از اين ستون تا تو
donna@shahrvand.com
drobati@yahoo.com
سلام
سال گذشته مجموعه طنزي به كارگرداني مهران مديري در ايران پخش شد به نام «پاورچين» كه در داخل و خارج كشور مورد اقبال عمومي قرار گرفت. اين مجموعه كه در چهارچوب «كمدي موقعيت» تهيه و اجرا ميشد چند محور اصلي را در رابطه با زندگي خانوادگي، محيط كار، همسايگي و... با زبان طنز متفاوتي پيش ميبرد.
دست اندركاران اين مجموعه توانسته بودند از همان ابتدا مهر متفاوت بودن كار خود را از رهگذر زباني متفاوت در ساختار و در جزء به اجرا بگذارند و به باور من يكي از راه هايي كه ميشد از طريق آن با مجموعه ارتباط برقرار كرد همان آشنايي سازي با زبانِ طنز آن بود.
در اين مجموعه از مكاني خيالي به نام «بُرُره» صحبت ميشد كه اهالي آن با زبان [گويش] برره اي صحبت ميكردند و اين گويش هم ساخته و پرورده ي گروه سازندگان و شايد هم فقط نويسندگان مجموعه بود. ناگفته نماند كه از گويش برره اي همه اهالي مجموعه استفاده نميكردند مگر چند تايي از آنها، اما اين مسئله چنان فضاي كار را تحت الشعاع قرار داده بود كه ناخودآگاه بيننده انتظار ميكشيد كه هرچه زودتر مثلا «داوود» جلوي دوربين بيايد و برره اي صحبت كند.
شخصيت «داوود» كه يكي از رل هاي محوري را در اين مجموعه ايفا ميكرد مرا به ياد «آقاي قاطبه» كه نوذر آزادي در مجموعه هاي پرويز صياد بازي ميكرد انداخت. تنها تفاوت اين بود، جايي كه قاطبه از آن مي آمد «هرسين» بود كه منطقه اي است در غرب كشور.
و اما قاطبه هم با يك گويش ساختگي منحصر به خودش حرف ميزد كه بسيار متفاوت بود و هنوز هم بسياري از جمله هايش ورد زبانهاست.
به باورم يكي از عوامل موفقيت اين مجموعه در خارج از كشور همين زبان ساختگي برره اي بود كه هم بيننده داخل به آشناسازي با آن نياز داشت و هم بيننده خارج كشور. به اين معني كه بيننده با تماشاي هر اپيزود آن همراه با كاراكتر/ها زبان را مي آموخت و تماشا ميكرد.
از مشخصه هاي اين گويش
مهمترين مشخصه اين گويش دگرگون كردن فعل «بودن» بود که تبديل شده بود به «بيدن» و اين تغيير با توجه به كاركرد فعل مذكور در پيوند با ضمائر و زمانها و با در نظر داشتن اصل دائم در حال تغيير اين فعل به لحاظ آوايي بيننده را هميشه در آستانه شگفتي و خنده قرار ميداد.
يكي ديگر از مشخصه هاي اين گويش ساختگي به وفور استفاده كردن از زمان «ماضي بعيد» بود كه گوينده براي انتقال مقصود مجبور به تكرار تركيبي از فعل «بيدن» بود و خود اين تكرار متفاوت آن را گوشنواز ميكرد. مثلا: «من اونجا نرفته بيده بيدم.»
از ديگر مشخصه هاي اين گويش همانا اسم سازي و فعل سازي هاي جوراجور بود كه از آن جمله ميتوان از «پاچه خواري» نام برد.
advertisement@gooya.com |
|
از تم هاي اصلي
از تم هاي اصلي اين مجموعه نشان دادن روابط رئيس و مرئوس بود كه بخش زيادي از زمان دوربين را به خود اختصاص ميداد. در اين راستا كارمنداني كه بيشتر از بقيه چاپلوس و متملق و نوكر و دست به سينه رئيس بودند، هم به لحاظ موقعيت شغلي و هم به لحاظ موقعيت مالي موفق تر بودند و اين ضد ارزش تا آنجا پيش ميرفت كه خود تبديل به ارزش ميشد. اين فعاليت را هم «پاچه خواري» نامگذاري كرده بودند. كه خود اين پاچه خواري تابع شرايط زماني و مكاني و بالاخص شناخت روحي بالادست مربوطه بود. در اين مجموعه، پاچه خواري به حدي از افراط ميرسيد كه بيننده هيچ چاره اي جز پناه بردن به سوررئاليزم نداشت.
حداد عادل و پاچه خواري
حداد عادل از زماني كه رئيس مجلس شده، آن تصور شخصي مرا كه در طنز «پاورچين» پاچه خواري را به حد غيرممكني رسانده اند تا جايي كه حتي با نگاه سوررئال هم قابل هضم نبود عوض كرد، كه «برره» نه تنها خيالي نيست بلكه خيلي هم واقعي ست.
حداد عادل هنوز مهر رياست مجلسش خشك نشده بود كه اعلام كرد ميخواهد در مجلس تحت رياستش گروهي را سامان دهد كه كارشان بررسي و تجزيه و تحليل سخنان رهبري باشد كه مبادا بر اثر تعلل، فرصت گرانبهايي از دست رود.
اين خبر را كه خواندم با خودم گفتم اي بابا، اين آقاي حداد عادل كه آخر پاچه خواري ست، اصلا اَبُر پاچه خوار كل تاريخ وجود است؛ طوري كه «فرهاد» و «داونه»[داوود] بزرگترين پاچه خواران برره هم به گرد پايش نميرسند.