دوشنبه 5 مرداد 1383

گزارش کامل تجمع روزنامه نگاران ایرانی، علی ارشاد

کديور:توقيف وقايع اتفاقيه آبروي ناصرالدين شاه را به تاراج برد... سحرخيز: انديشه سعيد امامي هنوز زنده است و به تماشاي برنامه هاي خود نشسته است، ما درحال حاضر يكي از تلخ ترين بخش هاي تاريخ ايران را برگ مي زنيم... شيرين عبادي: مي كشند و با گرفتن ماليات از جيب مردم مي خواهند تاوان آن را پس بدهند، درود بر زهرا كاظمي كه حقيقت را ثبت كرد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

تجمع روزنامه نويسان برگزار شد؛ در فضايي كه مي شد به راحتي در آن تمام رؤساي گذشته را ديد. روزهايي كه پائيز مي شدند تا تاريخ براي هميشه از ياد نبرد كه چگونه بادي دميدن گرفت و سايه هاي بلندي خود را بدون دعوت به روي سر همه پهن كردند.
روزنامه نويسان روز دوشنبه پنجم مرداد ماه را دوش تا دوش يكديگر نشستند. همه بودند از كوچك ترين عضو روزنامه هاي توقيف شده كه با صدايي بلند از مرگ شاپرك ها سخن مي گفت تا چهره هايي قديمي كه يادآور روزهاي اصلاح طلبي ديروز بودند. روزهايي كه حتي شيرين عبادي، بانوي صلح كشور نيز نتوانست از آن چشم بپوشد و با تلخي از عبور آن ها سخن مي گفت.
اين تنها يك تجمع بود. تجمعي كه مي رفت با تمام وجود اعلام دوباره زندگي را اعلام كند. هر چند كه ياران تحريريه هاي توقيف شده دستان خود را به نشانه اعتراض استبدادي كه بر تن فرهنگ ايراني تنيده است با طناب بسته بودند اما به باور يكي از خبرنگاران خارجي حاضر در سالن اجتماعات انجمن صنفي روزنامه نگاران، تمام تحصن پر بود از بوي زندگي؛ اين شايد بزرگ ترين نقطه عطف اين گردهمايي بود.
حالا ديگر همه چيز به پايان رسيده اما تا پايان خط هنوز هم مسافت بزرگي باقي مانده است. اين را عيسي سحرخيز، مديرمسوول نشريه توقيف شده آفتاب مي گويد. او از سخنرانان اين تجمع بود كه وقتي مي رفت در پشت تريبون بايستاد همه از او يك خاطره تازه را بازگويي مي كردند خاطره اي كه در آن محسن اژه اي با چنگ و دندان در اتاق نظارت بر مطبوعات كشور نام او را در ليست مجروحين جنبش دوم خرداد يادداشت كرد. او با اشاره به فضاي مطبوعاتي ايران تصريح مي كند: «امروز يك نگراني بزرگ وجود دارد و آن هم اين كه انديشه سعيد امامي هنوز زنده است و به تماشاي برنامه هاي خود نشسته است و از اين رو ما درحال حاضر يكي از تلخ ترين بخش هاي تاريخ ايران را برگ مي زنيم».
سحرخيز مي گويد: «اي كاش روزنامه نويسان زندان كشيده امروز مي آمدند و از روند بازجويي هاي وحشيانه خود سخن مي گفتند. از اين كه بازجوها درباره خصوصي ترين جزئيات زندگي آنان نيز پرسش مي كنند. تازه اين بخشي از ماجرا است. بازجوها حتي بعد از اتمام زندان نيز دست از سر روزنامه نگاران برنمي دارند و دائم در حال تهديد آن ها هستند».
وي ادامه مي دهد: «اين شرايط امروز روزنامه نگاران در ايران است. شرايطي كه تلخ ترين دوران روزنامه نگاري را به تصوير كشيده است. افرادي هنوز قلم دارند. اين گروه بايد جسارت داشته باشند و در جهت برگرداندن ورق همت كنند. در غير اين صورت بايد در انتظار سرنوشتي باشند كه گريبان امثال بهنود، نبوي و... ديگران را چسبيد».
