداقل پشتيباني مناسبي را براي روزنامه نگاران ايراني شكل دهند هرچند كه روابط پنهان محافظه كاران با دولت هاي غربي و يا حتي بده بستان هاي آن ها نزد بسياري از فعالان فرهنگي ايران اهرم نهادهاي بين المللي را نيز ناكارآمد كرده است.
عيسي سحرخيز- مدير ماهنامه توقيف شده آفتاب و فعال سياسي- در تحصن روزنامه نگاران، اين سومين تحصني بود كه روزنامه نگاران بعد از رويكرد تازه قوه قضاييه مبني بر ممنوعيت فعاليت تعدادي از روزنامه نگاران كشور، برگزار كردند. در اين تحصن «عباس سليمي نمين» از روزنامه نگاران مخالف اصلاحات نيز حضور داشت او در ميان خبرنگاران مترقي ايران توانست با حمله به «اكبر گنجي» و ديگران طرفداران دموكراسي تا حدي فضاي تحصن را با شرايط خاصي مواجه كند. اما حسين انصاري راد- رئيس كميسيون اصل 90 مجلس ششم و برنده جايزه قلم طلايي- توانست با تشريح استبداد حاكم در فضاي فرهنگي كشور تا حدودي آرامش را به اردوي روزنامه نگاران متحصن بازگرداند.
انصاري راد مي گويد: «روزنامه نگار و خبرنگار شريان حياتي و حيات معنوي يك جامعه است. اولين كار يك خبرنگار، كسب اطلاعات از منابع مختلف خبري و رساندن اين اخبار به افكار عمومي، ملت و مسؤولان است.
وي تأكيد مي كند كه بدون اين اطلاعات هيچ شخصيت علمي و سياسي و ديگر شخصيت ها قادر به تصميم گيري و تحليل نخواهند بود كه البته اين امر در شرايط باز و امن امكان پذير است.
انصاري راد به سختي هاي خبرنگاران در شرايط ناامني و عدم پاسخ گويي مسؤولان اشاره كرد و گفت در يك جامعه بسته مراكز قدرت امنيت را تأمين نمي كنند، اخبار را گزارش نمي دهند، پاسخ گوي مسؤوليت و نقشي كه ايفا مي كنند نيستند، به راحتي حاضر نيستند وضعيت و زيرمجموعه خود را بگويند، در چنين شرايطي كار خبرنگار بسيار دشوار است.
وي مهم ترين كار يك خبرنگار را نقد وضعيت موجود به خصوص نقد قدرت دانست.
انصاري راد از روز خبرنگار ياد كرد روزي كه روز جشن و شادي بايد باشد جشن براي پيروزي ها و موفقيت ها اما بايد در چنين روزي شمع روشن شود، حلوا تقسيم شود، اعتصاب غذا صورت بگيرد و تعزيه صد روزنامه بسته شده برگزار شود.
محمد جواد اكبرين- روزنامه نگار- نيز دراين تحصن مي گويد: «در سال هاي منتهي به انقلاب، همه حركات مردم اعتراض به حاكميت بود تا نيمه شعبان رسيد و در حالي كه همه به ويژه متدينين براي جشن هاي مربوط به اين روز آماده مي شدند، اما در سخنراني خود اعلام كردند: «در كشوري كه مردمش امنيت ندارند و مطبوعاتش آزادي، امام زمان نيز عزادار است» و آن سال روز تولد امام زمان را تبريك نگفتند.»
وي ادامه مي دهد: «امروز، پس از گذشت ربع قرن از جمهوري اسلامي، متأسفانه نمي توانيم روز تولد حضرت فاطمه را دقيقاً به همان دلايل تبريك بگوييم. گويا برگشته ايم به نقطه صفر و من نيز جمله ايشان را تكرار مي كنم.»
اكبرين در بخش ديگري از سخنان خود مي گويد: «قصه اي به نام دختر كبريت فروش را اغلب خوانده ايم. دختري در سرماي زمستان، در شب سال نو ميلادي به مردم التماس مي كند كه از او كبريت بخرند اما مردم، مست از شادي شب عيد، بي توجه از كنارش مي گذرند. او شب، در پناه ديواري، دانه دانه كبريت هاي خود را روشن مي كند تا يك لحظه در روياي سال نو فرو رود. صبح روز بعد مردم جنازه او را در حالي پيدا مي كنند كه در روياي خود به خواب ابدي فرو رفته است.»