انگاري همين ديروز بود. وقتي در مقابل كيوسك هاي روزنامه فروشي كشور توقف مي كردي انتخاب شايد مشكل ترين كار بود. آن هم بعد از يك دوران طولاني پس از پيروزي انقلاب كه تنها روزنامه هاي كشور را مطبوعاتي تشكيل مي دادند كه سايه اي از حاكميت بودند. تعداد آن ها 2 الي 3 روزنامه بود. اما بعد از پيرزوي 20 ميليوني دوم خرداد همان اتفاقي افتاد كه همواره حاكميت هاي استبدادي نشان داده اند كه در مقابل آن واكنش نشان مي دهند. واكنشي از جنس حذف تا محوريت عمودي تنها اتفاق عرصه هاي سياسي آن ها باشد. روزنامه ها يكي پس از ديگري در مقابل يكديگر آرايش مي گرفتند اما امروز به دوراني رسيده ايم كه شيرين عبادي از آن با عنوان خواب پرستوها ياد مي كند. او ديگر سخنران اين تجمع بود و هنگامي كه مي رفت تا در پشت تريبون بايستد سايه اي از اشك چشمان او را پوشانده بود. اين شايد براي نخستين بار باشد كه كسي بانوي صلح ايران را اين گونه ديده باشد با احساسي سرشار از يك غم پنهان كه چشمان او را به داوري برده بودند.
او اينگونه سخن مي گويد: «روزي بود، روزگاري بود روزنامه اي مي خوانديم براي آن كه بدانيم چه كسي زندگي را بدرود گفته است و چه كسي هنوز ثانيه هاي حيات را مي شمارد. اين تنها واقعيتي بود كه روزنامه ها ثبت مي كردند و دوباره روزي بود روزگاري بود كه به عشق خواندن روزنامه ها كله سحر در مقابل كيوسك ها به صف مي شديم و حالا روزي هست با يك الي دو روزنامه كه نقشي كوچك دارند و نگاهي كوتاه. آينده انگاري خود را با شتاب به ما مي رساند بايد به انتظار روزي نشست كه دوباره روزنامه اي وجود دارد اعلام ساعت هاي مرگز آن هم با اين تفاوت كه شايد در اين مورد واقعيت كالاي گمشده باشد».
عبادي خاطرنشان مي سازد: «دموكراسي ضرورت است. امروز جوامع غيردموكراتيك توان ادامه زندگي نخواهند داشت. هيچ كشور استبدادي قوي تر از شوروي نيست كه در چشم برهم زدني تمام نيروي خود را به روي زمين گذاشت... در اتحاد جماهير شوروي تنها به اين دليل كه مردم به حساب نمي آمدند بزرگ ترين تجربه تاريخ براي ديكتاتور مسلك هاي قدرتمند شكل گرفت. بنابراين ضرورت اجتناب ناپذير دوران دموكراسي است».
برنده جايزه نوبل ادامه ميدهد: «امكان ندارد جامعه اي پيدا شود كه دموكرات باشد اما روزنامه هاي خود را به نوبت تعطيل كند. تنها شرط دموكراسي آزادي بيان است. اما در مجلس پنجم همه ديدند كه چگونه آزادي بيان را به مسلخ بردند».
عبادي يادآور مي شود: «قوانين ما نياز به تحول دارد. نمونه بارز اين مدعا نيز اتفاقي است كه براي زهرا كاظمي رخ داد. او ايراني و يك هموطن بود. زماني كه به ايران آمد شايد هرگز فكرش را هم نمي كرد كه چنين آينده اي براي او رقم بخورد اما اين اتفاق افتاد تا ديگر هيچ شكي نماند كه مي كشند و با گرفتن ماليات از جيب مردم مي خواهند تاوان آن را پس بدهند».
«درود بر زهرا كاظمي كه حقيقت را ثبت كرد». جمله اي بود كه بانوي صلح ايران سخنان خود را با آن به پايان رساند.
روز تحصن همه بودند جز همان چهره هايي كه زيباترين خاطرات تاريخ روزنامه نگاري ايران را بوجود آوردند. يكي از حاضرين مي گفت «اكبر گنجي» نيز در اينجا حاضر است و در ميان سايرين به جملاتي گوش مي كند كه تريبون انجمن صنفي آن ها را به ياد روزنامه هاي شهيد كشور پخش مي كند. اين واقعيت است ياد آن ها در تجمع بيشتر از هر روز ديگري يادآور خاطرات حماسه و قلم بود هرچند كه خود در پشت ميله هاي كينه و در سايه سلول هاي اوين به خواب آزادي مي انديشند. اكبر گنجي، عباس عبدي، رضا عليجاني، اشكوري، هدي صابر، تقي رحماني و بسياري ديگر از نام هاي آشنا به باور «مراد ويسي» از اعضاي سردبيري روزنامه وقايع اتفاقيه ميزبانان اصلي تجمع روزنامه نويسان ايراني بودند.
ويسي مي گويد: «اين شيوه حكومت هاي قلدر است كه هر وقت مي خواهند با نهادهاي مدني برخورد كنند آن ها را به سمت حاشيه نشيني و حذف هدايت مي كنند اما با تمام اين حرف ها امروز ما آزادي را بيش از هر برهه اي ديگر پاس مي داريم و بايد ياران دربند، تمام قد خواهيم ايستاد».
صندلي هاي جلوي سالن اجتماعات انجمن صنفي را روزنامه نويسان تحريريه وقايع اتفاقيه پر كرده اند؛ با دستان بسته و چشماني كه خيره شده اند به روزنامه هاي روزهايي كه حالا ديگر صندوقچه توقيف مطبوعات كشور را تكميل كرده اند. سخنان محسن كديور آن ها را به وجد مي آورد. او مي گويد: «توقيف وقايع اتفاقيه اول آبروي ناصرالدين شاه را به تاراج برد. و در مورد وقایع اتفاقیه دوم نیازی به بردن نام روسیاه های تاریخ نیست!»
كديور توضيح مي دهد: «تاكنون روزنامه نگاران ما نشان داده اند كه حاضر نيستند براي دو روز زندگي به سان ارباب قدرتمند برقصند. اين صدا بايد پابرجا بماند. فكرها را بايد روي هم بگذاريم تا بتوانيم با قدم هايي قرص تر در اين مسير حركت كنيم. حكومتي كه بيش از يك صد روزنامه را توقيف كرده است بدون شك معناي بارز استبداد را عينيت بخشيده است».
او خاطرنشان مي سازد: «من امروز از اين تريبون با قاطعيت اعلام مي كنم كه دادگاه هاي فعلي ايران ناعادلانه ترين و غيرانساني ترين احكام را از زمان مشروطه تا به حال صادر كرده اند».
اين سخن كديور آن جا مصداق مي يابد كه يكي از اصلي ترين نمايندگان قوه قضاي كشور به طور آشكار مسوولين مطبوعاتي را مجبور مي كند تا از برخي روزنامه نويسان در شكل دهي تحريريه خود استفاده نكند. اگر تا ديروز گزينش و تفتيش عقيده حيطه اي تنها به اندازه يك تجربه زندان انفرادي داشت امروز كساني كه نام روزنامه نويس را بر خود نهاده اند بايد در انتظار جزايي نيز باشند كه آن ها را حتي از طبيعي ترين حقوق انساني محروم مي كند. اين كه الگوي قدرت و نماد قهر حكومت با قاطعيت مي گويد كه گروهي ديگر حق ندارند به شكلي خاص مبادرت ورزند به باور عمادالدين باقي يك سند بزرگ براي به باد دادن آبروي كشور است.
او در تجمع روزنامه نگاران خاطرنشان مي سازد: «طي سال هاي گذشته نقص حقوق بشر بيشتري اتفاق در عرصه مطبوعاتي ايران بود و حالا امروز قوه قضاييه پا در كفش كرده است كه در نهايت آبروي ايران را به زير خواهد كشيد».
باقي مي گويد: «روزنامه وقايع اتفاقيه را توقيف مي كنند به اين دليل كه نيروهاي آن در روزنامه ياس نو كار مي كردند. اين نقص آشكار حقوق بشر و قانون اساسي است من از روزنامه نويسان مي خواهم كه حيثيت شغلي را خط قرمز بدانند و تا آخر نيز در برابر اين هجوم جديد مقاومت كنند».
حالا ديگر سوت پايان به صدا درآمده است اما بايد پذيرفت كه اين جا هنوز آخر خط نيست. امروز آزادي را به مسلخ برده اند ولي تصوير پرنده هايي كه سينه آسمان را مي شكافند جايي بزرگ در چشمان روزنامه نگاران دوشنبه، پنجم مرداد داشت. اين را بايد باور كرد مخصوصاً آن جايي كه روزنامه نشينان وقايع اتفاقيه با اشك روزهاي گذشته را براي تمام حاضرين به تصوير مي كشيدند. اين عين زندگي آنان بود كه در آخرين ساعات تجمع مي خواستند گوشه اي از آن در يك سرود بزرگ تزريق كنند. تاريخ هرگز اين روزها را فراموش نخواهد كرد. روزهايي كه به قول سيدمحمد سيف زاده –عضو كانون مدافعان حقوق بشر- بيشتر به يك طنز شبيه است. «رسانه هاي حكومتي دائم در بوق كرده اند كه 3 ورزشكارخاطي چگونه چنگ روي يكديگر زده اند اما هنوز، به اندازه ثانيه اي حتي پيچ راديو به سمت محروم شدن گروهي از اصلي ترين حقوق طبيعي خود نچرخيده است.»
به نظر مي رسد بايد اين جمله را به عنوان پايان بندي اين تجمع اعلام كرد جمله اي كه يكي از روزنامه نگاران كشور به آرامي زمزمه مي كند: «استبداد مردني است؛ پرواز آزادي را باور كنيد».

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/10442

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'گزارش کامل تجمع روزنامه نگاران ایرانی، علی ارشاد' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016