اكبرين ادامه مي دهد: «من امروز دوباره به ياد اين قصه افتادم. چون فكر مي كنم كه ما هم دانه دانه كبريت هايمان را روشن كرديم تا گرم شويم و در رويا فرو رويم. اما از كساني كه دم از وجدان انساني مي زنند خواهش مي كنم بيش از آن كه براي جنازه هاي ما متأثر شوند، همين امشب به يادمان بيفتند.»
عمادالدين باقي سردبير روزنامه تعطيل شده جمهوريت نيز به عنوان يكي ديگر از سخنرانان تحصن روزنامه نگاران مي گويد: «كشور ما نماد تناقض است. مثلاً امروز سوگواره و جشنواره روز خبرنگار با هم برگزار مي شود. و ين حكايت 100 سال مطبوعات ما است كه با استبداد در تعقيب و گريز بوده اند.»
وي ادامه مي دهد: يك جمله را بارها و بارها گفته ام و تكرار مي كنم كه استبداد يك قدرت ذاتي نيست. بلكه از ضعف و ترس ما مجالي براي رشد مي يابد. اميدوارم كه حالا كه كار به خط قرمز حيات شغلي و معيشتي روزنامه نگاران رسيده با پايمردي بايستيد و حقوق خود را طلب كنيد.
وي در ادامه سخنان خود به گريزگاه هايي چون راه اندازي راديو در آن سوي مرزها براي فرياد كردن صداي اصلاح طلبي و آزادي خواهي اشاره مي كند و مي گويد چنين راه هايي نيز بايد مدنظر قرار گيرد.
باقي در پايان گفت: به اعتقاد من بايد براي مطبوعات قرباني شده تنديسي بنا كرد تا هميشه بماند و كساني كه با روزنامه ها اين گونه رفتار كرده اند هميشه هزينه عمل خود را در مقابل افكار عمومي بپردازند.»
در تحصن هفدهم مردادماه روزنامه نگاران ايراني، سياسيون ملي و مذهبي نيز حضور داشتند دكتر يزدي، دكتر پيمان، بسته نگار و مهندس ميثمي از اين جريان سياسي نيز هر كدام بر وجود استبداد و عدم وجود امنيت در ايران اشاره كردند و از روزنامه نگاران خواستند حالا كه طبيعي ترين حقوق انساني- همچون حق اشتغال- لگدمال مي شود به پايمردي خود ادامه دهند. اما نكته جالب توجه در اين تحصن حضور دكتر هاشم آقاجري بود. او سال گذشته در تور صيادي محافظه كاران قرار گرفت و به دليل ارائه برداشتي تازه از مفاهيم اسلامي و عملكرد مبلغين شيعي تا چند قدمي حلقه اعدام پيش رفت اما محافظه كاران به دليل ترس از هزينه اعدام وي، آقاجري را از چند قدمي مرگ بازگرداندند. او با اشاره به اينكه ممنوع القلم و ممنوع البيان است يادآور شد كه هرگز دست از بيان و قلم برنخواهد داشت و در مقابل استبداد ايستادگي مي كند. آقاجري به نيابت از دوستداران قلم خواستار پايان تحصن و اعتصاب غذاي روزنامه نگاران شد.
تجمع 17 مرداد ماه تنها گوشه اي از زندگي اجتماعي ايران امروز است. اينكه عده اي به دليل خشم يك حاكميت عمودي حق زيستن را نيز به زودي بايد فراموش كنند.
اين نيز براي خود واقعيتي تلخ است. درست در گوشه اي از نقشه جغرافيايي جهان حاكميتي تصوير اراده خود را به رخ مي كشد كه مي تواند بي مهابا بخشي از نيروهاي اجتماعي خود را از طبيعي ترين حقوق انساني محروم كند. باشد تا روزگاري ديگر از راه برسد و روزگاري كه روزنامه نگاران ايراني براي آن ثانيه شماري مي كنند و مي گويند آن قدر مي ايستم تا به روي شانه هاي ما ايراني پر از آزادي قد بكشد. اين پيام تحصن روزنام هنگاران ايراني بود.